سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

تغییر اخلاق کودکان چگونه امکان‌پذیر است؟

تربيت و تغيير اخلاق دسته‌ی اول و دوم كمى‏‌ دشوار و در برخى‏‌ موارد بسيار سخت است، ولى‏‌ امكان‏پذير مى‏‌باشد. اگر تغيير و اصلاح اخلاقى‏‌ امكان‏پذير نبود، پيامبران و شرايع آسمانى‏‌ اين قدر در اين باره تأكيد و سفارش نمى‏‌كردند و دانشمندان اخلاق و مربيان، در اصلاح بدى‏‌ها سعى‏‌ و جديت نمى‏‌نمودند.
کد خبر: ۲۷۷۱۱۶
۱۳:۵۱ - ۲۹ بهمن ۱۴۰۱

به گزارش «شیعه نیوز»، هر انسان عاقلى‏‌ مى‏‌تواند نفس خودش را اصلاح و اخلاقش را تهذيب كند. پس خُلق ملكه‏اى‏‌ است كه با سهولت و بدون تأمل افعال از آن صادر مى‏‌شود. و بعضى‏‌ خيال كرده‏اند كه خلق مانند خلقت مى‏‌باشد كه قابل تغيير و تبديل نيست. گفته‏اند: خلق مقتضاى‏‌ مزاج مى‏‌باشد؛ چنان كه شخص حارالمزاج شجاع است و ضد آن ترسو. بقيه اخلاق نيز چنين هستند.

از مجموع اين مطالب چنين نتيجه مى‏‌گيريم كه تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌اى‏‌ كه در بين كودكان مشاهده مى‏‌شود، مى‏‌تواند در اثر اختلاف امزجه‌ی آن‏ها باشد كه اين تفاوت نيز از اختلاف طبايع پدر و مادر نشأت مى‏‌گيرد. اگر بعضى‏‌ كودكان عصبانى‏‌ و تندخو و بعضى‏‌ خون‏سرد، بعضى‏‌ لجوج و بعضى‏‌ آرام، و مانند آن هستند، ممكن است اين صفات معلول كيفيت مزاجى‏‌ و بنيه‌ی جسمانى‏‌ آن‏ها باشد.
ليكن لازمه‌ی سخن اين نيست كه صفات و اخلاقيات مذكور قابل تغيير نباشند، بلكه مزاج مخصوص، بيش از استعداد و آمادگىِ بيش‏تر براى‏‌ ظهور و بروز اين صفات را نتيجه نمى‏‌دهد. بدين معنا كه بعضى‏‌ كودكان داراى‏‌ مزاج مخصوص و اعصاب ويژه‌‏اى‏‌ هستند كه با سرعت عصبانى‏‌ و متأثر مى‏‌شوند و كنترل اعصاب خود را از دست مى‏‌دهند.
چنين افرادى‏‌ از جهت قابليت تأثر، در يك مرتبه نيستند، بلكه داراى‏‌ درجاتى‏‌ متفاوت‏اند. قابليت تغيير اخلاق آن‏ها نيز با همين نسبت متفاوت و در بعض مراتب بسيار دشوار خواهد بود؛ ولى‏‌ به هر حال، امكان‏پذير است. البته اگر تغيير و اصلاح كلى‏‌ امكان‏پذير نباشد حداقل قابل تعديل و تخفيف خواهد بود و مربى‏‌ هيچ‏گاه نبايد مأيوس شود.
اوليا و مربيان بايد كودكان مورد تربيت را به خوبى‏‌ شناسايى‏‌ كنند، استعدادهاى‏‌ مزاجى‏‌ و اخلاقى‏‌ تك تك آن‏ها را خوب بسنجند و با توجه به آن، در تعليم و تربيت و اصلاح اخلاقى‏‌ آنان كوشش و جديت نمايند. چنان كه كودكان از لحاظ استعدادهاى‏‌ مزاجى‏‌ و اخلاقى‏‌ طبيعى‏‌ متفاوت هستند، راه اصلاح آن‏ها نيز متفاوت خواهد بود. مربى‏‌ نبايد توقع داشته باشد كه همه‌ی كودكان در اصلاح‏پذيرى‏‌ يكسان باشند. استعداد مزاجى‏‌ بعض كودكان، نسبت به برخى‏‌ از اخلاقيات، آن چنان قوى‏‌ است كه تغيير يا تعديل آن نياز به اطلاعات كافى‏‌ و صبر و جديت فراوان دارد. مراجعه‌ی به روان‏پزشك و پزشك اعصاب نيز گاهى‏‌ مفيد و در برخى‏‌ موارد ضرورت دارد.

تفاوت در قابليت‏


كوتاه سخن اين كه مردم در آفرينش سه گونه ‏اند: خوب، بد و متوسط. دسته‌ی اول به گونه‏اى‏‌ آفريده شده‏اند كه طبعاً به خوبى‏‌ تمايل دارند و اگر عوامل خارجى‏‌ آن‏ها را منحرف نسازد طبعاً به خوبى‏‌ گرايش مى‏‌يابند. دسته‌ی دوم به گونه‏اى‏‌ آفريده شده‏اند كه طبعاً به بدى‏‌ رغبت دارند و اگر عوامل خارجى‏‌ در آنان اثر نگذارد طبعاً به بدى‏‌ گرايش خواهند داشت، ولى‏‌ دسته‌ی سوم در حال اعتدال بوده و براى‏‌ پذيرش هر دو جهت، آمادگى‏‌ يكسان دارند.
تربيت و تغيير اخلاق دسته‌ی اول و دوم كمى‏‌ دشوار و در برخى‏‌ موارد بسيار سخت است، ولى‏‌ امكان‏پذير مى‏‌باشد. اگر تغيير و اصلاح اخلاقى‏‌ امكان‏پذير نبود، پيامبران و شرايع آسمانى‏‌ اين قدر در اين باره تأكيد و سفارش نمى‏‌كردند و دانشمندان اخلاق و مربيان، در اصلاح بدى‏‌ها سعى‏‌ و جديت نمى‏‌نمودند.
يكى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نويسد:
هر يك از ما خوب، متوسط، و يا بد به دنيا مى‏‌آييم، ولى‏‌ مانند هوش، حس اخلاقى‏‌ نيز به وسيله‌ی تعليم و نظم و اراده بسط مى‏‌يابد و تربيت مى‏‌پذيرد.[١]

ابن مسكويه مى‏‌نويسد:
خُلق حالتى‏‌ است نفسانى‏‌ كه آدمى‏‌ را بدون فكر و رويّه به انجام كارهايى‏‌ تحريك مى‏‌كند و آن دو قسم است: قسمتى‏‌ از آن، طبيعى‏‌ و مستند به ساختمان مزاج است؛ مانند كسى‏‌ كه از كوچك‏ترين ناملايم برافروخته و خشمگين مى‏‌شود يا بر اثر كمترين تعجب به شدت مى‏‌خندد، يا حادثه‌ی ناچيزى‏‌ او را سخت غمگين و متأثر مى‏‌سازد. قسم ديگر ناشى‏‌ از عادت است. اين قسم خلق، ممكن است در آغاز با فكر و محاسبه پايه ‏گذارى‏‌ شود، ولى‏‌ بر اثر تكرار و استمرار عملى‏‌، رفته رفته به صورت ملكه‌ی نفسانى‏‌ و خلق و خوى‏‌ ثابت در آمده و بدون رويه و فكر و انگيزه عمل مى‏‌شود.[٢]

ارسطو مى‏‌گويد:
انسان بدرفتار گاهى‏‌ با تأديب، نيكو مى‏‌شود. ليكن اين مطلب مطلق نيست، زيرا تكرار مواعظ و تأديب‏ها و اعمال سياست‏هاى‏‌ خوب در افراد مختلف تأثيرات گوناگون دارد. بعضى‏‌ مردم تأديب را با سرعت مى‏‌پذيرند و به جانب فضايل حركت مى‏‌نمايند، ولى‏‌ بعضى‏‌ ديگر با كندى‏‌ مى‏‌پذيرند و به سوى‏‌ خوبى‏‌ گرايش پيدا مى‏‌كنند.[٣]

خواجه‌ی طوسى‏‌ مى‏‌نويسد:
نفس را دو چيز باشد: يكى‏‌ طبيعت و دوم عادت. امّا طبيعت چنان بود كه اصل مزاج شخصى‏‌ چنان اقتضا كند كه مستعد حالى‏‌ باشد از احوال؛ مانند كسى‏‌ كه كمتر سببى‏‌ تحريك قوت غضبى‏‌ او كند، يا كسى‏‌ كه از اندك آوازى‏‌ كه به گوش او رسد، يا از خبر مكروهى‏‌ ضعيف كه بشنود خوف و بد دلى‏‌ برو غالب شود، يا كسى‏‌ كه از اندك حركتى‏‌ كه موجب تعجب بود خنده‌ی بسيار بى‏‌تكلّف برو غلبه كند، يا كسى‏‌ كه از كمتر سببى‏‌ قبض و اندوه بافراط بر او در آيد و امّا عادت چنان بود كه در اول به رويت و فكر اختيار كارى‏‌ كرده باشد و به تكلف در آن شروع مى‏‌نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى‏‌ در آن، با آن كار الف گيرد، بعد از الف تمام به سهولت بى‏‌رويت ازو صادر مى‏‌شود تا خلقى‏‌ شود او را.[٤]
باز هم مى‏‌نويسد:
و قدما را خلاف بوده است اندر آن كه خلق از خواص نفس حيوانى‏‌ است يا نفس ناطقه را در استلزام او مشاركتى‏‌ است. هم‏چنين خلاف كرده‏اند در آن كه خُلق هر شخصى‏‌ او را طبيعى‏‌ بود، يعنى‏‌ ممتنع الزوال؛ مانند حرارت آتش، يا غير طبيعى‏‌. گروهى‏‌ گفته‏اند: بعضى‏‌ اخلاق طبيعى‏‌ باشد و بعضى‏‌ به اسباب ديگر حادث شود و مانند طبيعى‏‌ راسخ گردد و قومى‏‌ گفته‏اند: هيچ خلقى‏‌ نه طبيعى‏‌ است و نه مخالف طبيعت، بلكه مردم را چنان آفريده‏اند كه هر خلق كه خواهد مى‏‌گيرد يا به آسانى‏‌ يا به دشوارى‏‌. آنچه از آن موافق اقتضاى‏‌ مزاج بود ـ چنان كه در مثال‏هاى‏‌ مذكور ياد كرديم ـ به آسانى‏‌ و آنچه برخلاف آن بود به دشوارى‏‌.
سبب هر خلقى‏‌ كه بر طبيعت صنفى‏‌ از اصناف مردم غالب مى‏‌شود در ابتدا ارادتى‏‌ بوده باشد و به مداومت، ممارست و ملكه گشته و از اين سه مذهب، حقْ مذهب آخر است. چه به عيان مشاهده مى‏‌افتد كه كودكان و جوانان به پرورش و مجالست كسانى‏‌ كه به خلقى‏‌ موسوم‏اند و يا به ملابست افعال ايشان، آن خلق فرا مى‏‌گيرند، هر چند پيش‏تر به خلقى‏‌ ديگر موصوف بوده‏اند و مذهب اول و دوم مؤدى‏‌ است به ابطال قوت تميز و رويت و رفض انواع تأديب و سياست و بطلان شرايع و ديانات و اهمال نوع انسان از تعليم و تربيت، تا هر كسى‏‌ بر حسب اقتضاى‏‌ طبيعت خود مى‏‌رود و مفضى‏‌ شود به رفع نظام و تعذر بقاى‏‌ نوع و كذب و شناعت اين قضيه بس ظاهر است.[٥]

سيد محمد غياثى‏‌ مى‏‌نويسد:
هر انسان عاقلى‏‌ مى‏‌تواند نفس خودش را اصلاح و اخلاقش را تهذيب كند. پس خُلق ملكه‏اى‏‌ است كه با سهولت و بدون تأمل افعال از آن صادر مى‏‌شود. و بعضى‏‌ خيال كرده‏اند كه خلق مانند خلقت مى‏‌باشد كه قابل تغيير و تبديل نيست. گفته‏اند: خلق مقتضاى‏‌ مزاج مى‏‌باشد؛ چنان كه شخص حارالمزاج شجاع است و ضد آن ترسو. بقيه اخلاق نيز چنين هستند. امّا اين قول ضعيف است. بلكه قول صحيح اين است كه اخلاق قابل تغيير و تبديل و زياده و نقصان‏اند. پس اعتدال در اخلاق و انحراف از آن در اثر كثرت افعال و اقوال و حركات و سكنات و تصورات به وجود مى‏‌آيد و اگر جز اين بود پيامبران و اوليا و حكما در طريق دعوت به سوى‏‌ خدا جديت نمى‏‌كردند و مردم به مكارم اخلاق دعوت نمى‏‌شدند با اين كه پيامبر فرمود: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق».[٦]

مرحوم نراقى‏‌ مى‏‌گويد:
قدما از دانشمندان در امكان ازاله‌ی اخلاق و عدم امكان، اختلاف عقيده دارند. سومين قول اين است كه برخى‏‌ از اخلاق، طبيعى‏‌ و ممتنع الزوال هستند و بعض آن‏ها غير طبيعى‏‌‌اند كه از عوامل خارجى‏‌ به وجود آمده و امكان زوال دارند. ولى‏‌ متأخرين از علما قول اول را ترجيح داده و گفته‌‏اند: هيچ يك از اخلاق، نه بر طبق طبيعت است و نه بر خلاف طبيعت. بلكه نفس فى‏‌ حد ذاتها براى‏‌ اتصاف به دو طرف تضاد قابليت دارد، يا به آسانى‏‌ اگر موافق مزاج باشد، يا به دشوارى‏‌ اگر مخالف مزاج باشد. پس اختلاف انسان‏ها در اخلاق در اثر اختيار خود آن‏ها و عوامل خارجى‏‌ به وجود مى‏‌آيد. دليل قول اول اين است كه هر خلقى‏‌ قابل تغيير مى‏‌باشد و هر چيزى‏‌ كه قابل تغيير باشد طبيعى‏‌ نخواهد بود. نتيجه اين كه هيچ خلقى‏‌ طبيعى‏‌ نخواهد بود. كبراى‏‌ قضيه بديهى‏‌ است و صغراى‏‌ آن وجدانى‏‌، زيرا ما وجداناً مى‏‌يابيم كه انسان بد رفتار در اثر مصاحبت با خوبان خوب مى‏‌شود. برعكس آدم خوب در اثر مصاحبت با بدان بد مى‏‌شود و مشاهده مى‏‌كنيم كه تأديب، اثر عظيمى‏‌ در زوال اخلاق دارد. اگر چنين نبود بايد نيروى‏‌ تفكر بى‏‌ فايده باشد و تأديبات و سياست‏ها باطل مى‏‌شد و شرايع و اديان لغو مى‏‌گشت و خدا نمى‏‌گفت‏ «قَد اَفلَحَ مَن زَكّاهَا». و پيامبر نمى‏‌فرمود: «حَسِّنوا اَخلاقكُم» و نمى‏‌فرمود: «بُعثتُ لِاتممَ مَكارمَ الاخلاقِ».[٧]

ديدگاه اسلام‏

اسلام نيز طبيعت و آفرينش ويژه‌ی انسان را در كيفيت ظهور و بروز اخلاقيات گوناگون مؤثر و خُلق را يك نوع بخشش الهى‏‌ مى‏‌داند كه در فطرت و نهاد انسان‏ها نهاده شده و طبعاً به سوى‏‌ آن تمايل دارند.
امام صادق(ع) در اين باره فرموده:
«إنّ الخُلقَ منيحةٌ يَمنحُها اللهُ عزّوجل خَلقَه،: فمنه سجيّة، و منه نيّة». فقلت: فأيّتها أفضل؟ فقال: صاحبُ السجّيةِ، هو مَجبولٌ لايَستطيع غيرَه، و صاحب النيّةِ يَصبِرُ على‏‌الطاعةِ تَصَبُّراً، فهو أفضلهما».[٨]
خُلق يك عطيه‌ی الهى‏‌ است كه خدا به هر كس خواست عطا مى‏‌كند. برخى‏‌ از اخلاقيات، فطرى‏‌ و طبيعى‏‌ هستند و برخى‏‌ ديگر، از روى‏‌ قصد صادر مى‏‌شوند. راوى‏‌ گفت: كدام افضل‌اند؟ امام فرمود: شخصى‏‌ كه خلق در طبيعت او نهاده شده بايد آن را انجام دهد و نمى‏‌تواند آن را تغيير دهد، امّا كسى‏‌ كه از روى‏‌ نيت كارى‏‌ را انجام مى‏‌دهد، بايد براى‏‌ انجام دادن آن كوشش كند و صبر و بردبارى‏‌ نشان دهد، بنابراين، دومى‏‌ افضل خواهد بود.
پيامبر(ص) نيز مى‏‌فرمايد:
«إذا سَمِعْتُم بَجَبلٍ زال عن مَكانِهِ فَصَدِّقُوا و إذا سَمِعْتُم بِرَجُلٍ زال عن خلقِهِ فلاتصدّقُوا فإنّه يَصير إلى‏‌ ما جبّل عليه».[٩]
اگر شنيديد كوهى‏‌ از جاى‏‌ خود كنده شده باور كنيد، ولى‏‌ اگر شنيديد كه مردى‏‌ از خلق (طبيعى‏‌) خود دست برداشته تصديق نكنيد، زيرا ممكن است به حال طبيعى‏‌ خود برگردد.
شايد از اخبارِ طينت نيز همين معنا استفاده شود.[١٠]
از اين قبيل احاديث استفاده مى‏‌شود كه برخى‏‌ از اخلاقيات در طبيعت و آفرينش بعضى‏‌ انسان‏ها نهاده شده كه تغيير آن‏ها بسيار دشوار و به طور عادى‏‌ غير مقدور مى‏‌نمايد.
ولى‏‌ اسلام تعليم و تربيت انسان‏ها و تغيير و اصلاح صفات و تزكيه و تهذيب نفوس را امرى‏‌ ممكن مى‏‌داند، به همين جهت پيامبر اسلام(ص) تزكيه‌ی نفوس را در رأس برنامه‏هاى‏‌ خود قرار داده است.
خدا در قرآن مى‏‌فرمايد:
لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلى‏‌ المُؤمِنِينَ إِذ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكْمَةَ وَإِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى‏‌ ضَلالٍ مُبِينٍ؛[١١]
لذا رسول خدا(ص) مى‏‌فرمود: «إنّما بُعِثتُ لأُتمِّمَ مكارمَ الأخلاقِ».[١٢] چون تزكيه و اصلاح نفوس امكان داشته است. قرآن نيز مى‏‌فرمايد: «وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها»؛[١٣]
بنابراين آيات و احاديث متعددى‏‌ وجود دارند كه به مكارم الاخلاق دستور داده و از رذايل برحذر مى‏‌دارند. از همه‌ی اينها استفاده مى‏‌شود كه تزكيه‌ی نفوس و اصلاح اخلاق امكان‏پذير است وگرنه همه‌ی اين تلاش‏ها و توصيه‏ها لغو خواهد بود.

پی نوشت ها

[١]. انسان موجود ناشناخته، ص ١٤٤.
[٢]. تطهير الاعراق، ص ٥١.
[٣]. همان، ص ٥٣.
[٤]. اخلاق ناصرى‏‌، ص ١٠١.
[٥]. همان، ص ١٠٢.
[٦]. آداب النفس، ص ٥.
[٧]. جامع السعادات، ج ١، ص ٢٢.
[٨]. كافى‏‌، ج ٢، ص ١٠١.
[٩]. نهج ‏الفصاحه، ص ٤١.
[١٠]. بحارالأنوار، ج ٦٧، ص ٧٧ ـ ١٢٩.
[١١]. آل عمران (٣) آيه ١٦٤.
[١٢]. مستدرك الوسائل، ج ٢، ص ٢٨٢.
[١٣]. الشمس (٩١) آيات ٧ ـ ١٠.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: