سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آيا ابن عباس به امام حسن (ع) خيانت کرد؟

کد خبر: ۲۹۵۰
۰۰:۰۰ - ۰۲ مرداد ۱۳۸۷

در زمان جنگ امام حسن (ع) با معاويه ؛ آيا ابن عباس فرمانده سپاه يا فرمانده يکي از سپاهان امام (ع) بودند ؟ و آيا ابن عباس بدليل نجات دو فرزندش سپاه را به معاويه واگذار کرد ؟
يعني آن چيزي که در سريال امام حسن ع (تنهاترين سردار) نشان داد درست است يا خير ؟



عباس عموي رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم داراي چنديدن پسر بود. ابن عباس مشهور عبد الله بن عباس است که روايات بسياري را از رسول خدا و امير مومنان عليهما السلام نقل مي کند .

اما فرزند عباس که به عنوان فرمانده سپاه امام حسن عليه السلام برگزيده شد عبيد الله بن عباس است .

نيز بايد گفت که دو فرزند وي در زمان حيات امير مومنان و به دست بسر بن أرطاة از فرماندهان معاويه به شهادت رسيده بودند . و چنين نبود که وي به خاطر گروگان گرفتن دو فرزندش دست از فرماندهي سپاه امام حسن برداشته و به حضرت خيانت کند :


أخبرني أبو الحسن علي بن محمد الکاتب قال : أخبرنا الحسن بن عبد الکريم الزعفراني قال : حدثنا أبو إسحاق إبراهيم بن محمد الثقفي قال : حدثنا جعفر بن محمد الوراق قال : حدثنا عبد الله بن الأزرق الشيباني قال : حدثنا أبو الجحاف ، عن معاوية بن ثعلبة قال : لما استوثق الأمر لمعاوية بن أبي سفيان أنفذ بسر بن أرطاة إلي الحجاز في طلب شيعة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، وکان علي مکة عبيد الله بن العباس بن عبد المطلب ، فطلبه فلم يقدر عليه ، فأخبر أن له ولدين صبيين ، فبحث عنهما فوجدهما وأخذهما فأخرجهما من الموضع الذي کانا فيه ... فأمر بذبحهما ، وبلغ أمهما الخبر ، فکادت نفسها تخرج ... قال : ثم اجتمع عبيد الله بن العباس من بعد وبسر بن أرطاة عند معاوية ، فقال معاوية لعبيد الله : أتعرف هذا الشيخ قاتل الصبيين ؟ فقال بسر : نعم ، أنا قاتلهما فمه ؟ فقال عبيد الله : لو أن لي سيفا ! قال بسر : فهاک سيفي وأومأ بيده إلي سيفه فزبره معاوية وانتهره وقال : أف لک من شيخ ، ما أحمقک ! تعمد إلي رجل قد قتلت ابنيه ، تعطيه سيفک ؟ کأنک لا تعرف أکباد بني هاشم ! والله لو دفعته إليه لبدأ بک وثني بي . فقال عبيد الله : بل والله کنت أبدأ بک ثم أثني به .



وقتي که کار معاويه محکم شد بسر بن أرطاة را به سوي حجاز فرستاده تا شيعيانامير مومنان را بکشد ؛ و نماينده حضرت در مکه عبيد الله بن عباس بود ؛ وي به دنبال عبيد الله آمد ولي نتوانست او را بيابد ؛ پس به وي خبر دادند که عبيد الله دو فرزند کوچک دارد ؛ پس به دنبال آن دو فرستاده ايشان را پيدا کرده و از مخفيگاه بيرون آوردند ... پس دستور داد سر آن دو را از بدن جدا کردند ؛ وقتي که خبر اين ماجرا به مادرشان رسيد نزديک بود که قالب تهي کند ... بعد از مدتي بسر و عبيد الله در نزد معاويه به هم رسيدند ؛ پس معاويه رو به عبيد الله ( وخطاب به بسر) گفت : آيا اين پير مرد را ميشناسي اي کسي که دو پسر بچه را کشتي ؟ گفت : آري من آن دو را کشته ام !! که چه ؟ عبيد الله گفت : اگر شمشير داشتم مي فهميدي !!! بسر گفت : بيا و اين شمشير را بگير و با دستش به شمشيري اشاره کرد ؛ معاويه جلوي او را گرفته و او را بازداشت و گفت : واي بر تو اي پيرمرد ديوانه !!! مي خواهي به کسي شمشير بدهي که دو پسرش را کشته اي ؟ انگار که شيردلان بني هاشم را نمي شناسي ؛ قسم به خدا اگر شمشير را به او بدهي در ابتدا تو را کشته و سپس من را مي کشد ؛ عبيد الله گفت : خير ؛ در ابتدا تو را مي کشتم و سپس به سراغ بسر مي رفتم .

اما طبق برخي روايات ضعيف وي به امام حسن عليه السلام خيانت کرده و در مقابل گرفتن يک مليون درهم به سپاه معاويه پيوست :

اين مطلب در کتب ذيل نقل شده است :

ثم إن معاوية لما أقبل علي الحسن بن علي عليهما السلام وصالحه عبيد الله بن العباس بمسکن ودخل في طاعة معاوية فأکرمه معاوية وأدناه وأوفي له بصلحه وما ضمن له من المال


معاويه وقتي روي به حسن بن علي آوردن و با عبيد الله بن عباس در مسکن صلح نمود و وي اطاعت معاويه را قبول کرد ، پس معاويه او را اکرام نموده واو را از نزديکان خويش قرار داد و صلحنامه را در مورد او اجرا کرده و آنچه را از مال به او وعده داده بود به او داد .

فلما کان الليل أرسل معاوية إلي عبيد الله بن عباس أن الحسن قد راسلني في الصلح ، وهو مسلم الامر إلي ، فإن دخلت في طاعتي الان کنت متبوعا ، وإلا دخلت وأنت تابع ، ولک إن أجبتني الان أن أعطيک ألف ألف درهم ، أعجل لک في هذا الوقت نصفها ، وإذا دخلت الکوفة النصف الآخر ، فانسل عبيد الله إليه ليلا ، فدخل عسکر معاوية ، فوفي له بما وعده ، وأصبح الناس ينتظرون عبيد الله أن يخرج فيصلي بهم ، فلم يخرج حتي أصبحوا ، فطلبوه فلم يجدوه



وقتي که شب شد معاويه به نزد عبيد الله بن عباس فرستاده و به او گفت : حسن بن علي در مورد صلح با من نامه نگاري مي کند ؛ و او کار را به دست من سپرده است ؛ اگر تو الان در اطاعت من وارد شوي از حسن بن علي جلو خواهي افتاد ( و به من نزديک تر خواهي بود ) و گرنه او از تو جلو مي افتد ؛ و اگر الان سخن من را قبول کني يک ميليون درهم به تو خواهم داد که اکنون براي تو نصف آن را پيش مي فرستم ؛ و وقتي به کوفه وارد شدم نيمه ديگر را به تو مي دهم ؛ نيمه شب عبيد الله از لشکر جدا شده و به لشکرگاه معاويه وارد شد ؛ معاويه نيز آنچه را به او وعده داده بود پرداخت کرد ؛ صبح گاه مردم منتظر بيرون آمدن عبيدالله براي نماز بودند اما وي بيرون نيامد تا آفتاب طلوع کرد ؛ پس به دنبال وي گشته اما او را نيافتند !!!

لازم به ذکر است که به گفته برخي محققين اين روايات جداي از ضعف سند ، از جهت مضموني نيز ضعيف بوده و مي خواهند به ياوران و فرماندهان و نيز واليان از طرف امير مومنان و امام حسن ، اتهام ضعف و سستي در دين بزند .

در اين زمينه به کتاب صلح الحسن مرحوم شرف الدين مراجعه فرماييد .

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: