شیعه نیوز | آرمان امروز نوشت: همسرکشی یکی از شایع ترین انواع قتل هاست. قربانیان همسرکشی بیشتر زنان هستند. مثلادر کانادا ۸۰درصد قربانیان همسرکشی زنان و ۲۰درصد مردان هستند. در ایران هم بر اساس آمار منتشرشده، نزدیک به ۳۳ درصد قتلهایی که اتفاق می افتد، قتلهای خانوادگی بوده؛ از این میان «همسرکشی» بیشترین سهم را به خود اختصاص داده است.
به گزارش «شیعه نیوز»، البته نباید از یاد برد که همسرکشی فقط مختص ایران نیست؛ در کشورهایی مانند کلمبیا، گینه، آفریقای جنوبی، برزیل، مکزیک و پاناما هم آمار همسرکشی قابلتوجه است. همچنین مطابق آمار منتشرشده در آمریکا نیز در سال ۲۰۱۵، نسبت جنسیتی همسرکشی در این کشور، دوبرابر کشورهای انگلیسیزبان اروپای غربی، استرالیا و کانادا بوده است. طبق آماری که از نتایج یک پژوهش ۱۰ ساله است، در آمریکا به ازای هر صد مردی که همسرکشی میکنند، ۷۵ زن مبادرت به قتل همسران خود میکنند.
علل همسرکشی از دید نظریه پردازان
بررسیها گویای این واقعیت است که در جوامع در حال گذار، بر شدت پدیده شوهر کشی افزوده شده و زنان برای رهایی از محدودیتهای عدیده قانونی و اجتماعی، تمایل به این کار آنهم با واسطه قرار دادن یک فرد ثالث را پیدا میکنند. در مقابل این داستان و در بحث زن کشی در جوامع در حال گذار، تحقیقات نشان میدهد که در ۸۵ درصد از زنکشیها، شوهر به دلایلی مانند بدگمانی یا تحت تأثیر مواد مخدر و روانگردان دست به زنکشی میزند.
همین تحقیقات نشان داده که شرایط اقتصادی، گذار تدریجی جامعه از حالت سنت به سطوحی جدید، تغییر در الگوهای اعتقادی- ارزشی افراد، سبب تشدید آسیبهای اجتماعی همسرکشی در کشور شده است. گرچه تاکنون پژوهش های کمی در خصوص ریشه یابی همسرکشی انجام شده اما در یکی از معدود تحقیق های یاد شده، نتایج قابل تاملی به همراه داشت که کمتر به آن اشاره شده است.
جامعه آماری این تحقیق متشکل از ۲۲۰ نفر (۸۹ نفر زن و ۱۳۱ نفر مرد) بود که به اتهام جرم «همسرکشی» در زندان های ۱۵ استان کشور حاضر به مصاحبه و همکاری با محققان شدند. از تعداد ۲۲۰ نفر پاسخگو در ۱۵ استان کشور بیشترین فراوانی متهم یا محکوم به همسرکشی پس از تهران و کرج، که با تراکم شدید جمعیتی مواجه اند و مهاجران زیادی را در خود جای داده اند، به استان های کرمانشاه، خراسان و آذربایجان شرقی مربوط می شود و کردستان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان از این نظر کمترین فراوانی را دارند.
این تحقیق، با نتیجه گیری از داده های حاصل در مورد سه استان سیستان و بلوچستان، کردستان و هرمزگان بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی و توجه به نگرش های سنتی و قومی هریک از این استان ها نشان می دهد که در این استان ها بخش هایی از همسرکشی ها به عقاید سرسختانه و شیوه زندگی زوجین و خرده فرهنگ های آنها مربوط است.
نویسنده این پژوهش با اشاره به نسبت زنان زندانی متهم به «همسرکشی» در استان های مختلف آورده است؛ در تحقیق انجام شده نسبت زنان زندانی متهم به «همسرکشی» تهران ۲۱ درصد در برابر ۱۸ درصد مرد، در خوزستان ۹ درصد زن در برابر ۵ درصد مرد، گلستان ۶ درصد زن در برابر ۲ درصد مرد، در فارس ۱۲ درصد در برابر ۱۲ درصد و در هرمزگان ۳ درصد زن در برابر صفر درصد مرد است.
در بخشی از این گزارش در خصوص آمار ذکر شده آمده است: در مورد افزایش نسبت زنان زندانی در مقایسه با مردان باید توجه داشت که زنان به ندرت شخصا مرتکب قتل می شوند و بیشتر تحت تأثیر وسوسه «شخص ثالث»اند یا مردان را به بزهکاری تشویق می کنند. از این رو اتهامشان بیشتر شرکت با معاونت یا آگاهی از قتل است. در صورتی که مردان در ۱۰۰ درصد موارد خود همسرشان را به قتل می رسانند که اولیای دم گذشت نمی کنند و خواهان قصاص قاتل می گردند. یا به موجب ماده ۶۳۰ ق. م. ا. که می گوید: «هرگاه کسی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی ملاحظه کرد و علم به تمکین زن داشته باشد، می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند». در نتیجه، مردان با این مجوز قانونی از مجازات معاف و آزاد می شوند و احتمالا، به همین علت است که تعداد زنان و مردانی که به جرم «همسرکشی» در زندان به سر می برند تقریبا مساوی است.
از عوامل اقتصادی تا روابط خارج از چارچوب
دکتر ناصر قاسم زاده، روانپزشک در گفت و گو با «آرمان امروز» با اشاره به نقش جایگاه فرهنگی مرد در خانواده ها و ارتباط آن با همسرکشی می گوید: وجدان جمعی این خرده فرهنگ ها می گوید زنی که نافرمانی کرده باشد، مستحق تادیب و خشونت است. به همین دلیل است که بعضی از مردانی که در جامعه ما همسرکشی کرده اند، در محضر دادگاه احساس پشیمانی نمی کنند. واقعیت این است که برای حل هر معضل اجتماعی باید از ریشه های فرهنگی و آنچه در ذهن های مردم است، شروع کرد. به گفته وی غیر از جنسیت و فرهنگ، عوامل متعدد دیگری نیز در وقوع همسرکشی نقش دارند که این عوامل را می توان به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول عوامل خطر عمومی است که به همه قتل ها مربوط می شود و دسته دوم عوامل خطر اختصاصی همسرکشی است.از عوامل خطر عمومی قتل می توان به فقر، بیکاری، اعتیاد، سوءپیشینه، تجربه آزار جسمی و جنسی در کودکی، طلاق والدین و زندگی در مراکز نگهداری اشاره کرد.
دسته دوم عوامل خطر اختصاصی است.مردان و زنانی که بدون ازدواج دایم (مثلاصیغه) با هم زندگی می کنند نسبت به زن و شوهرهایی که در ازدواج دایم و قانونی هستند بیشتر مورد همسرکشی قرار می گیرند که یکی از دلایل آن می تواند نداشتن فرزند مشترک (به عنوان عامل محافظت کننده دربرابر همسرکشی) باشد. وی با بیان اینکه همسرکشی بین۲۰ تا ۳۵ سالگی بیشترین شیوع را دارد و پس از آن با افزایش سن کاهش می یابد می گوید: هرچه فاصله سنی بین زوج ها بیشتر باشد این خطر بیشتر است.خطر همسر کشی پس از جدایی هم ادامه می یابد، البته زنان به ندرت پس از طلاق دست به همسرکشی می زنند، درحالی که این خطر در مردان وقتی در شرف جدایی هستند یا پس از آن بیشتر می شود. این خطر تا چندین سال پس از جدایی ممکن است ادامه یابد. با در نظر گرفتن اختلال شخصیت، بیشتر مرتکبان همسرکشی اختلال روانی دارند. البته منظور اختلال روانی شدید نیست.هرچند اختلال روانی یک عامل خطر برای قتل است ولی این ذهنیت اشتباه است کسانی که مرتکب قتل می شوند، دچار اختلال های روانی شدید و مزمن هستند. وی معتقد است بیشتر زنانی که توسط شوهرشان کشته شده اند، درگذشته مورد خشونت و آزار توسط همسرشان قرار می گرفتند ولی تعداد کمی از زنانی که شوهرشان را کشته اند (کمتر از ۳۰درصد) قبل از آن مورد خشونت توسط شوهرشان واقع می شدند.
این یافته با این باور عمومی که قتل توسط زنان را واکنشی دفاعی به خشونت های دراز مدت خانگی می داند، در تعارض است.در واقع در بیشتر موارد نشانه های کمی برای پیش بینی همسرکشی توسط زنان وجود دارد. گاهی زنانی که مرتکب همسرکشی می شوند، این عمل را برای نجات فرزندشان انجام می دهند، مخصوصا زمانی که متوجه شوند فرزندی که حاصل ازدواج قبلی شان است، توسط همسر فعلی مورد آزار قرارگرفته است. از سویی بیشترین انگیزه همسرکشی در مردان، بددلی و احساس مالکیت جنسی نسبت به همسرشان است.مساله مهم این است که در بسیاری از موارد همسرکشی، کلیشه قاتل به عنوان فردی خطرناک که هردم از او بیم ارتکاب جرم، تجاوز جنسی، کودک آزاری، رفتارهای قانون گریزانه و تکرار جنایت می رود، وجود ندارد.
مطالعه انجام شده توسط سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۰۵ بر روی سلامت و خشونت خانگی علیه زنان که اطلاعات خود را از مطالعه بر روی بیش از ۲۴ هزار زن در ۱۵ منطقه از ۱۰ کشور جهان جمع آوری کرده، نشان داده است که فراوانی خشونت جسمی، جنسی یا هر دو از طرف شریک جنسی در طول زندگی ۱۵ تا ۷۱ درصد و در بیش تر مناطق بین ۲۹ تا ۶۲ درصد بوده است. بهگونهای که خشونت علیه زنان هم به عنوان تظاهر نابرابری جنسیتی مفرط و هم ابزار تداوم آن به شدت با اهداف توسعه هزاره ارتباط دارد.
لزوم تغییر نگرش
اما این مساله را می توان از منظر جامعه شناسی نیز بررسی کرد. مسعود غفاری در ریشه یابی جامعه شناسی این پدیده به خبرنگار «آرمان امروز» می گوید: واقعیت این است که اغلب ما اصلاً مفهوم زندگی خانوادگی را فقط با تشنج درک می کنیم . حالا این تشنج به این صورت است که یا مرد، زن را کتک می زند (که این درصدش بیشتر است) یا زن مرد را تحقیر می کند. البته زنان معمولاً خشونت های کلامی به کار می گیرند. اما یک پدیده بسیار تاسف باری که امروزه تشدید می شود، این است که زن ها شوهرانشان را می کشند.
وی با اشاره به دلایل عمیق تر همسر کشی در می گوید: به نظر من یک علت اصلی تر که وجود دارد این است که مردم ما ازدواج نمی کنند برای اینکه همراه داشته باشند، رفیق یا دوست داشته باشند، یا یار ویاور به معنای واقعی کلمه یعنی همسر داشته باشند؛ آنها ازدواج میکنند تا یا زن به مرد زور بگوید یا مرد به زن زور بگوید.
وی ادامه می دهد: در کنار این عوامل کلی مواردی چون تغییر نگرش و فرهنگ خانواده ها، و ریختن قبح ارتباطهای خارج از چارچوب زوجین با دیگران و بالا بودن مهریه نیز از دیگر عواملی است که ممکن است زوجین را به فکر جنایت علیه همسرشان بیاندازد. چرا که وقتی مردی نمی تواند مهریه همسرش را بپردازد، به اجبار مجبور است با وی زندگی اش را ادامه دهد. و اگر در ادامه، اختلاف ها بالا بگیرد ممکن است منجر به همسرکشی شود. به اعتقاد وی بهترین راهکار برای جلویگری از همسرکشی، حضور در جلسات مشاوره خانوادگی است چرا که یک مشاور زبده می تواند یا شیوه زندگی آنها را اصلاح کند و یا کاری کند که حداقل اگر نمی توانند با یکدیگر زندگی کنند، به شیوه ای منطقی و به دور از جنجال از هم جدا شوند.
همچنین می توان با تابو شکنی از طلاق و اصلاحات تفکرات فرهنگی در خانواده ها از جمله قائل شدن حق طلاق برای بانوان تا حدودی براین چالش فائق آمد.