سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

تبرک‌ جستن‌ و شفاعت‌ به‌ نبي‌ مکرم‌ اسلام‌(ص)

کد خبر: ۲۷۳۹
۰۰:۰۰ - ۲۳ بهمن ۱۳۸۶

يکي از شبهاتي که وهابيون درباره نبي مکرم اسلام (ص) مطرح مي کنند اين است که تبرک به مزار آن رسول الهي شرک مي باشد. در صدر اسلام امت اسلامي به رسول مکرم(ص)به عنوان شخصيتي پاک که مي توان از او شفا گرفت نگاه مي کرده؛ از اين جهت حتي به آب دهان پيامبر اسلام(ص) نيز به عنوان شفادهنده درد توجه مي نمود.

در يکي از جنگ ها، پيغمبر آب دهان خويش را بر چشمان حضرت علي (ع) ماليدند و رنج و بيماري چشم آن حضرت بهبود يافت. از ديگر موارد، تبرک جستن به موي پيامبر(ص) بود که در چند مورد از آن روايت شده است. نمونه هاي ديگر، تبرک جستن مسلمانان به تير و کمان و کف دست رسول اکرم (ص) است. و حتي قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) وقتي يهوديان مدينه با کفار قتال مي کردند، جهت پيروزي به درگاه الهي دعا نموده و به رسول مکرم اسلام (ص) قسم ياد مي کردند. نتيجه اين که رسول مکرم اسلام (ص) و انبياي الهي انسان هايي هستند که بعد روحاني و اتصال آنان به عالم معنا، سبب شده معنويت بر جسم آنان تجلي يافته و اين جسم نيز به تبع آن روح مقدس و ملکوتي تقدس يابد.


يکي از شبهاتي که درباره نبي مکرم اسلام (ص) بعد از رحلت آن حضرت مطرح مي شود اين است که تبرک به مزار آن رسول الهي شرک مي باشد. اين شبهه که به عنوان يکي از عقايد وهابيت و در واقع يکي از مشهورترين تفکرات و ايده هاي آنان به حساب مي آيد در سده هاي اخير مطرح شده است. آنان عنوان مي کنند که تبرک به آثار انبيا و قبر آنان شرک بوده و اگر کسي در مزار آنان به عبادت خداوند بپردازد نيز مرتکب نوعي شرک شده است. هم چنين اعتقاد دارند که ايجاد بنا بر قبر انبيا در حد شرک است.

ما در اين مقاله به بيان صحت و سقم اين عقيده پرداخته و آن را در ذيل دو عنوان بررسي مي نماييم : 1ـ تبرک به رسول مکرم اسلام (ص) در زمان حيات؛ 2ـ طلب شفاعت از پيامبر عظيم الشان اسلام (ص).

در واقع در زمان رسول مکرم اسلام (ص) مسلمانان به آن پيغمبر به عنوان وجودي متبرک توجه مي نمودند و در مسايل خود و ارتباط خويش با خداوند به ايشان توسل مي جستند.



در صدر اسلام امت اسلامي رسول مکرم (ص) را شخصيتي پاک و مقدس مي دانستند و از اين رو حتي آب دهان پيامبر اسلام (ص) نيز به عنوان شفا مورد توجه آنان بود. در صحيح بخاري آمده است که رسول مکرم اسلام (ص) در روز خيبر فرمود: من اين پرچم را در روز آينده به مردي خواهم داد که خداوند تبارک و تعالي به دست او خيبر را فتح کند. آن شخص خدا را دوست دارد و پيغمبر خدا(ص) را نيز دوست دارد و از آن سو، خدا و رسولش نيز به او علاقه مند هستند.

مسلمانان بعد از سخن رسول اسلام (ص) خوابيدند در حالي که در اين فکر بودند که پيغمبر اسلام (ص) اين پرچم را در روز آينده به چه کسي خواهد داد، صبح به نزد پيغمبر اسلام (ص) آمدند تا حضرت پرچم را به يکي از آنان دهد، حضرت (ص) فرمود: علي (ع) کجاست ؟ به او عرض شد که علي (ع) از بيماري چشم خويش رنج مي برد، پيغمبر شخصي را به دنبال آن حضرت فرستاد و وقتي حضرت علي (ع) به نزد رسول مکرم اسلام (ص) آمد، پيامبر(ص) آب دهان خويش را بر چشمان وي ماليد و رنج و بيماري چشم حضرت کاملاً از بين رفت و گفته شده که حضرت علي (ع) تا آخر عمر خود به هيچ وجه به بيماري چشم مبتلا نشد. .

همان گونه که ملاحظه مي گردد، حضرت علي (ع) به وسيله تبرک به آب دهان پيغمبر اسلام (ص) شفا پيدا کرد و اين نشان مي دهد که آثار آن حضرت قابليت تبرک و شفا دارند.

مردم در عصر رسول مکرم اسلام (ص) به آب وضوي پيغمبر تبرک مي جستند و رسول اسلام (ص) هيچ گاه آنان را از اين عمل نهي ننمود. در صحيح بخاري از انس بن مالک نقل شده که گفت : پيغمبر اسلام (ص) را ديدم که به هنگام نماز عصر وضو گرفته بود، وقتي دست خود را در ظرف نهاد مردم نيز از آب اضافي وضوي رسول الله (ص) وضو گرفتند و حتي از برخي روايت شده که ما برکات آب وضوي رسول مکرم اسلام (ص) را در بدن خود ملاحظه نموديم، زيرا ديگر بيماري اي نصيب ما نشد. .

همان گونه که ملاحظه مي گردد، در عصر رسول اسلام (ص) مردم به تبرک جستن به وضوي رسول اسلام (ص) افتخار مي کردند.


يکي ديگر از موارد تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (ص) تبرک به موي آن حضرت مي باشد. روايت شده که وقتي حضرت سر خود را اصلاح مي کرد، مردم موي ايشان را به عنوان تبرک جمع مي کردند و پيامبر(ص) مانع اين عمل آنان نمي شد. در صحيح مسلم آمده است که پيغمبر اسلام (ص) وقتي در منا سر خود را تراشيد، در پاسخ به درخواست مردم، به يکي از اصحاب خود فرمود: موي سر مرا ميان مردم تقسيم کن.

هم چنين از انس بن مالک روايت شده است که : من رسول اسلام (ص) را ديدم که شخصي سر آن حضرت را در منا تراشيد و اصحاب بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند و تنها چيزي که انتظار داشتند اين بود که بتوانند موي آن حضرت را به تبرک بردارند. .

و نيز در ترجمه خالد آمده است که : خالد بن وليد در نبردهاي مشهور خويش با روم و ايران که توانست در آن نبردها فتوحاتي نيز داشته باشد، اثري از رسول اسلام (ص) در کلاهخود خود داشته است که گفته اند آن اثر، موي پيغمبر اسلام (ص) بوده است و گفته شده که او معتقد بود که به وسيله تبرک موجود در اين کلاه همواره در نبردها پيروز مي شده و زخمي به او نمي رسيد.

از خالد پرسيدند چگونه است که تو در اين کلاه موي رسول اسلام (ص) را قرار داده اي ؟ او در پاسخ گفت : در سالي رسول اسلام (ص) به عمره مشرف شد و سر خود را تراشيد و من موهاي او را در اين کلاهخود قرار دادم و پس از آن نشد که در جنگي شرکت کنم مگر اين که به وسيله اين کلاهخود و تبرک به موي داخل آن پيروز شدم و هر جا که با اين کلاه در جنگي شرکت مي کردم پيروزي با من بود. .

و نيز گفته شده است نزد ام سلمه، همسر پيغمبر اسلام (ص)، بعد از رحلت آن حضرت مقداري از موي پيغمبر(ص) بود و هرگاه يکي از آشنايان به بيماري دچار مي شد به نزد ام سلمه مي آمد و او موي آن حضرت را در داخل ظرفي از آب تبرک مي نمود و آن شخص بيمار از آن استفاده مي کرد و شفا مي يافت. .

و از عبيده نقل شده است که : اگر مويي از رسول مکرم اسلام (ص) به نزد من باشد بهتر از تمام ثروت دنيا نزد من است. .

همان گونه که ملاحظه مي گردد، در مواردي که عنوان شد، اصحاب و ياران و خاندان آن حضرت به موي وي تبرک جسته و به اين وسيله خود را متبرک مي کردند و تبرک به آثار آن حضرت به عنوان سيره مسلمانان در صدر اسلام محسوب مي شده است.


بخاري مي گويد: در جريان صلح حديبيه رسول مکرم اسلام (ص) به همراه اصحاب خود به منطقه اي در محدوده حديبيه وارد شدند که در آن جا گرماي زياد و آب کم، توان همراهان پيامبر(ص) را از بين برده بود. اصحاب ايشان به نزد آن حضرت آمده و از کم آبي و سختي تشنگي شکايت کردند، رسول اسلام (ص) تيري از کمان خود درآورد و به اصحاب خود داد، آنان آن تير را گرفته و به کنار چاه خشکي رفتند تا به وسيله آن تير تبرک جسته و از چاه آب درآورند. رسول مکرم اسلام (ص) با آن تير ضرباتي بر چاه خشک شده وارد نمود و آب به جوشش آمده و از زمين فوران نمود. .


تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (ص) تنها به آثار مستقيم از پيغمبر اسلام ختم نمي شود بلکه به صورت غير مستقيم و به واسطه نيز از رسول مکرم اسلام تبرک مي جستند. در نقلي از حنظله آمده است : جد من به نزد رسول مکرم اسلام (ص) رفت و عنوان نمود که من داراي دو فرزندي هستم که در ناحيه صورت و بدن خويش دچار تورم هستند، پس از خدا بخواه آنان را از اين بيماري نجات دهد.

پيغمبر اسلام (ص) دستي بر سر پدربزرگ من کشيد و فرمود: خدايا! بر آن برکت ده، و برکت داده شد؛ زيرا ما مشاهده کرديم. وقتي پدربزرگ ما شخص بيماري را مي ديد که در صورت و يا بدن او درد يا تورمي بود، دست بر سر خود و موضع کف دست رسول مکرم اسلام (ص) مي کشيد و مي گفت : بسم الله. سپس آن را بر جاي درد و ورم مي گذاشت و آن ورم برطرف مي شد و ما به دفعات اين امر را از جد خود ملاحظه نموديم که به وسيله تبرک جستن به موضع دست رسول اسلام (ص) توانست بيماري هايي را شفا دهد. .


همان گونه که بيان شد، يکي از مواردي که وهابيت به عنوان محرمات و شرک محسوب مي کند استشفاع به رسول مکرم اسلام (ص) مي باشد، در حالي که اين موضوع در تمام زمان ها به عنوان امري مسلّم، از طرف مسلمانان پذيرفته شده بود و حتي قبل از خلقت آن حضرت نيز امري ممکن محسوب مي شد.


در حديثي که حاکم در مستدرک از عمربن خطاب ذکر نموده است، اين نکته وجود دارد که او در منابع اديان الهي چنين ديده بود که وقتي حضرت آدم (ع) دچار آن لغزش شد، به درگاه خداوند چنين دعا نمود که پروردگارا! تو را به حق محمد(ص) مي خوانم که اين لغزش مرا بپذيري. وقتي به حضرت آدم گفته شد تو چگونه محمد را مي شناسي ؟ او در پاسخ گفت : من به هنگام خلقت خود بر استوانه هاي عرش ديده بودم که نوشته شده بود «لا اله الا الله. محمد رسول الله »، پس از آن جا دانستم که او برترين مخلوقات به نزد توست. خداوند در پاسخ فرمود: اي آدم ! درست گفتي، هيچ خلقي نزد من برتر از محمد(ص) نيست، پس مرا به نام او و به حق او بخوان تا من تو را مورد آمرزش قرار دهم. .

همان گونه که ملاحظه مي گردد، حضرت آدم براي جلب رضايت الهي در مورد آن لغزش، به رسول مکرم اسلام (ص) توسل جسته و با نام او به نزد خداوند تقرب مي جويد.

محدثين و مفسرين در تفسير آيه «وَ لَمّا جاءَهُم کتاب من عنْد اللّه مُصَدَّق لما مَعَهُم وَ کانُوا من قَبْل يَسْتَفْتحُون عَلَي الِّذين کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا به فَلَعْنَةُ اللّه عَلَي الْکافرين؛ هنگامي که از طرف خداوند کتابي براي آنها آمدو موافق نشانه هايي بود که با خود داشتند و پيش از اين جريان به خود نويد فتح مي دادند (که با کمک او بر دشمنان پيروز گردند، با اين همه )هنگامي که اين کتاب و پيامبري را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد به او کافر شدند، لعنت خدا بر کافران باد!»
از امام صادق (ع) چنين نقل نموده اند که : «يهود در کتاب هاي خويش ديده بودند که هجرتگاه پيامبر اسلام بين کوه «عير» و کوه «احد» (دو کوه در دو طرف مدينه ) خواهد بود، يهود از سرزمين خويش بيرون آمدند و در جست وجوي سرزمين مهاجرت رسول اکرم (ص) پرداختند، در اين ميان به کوهي بنام «حداد» رسيدند، گفتند «حداد» همان «احد» است، در همان جا متفرق شدند و هر گروهي در جايي مسکن گزيد؛ بعضي در سرزمين «تيما» و بعضي ديگر در «فدک » و عده اي در «خيبر».

آنان که در «تيما» بودند ميل ديدار برادران خويش نمودند، در اين اثنا عربي عبور مي کرد مرکبي را از او کرايه کردند، وي گفت : من شما را به ميان کوه «عير» و «احد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامي که بين اين دو کوه رسيدي ما را آگاه نما.

مرد عرب هنگامي که به سرزمين مدينه رسيد اعلام کرد که اين جا همان سرزمين است که بين دو کوه عير و احد قرار گرفته است، سپس اشاره کرد و گفت : اين عير است و آن هم احد، يهود از مرکب پياده شدند و گفتند: ما به مقصود رسيديم ديگر احتياج به مرکب تو نيست و هر جا مي خواهي برو.

نامه اي به برادران خويش نوشتند که ما آن سرزمين را يافتيم، شما هم به سوي ما کوچ کنيد، آنها در پاسخ نوشتند: ما در اين جا مسکن گزيده ايم و خانه و اموالي تهيه کرده ايم و از آن سرزمين فاصله اي نداريم، هنگامي که پيامبر موعود به آن جا مهاجرت نمود به سرعت به سوي شما خواهيم آمد!

آنها در سرزمين مدينه ماندند و اموال فراواني کسب نمودند. اين خبر به سلطاني بنام «تبع » رسيد، با آنها جنگيد، يهود در قلعه هاي خويش متحصن شدند، وي آنها را محاصره کرد و سپس به آنها امان داد و آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت : من اين سرزمين را پسنديده ام و در اين سرزمين خواهم ماند، در پاسخ وي گفتند: اين چنين نخواهد شد؛ زيرا اين سرزمين هجرتگاه پيامبري است که جز او کسي نمي تواند به عنوان رياست در اين سرزمين بماند.

تبع گفت : بنابراين من از خاندان خويش کساني را در اين جا قرار خواهم داد تا آن زماني که پيامبر موعود بيايد، وي را ياري نمايند، از اين رو او دو قبيله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.

اين دو قبيله هنگامي که جمعيت فراواني پيدا کردند به اموال يهود تجاوز نمودند، يهوديان به آنها مي گفتند هنگامي که محمد(ص) مبعوث گردد شما را از سرزمين ما بيرون خواهد کرد.

هنگامي که محمد(ص) مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند، به او ايمان آوردند، اما يهوديان وي را انکار نمودند.

بر اساس اين، قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) وقتي يهوديان مدينه و خيبر با کفار و مشرکين اوس و خزرج جنگ مي کردند جهت پيروزي به درگاه الهي دعا مي نموده و به رسول مکرم اسلام (ص) قسم ياد مي کردند. آنها به نزد خداوند شفاعت مي جسته و عنوان مي کردند: خداوندا! به حق نبي امي تو را سوگند مي دهيم که ما را بر اين مشرکين پيروز کن. .

همان گونه که ملاحظه مي گردد، حتي اهل کتاب قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) به آن حضرت توسل جسته و براي تقرب به درگاه الهي آن حضرت را شفيع خود قرار مي دادند.


شفاعت جستن به رسول مکرم اسلام (ص) تنها در قبل از خلقت آن حضرت و يا بعد از رحلت آن حضرت و در روز قيامت نيست بلکه در زمان حيات آن حضرت نيز برخي به رسول اسلام (ص) توسل مي جستند. در روايتي از عثمان بن حنيف آمده است :

مردي که از ناحيه چشم رنج مي برد به نزد نبي اسلام (ص) آمد و از آن حضرت خواست تا از خداوند بخواهد و دعا کند تا خدا او را شفا دهد. پيامبر اسلام (ص) فرمود: اگر بخواهي، من دعا مي کنم، اما اگر بتواني صبر کني، براي تو خوب است. آن شخص از پيامبر اسلام (ص) درخواست کرد تا دعا کند، پس پيغمبر اسلام (ص) فرمود: وضو بگير و اين دعا را بخوان :

پروردگارا! از تو مي خواهم و تو را به سوي حضرت محمد، نبي رحمت، متوجه مي کنم. پس اي محمد! من به تو روي کردم تا اين که پروردگارم را بخواني و در اين حاجتي که دارم از خداي تبارک و تعالي تقاضاي عنايت کني. پس خداوندا! شفاعت پيغمبر(ص) را در حق من بپذير و مرا شفا ده. .

همان گونه که ملاحظه مي گردد، پيغمبر اسلام (ص) دعايي را به آن مرد آموزش داد تا او بتواند به واسطه آن حضرت محمد(ص) را به عنوان شفيع خود قرار دهد تا خداوند به واسطه حرمتي که آن حضرت به درگاه خداوند دارد شفاعت وي را پذيرفته و آن شخص را شفا دهد.


اين که به حضرت محمد(ص) توسل جسته و آن پيغمبر عظيم الشان الهي را به عنوان شفيع در درگاه خداوند واسطه قرار دهند امري بود که ميان اصحاب رسول مکرم اسلام (ص) به عنوان موضوعي پذيرفته شده و قابل اهميت مطرح بود. در قضيه اي اين نکته کاملاً نمايان است :

در دوران حکومت عثمان شخصي مي خواست به نزد آن خليفه رود اما هيچ وقت عثمان به خواست او توجه نکرد و آن شخص هر چه تلاش کرد تا نظر خليفه سوم را به سوي خود جلب نمايد بي فايده بود، تا اين که روزي با ناراحتي از عمارت عثمان خارج شد و در مسير خود به ابن حنيف برخورد کرد، ابن حنيف از او سئوال کرد: چرا ناراحتي ؟ آن مرد در پاسخ گفت : من هر چه تلاش مي کنم تا به نزد عثمان حاجت خود را بيان کنم، او به من توجه اي نمي کند. ابن حنيف به او گفت : براي اين که حاجات خود را در دنيا به دست آوري وضو بگير به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان سپس خداوند را به وسيله اين دعا بخوان :

پروردگارا! از تو مي خواهم و به نبي مکرم اسلام (ص) تو را توجه مي دهم. اي محمد! من به تو توجه کردم تا مرا نزد خداوند شفاعت نمايي، پس پروردگارا! شفاعت پيغمبر را در حق من بپذير و دعايم را برآورده کن. آن مرد آن چنان که ابن حنيف به او دستور داده بود انجام داد سپس به درگاه عثمان رفت و وقتي به نزد او نشست و حاجت خود را بيان کرد عثمان به سادگي حاجت او را در همان لحظه برآورده ساخت. .

در منابع مشاهده مي شود که مردم حتي بستگان پيغمبر را نيز سوگند داده و شفيع خود قرار مي دادند. در صحيح بخاري آمده است : در زمان خلافت عمربن خطاب که مردم دچار قحطي شده بودند روزي وي به عباس بن عبدالمطلب عموي پيغمبر اسلام (ص) توجه نموده و او را به نزد خداوند شفيع قرار داد و عنوان نمود که پروردگارا! ما به تو توسل مي جوييم و به نبي مکرم اسلام (ص)، پس بر ما باران فرست، خداوند به توسلات آنان توجه کرده و باران فرستاد.

دليل اين که اصحاب پيغمبر به بستگان رسول مکرم اسلام (ص) از جمله عباس بن عبدالمطلب توجه مي نمودند و او را شفيع درگاه خداوند قرار مي دادند، اين بود که مي خواستند به وسيله نام پيغمبر اسلام (ص) به درگاه خداوند راه يابند. .


از مجموع اين مباحث چنين نتيجه گيري مي شود که رسول مکرم اسلام (ص) و ديگر انبيا به عنوان شخصيت هاي الهي، انسان هايي هستند که با توجه به بعد روحاني و اتصال آنان به عالم معنا، جنبه معنويت بر جسم آنان تجلي نموده است؛ به اين معنا که وقتي روح آن بزرگواران با عالم ربوبي و برترين مراتب هستي اتصال پيدا نمود، جسم آنان نيز به تبع آن روح مقدس و ملکوتي تقدس مي يابد.

تقدس در جسم و روح انبياي الهي و به خصوص نبي مکرم اسلام (ص) به عنوان امري عادي و قابل پذيرش در ذهن جلوه مي کند؛ زيرا آنان خليفه کامل الهي و برگزيده راستين ربوبي هستند و خداوند به وسيله آنان معجزات خود را در ديدگان انسان ها جلوه گر مي نمايد. انبياي الهي تجلي دهندگان انوار ربوبي در دل هاي انسان ها هستند و جسم آنان مقدس است، همان گونه که روح آنان تقدس دارد و همان طور که با اتصال روحي به ارواح آنان، روح انسان پاک و مطهر مي گردد و از هر نوع رنج و بيماري رهايي مي يابد، جسم انسان نيز با دست يابي به اجسام مطهر آنان و توسل به آنان و يا شفاعت جستن به درگاه ربوبي به وسيله آنان، از بيماري و رنج رهايي مي يابد.

خداوند، انبيا و به خصوص رسول مکرم اسلام (ص) را به عنوان بندگان پاک و مطهر و مقربان درگاه خويش قرار داد که توسل جستن به آنان نه تنها شرک و زشتي نيست بلکه احترام گذاشتن به انتخاب خداوند است و نيست کسي که به انبياي الهي توسل جويد و از آنها طلب شفاعت نمايد مگر اين که بخواهد به درگاه خداوند تقرب پيدا کند.



ـ قرآن کريم.
ـ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، دار صادر، بيروت، بي تا.
ـ ابن سعد، الطبقات الکبري، دار صادر، بيروت، بي تا.
ـ ابن کثير، السيره النبويه، دارالمکتب، بيروت، 1396.
ـ بخاري. محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، دار الفکر، بيروت، 1401.
ـ ترمذي، محمد بن عيسي، سنن الترمذي، دارالفکر، بيروت، 1403.
ـ حاکم نيشابوري، محمد، مستدرک الحاکم، دارالمعرفه، بيروت، 1406.
ـ طبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تاويل آيي القرآن، دار الفکر، بيروت، 1415.
ـ مسلم، ابن حجاج، صحيح المسلم، بيروت، دارالفکر، بي تا.
ـ نسايي، احمد، سنن النسايي، دارالفکر، بيروت، 1348.
ـ هيثمي، نورالدين، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دار الکتب العلميه، بيروت، 1408.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: