شیعه نیوز | اعتماد نوشت: «هر فنجان قهوه فقط چند گرم کافئین دارد پس شیشه نیست و اینجا هم اجلاس سران نیست؛ لطفا، لطفا بحث مسائل جهانی و کارت بانکی را بالا نیاورید»؛ این نوشته روی کاغذهای A۴ چهارسمت کافهای در یکی از شهرهای کوچک استان کهگیلویهوبویراحمد در جنوب ایران است که دستکم در عصر سرد یک جمعه زمستانی کسی چندان توجهی به آن ندارد. البته خبری از مسائل جهان نیست و هر بحثی سر از ماجرای کارتهای بانکی درمیآورد.
به گزارش «شیعه نیوز»، در این شهر همه به شکلی درگیر پرونده کارتهای اجارهای، تقلبی و حتی دزدی هستند و چندین ماه است که خبرش به شکلی دیگر از گذشته داغ شده است. اگرچه پیشتر بحث درآمدها قصه بازار بود اما حالا دستگیری، تعهد، سوختن کارت و کلماتی از این دست بحثبرانگیز است؛ مسوولان میگویند چنان تعداد پروندهها بالا گرفته که راهی جز کمیتههای ویژه و بازداشت و برخورد نیست و در سمت دیگر هم افرادی بازداشت یا پروندهدار شدند و گروهی از مردم هم نگران حذف و قطع شدن یارانه خود هستند؛ آنها خودخواسته کارت بانکیشان را دراختیار افرادی قرار دادند و در ازای این کار پول دریافت کردند یا اینکه ناخواسته و در جایی که اسناد هویتیشان وجود داشت، گروهی به نام آنها کارت بانکی گرفتند و حالا درگیر پروندههای مختلفی هستند.
در هر سمت شهر لند، روستاهای اطراف و دیگر مناطق استان کهگیلویهوبویراحمد حالا این موضوع بحث روز است و تعداد پروندهها چنان بالا رفته که افرادی ماهها در انتظار بررسی شرایط خود هستند.
در روستاها هم افرادی که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند، روزگار خود را با استرس حذف یارانه یا سهام عدالت طی میکنند؛ آنها میگویند کارتهایشان دراختیار گروههای شرطبندی قرار گرفته و چنان گردش مالی بالایی داشته که حالا از نظر دولت شایسته دریافت یارانه نیستند و این دغدغه بزرگی برای کسانی است که با همین یارانه زندگی میگذرانند.
گزارش پیشرو روایتی است از یک سفر پاییزه به این استان و روایت مردمی که به شکلی درگیر پرونده کارتهای بانکی شدند.
پولهای میلیاردی قفلشده در کارت
در فاصلهای چند ساله، شهری کوچک پر از کافه شده و به نظر میآید حالا قهوه اسپرسو نوشیدنی غالب بخش زیادی از این مردم شده است؛ عصر دلگیر جمعه آنهم در شهری کوچک و محروم است و جوانان و نوجوانان زیادی برای گذران این ساعات کشدار پا به کافهای گذاشتند که چندمیز بیلیارد و چند تخته نرد دارد.
اگرچه نوشتههای روی دیوارهای کافه و تاکید به پرهیز از بحث درباره کارتها بانکی همهجا برجسته است اما برای افرادی که حسابهایشان بسته است یا پروندهای باز در سیستم قضایی دارند، این توصیه و دستورها چندان مهم نیست؛ «سعادت» نام مستعار جوانی است که میگویند چندین میلیارد در کارتهایش توقیف شده و هر چند همین هفته پیش با رایزنیهای فراوان توانسته یکی از کارتهایش را با تعهدی سفت و سخت آزاد کند اما حساب پشت این کارت چندان پولی ندارد: «تا همین چند سال پیش اصلا این بحثها نبود و کسی به اعداد و ارقام حساب آدمها کاری نداشت اما حالا اینطور نیست و حسابها بررسی میشود. انگار خودشان برنامه دارند و اگر حسابی ناگهانی پولدار شود، کارت را میبندند و صاحب حساب را میخواهند که توضیح دهد این پولها از کجا آمده؟»
وسط توضیحاتش این پرسش برایم جدی میشود که واقعا این همه پول از کجا آمده و جوانی به نسبت بیکار و بدون درآمد در شهری کوچک چگونه این همه پول درآورده است؟ این پرسش اما برای ساکنان کافه غیرعادی و حتی خندهدار است؛ گویی هم ماجرا را میدانند و گردش پولهای میلیاردی در حساب آنها چنان عادی است که پرسش درباره منبع چنین پولی حتی سوالی مضحک است: «خب شما انگار در بحر ماجرا نیستی و باید چند ترم پاس کنی...» جملهاش تمام نشده هم قهقهه سر میدهند و کمی بعد یکی دیگر از این جمع ماجرا را توضیح میدهد: «درباره شرطبندی که خدابخواهد شنیدهای؟ آفرین. خب ماجرا همینه. شما کارت بانکی میگیری و به کسی میدهی و در ازایش یا ماهانه پول دریافت میکنی یا یکباره همه پول را. این کارتها را هم اون کسی که از بقیه میخرد، به فردی که سایت شرطبندی دارد، میفروشد. همینقدر راحت. حالا چطور کسی مثل سعادت پولدار میشود؟ این نکته کنکوری ماجراست و آیکیو میخواهد...» نکته کنکوری ماجرا به این صورت است که بعضی از این پیمانکاران کارت بانکی، به شیوههای مختلف تلاش میکنند که مدیریت کارت مثلا حساب اینترنتی یا موبایل بانک یا هر شیوه دیگری را کامل دراختیار خریدار که معمولا صاحب پایگاههای شرطبندی هستند، قرار ندهند. آنها به شیوهای که آسان هم نیست دسترسی به این کارت را حفظ میکنند و زمانی که پول برجستهای به کارت سرازیر شد این پول را به کارت دیگری که مدیریتش تنها دراختیار خودشان است، منتقل میکنند و به این شکل حتی صاحب سایت شرطبندی را دور میزنند. همینجا البته تاکید میکنند که اینها روشهای قدیمی است و چون همه الان دیگر کاربرد ندارد، فوت کوزهگری را افشا میکنند: «ممکنه سوال پیش بیاد که چرا ما داریم فوت کوزهگری را لو میدهیم. درسته؟ خب نکته اینجاست که این موضوع دیگر عمومی شده و فوت کوزهگری آپدیت شده.»
آنطور که از صحبتهای این چند روز افراد مختلف میتوان جمعبندی کرد بعضی از این افراد به شیوه مختلف تلاش میکنند تا کارت بانکیشان توقیف شود و بعد با کمک افراد صاحبنفوذ یا تعهد در سیستم قضایی این توقیف را از بین ببرند و صاحب پولی شوند که در این کارتها ذخیره شده است. دستکم افراد زیادی در این مناطق به نویسنده گزارش پیشرو میگویند که از این طریق به نان و نوایی رسیدهاند.
ماجرای کارتهای بانکی اما تا این اندازه پایان خوشی ندارد و بحث اصلی و روایت غالب آسیبی است که این افراد زیادی دیدهاند.
میخواهند یارانهمان را قطع کنند
پیرمردی حدود ۷۰ ساله مشغول کشاورزی در زمینی کوچک اطراف خانه خود در یکی از روستاهای استان کهگیلویهوبویراحمد است؛ بحث که بالا میگیرد و مینشیند کنار فلاکس چایش و بیآنکه تعارف کند، برای همه چای میریزد.
میگوید قصه مفصل است و او و خانوادهاش هم گول خوردهاند: «چند ماه پیش برای دریافت سود سهام عدالت به ما گفتند به شهر بروید و هم کارت بانکی بگیرد و هم در دفتر خدمات دولت ثبتنامی انجام دهید. ما هم رفتیم و هر مدرکی (از کارت ملی تا شناسنامه) خواستند تحویل دادیم. چند ماه بعد با ما تماس گرفتند که به اسم شما ۱۷ سیمکارت ثبت شده و با همسرت باید به شورای حل اختلاف بروید، چراکه پرونده قضایی دارید و مجرم دزدی هستید.» پیرمرد این سخنان را با آه از ته دل بیان میکند و ماجرا را به این صورت جمعبندی میکند که «گویا مسوول دفتر دولت از مدارک ما سوءاستفاده کرده و هم سیمکارت سفارش داده و هم کارت بانکی گرفته و خودش آنها را به سایتهای شرطبندی فروخته و حالا ما نه تنها پرونده دادگاه داریم که میخواهند یارانهمان را هم حذف کنند.»
با التماس میخواهد که کاری برایش انجام دهیم و میگوید که تنها درآمد خانوادهاش همین یارانه است: «وضعیت زندگی ما را خودتان میبینید. فقط برای اینکه از غصه این همه مشکلات سکته نکنم این چند متر زمین را سبزی کاشتم و نمیدانم چه کاری انجام دهم. نه سوادی دارم و نه کسی که کمک کند.»
یکی از روستاهای دیگر همین استان از سالها پیش پا به اخبار گذاشته و با نام «مال استریت» معروف شده است؛ روستایی بورسی که صداوسیما در ویدیویی مدعی شده بود مردم این روستا هم کد بورسی دارند و دامداریشان را فروخته و وارد بورس کردهاند.
در این روستا اما اثری از شادی نیست و هنوز غم به گل نشستن کشتی بورس بر زندگی و شادیشان سایه انداخته است.
روایتهای مشابهی را میتوان از اهالی این روستا هم شنید اما بخش متفاوت، روایت مردی میانسال است که میگوید گول خورده است: «یکی از آشنایان آمد پیش من و گفت اگر کارت بانکیات را اجاره دهی میتوان ماهی یک میلیون تومان اجاره دریافت کنی. من هم تا اولی را تحویل ندادم و پولش را به جیب نزدم داستان را باور نکردم ولی بعد از آن هر روز به بانکهای مختلف در شهرهای اطراف میرفتم که کارت بیشتر بگیرم و دراختیار این فامیلمان قرار دهم. اصلا صحبتی از جریمه و سرقت و شرطبندی نبود وگرنه مگر مغز خر خورده بودم که خودم را بدبخت کنم. حالا هر روز باید پیگیر پرونده قضایی باشم و نمیدانم سرنوشتم چه شود.»
به صورت اتفاقی هم که بحث را با افراد مختلف باز میکنیم ناخواسته روایتی تازه از این پرونده میشنویم و گویا همه به شکلی درگیر این پرونده هستند؛ دستکم در بین فامیل و نزدیکان خود کسی درگیر ماجرای کارتهای بانکی شده است.