به گزارش «شیعه نیوز»، یک پرونده تصویری از خردهمهربانیهایی که این روزها در گوشهوکنار کشورمان میبینیم و میتوانند از یک روز بد یک روز خوب بسازند.
قصه مهربانیهای کوچولو شاید بیربط به «اثر پروانهای» نباشد. ایننظریه میگوید کار کوچکی مانند بالزدن یک پروانه میتواند در نقطه ای دیگر از دنیا یک توفان به وجود بیاورد. اثر مهربانی حتی اگر کوچک باشد هم همینطور است. دیدید بعضی کارها و رفتارها در عین سادگی میتوانند روز آدمها را عوض کنند و به اصطلاح «حال خوب کن» هستند؟ بیراه نیست که شاعر میگوید: «از محبت خارها گل میشود/ از محبت سرکهها مل میشود». اصلا همین خرده مهربانیهاست که میتواند جهان تلخ و خسته اطرافمان را قابلتحمل و حتی شیرین کند و انرژی را برای ادامه مسیر زندگی به هر کدام از ما برگرداند. شاید این مهربانیها وقت و سرمایه زیادی از ما نگیرد اما همین که میتوانیم با آن حس همدلی و نوعدوستی را در یکدیگر بیدار نگهداریم یعنی هنوز زندهایم و انسانیت در جریان است. ما بخشی از این خردهمهربانیها را که در گوشهوکنار کشور اتفاق افتاده است، به همراه توضیح آنها در این پرونده جمعآوری کردیم به امید آنکه باز هم به قول شاعر: «تو یکی نهای هزاری/ تو چراغ خود برافروز»
پیرمرد، یک سبد لیمو به پشت موتورش بسته و در چهارراه در حال حرکت بود. سبد ناخواسته وسط چهارراه رها و همه لیموها در خیابان پخشوپلا شد. پیرمرد نمیتوانست یک نفره همه لیموها را جمعکند و چراغ راهنمایی هم تغییر رنگ میداد. مردم بیکار نماندند و دستهجمعی به کمک او رفتند تا زودتر لیموهایش را جمعکند و دوباره در جعبه بچیند. اصلا از قدیم گفتهاند یک دست، صدا ندارد.
تابستان امسال گرمای هوا همه را کلافه کرد، به طوری که آدم دلش میخواهد وقتی برای انجام کاری بیرون میرود، به اندازه چند ثانیه بادکولر به صورتش بخورد. صاحب مهربان این فروشگاه در شهر کاشان در کاغذی که روی شیشه ورودی فروشگاه چسبانده، نوشته است: «سلام! اگر احیانا گرمتونه برای این که گرمازده نشین، میتونین توی نمایشگاه چنددقیقهای استراح کنین. کولر روشنه، آب خنک هم داریم». بیخود نیست که سهراب سپهری میگوید: «زندگی خالی نیست/ مهربانی هست/ سیب هست/ ایمان هست...».
رانندهای است که سالها مسیر خط پاسداران-ونک در تهران را میرود و برمیگردد. هوا خیلی گرم است و هر مسافری که سوار میشود یک کلمن شربت آبلیمو را روی صندلی عقبمیبیند تا مسافر خسته و تشنه، دهانش را با آن تَر کند. وقتی میپرسید چرا؟ میگوید: «یک نفر کمتر سوار میکنم و بهجاش عقب کلمن شربت و یخ گذاشتم، هرقدر میخواین، میل کنین».
خیلی از بچهها وقتی با مادرشان وارد مغازه میشوند، دوست دارند یک شکلات هم بگذارند توی دهانشان. بقالی محلهای در تهران برای این که خیال پدرومادرها را راحت کند، «مانع دستزدن و برداشتن بچهها نشوید» را به قفسه شکلاتها چسبانده است و این طوری کوچولوهای محله را به یک شکلات مهمان میکند.
مرداد 1401 است. یک شب تابستانی دو خانواده 2نفره دور هم جمع شدهاند تا شامشان را در فضای باز یک رستوران بخورند. نفر پنجم که دارد در کنار آنها غذا میخورد یک پاکبان با یونیفرم سبز فسفری است که به دعوت آنها مهمان میزشان شده است. به همین دلنشینی و زیبایی!
پارک کردن در بعضی خیابانهای شلوغ شهر همیشه معضل است، به طوری که تنها جای پارک ممکن، جلوی در خانه و پارکینگ ساکنان آن محله است. در جایی که خیلیها پشت در خانهشان مینویسند «پارک مساوی با پنچری»، «پارک نکن» و... فردی کنار علامت پارک ممنوع جمله متفاوتی نوشته است. او از بقیه خواسته که اگر مجبور به پارک خودرو جلوی در خانه آنها هستند، پارک کنند و شماره تماس خود را هم بگذارند.
«مالک محترم. حق با شماست اما با مستاجرت مدارا کن. خداوند جبار است و حتما جبران میکند». این متن را روی یک کاغذ A4 پرینتکرده و چسبانده است پشت شیشه دفتر املاک. شاید بگویید این فقط یک توصیه است اما کسی چه میداند با همین توصیه دل چند صاحبخانه نرم شده است؟ زیرش هم نوشته: «در این املاک تمدید قرارداد، به صورت رایگان انجام میشود».
«میشه به جای پول، این قوری (جهیزیمه) رو برداری و بهم نون بدی؟» پیرزن این جمله را آرام، طوری که هیچکس نشنود میگوید. شاطر هم مرام میگذارد، به او چند قرص نان میدهد و میگوید: «اینو هم (قوری) ببر. بازم (نون) میخوای بهت بدم. چیزی میخوای بخری پول بهت بدم». لبخندی روی لب پیرزن مینشیند و میگوید :«نه... نه... خیر از جوونیت ببینی».
عابر داشت میگذشت که پیرمرد را دید. اول پلاستیک را از دست پیرمرد گرفت. بعد هم با یک تکه آکاستیو که در دستش بود برایش سایهبان کوچکی درستکرد. قدمهایش را با پیرمرد تنظیم کرد و اینجور شد که برای چند دقیقه آرامآرام با هم راه رفتند و حرف زدند. یک اتفاق حسابی و مهربانانه در خیابان ارشاد مشهد.
کودکی چترش را در هوای بارانی از خودش دریغ میکند و چند دقیقه آن را روی سر موجود کوچکی میگیرد که او را بیپناه میبیند. واقعا اگر مهربانی عکس بود شاید چیزی شبیه همین میشد. شاید وقتی چتر را روی گربه گرفته در دلش میگوید: «بیا زیر چتر! خیس نشی پیشی کوچولو». این نشان میدهد کودکان مهربانی را میبینند و یاد میگیرند. اصلا جهان به اعتبار مهربانی همین فسقلیها زیباست.
شاید شما هم تجربه خرابی خودرو یا پنچری لاستیک وسط خیابان را داشته باشید. در این طور مواقع یا تعمیر و پنچرگیری را بلدید یا نه. اگر جزو دوسته دوم باشید، کار خیلی سخت میشود. کاربری که این عکس را منتشر کرده است در توضیح ماجرا نوشته: «وسط بزرگراه لاستیکم ترکید و دقیقا همون لحظه یه پیک موتوری ایستاد و گفت، خواهرم کار تو نیست برو کنار. زیر آفتاب توی گرمای شدید پنجری رو گرفت. بهش گفتم، آقا لطفا شماره کارتت رو بده من یه مبلغی رو واستون بزنم بهعنوان تشکر. شما توی این گرما خیلی زحمت کشیدی. گفت، خانم انگار برای خواهر خودم این کارو کردم. الانم سوارشو جلوی من برو ببینم مشکلی پیش نیاد واست.»
در بیمارستان یکی دستش تنگ است، یکی منتظر بهبود بیمارش است و دیگری شاید پر از اضطراب. در چنین موقعیتهایی، مهربانیدیدن، سختیها را قابلتحمل میکند. بوفه بیمارستان ولیعصر بهبهان در متنی که روی شیشه چسبانده، نوشته: «اگر نیازمند جنس یا وسیلهای هستی که در این بوفه موجود هست و توان خریدش را نداری، خیلی راحت تشریف بیار داخل، بردار و استفادهکن. نگران مبلغ نباش. حلالت. یک دعای شما برای من کافی است».
«این مرد رو امروز تو یکی از خیابونهای کرمانشاه دیدم. مشخص بود که خودش نیازمنده اما با این حال رفته بود برای بچه گربه بدون مادر یه بطری شیر خریده بود. امروز مطمئن شدم که شرافت و انسانیت به دله نه به پول.» بله. مهربانیکردن همه جورش قشنگ است حتی اگر به طبیعت و حیوانات باشد.
سربازها روزهای زیادی را با دلتنگی برای خانواده میگذرانند. این تصویر هم در نوع خودش مهربانانه است. در توضیح این عکس نوشته شدهاست: «سر صبحی دو تا سرباز با معرفت نشسته بودن پای درد دلهای یه کودک کار! چقدر حال آدم خوب میشد با دیدنشون. مابه هم ربط داریم رفقا...». شاید یک گپوگفت کوتاه گرهی از کودک کار باز نکند اما حتما او را آرام کرده است.
مرام و معرفت راننده خودروهای سنگین همیشه مثالزدنی است. این تصویر مربوط به ویدئویی است که نشانمیدهد راننده خودروی سنگین، شب برای استراحت کنار جاده میایستد تا صبح دوباره به حرکتش ادامه دهد. وقتی صبح بیدارمیشود و میبیند خانوادهای در سایه خودرویش خوابیدهاند، دوساعت دیگر صبر میکند تا خوب استراحت کنند و آفتاب اذیتشان نکند.
مهربانی به صحنههایی که هر روز در شهر اتفاق میافتد، محدود نمیشود. «سلام خانم. من میخوام مبلغی رو واریز کنم هر موقع کسبوکارت راه افتاد ازت چیزی بردارم». این پیام یک فرد به صاحب یک آنلاینشاپ است که هنوز کارش را شروع نکرده است. ترکیب اعتماد و مهربانی به همنوع آن هم در فضای مجازی که هیچ شناختی از فروشنده و نوع برخورد او ندارید، آنهم بیقید و شرط، نشانه یک قلب مهربان است.
هر چند وقت یک بار جملههایی شبیه «کرایه برای افراد نیازمند رایگان می باشد» را در تصویرهایی از تاکسیها میبینیم که در فضای مجازی دستبهدست میشود. این تاکسی هم با حرکتی شبیه این، کاغذی را جلوی خودرویش گذاشته و نوشته است: «کرایه نداری برو، حلالت ، نگو ندارم». ما هم از همینجا به این آقای راننده میگوییم: «دمت گرم! مشتی هستی».
انتهای پیام