آيت اللّه مجتهدي تهراني ميگويد: ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي استاد امام خميني رحمهالله در مجلسي حضور داشتند که غيبتي صورت گرفت. ايشان منع کردند، ولي سودي نبخشيد. از مجلس بيرون آمدند و فرمودند: اين مجلس 40 روز مرا به عقب انداخت.
از رجبعلي خياط نقل شده است که: «در تشييع جنازه آيت اللّه بروجردي رحمهالله جمعيّت بسياري آمدند و تشييع با شکوهي شد. در عالم معنا از ايشان پرسيدم که چطور شد از شما اين اندازه تجليل کردند؟ فرمود: «تمام طلبهها را براي خدا درس ميدادم.»
رجبعلي خياط ميگويد: «در ايّام جواني دختري رعنا و زيبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانهاي خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلي! خدا ميتواند تو را خيلي امتحان کند، بيا يک بار تو خدا را امتحان کن! و از اين حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.» سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدايا! من اين گناه را براي تو ترک ميکنم، تو هم مرا براي خودت تربيت کن!»
آن گاه يوسف گونه پا به فرار ميگذارد و نتيجه اين ترک گناه، باز شدن ديده برزخي او ميشود؛ به گونهاي که آنچه را که ديگران نميديدند و نميشنيدند، ميبيند و ميشنود و برخي اسرار براي او کشف ميشود.
ملاّعباس تربتي در حين راه رفتن براي جمع بودن حواس و حفظ حالت حضور، فقط جلو پايش را نگاه ميکرد. خودش به فرزندش ميگفت: «پيش از آنکه با مادرت ازدواج کنم، نام دختري را در کاريزک (يکي از روستاهاي اطراف تربت حيدريّه) براي من برده بودند که ازدواج با او سر نگرفت و من هرگاه از کوچه آنها ميگذشتم، [در طي سالها] حتي [يکبار] به در خانه آنها نگاه نکردم.»
1. کيمياي محبت، محمدي ري شهري، دار الحديث، چاپ سوم همان، ص 79.
2. مجله نخل شهداد، شماره 2، 1382.
3. فضيلتهاي فراموش شده، حسينعلي راشد، چاپ سوم، 1371.
4. از هر چمن گلي، سيدمحمد علي جزايري، ص70.