«شیعه نیوز»: با استقرار حکومت اسلامی در مدینه یهودیان دشمنی خود با اسلام و حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و مسلمانان را به صورتهای مختلف نشان دادند و در برخوردها و جنگهایی که با پیامبر (صلی الله علیه وآله) داشتند مثل قریظه و بنی نضیر و... شکست خوردند و در نهایت همه توان خود را جمع کردند و در قلعه خیبر علیه اسلام و پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقشه کشیدند و با سایر قبایل مخالف پیامبر متحد شدند.
در نتیجه سال هفتم هجرت پیامبر (صلی الله علیه وآله) تصمیم گرفتند که کار یهود و قلعه خیبر را یکسره کنند. «خیبر» منطقه وسیع حاصلخیزی بود که در شمال مدینه به فاصله سی و دو فرسنگ، قرار داشت و دژهای محکم و متعددی داشت به گونهای که گفتهاند هفت قلعه تو در توی هم بود. به نامهای ناعم: قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم.
طی حملههای نخستین قلعهها یکی پس از دیگری فتح شد، اما قلعه قموص یا ناعم که به اختلاف ذکر شدهاند، مقاومت جدی از خود نشان دادند و، چون تلاش ابوبکر و عمر و مردی از انصار بینتیجه ماند، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «فردا پرچم را برای فتح قلعه به دست کسی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست میدارند». فردای آن روز در حالی که حضرت علی (علیه السلام) درد چشم داشت از طرف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) مأمور به فتح قلعه خیبر شد.
چگونه امام علی (ع) درب خیبر را از جا کَند
حضرت علی (علیه السلام) پرچم را گرفت و نزدیک قلعه رفت و با یهودیان نبرد کرد و، چون سپرش در اثر ضربت یک نفر یهودی از دست وی افتاد دری از قلعه را برداشت و سپر قرار داد و تا موقعی که فتح به انجام رسید، همچنان در دست داشت و پس از آنکه از کار جنگ فارغ شد آن را بر زمین انداخت ابورافع که راوی این روایت است میگوید: من و هفت مرد دیگر هر چه خواستیم آن را از جایش بلند کنیم نتوانستیم. در روایات دیگر آمده است که حتی ۲۰ نفر و ۳۰ نفر و برخی ۴۰ نفر را نیز گفتهاند که نتوانستند آن در را بلند کنند و در روایتی آمده است پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: علی در حالی پسری جوان بود، در قلعه خیبر را از جا کَند و حال آنکه ۵۰ نفر نمیتوانستند این کار را بکنند.
این روایت هیچ منافاتی با هم ندارند، چرا که ابورافع میگوید ما هشت نفر نتوانستیم حتی در کنده شده را حرکت دهیم، در روایت بعد آمده است که ۲۰ نفر امتحان کردند نتوانستند و ۳۰ نفر نتوانستند بعد ۴۰ نفر خواستند حرکت دهند نتوانستند و در روایت پیامبر (صلی الله علیه وآله) هست اگر ۵۰ نفر میخواستند در را از جا بکنند نمیتوانستند. اما آنچه که همه این اقوال را تأیید میکنند فرموده خود حضرت علی (علیه السلام) است که در دوران حکومت ظاهری خود به سهل بن حنیف یکی از فرمانداران حضرت نامه نوشت و در آن آمده است: «و الله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیّة بل بقوة ربانیه»؛ قسم به خدا من با قوه جسمانی و بدنی درب خیبر را از جا نکندم بلکه با قوه الهی و ملکوتی که مرا در این کار یاری کرد این کار را انجام دادم، در جایی دیگر میفرماید: که با قوه الهی توانستم آن را چهل ذراع (حدود ۲۰ متر) پرت کنم؛ بنابراین حضرت علی (علیه السلام) در جنگ خیبر با حول و قوه الهی در حالی که در سنین جوانی بود و با اینکه خیلی از همرزمان آن حضرت نتوانستند قلعه خیبر را فتح بکنند، حضرت این کار را کرد و پهلوانان به نام یهود از قبیل «مرحب» را به درک واصل کرد و پیروزی ارزشمندی برای مسلمین و دین اسلام به ارمغان آورد.
علت جنگ با یهودیان خیبر
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که براساس دعوت اهل یثرب به این شهر رفته بودند، در بدو ورود به یثرب نام این شهر به خاطر حضور حضرت به مدینهالنبی تغییر یافت و به مدینه مشهور شد. در این شهر یهود در کنار اعراب غیر یهود و دو قبیله اوس و خزرج سکونت داشته و اکثریت ساکنان این شهر با آنان بود.
پیامبر پس از برقراری پیمان برادری بین مسلمانان انصار و مهاجر، پیمان همزیستی مسالمتآمیز با یهود برقرار کرد. قبایلی از یهود که پیامبر با آنان پیمان بست عبارت بودند از بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه، این سه قبیله در مدینه و حومه مدینه زندگی میکردند و کار کشاورزی و باغداری داشتند، مفاد این پیمان عبارت بود از:
۱. یهودیان با دشمنان پیامبر همکاری نکنند و به آنان ابزار و اسب و... و اسلحه و ابزار نظامی ندهند.
۲. هیچ اقدامی علیه پیامبر و مسلمانان انجام ندهند و به طور پنهان و آشکار حتی با اشاره و با زبان به آنان زیان نرسانند.
۳. اگر بر خلاف این پیمان عمل کردند پیامبر حق دارد با آنان هر گونه برخوردی را که صلاح دیدند بنمایند، مجازات پیمان شکنان عبارت بود از توقیف اموال، اسارت و حتی کشته شدن که در متن قرارداد بین آنها و حضرت مقرر شده بود. طرف قرارداد پیمان و امضاکنندگان آن رئیس سه قبیله بنام مخیریق، حییّ بن اخطب و کعب بن اسد بودند که آن را تایید و امضاء کردند.
یهودیان مدینه دشمنی خود با مسلمانان را پنهان نکردند و پس از اندکی بر خلاف مفاد این پیمان چندین بار با مسلمانان مدینه درگیر شده و به آنان آزار میرساندند. آنان قبل از بعثت پیامبر از آمدن پیامبری از عرب بر اساس کتاب خود خبر میدادند و پیشگویی میکردند.
اما پس از آمدن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به مدینه به انکار آن حضرت پرداخته و گفتند: وی پیامبر موعود تورات نیست، چنانکه در قرآن به این مسأله اشاره شده است.
بدین ترتیب آشکارا و از طرق مختلف کارشکنی و پیمانشکنی یهود و ناسازگاری آنان با پیامبر شروع شد، آنان از هر راهی برای اختلاف افکنی میان پیامبر و مسلمانان و قبایل اوس و خزرج استفاده میکردند.
با وجودی که تعهد داده بودند از آزار مسلمانان به هر نحو خودداری کنند، نه تنها به تعهدشان عمل نکردند، بلکه شخص پیامبر را نیز مورد اذیت و آزار قرار میدادند. در قرآن نیز به این مسائل پرداخته شده است. با مراجعه به تفاسیر آیات مزبور میتوان به عمق کینه یهود با پیامبر پی برد. نظیر آیه «تحریف یهود»؛ بنابراین پیامبر اکرم (ص) در ابتدا هرگز نه با آنان و نه با مشرکین دشمنی نداشت، بلکه آنان با پیامبری که قصد هدایت آنان را داشت، دشمنی و مبارزه میکردند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر اساس آیه «قُلْ یَا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (۷) با همه برخورد مسالمتآمیز داشت، اما آنان نه تنها آیات قرآن را انکار میکردند، بلکه در دشمنی با پیامبر (صلی الله علیه وآله) از هیچ تلاشی فرو گذار نبودند، از اینرو بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله) مطمئن شد که اینها هدایت نخواهند شد، بلکه در کار پیشرفت مسلمانان مانعتراشی کرده و با مشرکین مکه در نابودی مسلمانان همدست خواهند شد.
جنگ احزاب از جمله این اقدامات بود که یهود بر خلاف پیمان خود با مشرکین همکاری نمودند تا کار پیامبر و مسلمانان را یکسره کنند، آنان در تجهیز مشرکان همکاری جسته و به آنان در کارهای اطلاعاتی و جاسوسی علیه مسلمانان کمک میکردند. پیامبر از طریق وحی و از طریق اطلاعات کسب شده توسط افراد خود از این اقدامات کاملاً آگاه بود و منتظر فرصتی بود تا با آنان بر اساس پیمانشان برخورد کند، آنان علاوه بر جنگ احزاب در جنگ احد نیز اظهار داشتند که محمد در پی پادشاهی است، هیچ پیامبری این گونه شکست نخورده است.
قبیله بنینضیر نیز توطئهای برای کشتن و ترور پیامبر طراحی کردند. پیامبر برای حل مشکلی به اصرار خود آنان در میان آنان حاضر شده بود. در این هنگام شخصی را فرستادند که از پشت بام سنگی را بر سر پیامبر انداخته و حضرت را به قتل برساند که پیامبر از طریق وحی از این خبر آگاه شده و تصمیم گرفتند که با آنان برخورد کنند.
یهودیان در جنگ احزاب نیز مشرکان را علیه مسلمانان تحریک میکردند و عامل اصلی این جنگ آنان بودند. خودشان نیز در این جنگ با حضوری جدی آشکارا در مقابل پیامبر و مسلمانان صفآرایی کردند و هیچگاه دشمنی خود را نتوانستند مخفی نگهدارند و همواره از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمین استفاده کردند؛ بنابراین پیامبر هرگز در ابتدا با یهود جنگ نکرد و قصد جنگ با آنان را نداشت. همواره آنان آغازگر توطئه علیه پیامبر بودند و حضرت نیز همیشه منتظر وحی و دستور الهی بود تا کار را با آنان یکسره کند و به توطئههای آنان پایان بخشد. آخرین اقدام مهم پیامبر در مقابل یهود جنگ خیبر و فتح قلعههای آن توسط امیرمؤمنان (علیه السلام) بود که به قلع و قمع آنان انجامید و پس از آن دیگر یهود کاملاً شکست خورده و از آسیب رساندن به اسلام مایوس گردیدند. پیامبر اکرم در هر برخوردی با دیگران، در مرحله اول تابع وحی و خداوند بود و در مرحله دوم عملکرد و رفتار آنان برای پیامبر مهم بود. آیاتی که با خطاب «یا اهل الکتاب» آمده مخاطب آن بیشتر یهود و در برخی موارد مسیحیان هستند. قرآن یهودیان را برادران منافقین نامیده و دستور داده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آنان را از سرزمین اسلام اخراج کنند.
انتهای پیام