غلامرضا تختی نه فقط برای میانکوب های کشنده. سگک های خرد کننده اش یا نگرفتن پای رقیب، یا بازی نکردن در فیلم فارسی های دورانش، نه برای ادبش و حتی نپریدنش از جویی به واسطه آنکه خود را الگو می پنداشت و نه فقط برای راه افتادن در شهر برای گردآوری کمک از سطح شهر برای هموطنان زیر آوار مانده اش، تختی شد. تختی، تختی شد، چون آزاده ماند و چنان سرکشی کرد که هرچه شاهبازها کوشیدند، نتوانستند لگام استبداد را بر وی ببندند و در آخر به خیال خودشان منزوی اش کردند تا هنگامه درنوردیدن رگ هایش توسط شوکران مرگ. تن تختی مرد و در قبرستان ابن بابویه دفن شد و پس از چندین دهه وعده، هنوز مزاری در شانش جز یک اتاقک بنا نشده، اما نامش ماند و می ماند تا تاریخ مردان بزرگی که همه چیزشان را فدای عزت کردند، هیچ گاه از یاد نبرد.
حال از تختی عکسی منتشر می شود که تاکنون در آرشیوهای شخصی مانده بود و مستند نبودنش باعث شده بود حتی عده ای شایعه بخوانندش. روزی که غلامرضا پهلوی برادر بزرگ تر محمدرضا پهلوی شاه مخلوع ایران به سالن کشتی آمد و تختی در عوض ارادت و خم شدن مقابل برادر شاه، به مردم اقتدا کرد و این بخشی از حملاتی بود که عضو وقت جبهه ملی به شاه کرد. اما برخلاف دیگر گزارش ها، این یکی در اسناد ساواک نیامده بود تا در چهل و چهارمین سالگرد درگذشت تختی، این واقعیت که شجاعت پهلوان را در آن دوران به نمایش می گذارد، به اثبات برسد.
ابراهیم افشار در این باره می نویسد: «اگر قرار باشد در تاریخ یکصدساله ورزش ایران، که میلیونها عکس و تصویر از رخدادها و شخصیتهای موجود در آن به جا مانده است فقط دو، سه تا عکس تاریخی انتخاب کنیم، یکی اش همین است. همین عکس بی نظیری که تمام حقایق سیاسی زندگی تختی را به تنهایی بر دوش می کشد. همین صحنه ای که باعث شد بسیاری از نویسندگان دهه پنجاه و همدوره ایهای تختی، آن را به عنوان آغازگر رو در رویی های سیاسی پهلوان بزرگ ما تلقی کنند و دق دلی این غلامرضا را بر سر آن یکی غلامرضا (پهلوی) بکوبند.