سلسله مقالات قرآن محمدی که آقای اکبر گنجی نوشته و منتشر نموده، به نوعی، برگرفته از آراء مختلف صاحب نظرانی است که در زمینه قرآن از دیدگاههای مختلف سخن راندهاند. این مقالات با هدف جمع آوری و جمعبندی آراء بشری در زمینه قرآن نوشته نشده است! بلکه در صدد القاء یک نظریه محوری است. نظریه محوری این مقالات را در یک جمله می توان چنین بیان نمود: «قرآن کلام پیامبر است نه کلام خداوند.»
نویسنده هرجا لازم دیده، برای تبیین نظریه خود به نقل و نقد نظرات دیگران پرداخته است؛ که شاید این کار در نگاه اول ، گردآوری آراء در تبیین نظریه محوری پیشگفته به نظر برسد؛ اما مشکل از آنجا آغاز میشود که صاحب یک رأی، نماینده همه صاحبان اندیشه، در حل مسایل اعتقادی و شبهات دینی دانسته شود و یا در یک مساله خاص، راهحل پیشنهادی یک اندیشمند، رأی همه صاحبنظران دانسته شود.
مثلا اگر امام فخر رازی یا علامه طباطبایی (ره) در تفسیر خود، در بیان یک آیه دچار تناقض یا ابهام شده باشند (به فرض که براستی چنین رخ داده باشد) معنایش این نیست که عصاره آراء طول تاریخ اسلام به ایشان رسیده است و بیپاسخی او، به معنای بیپاسخی سوال باشد. از این دست موارد در مثالهای متعددی که آقای گنجی ذکر میکند بسیار دیده میشود.
اجازه دهید مثالی از مقاله ایشان بیاورم:
ایشان در بند 3-3 قرآن محمدی ذیل عنوان «ناواقع گرایان» این طور آورده است: «به نظر اینان زبان دین، زبان شاعرانه، نمادین و اسطورهای است. اگر تمام موارد متعارض با علم و فلسفه، اسطورهای – نمادین فرض شوند، مسأله حل خواهد شد »
در نگاه اول به نظر میرسد گروه مورد نظر در سطور فوق را روشنفکران دینی امثال آقای دکتر سروش که امروزه بر طبل شاعرانه بودن زبان قرآن میکوبند تشکیل بدهند. اما در ادامه توضیح ایشان مشخص میشود که نوک پیکان ناواقعگرایی به سمتی دیگر نشانه رفته است؛ آنجا که میگوید: «... درواقع مسألهی ما این است: عموم دینداران برای اثبات گزارهی «قرآن، کلام خدا است»، به صدق اخلاقی پیامبر استناد میکنند. به تعبیر دیگر، میگویند پیامبر راستگو است، پیامبر صادق گفته است که آیات قرآن کلام خدا است و در مرحلهی بعد آیات بسیاری را به عنوان شاهد ذکر میکنند. آیا این شیوه ی استدلال موجه است؟»
با این توضیح تمام کسانی که عصمت پیامبر را با پشتوانههای عقلی اثبات کرده، در وحیانی بودن قرآن، بدان استناد میکنند، در گروه بندی آقای گنجی، ناواقع گرایان خوانده میشوند. اما علت ناواقعگرایی ایشان را آقای گنجی اینطور بیان میکند:
«... موارد زیر نه تنها نشان میدهد که از صدق اخلاقی پیامبر، نمیتوان صدق این گزارهها را استنتاج کرد، بلکه نشان میدهد که کدامیک از این دو مدل رقیب (قرآن کلام خدا است، قرآن کلام پیامبر است) به نحو بهتری این دادهها را تبیین میکنند:
گزاره اول: ... خلود کافران در آتش جهنم، صریح قرآن است: ... اینان دوزخیاند و در آن جاودانه میمانند (بقره، ۲۵۷) و: ... وهر کس مومنی را عمداً بکشد، جزای او جهنم است که جاودانه در آن بماند (نسأ،۹۳) با اینهمه، محیالدین عربی و صدرالدین قونوی به عذاب ابدی اعتقاد نداشتند ... »
مشکل از همین جا شروع میشود! بیان آقای گنجی طوری است که گویا همگان در حل مسأله خلود در جهنم درماندهاند و حتی سرآمدان علمای طایفه ناواقعگرا یعنی محیالدینعربی، صدرالدین قونوی و ملاصدرای شیرازی، که جسورتر نیز بودهاند، متواضعانه اعتراف کردهاند که ما به عذاب ابدی اعتقادی نداریم و در این زمینه حق را به آقای گنجی میدهیم و مسأله از دید ما، لاینحل است:
«... ملاصدرا، جاودانگی گناهکاران در آتش جهنم را انکار میکند، برای اینکه معتقد است آیات جاودانگی آتش، مربوط به فساد عقیده (انکار خدا، معاد، نبوت و...) است، نه فساد عمل. از سوی دیگر، ملاصدرا، عذاب جاودانه را با حسن و قبح عقلی و رحیم و خیر بودن خدا ناسازگار میداند او در جای دیگری مینویسد؛ آیاتی که در آنها لفظ خلود آمده، مفید ظن است نه یقین، درحالی که دلایل عقلی مخالف آنها مفید قطع است. صدرا ضمن پذیرش صراحت نصوص دینی بر خلود کافران در آتش جهنم، میگوید؛ عموم فقها، متکلمان و اجماع امت؛ براساس ظواهر آیات قرآن معتقد به جاودانگی عذاب کافران در آتش جهنم هستند. ...»
از دید آقای گنجی ناواقعگرایی در مسلمانی و مسیحیت هردو رسوخ کرده است. دلیل آن هم این است که بعضی از صاحبنظران مسیحی نیز نظر آقای گنجی را دارند: « ... در عالم مسیحیت، جان هیک، خلود در جهنم را نامعقول و برخلاف خوشبینی کیهانی(cosmic optimism) ادیان میداند. پیش از این هم گفتهایم که حیات شخصی پس از مرگ، نیازمند دلیل است و نمیتوان با استناد به راستگو بودن پیامبران، آن را اثبات کرد. درواقع پرسشهای عقلی بیشماری وجود دارد که پذیرش حیات شخصی پس از مرگ را دشوار میکند.»
دقت شود: نقد اصلی اینجانب به آقای گنجی این است که چرا تصریحات ملاصدرا، محیالدین عربی و قونوی نشانه بیدلیل بودن گزاره اعتقادی خلود در آتش دانسته شده است؟ یا چرا اگر جان هیک این مطلب را نامعقول دانست مسلمانان معتقد به خلود در جهنم ناواقع گرا خوانده میشوند؟
از این بدتر وقتی است که ایشان در معنای لغوی دو آیه که ظاهرا در یک موضوع آمدهاند دو کلمه متضاد پیدا میکنند و این را دالّ بر وقوع تناقض در آیات قرآن میگیرند:
« ... گزاره سوم :الا بذکرالله تطمئن القلوب: با یاد خداست که دلها آرام میگیرد (رعد، ۲۸). اگر کسی دائماً به یاد خدا باشد و دلش آرام نگیرد، آیا این گزاره ابطال خواهد شد یا مفسرین و دینداران، آیه را چنان تأویل خواهند کرد که با یاد خدا و عدم آرامش قلبی هم سازگار افتد؟
از سوی دیگر، قرآن، یاد خدا را موجب ترس دلها شمرده است: انما المومنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم: مومنان، همان کسانی هستند که چون یاد خدا به میان آید، دلهایشان ترسان شود (انفال، ۲)
روشن است که آرامش با ترس تعارض دارد. مفسر مجبور است از طریق تأویل، این تعارض را رفع نماید. رفع تعارض از طریق تأویل یک مسأله است و اثبات صدق این مدعا، مسأله ای دیگر.»
به عبارت دیگر اگر مفسری مسأله خوف و رجا را ذیل این آیه و در پاسخ به آقای گنجی طرح کند – نمیگویم برهانیاش کند، فقط متذکر بدان شود- بیانش ناواقعگرایانه و کاذب خواهد بود. شما خواننده گرامی و آقای گنجی را به حالت بیم همراه با امید و اطمینان قلبی که قطعا در بعضی از مراحل سخت زندگی تجربه نمودهاید متذکر میشوم. من استدلالهایی که ذیل این آیه در بعضی از تفاسیر آمده را دیدهام و مراجعه بدانها را به خودتان وامیگذارم؛
اما در عوض فقط از شما دعوت میکنم چند دقیقهای بعضی از مراحل سخت زندگی خویش را مرور کنید. آنجا که از کرده خود مطمئنید اما از نتیجه بیمناک! آنجا که همه سعی خویش را کردهاید اما در انتظار ثمره کار چشمانتظارید. اگر مادر هستید، شما را یادآور میشوم به ساعتی قبل از فراغت از حمل، آن هنگام که پس از 9 ماه مراقبت های فراوان، منتظر ثمره این تلاش جانفرسا هستید و نمیدانید ساعت بعد چه خواهد شد. در آنحال به تلاش فداکارانه خود مطمئن نبودهاید؟ یا بیمناک نتیجه وضع حملتان نبودهاید؟ اگر پدر هستید، همان ساعت که بیان کردم را و چند دقیقه بعدش را، درست تا قبل از اعلام خبر فراغت همسرتان را یادآور میشوم. حال اطمینان قلبی از اینکه همسرتان هیچ کوتاهی نکرده است و شما نیز در حد توان دریغ نکردهاید، با بیم از اینکه نتیجه کار چه خواهد شد باهم نداشتهاید؟ اگر دانشجو هستید شما را یادآور میشوم به ساعتی قبل از اعلام نتایج آزمون ورودی که آیا اطمینان به تلاشهایتان را با بیمناکی از نتیجه خوب یا بد آزمون ورودی تجربه نکردهاید؟ آقای گنجی در هنگامی که محاکمه میشد آیا به کرده ها و ناکردههای خود ایمان و اطمینان قلبی نداشت؟ سوال من این است که در لحظه قرائت حکم دادگاهشان، درست 3 دقیقه قبل از بیان حکم، ایشان چه حالی داشت؟ بیم؟ یا امید؟ آیا هردو اینها را باهم لمس نمیکرد؟
این گزاره و بسیاری گزارههای دیگر در این بخش از مقاله ایشان، احتمالا از تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی برداشت شده است یا لااقل شباهت بسیار با بیان اشکال او در تفسیرش دارد. فقط کافی بود ایشان اندکی بعدتر از ذکر این تناقض را نیز مطالعه میکردند تا پاسخی که فخر رازی به اشکال خودش داده است را نیز مییافتند.
« فإن قیل: إنه تعالى قال هاهنا وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و قال فی آیة أخرى: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ [الرعد: 28] فکیف الجمع بینهما؟ و أیضاً قال فی آیة أخرى: ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ [الزمر: 23] قلنا: الاطمئنان إنما یکون عن ثلج الیقین، و شرح الصدر بمعرفة التوحید، و الوجل إنما یکون من خوف العقوبة، و لا منافاة بین هاتین الحالتین، بل نقول: هذان الوصفان اجتمعا فی آیة واحدة، و هی قوله تعالى: تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ [الزمر: 23] و المعنى: تقشعر الجلود من خوف عذاب اللَّه، ثم تلین جلودهم و قلوبهم عند رجاء ثواب اللَّه. – مفاتیح الغیب، ج15، ص: 451»
در واقع باید گفت که آن چه آقای گنجی، نوعی تناقض شمرده ، به سادگی «دو حیثیت متفاوت» است که در یک شخص، به طور همزمان شکل گرفته است. بسیار روشن است که تصور کنیم فرزندی خطاکار، در آنِ واحد، از جذبه و صلابت پدر خود که ممکن است او را تنبیه کند نگران است و در همان زمان، درمییابد که تکیهگاهی جز پدر نیز ندارد؛ و در نتیجه دو حالت ترس و امید، به شکل تؤام در وجود او شکل گیرد.
تناقض قلمداد کردن چنین مطلبی را که به ساده گی قابل جمع و توضیح است، چه باید نامید؟