سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

اسناد حضور حسنین (ع) در فتوحات در رد شرکت امامین حسنین (ع) در جنگهای علیه ایران

از دیرباز میان شیعه و اهل تسنن در موضوع امامت و جانشینی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) اختلاف وجود داشته، و هر کدام از این دو فرقه سعی نموده اند تا با دلایلی به ردّ ادعای طرف مقابل بپردازند.
کد خبر: ۲۷۲۱۵۴
۰۷:۲۳ - ۲۲ مرداد ۱۴۰۱

 «شیعه نیوز» نویسنده امیر علی پور

به نام خدا

بررسی مدارک و اسناد حضور حسنین (علیهما السلام) در فتوحات دوران خلفا

از دیرباز میان شیعه و اهل تسنن در موضوع امامت و جانشینی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) اختلاف وجود داشته، و هر کدام از این دو فرقه سعی نموده اند تا با دلایلی به ردّ ادعای طرف مقابل بپردازند.
یکی از دلایلی که از سوی اهل تسنن ارائه گردیده، و طبق آن حکومت خلفای سه گانه از سوی ائمه ی طاهرین (علیهم السلام) مورد تائید قرار گرفته است، مساله ی حضور امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در جنگ ها و فتوحاتی است که خلفا داشته اند.
برخی شیعیان پیرامون صحّت این ادعا و نیز دلالت آن سخن گفته و آن را نقض نموده اند. ما نیز در این مقاله سعی می کنیم بدون توجه به شواهد و قرائن خارجی، صرفاً منابع و اسناد چنین ادعائی را مورد سنجش قرار دهیم و نشان دهیم که هیچ مدرک معتبری در این باره وجود ندارد.

*****
مقدمه

طبیعی است وقتی یک نفر از اهل تسنن قصد دارد تا بر شیعه احتجاج کند، باید از منابع قابل اطمینان و مورد قبول شیعه دلیل بیاورد، نه از کتب خودش؛ درست همان کاری که شیعه می کند و هرگاه می خواهد بر اهل تسنن استدلال کند، از کتب مقبول آن ها نظیر صحاح، تفاسیر یا تواریخ اهل تسنن به ذکر دلیل می پردازد.
ابن حزم ظاهری از علمای فقه اهل تسنن، پس از ذکر طوایفی از شیعه در این باره می نویسد:

احتجاج ما با روایات خودمان بر آن ها معنی ندارد، زیرا آن ها این روایات را تصدیق نمی کنند، و همین طور احتجاج آن ها با روایات خودشان بر ما بی معنی است، زیرا ما آن روایات را تصدیق نمی کنیم. بلکه هر کس می خواهد بر دیگری احتجاج کند، لازم است با آن چیزی باشد که مورد قبول طرف مورد احتجاج است؛ حال فرد محاجّه کننده خودش آن را قبول داشته باشد یا نداشته باشد.

لا معنى لاحتجاجنا عليهم برواياتنا فهم لا يصدقونا ولا معنى لاحتجاجهم علينا بروياتهم فنحن لا نصدقها وإنما يجب أن يحتج الخصوم بعضهم على بعض بما يصدقه الذي تقام عليه الحجة به سواء صدقه المحتج أو لم يصدقه .
الفصل في الملل والأهواء والنحل، ابن حزم الطاهري، ج 4 ص 78 (مكتبة الخانجي- القاهرة)

از آنجا که در طول تاریخ، شیعه همواره در منابع اهل تسنن غور و تفحص نموده، و همیشه جهت اسکات خصم از مدارک آن ها سند داده است، طرف مقابل متوهم شده که شیعه منابع وی را قبول دارد و اساساً هر کسی که می خواهد مطلبی تاریخی بیان کند، باید از منابع اهل تسنن باشد!
متاسفانه این دیدگاه غلط در میان برخی شیعیان نیز رخنه کرده، و هیچ مطلب تاریخی را نمی پذیرند مگر آن که در کتب اهل تسنن هم آمده باشد.
در حالی که امر درست چنین نیست. بلکه همان طور که ابن حزم گفته، شیعه تنها جهت استدلال بر طرف سنّی خود به منابع وی استناد نموده، در حالی که ممکن است اصلاً آن ها را قبول نداشته باشد. سنّی هم هر گاه می خواهد بر شیعه استدلال کند، باید از منابع مورد قبول وی سند بدهد.

این مقدمه را گفتیم تا از آن در این بحث استفاده نمائیم. بررسی های ما نشان می دهد که تمامی مدارک و منابع ادعای حضور حسنین (علیهما السلام) در فتحات دوران خلفا، منحصر به کتب اهل تسنن بوده و اثری از این مطلب در کتب شیعه وجود ندارد. لذا نه اهل تسنن می توانند با آن بر شیعه محاجّه کنند، و نه یک شیعه می تواند بر اساس آن اعتقاد خود را بسازد (چه این که مطالب مخالف آن در منابع مورد قبول فریقین بسیار است).

بدین ترتیب اصل پذیرش چنین ادعائی از سوی اهل تسنن، عملاً ناممکن بوده و لذا سخن در این باب به نحوی تمام است. با این وجود ما برای آن که نشان دهیم حتی یک فرد سنّی حقیقت جو هم نمی تواند نسبت به حضور حسنین (علیهما السلام) در فتوحات دوران خلفا مطمئن باشد، تک تک مدارک و اسناد موجود در این باره را مورد بررسی قرار می دهیم. به زودی برای خواننده ی محترم روشن خواهد شد که حتی یک مدرک و سند معتبر هم - ولو نزد اهل تسنن - در این باره وجود ندارد.

********
برخی مورخین به امام حسن و حسین (علیهما السلام) نسبت داده اند که در دو جنگ دوران خلفا شرکت داشته اند:
یکی فتح آفریقا در یکی از سال های 26 تا 29 هجری
دیگری فتح گرگان و مازندران در سال 30 هجری

با توجه به این که مرگ خلیفه ی دوم در سال 23 هجری بوده، هر دو جنگ مربوط به دوران خلافت عثمان می باشد.

جنگ اول- فتح آفریقا

تنها مورخی که از حضور حسنین (علیهما السلام) در این جنگ سخن گفته، ابن خلدون (متوفای 808هـ) است. او در حوادث سال 26 هجری می نویسد:
در سال 26 عثمان، عمرو عاص را از خراج مصر عزل کرد و به جایش عبد الله بن ابی سرح برادر رضاعی خود را به جای او گماشت.
عثمان یک سال قبل به او امر کرده بود که با آفریقا بجنگد، و به او گفته بود: اگر آفریقا به دست تو فتح شود، خمس خمس غنائم به تو خواهد رسید. او عقبة بن نافع و عبد الله بن نافع را با سپاه به سوی آفریقا فرستاده بود، ولی آن دو سپاه با مالی که از آن ها می گرفتند مصالحه کرده بودند، چون نمی توانستند به خاطر کثرت اهل آفریقا داخل آن شوند.
سپس عبد الله بن ابی سرح از عثمان درباره ی جنگ اجازه خواست و از او کمک طلبید. عثمان هم با صحابه مشورت کرد و آن ها این کار را تائید نمودند. لذا عثمان سپاهی گران از مدینه برای او تجهیز کرد، که در آن جماعتی از صحابه بودند، از جمله عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر، عبد الله بن عمروعاص، عبد الله بن جعفر، حسن و حسین، و عبد الله بن زبیر و اینان در سال 26 با عبد الله بن ابی سرح رفتند.

وفي سنة ست وعشرين عزل عثمان عمرو بن العاصي عن خراج مصر واستعمل مكانه عبد الله بن أبي سرح أخاه من الرضاعة ... .
ثم إن عبد الله بن أبي سرح كان أمره عثمان بغزو إفريقية سنة خمس وعشرين وقال له ان فتح الله عليك فلك خمس الخمس من الغنائم وأمر عقبة بن نافع بن عبد القيس على جند وعبد الله ابن نافع بن الحرث على آخر وسرحهما فخرجوا إلى إفريقية في عشرة آلاف وصالحهم أهلها على مال يؤدونه ولم يقدروا على التوغل فيها لكثرة أهلها .
ثم إن عبد الله بن أبي سرح استأذن عثمان في ذلك واستمده فاستشار عثمان الصحابة فأشاروا به فجهز العساكر من المدينة وفيهم جماعة من الصحابة منهم ابن عباس وابن عمر وابن عمرو بن العاصي وابن جعفر والحسن والحسين وابن الزبير وساروا مع عبد الله بن أبي سرح سنة ست وعشرين .
تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق1 ص 128 (مؤسسة الأعلمي - بيروت - 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 573 و 574 (دار القلم - بيروت - 1984م)

یکی از مورخین قرون اخیر هم (متوفای 1315هـ)، این مطلب را نقل کرده که به وضوح از کتاب ابن خلدون است. ر.ک.:
الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى، أبو العباس الناصري، ج 1 ص 92 (دار الكتاب - الدار البيضاء - 1418هـ/ 1997م)

نکته ی مهم آن که حضور حسنین (علیهما السلام) در کتب تاریخ پیش از ابن خلدون، مثل کتاب الفتوح، فتوح البلدان، تاریخ الأمم والملوک، الکامل، البدایة، المنتظم و ... وجود ندارد. بلکه اصل این ماجرا هم، به صورت های مختلفی در کتب ضبط شده است.

* برخی مورخین همچون طبری (310هـ)، ابن جوزی (597هـ) و ابن کثیر (774هـ) اصلاً ارسال صحابه برای فتح آفریقا را نقل نکرده اند.
* برخی مثل ابن اثیر (630هـ) ماجرا را ضمن حوادث سال 27 هجری نقل کرده و چنین می نویسد:

عبد الله بن ابی سرح وقتی به ولایت رسید، درخواست حمله به آفریقا را از عثمان نمود. عثمان نیز با گروهی از صحابه که نزدش بودند مشورت کرد که بیشتر آن ها این کار را تائید کردند. پس عثمان سپاهی از مدینه برای عبد الله بن سعد تجهیز کرد، که در آن جماعتی از بزرگان صحابه مثل عبد الله بن عباس و غیر او حضور داشتند.

ثم إن عبد الله بن سعد لما ولي أرسل إلى عثمان في غزو إفريقية والاستكثار من الجموع عليها وفتحها فاستشار عثمان من عنده من الصحابة فأشار أكثرهم بذلك. فجهز إليه العساكر من المدينة وفيهم جماعة من أعيان الصحابة منهم عبد الله بن عباس وغيره.
الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 2 ص 482 و 483 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ) ج 3 ص 89 (دار صادر - دار بيروت - 1386هـ/ 1966م)

خلیفه بن خیاط (240هـ) که از همه ی این ها مقدم تر است، و نیز ابن حبان (354هـ) در وقایع سال 27 هجری تنها از حضور سه عبد الله یعنی ابن عمر، ابن عمرو، و ابن زبیر در همراهی با ابن ابی سرح سخن گفته اند:

سنة سبع وعشرين ابن أبي سرح يغزو أفريقية وفيها عزل عثمان بن عفان عمرو بن العاص عن مصر وولاها عبد الله بن سعد ابن أبي سرح. فغزا ابن أبي سرح أفريقية ومعه العبادلة عبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو وعبد الله بن الزبير.
تاريخ خليفة بن خياط، خليفة بن خياط، ص 159 (دار القلم - بيروت / مؤسسة الرسالة - دمشق- 1397هـ)

وغزا عبد الله بن سعد بن أبى سرح الإفريقية ومعه العبادلة عبد الله بن عمر وعبد الله بن الزبير وعبد الله بن عمرو.
الثقات، ابن حبان، ج 2 ص 245 (دار الفكر - بيروت - 1395هـ/ 1975م)

ابن عساکر (571هـ) و ابن حجر (852هـ) نیز همین مطلب را از خلیفه بن خیاط نقل کرده اند:

أخبرنا أبو غالب محمد بن الحسن أنا أبو الحسن محمد بن علي أنا أبو عبدالله النهاوندي نا أحمد بن عمران نا موسى التستري نا خليفة العصفري قال وفيها يعني سنة سبع وعشرين عزل عثمان بن عفان عمرو بن العاص عن مصر وولاها عبدالله بن سعد بن أبي سرح فغزا ابن أبي سرح إفريقية ومعه العبادلة عبدالله بن عمر وعبدالله بن عمرو بن العاص وعبدالله بن الزبير بن العوام.
تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 29 ص 38 (دار الفكر - بيروت - 1995م)

وقال خليفة سنة سبع وعشرين عزل عمرو عن مصر وولي عبد الله بن سعد فغزا إفريقية ومعه العبادلة.
الإصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر العسقلاني، ج 4 ص 110 (دار الجيل - بيروت – 1412هـ/ 1992م)

جالب این که محمد بن عبد الوهاب (1206هـ) بنیانگذار وهابیت معاصر در عربستان، نام این سه عبد الله را به گونه ی دیگری ذکر کرده است:

ثم دخلت السنة السادسة والعشرون . وفيها غزا عبد الله بن سعد بن أبي سرح إفريقية ، ومعه العبادلة - عبد الله بن نافع بن قيس ، وعبد الله بن نافع بن الحصين ، وعبد الله بن الزبير - .
مختصر السيرة، محمد بن عبد الوهاب، ص 310 (مطابع الرياض - الرياض)

برخی دیگر نام صحابه ی بیشتری را آورده اند.

* بلاذری (279هـ) وقوع این ماجرا را به یکی از سال های 27 تا 29 مربوط می داند. او می نویسد عثمان در ابتدا از فرستادن سپاه مردد بود، اما بعد از مشورت مصمم شد.
بلاذری سپس نام تعدادی از صحابه ای که به فتح آفریقا رفته اند را می آورد، اما نامی از حسنین (علیهما السلام) و عبد الله بن عباس نمی برد، بلکه از "معبد بن عباس" یاد می نماید.

قالوا لما ولي عبد الله بن سعد بن أبي السرح مصر والمغرب بعث المسلمين في جرائد خيل فأصابوا من أطراف أفريقية وغنموا وكان عثمان ابن عفان رضي الله عنه متوقفا عن غزوها ثم إنه عزم على ذلك بعد أن استشار فيه وكتب إلى عبد الله في سنة سبع وعشرين ويقال في سنة ثمان وعشرين ويقال في سنة تسع وعشرين يأمره بغزوها وأمده بجيش عظيم فيه معبد بن العباس بن عبد المطلب ومروان بن الحكم بن أبي العاص بن أمية والحارث بن الحكم أخوه وعبد الله بن الزبير بن العوام والمسور ابن مخرمة بن نوفل بن أهيب بن عبد مناف بن زهرة بن كلاب وعبد الرحمن بن زيد بن الخطاب وعبد الله بن عمر بن الخطاب وعاصم ابن عمر وعبيد الله بن عمر وعبد الرحمن بن أبي بكر وعبد الله بن عمرو بن العاص وبسر بن أبي أرطاة بن عويمر العامري وأبو ذؤيب خويلد بن خالد الهذلي الشاعر وبها توفى فقام بأمره ابن الزبير حتى واراه في لحده وخرج في هذه الغزاة ممن حول المدينة من العرب خلق كثير.
فتوح البلدان، البلاذري، ص 227 و 228 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1403هـ)

* ابو الفرج بغدادی (337هـ) هم نقلی بسیار شبیه بلاذری دارد.

قالوا ولما ولى عبد الله بن سعد بن أبي سرح مصر والمغرب وكان عثمان بن عفان متوقفا عن غزوها ثم انه عزم على ذلك بعد أن استشار فيه فكتب إلى عبد الله بن سعد في سنة سبع وعشرين ويقال في سنة ثمان وعشرين ويقال في سنة تسع وعشرين يأمره بغزوها وأمده بجيش كثيف فيهم معبد بن العباس بن عبد المطلب ومروان بن الحكم والحارث اخوه وعبد الله بن الزبير والمسور بن مخرمة وعبد الرحمن بن زيد بن الخطاب وعبد الله بن عمر وعاصم بن عمر وعبيد الله بن عمر وعبد الرحمن بن أبي بكر وعبد الله بن عمرو بن العاص وبسر بن أبي أرطاة وأبو ذؤيب الهذلي الشاعر وبأفريقية مات.
الخراج وصناعة الكتابة، قدامة بن جعفر أبو الفرج البغدادي، ص 343 (دار الرشيد - العراق)

* اما ابن اعثم کوفی (314هـ) جزئیات بیشتری را نقل کرده است که بسیار مهم هستند. او می نویسد:

عثمان در ابتدا به خاطر سخنی از عمر بن خطاب با درخواست عبد الله بن ابی سرح مبنی بر جنگ با آفریقا مخالفت نمود. سپس با تعدادی از اصحاب شورای شش نفره ی عمر بن خطاب مانند: امیر المومنین علی (علیه السلام)، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید مشورت کرد. همگی اینان با چنین جنگی اعلام مخالفت نمودند.
اما عثمان راضی نشد و از دو نفر دیگر از صحابه یعنی زید بن ثابت و محمد بن مسلمه نظر خواست. آن دو این جنگ را تجویز نمودند. بعد عثمان مردم را به این کار دعوت کرد و بسیاری صحابه دعوت او را پذیرفتند، از جمله: عبد الرحمن پسر ابو بکر، عبد الله و عاصم پسران عمر بن خطاب، عبد الرحمن بن زید بن خطاب، عبد الله بن زبیر، عبد الله بن عمرو عاص، عبد الرحمن بن اسود، بشر بن ارطاة، مسور بن مخرمه و تعدادی از فرزندان صحابه.
سپس مردم نزد عثمان جمع شدند، در حالی که 4800 نفر از قبایل مختلف بودند.

ذكر فتح افريقية علی يدي عبد الله بن سعد بن ابي سرح
قال : ثم كتب عبد الله بن سعد بن ابي سرح أمير مصر إلي عثمان بن عفان يستأذنه في غزو افريقية ويخبره في كتابه بكثرة أموالها وضعف رجالها . قال : فكتب إليه عثمان بن عفان : إني غير فاعل ذلك فلا آذن لك فيه ، لأني قد شهدت عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول : لا أغزيت افريقية أحداً من المسلمين أبداً ما حملت عيني الماء ، والله ! ما أرى في فتحها خيراً وقد كرهها عمر بن الخطاب من قبلي - والسلام - .
فلما كان من غد خرج فدعا علي بن أبي طالب كرم الله وجهه وطلحة بن عبيد الله والزبير بن العوام وسعد بن أبي وقاص وسعيد بن زيد وغيرهم من أصحاب رسول الله ( صلٌى الله عليه وسلٌم وآله ) ، فلما علم عثمان أنهم قد اجتمعوا في المسجد خرج إليهم بعد طلوع الشمس ، فشاورهم في أمر افريقية حتي ارتفع النهار ، فكأنهم كرهوا ذلك ، وأكثر من كره ذلك سعيد بن ويد بن عمرو بن نفيل ، فقال له عثمان : ما الذي كرهت من أمر افريقية ؟ فقال سعيد : كرهت ذلك لما سمعت من عمر بن الخطاب رضي الله عنه وهو يقول : لا أقربها أحداً من المسلمين ما حملت عيني الماء ، ولا أرى لك مخالفة عمر فذرهم ولاتغزهم فإنك لن تخافهم علي الإسلام وأنهم لراضون منك أن تقرهم في أماكنهم ؛ قال : ثم قام سعيد بن زيد فخرج ؛ والتفت عثمان إلى مولي له يقال له نائل فقال له : يا نائل ! اذهب فادع لي زيد بن ثابت ومحمد بن مسلمة . قال : فخرج نائل فدعاهما ، فستشارهما عثمان بن عفان في بعثة الجيوش إلي افريقية ، فأشارا عليه بذلك ، فقال عثمان بن عفان : الله اكبر قد أبهج لي رأي ؛ ثم ندب الناس إلى ذلك فأجابوه سراعاً ، فأول من أجابه عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه وعبد الله وعاصم ابنا عمر بن الخطاب رضي الله عنه وعبد الرحمن بن زيد بن الخطاب وعبد الله بن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الرحمن بن الأسود بن عبد يغوث وبشر بن أرطاة والمسور بن مخرمة وجماعة من أولاد الصحابة .
قال : ثم اجتمع الناس إلى عثمان بن عفان بعد ذلك فعرضهم عثمان بالمدينة وعدهم فكانوا أربعة آلاف وثمانمائة من أخلاط القبائل فتجهزوا ما أمكنهم من الجهاز .
كتاب الفتوح، ابن اعثم، ج 1 ص 358 و 359 (دار الأضواء - بيروت - 1411هـ/ 1991م)

جمع بندی
چنان که ملاحظه گردید، تنها مورخی که از حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح آفریقا سخن گفته، ابن خلدون مغربی در قرن هشتم است، و پیش از او هیچ کس چنین مطلبی را نقل نکرده است. با توجه به این که نام این دو امام همام کم و کوچک نیست، بدیهی است که اگر در این فتوحات حضور داشتند، مورخین حتماً ایشان را یاد می کردند. معلوم نیست که ابن خلدون این سخن را از کجا آورده و با کدام سند در کتابش وارد کرده است. لذا چنین سخنی هرگز از او پذیرفته نیست.
نکته ی مهم دیگر نقل ابن اعثم است که در آن از مخالفت شخص امیر المومنین (علیه السلام) با این جنگ سخن گفته شده است. این مساله در اعتقاد شیعی نشان دهنده ی نظر حسنین (علیهما السلام) درباره ی این جنگ نیز هست، و عدم حضور ایشان را در این جنگ در پی دارد.

به نظر می رسد ابن خلدون می خواسته اقدام عثمان در لشکرکشی به آفریقا و گسترش دامنه ی حکومت اش در عین مخالفت بزرگان صحابه از جمله امیر المومنین (علیه السلام)، و همچنین وعده هائی که به برادر رضاعیش عبد الله بن ابی سرح داده بوده را، با وارد کردن خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به سپاه فاتح، توجیه و تصحیح نماید؛ وعده هائی که بعد از فتح عملی شد.
فراموش نکنید که ابن ابی سرح همان کسی است که در زمان حیات رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) از کاتبان وحی شمرده می شد، و سپس مرتد شد. او یکی از چهار نفری بود که حضرت نبی مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله) در فتح مکه دستور داده بودند که هرکس آن ها را یافت بکشد، ولو به پرده های کعبه آویخته باشند. اما عثمان نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) برای او شفاعت کرد و بعدها و در زمان حکومت خود چه خدمت هائی که به وی نکرد؛ حکومت مصر، خمس خمس غنائم آفریقا در این جنگ، و کل غنائم فتح مغرب آفریقا از طرابلس غرب تا طنجه‏، بدون آن که احدی از مسلمین را در آن شریک کند!
و باز از یاد نبرید که ابن خلدون همان کسی است که با وجود روایات متواتر و قطعی میان جمیع طوایف مسلمان، منکر بحث مهدویت شده و روایات مربوط به آن را ضعیف می شمارد! او همان کسی است که در فصلى كه در «مقدمه» مشهور خود براى علم فقه و توابع آن باز كرده است، بعد از ذكر مذاهب اهل تسنن مى‏نويسد:
اهل بيت بر خلاف روش معمول مسلمين، مذاهبى را اختراع كردند، و فقه مخصوص به خود را پديد آوردند كه بر اساس بدگويى از صحابه و عصمت ائمّه و رفع خلاف از آراء خود، استوار ساخته‏اند. و همه اينها از پايه سست است!


جنگ دوم- فتح گرگان و مازندران

مدارک حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح گرگان و مازندران، به دو دسته تقسیم می شود. در دسته ی اول از ورود آن دو امام به شهر اصفهان در مسیر گذر به گرگان خبر داده شده است.
و در دسته ی دوم نام آن دو امام به عنوان همراهان سعید بن عاص فرمانده آن جنگ ذکر شده است.

دسته ی اول- ورود به اصفهان در مسیر گرگان

ابتدا متن منابع موجود را با هم می بینیم.

1- حمزة بن یوسف جرجانی (345هـ)
باب ذكر من دخل جرجان من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم
منهم أبو عبد الله الحسين بن علي رضوان الله عليه وعبد الله بن عمر رضي الله عنه وحذيفة بن اليمان رضي الله عنه وسعيد بن العاص رضي الله عنه وسويد بن مقرن رضي الله عنه وعبد الله بن أبي أوفى رضي الله عنه وأبو هريرة رضي الله عنه وعبد الله بن الزبير رضي الله عنه ويقال الحسن بن علي رضوان الله عليه وسواد بن قطبة ويقال سوادة بن قطبة رضي الله عنه وسماك بن مخرمة رضي الله عنه وهند بن عمرو رضي الله عنه وعتيبة بن نهاس رضي الله عنه وعن جميع الصحابة.
وذكر عباس بن عبد الرحمن المروزي في كتابه التاريخ قال قدم الحسن بن علي وعبد الله بن الزبير أصبهان مجتازين إلى جرجان.
تاريخ جرجان، أبو القاسم الجرجاني، صص 46 و 48 (عالم الكتب - بيروت - 1401هـ/ 1981م)

2- ابو الشیخ اصفهانی (369هـ)
ذكر أسامي الصحابة رضي الله عنهم الذين قدموا أصبهان
فممن دخله فيما ثنا أبو بشر عن بعض مشايخه أن الحسن بن علي بن أبي طالب وابن الزبير قدما غازيين إلى جرجان.
طبقات المحدثين بأصبهان والواردين عليها، أبو الشيخ الأصبهاني، ج 1 ص 191 (مؤسسة الرسالة - بيروت - 1412هـ/ 1992م)

3- ابو نعیم اصفهانی (430هـ)
الحسن بن علي بن أبي طالب ... دخل إصبهان غازيا مجتازا إلى غزاة جرجان.
عبد الله بن الزبير بن العوام ... كانت قدمته إصبهان مع الحسن بن علي في مخرجهما إلى جرجان غازيين.
حدثناه عبد الله بن محمد ثنا أبو بشر عن بعض مشايخه أن الحسن بن علي وعبد الله بن الزبير رضي الله عنهما قدما إصبهان غازيين إلى جرجان.
ورواه غيره عن أبي بشر أحمد بن محمد المروزي سمعت العباس بن عبد الرحيم في إسناد ذكره أن الحسن قدم مع عبد الله بن الزبير غازيين إلى جرجان على طريق إصبهان.
تاريخ أصبهان، أبو نعيم الأصبهاني، ج 1 صص 69 و 72 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1410 هـ/ 1990م)

هر سه مورخ چنین نوشته اند:
امام حسن (علیه السلام) به همراه عبد الله بن زبیر، به صورت سپاه در راه گرگان وارد اصفهان شدند.

البته جرجانی ادعای حضور امام حسین (علیه السلام) در گرگان را نیز کرده، اما هیچ مدرکی برای اثبات آن ارائه ننموده است.

درباره ی این مدارک و صحّت نقل آن ها نکات زیر قابل طرح است:

نکته ی یکم) تمامی نقل ها یک سند بیشتر ندارد، که آن هم به شدّت ضعیف و غیر قابل اعتماد است.

اگر نگاهی بیاندازیم به اسنادی که این سه مورخ برای نقل خود آورده اند، متوجه می شویم که همه ی آن ها در واقع در حال نقل مطلب با یک سند هستند:

ثنا أبو بشر عن بعض مشايخه ...
حدثناه عبد الله بن محمد ثنا أبو بشر عن بعض مشايخه ...
عن أبي بشر أحمد بن محمد المروزي سمعت العباس بن عبد الرحيم في إسناد ذكره ...
وذكر عباس بن عبد الرحمن المروزي في كتابه التاريخ ...

این سند چنین است:
" أحمد بن محمد أبو بشر المروزى" از " العباس بن عبد الرحيم المروزي ".

اما سه اشکال عمده بر این سند وارد است:

اشکال اول- مجهول بودن راوی
راوی اصلی این مطلب یعنی "عباس مروزی" فردی مجهول و ناشناس می باشد که اثری از نام و ذکر او در کتب رجال، تاریخ و حدیث وجود ندارد.
تنها جائی که می توان نامی از او یافت، بخشی از کتاب یکی از علمای شیعه یعنی سید علی بن طاووس (664هـ) است. ایشان در فصلی از کتاب خویش، به ذکر وقایع ارتداد پس از رحلت نبی مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله) از کتاب تاریخ مروزی پرداخته است.

(الفصل الثاني و التسعون)
فحكى جماعة من أصحاب التواريخ منهم العباس بن عبد الرحيم المروزي فقال ما هذا لفظه: و لم يلبث الاسلام بعد موت النبي صلّى اللّه عليه من طوائف العرب إلّا في أهل المدينة و أهل مكة و أهل الطائف، و ارتد سائر الناس.
ثم شرح المروزي كيفية ارتداد الخلائق بعد النبي صلّى اللّه عليه و آله فقال: ارتدت بنو تميم و غيرهم و اجتمعوا على مالك ابن نويرة اليربوعي، و ارتدت ربيعة كلها و كانت لهم ثلاثة عساكر: عسكر باليمامة مع مسيلمة الكذّاب، و عسكر مع‏ مغرور الشيباني و فيه بنو شيبان و عامة بكر بن وائل، و عسكر مع الحطم العبدي.
قال المروزي: و ارتد أهل اليمن، و ارتدّ الأشعث بن قيس في كندة، و ارتد أهل مأرب مع الأسود العبسي، و ارتدت بنو عامر إلّا علقمة بن علافة.
كشف المحجة لثمرة المهجة، السيد بن طاووس، ص 123 و 124 (بوستان كتاب‏ - قم‏ - 1375ش‏)
بحار الأنوار، المجلسي، ج 28 ص 11 (مؤسسة الوفاء - بيروت - 1403هـ/ 1983م)

محقق غربی کتب سید بن طاووس هم، نتوانسته این کتاب و نویسنده اش را شناسائی کند. اتان گلبرگ درباره ی این کتاب می نویسد:

606 . * * ؟ تاريخ / العباس بن عبد الرحمن المروزى كشف المحجة 69 - 70 مؤلف ( كه ابن طاووس او را " مورخ " توصيف مى كند [ من اصحاب التواريخ ] ) ناشناخته است . در كشف عنوان تأليف ياد نشده است ; بخشى كه ابن طاووس از آن نقل كرده مربوط به " رده " است . اين بخش را مجلسى ( بحار 28 / 11 - 12 ) از تأليفى از ابن طاووس نقل مى كند اما آن را نمى شناساند اما روشن است كه به نقل از كشف مى باشد . مجلسى از تأليف مروزى با عنوان " تاريخ " ياد مى كند .
كتابخانه ابن طاووس، إتان گلبرگ، ص 564 (كتابخانه عمومي آية الله مرعشي نجفی - قم - 1371ش)


اشکال دوم- کذاب بودن راوی
"ابو بشر مروزی" که ناقل بعدی این ماجراست، به شدت تضعیف شده و متهم به دروغگوئی، وضع حدیث و دستکاری در اسناد است.
ذهبی و ابن حجر درباره ی او می نویسند:

ابن حبان می گوید: از کسانی است که متون احادیث را وضع و جعل کرده و اسناد را دگرگون می کند. شایسته است که ترک شود، چرا که بیش از ده هزار حدیث را بر افراد ثقه وضع کرده است، که من بیش از سه هزار حدیث از آن ها را نوشته ام و شک ندارم که وی آن ها را دگرگون کرده است. او در آخر عمرش اساتیدی برای خود ادعا می کرد که آن ها را ندیده بود.
ابن حبان سپس سی و اندی حدیث از او نقل می کند که همگی دارای اسناد تغییر یافته است.
دارقطنی می گوید: او حدیث وضع می کرد.
شیخ ابو بکر ضبعی و ابو علی حافظ هم او را تضعیف نموده اند.
خطیب بغدادی می گوید: متروک الحدیث است.
ابن عدی می گوید: احادیث ناشناخته ای نقل کرده که من آن ها را در مرو دیده ام. امر او در ضعف آشکار است. من دیدم که دغولی او را به کذب متهم می کرد. او از اسماعیل بن احمد والی خراسان روایات باطلی نقل کرده، و همچنین احادیثی نقل کرده که باعث انکار بر او شده است.

أحمد بن محمد بن عمرو بن مصعب بن بشر بن فضالة، أبو بشر المروزى الفقيه.
قال ابن حبان: كان ممن يضع المتون، ويقلب الاسانيد، فاستحق الترك، لعله قد قلب على الثقات أكثر من عشرة آلاف حديث، كتبت أنا منها أكثر من ثلاثة آلاف حديث، لم أشك أنه قلبها، ثم كان آخر عمره يدعى شيوخا لم يرهم ... .
ثم ساق له ابن حبان نيفا وثلاثين حديثا مقلوبة الاسانيد.
وقال الدارقطني: كان يضع الحديث.
ووهاه الشيخ أبو بكر بن إسحاق الضبعي وأبو علي الحافظ أيضا.
وقال الخطيب متروك الحديث.
وقال بن عدي حدث بأحاديث مناكير رأيته بمرو وهو بين الأمر في الضعف. ... ورأيت الدغولي ينسبه إلى الكذب.
قال وروى عن إسماعيل بن أحمد والي خراسان أحاديث بواطيل وحدث بأحاديث أنكرت عليه.
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الذهبي، ج 1 ص 294، رقم 581 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1995م) ج 1 ص 149، رقم 582 (دار المعرفة - بيروت)
لسان الميزان، ابن حجر العسقلاني، ج 1 ص 290، رقم 860 (مؤسسة الأعلمي- بيروت - 1406هـ/ 1986م)

اشکال سوم- مرسل بودن سند
ابو بشر مروزی متوفای 323 هجری می باشد، لذا استادان او و عباس مروزی حداکثر متوفای نیمه ی دوم قرن دوم هجری خواهند بود. به این ترتیب این سند دارای اتصال زمانی تا زمان واقعه نبوده، و محکوم به ارسال است. نزد علمای رجال چنین سندی ضعیف تلقّی می گردد.

در مجموع می توان گفت که سند این نقل به هیچ عنوان قابل اعتماد نبوده، و بلکه مردود است.
نکته ی دوم) در تعیین سال فتح گرگان و مازندران، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.

برخی مورخان اساساً فتح جرجان و طبرستان را مربوط به یکی از سال های 18 یا 22 هجری و خلافت عمر بن خطاب می دانند.
طبری با اشاره به نظر برخی دیگر از مورخان که "فتح جرجان" و "فتح طبرستان" را در سال 18 هجری می دانند، قسمتی از این وقایع را در ضمن حوادث سال 22 هجری آورده و سپس می نویسد:

اما مدائنی در آنچه ابو زید عمر بن شبه از او برای مان حدیث کرده، می گوید: گرگان در سال 30 و در زمان عثمان فتح شد.

وأما المدائني فإنه قال فيما حدثنا أبو زيد عنه فتحت جرجان في زمن عثمان سنة ثلاثين.
تاريخ الأمم والملوك، الطبري، ج 2 ص 538 (دار الكتب العلمية - بيروت) ج 3 ص 233 (مؤسسة الأعلمي- بيروت/ مطابق الطبعة بريل - لندن)

به همین ترتیب ابن اثیر هم نقل های فتح گرگان و مازندران در سال 22 را ذکر کرده و در پایان می نویسد:

گفته شده فتح آن ها در سال 18 هجری بوده، و همچنین گفته شده در سال 30 و زمان عثمان بوده است.

وقيل كان فتحها سنة ثمان عشرة وقيل سنة ثلاثين زمن عثمان.
الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 2 ص 427 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ) ج 3 ص 25 (دار صادر - دار بيروت - 1386هـ/ 1966م)

لذا می توان گفت وقتی در اصل وقوع جنگ برای فتح گرگان و مازندران در زمان خلافت عثمان بن عفان تردید وجود دارد، به طریق اولی حضور حسنین (علیهما السلام) در آن فتوحات، غیر قابل اثبات می باشد. چرا که این مساله فرع بر آن است.
برای این که اهمیت دانستن زمان درست این جنگ ها را دریابیم، خوب است نظر جرجانی را ببنیم. او پس از ذکر ورود امام حسن (علیه السلام) به اصفهان می نویسد:

اگر این مطلب ثابت شود، معلوم می شود که در زمان امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بوده است.
فان ثبت هذا يدل على أنه كان في أيام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه.

چنانچه سخن جرجانی را بپذیریم، عملاً حضور حسنین (علیهما السلام) در جنگ های زمان خلفای سه گانه رد خواهد شد.

دسته ی دوم- حضور به همراه سعید بن عاص

ابتدا متن منابع موجود را با هم می بینیم.

1- بلاذری (279هـ)
جرجان وطبرستان ونواحيها
قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصى بن سعيد ابن العاصى بن أمية الكوفة في سنة تسع وعشرين.
... فغزا سعيد طبرستان، ومعه في غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء على بن أبي طالب عليهم السلام.
فتوح البلدان، البلاذري، ج 2 ص 411 (مكتبة النهضة المصرية - القاهرة - 1956م) ص 330 (دار الكتب العلمية - بيروت – 1403هـ)

2- طبری (310هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثين
ذكر الخبر عنه عن غزو سعيد بن العاص طبرستان
حدثني عمر بن شبة قال حدثني علي بن محمد عن علي بن مجاهد عن حبش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير.
تاريخ الأمم والملوك، الطبري، ج 2 ص 607 (دار الكتب العلمية - بيروت) ج 3 ص 323 (مؤسسة الأعلمي- بيروت/ مطابق الطبعة بريل - لندن)

3- مقدسی (507هـ)
وفي أيام عثمان افتتح جرير بن عبد الله البجلي الأرمينية وغزا سعيد بن العاص طبرستان ومعه الحسن والحسين ابنا علي عليهم السلام فافتتحها صلحا.
البدء والتاريخ، المطهر المقدسي، ج 5 ص 198 (مكتبة الثقافة الدينية - بورسعيد)

4- ابن جوزی (597هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثين
وفي هذه السنة غزا سعيد بن العاص طبرستان وذلك أنه خرج من الكوفة يريد خراسان ومعه حذيفة بن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر وعمرو بن العاص وعبدالله بن الزبير.
المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، أبو الفرج ابن الجوزي، ج 5 ص 7 (دار صادر - بيروت - 1358هـ)

5- ابن اثیر (630هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثين
ذكر غزو سعيد بن العاص طبرستان
في هذه السنة غزا سعيد بن العاص طبرستان فإنها لم يغزها أحد إلى هذه السنة وقد تقدم في أيام عمر الخلاف في ذلك وأن أصبهبذها صالح سويد بن مقرن أيام عمر على مال بذله؛ وأما على هذا القول فإن سعيدا غزاها من الكوفة سنة ثلاثين ومعه الحسن والحسين وابن عباس وابن عمر بن الخطاب وعبد الله بن عمرو بن العاص وحذيفة بن اليمان وابن الزبير وناس من أصحاب النبي.
الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 3 ص 6 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ) ج 3 ص 109 (دار صادر - دار بيروت - 1386هـ/ 1966م)

6- کلاعی (634هـ)
وذكر الطبري بإسناد له قال: غزا سعيد بن العاص وهو على الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة بن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وابن عمر وعبد الله بن عمرو وابن الزبير.
الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله، الكلاعي الأندلسي، ج 4 ص 414 (عالم الكتب - بيروت - 1417هـ)

7- ابن کثیر (774هـ)
سنة ثلاثين من الهجرة النبوية
فيها افتتح سعيد بن العاص طبر ستان في قول الواقدي وابي معشر والمدائني وقال هو اول من غزاها وزعم سيف انهم كانوا صالحوا سويد بن مقرن قبل ذلك على ان لايغزوها على مال بذله له اصباها فالله اعلم.
فذكر المدائني ان سعيد بن العاص ركب في جيش فيه الحسن والحسين والعبادلة الأربعة وحذيفة بن اليمان في خلق من الصحابة.
البداية والنهاية، ابن كثير، ج 7 ص 154 (مكتبة المعارف - بيروت) ج 7 ص 173 و 174 (دار إحياء التراث العربي- بيروت - 1408هـ/ 1988م)

8- ابن خلدون (808هـ)
( غزو طبرستان )
وفى هذه السنة غزا سعيد بن العاصي طبرستان ولم يغزها أحد قبله وقد تقدم ان الأصبهبذ صالح سويد بن مقرن عنها أيام عمر على مال فغزاها سعيد في هذه السنة ومعه ناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم منهم الحسن والحسين وابن عباس وابن عمر وابن عمرو وابن الزبير وحذيفة بن اليمان في غيرهم.
تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون،
ج 2 ق2 ص 135 (مؤسسة الأعلمي - بيروت - 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 582 (دار القلم - بيروت - 1984م)

9- محمد بن عبد الوهاب (1206هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثين ... وفيها : غزا سعيد بن العاص من الكوفة خراسان ، ومعه حذيفة بن اليمان ، والحسن ، والحسين ، وعبد الله بن عمر ، وعبد الله بن عمرو بن العاص ، وعبد الله بن الزبير رضي الله عنهم .
مختصر السيرة، محمد بن عبد الوهاب، ص 312 (مطابع الرياض - الرياض)

درباره ی این مدارک و صحّت نقل آن ها نکات زیر قابل طرح است:

نکته ی یکم) تمامی نقل ها به مدائنی (225هـ) باز می گردد.

• بلاذری (279هـ) منبع خود را ذکر نکرده و به گفتن عبارت " فيما يقال" بسنده کرده است. ولی با توجه به نقل های سایر مورخین و از جمله طبری، معلوم می شود که نقل بلاذری هم از مدائنی (225هـ) است.
• در سندی که طبری (310هـ) آورده، نام مدائنی به چشم می خورد: "حدثني علي بن محمد".
• نقل مقدسی (507هـ) هم بسیار شبیه نقل بلاذری است و با توجه به تاخرش، به احتمال قوی از وی گرفته است.
• نقل ابن جوزی (507هـ) که به وضوح همان نقل طبری است.
• ابن اثیر (630هـ) اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه ی کتابش تصریح می کند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:

من نمی گویم که همه ی حوادث تاریخی را جمع کرده ام، زیرا کسی که در موصل است، از آنچه در دورترین نقطه ی شرق و غرب است نمی تواند اطلاع دقیق کسب کند، ولی می گویم در این کتابم هر چه که تاکنون در یک کتاب جمع نشده بوده را جمع کرده ام، و هر کس در آن بنگرد صحت این مطلب را خواهد دانست. پس - در ذکر حوادث - از کتاب تاریخ کبیر که آن را امام ابوجعفر طبری تالیف کرده شروع می کنم. زیرا آن کتابی است که همه به آن اعتماد کرده، و هنگام اختلاف به آن مراجعه می کنند. پس تمام شرح حال های آن را آورده ام.

ولا أقول إني أتيت على جميع الحوادث المتعلقة بالتاريخ فإن من هو بالموصل لا بد أن يشذ عنه ما هو بأقصى الشرق والغرب ولكن أقول إني قد جمعت في كتابي هذا ما لم يجتمع في كتاب واحد ومن تأمله علم صحة ذلك فابتدأت بالتاريخ الكبير الذي صنفه الإمام أبو جعفر الطبري إذ هو الكتاب المعول عند الكافة عليه والمرجوع عند الاختلاف إليه فأخذت ما فيه من جميع تراجمه.
الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 1 ص 6 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ) ج 1 ص 3 (دار صادر - دار بيروت - 1386هـ/ 1966م)
• کلاعی (634هـ) تصریح نموده که مطلبش را از طبری نقل می کند: "وذكر الطبري بإسناد له".
• ابن کثیر (774هـ) هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل می کند و در اینجا تصریح کرده که این مطلب، قول مدائنی است: " فذكر المدائني".
• ابن خلدون (808هـ) نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگ ها، به صراحت می گوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:

و این پایان سخن درباره ی خلافت اسلامی است، و آنچه از ارتداد، فتوحات و جنگ ها و نیز اتفاق و اجتماع در آن رخ داده. من خلاصه ی نکات مهم و اصلی آن ها را از کتاب طبری که همان کتاب تاریخ کبیرش می باشد آورده ام. زیرا آن کتاب موثق ترین کتابی است که در این باره دیده ایم، و دورترین کتاب از مطاعن و شبهه هائی است که درباره ی بزرگان امت و بهترین و عادل ترین شان از صحابه و تابعین وجود دارد.

وهذا آخر الكلام في الخلافة الإسلامية وما كان فيها من الردة والفتوحات والحروب ثم الاتفاق والجماعة أوردتها ملخصة عيونها ومجامعها من كتاب محمد بن جرير الطبري وهو تاريخه الكبير فإنه أوثق ما رأيناه في ذلك وأبعد من المطاعن عن الشبه في كبار الأمة من خيارهم وعدولهم عن الصحابة رضي الله عنهم والتابعين .
تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق2 ص 187و 188 (مؤسسة الأعلمي - بيروت - 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 650 (دار القلم - بيروت - 1984م)

در مجموع می توان گفت که نقل همه ی مورخین پیش گفته، به یک نفر باز می گردد و آن هم کسی نیست جز مدائنی.
ابن تغری بردی (874هـ) درباره ی مدائنی و کتاب تاریخش می نویسد:

مدائنی، شیخ، امام، عالم، حافظ و ثقه است. او صاحب تاریخی می باشد که بهترین تواریخ محسوب شده، و مردم تاریخ های خود را از او گرفته اند.

على بن محمد ابن عبد الله بن أبى سيف المدائنى الشيخ الإمام أبو الحسن كان إماما عالما حافظا ثقة وهو صاحب التاريخ وتاريخه احسن التواريخ وعنه اخذ الناس تواريخهم .
النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، ابن تغري بردى، ج 2 ص 259 (وزارة الثقافة والإرشاد القومي- مصر)

نکته ی دوم) سند نقل مدائنی به شدّت مخدوش و غیر قابل اعتماد است.

اولاً: "حنش بن مالک تغلبی" که راوی این مطلب است، مجهول بوده و وثاقتش ثابت نیست. در کتب رجال و حدیث نامی از او نیست؛ تنها یک جا توضیحی درباره ی او آمده که آن هم باعث ذمّ اوست.
شمشاطی در کتابی که به شعر و شعرا اختصاص دارد، می نویسد:

حنش بن مالک تغلبی به دیدار حاکمان می رفت و نزد آن ها بزرگ مرتبه بود.

كان حنش بن مالك التغلبي زوارا للملوك ، عظيم القدر فيهم .
الأنوار ومحاسن الأشعار، الشمشاطي، ص 98 (منشورات وزارة الأعلام العراقية - بغداد - 1976م)

ثانیاً: "علی بن مجاهد" راوی بعدی این نقل نیز نزد علمای رجال اهل تسنن متروک و متهم به دروغگوئی است. او همچنین قاضی ری نیز بوده است.
اگرچه جریر، احمد حنبل، یحیی بن معین (در یکی از دو قول منسوب به وی) و ابن حبان وی را توثیق نموده اند، اما برخی دیگر همچون ابن معین (در قول دیگرش)، ابن ضریس، ابن مهران، و ابوغسان او را تکذیب نموده اند. ر.ک.:

تهذيب الكمال، المزي، ج 21 ص 118 و 119، رقم 4127 (مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400هـ/ 1980م)
تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلاني، ج 7 ص 330، رقم 613 (دار الفكر - بيروت - 1404هـ/ 1984م)

یحیی بن معین سخن جالبی درباره ی "علی بن مجاهد" دارد که نقل های او در خصوص فتوحات را زیر سوال می برد. او می گوید:

علی بن مجاهد حدیث جعل می کرد، و کتاب مغازی (=جنگ ها) را تالیف نموده و برای کلامش سند وضع کرده است.
قال صالح بن محمد الحافظ : سمعت يحيى بن معين ، و سئل عن على بن مجاهد فقال : كان يضع الحديث ، و كان صنف كتاب " المغازى " و كان يضع للكلام إسنادا .

ابن حجر عالم بزرگ رجال اهل تسنن نیز در یک جمع بندی راجع به وی می نویسد:

علی بن مجاهد بن مسلم، قاضی کابلی. متروک و از طبقه ی نهم روات است. در شیوخ احمد حنبل، فردی ضعیف تر از او نیست. بعد از سال 180وفات یافته، و ترمذی از او حدیث نقل کرده است.

علي بن مجاهد بن مسلم القاضي الكابلي بضم الموحدة وتخفيف اللام. متروك من التاسعة وليس في شيوخ أحمد أضعف منه. مات بعد الثمانين. ت.
تقريب التهذيب، ابن حجر العسقلاني، ص 405، رقم 4790 (دار الرشيد - سوريا - 1406هـ/ 1986م) ص 704، رقم 4790 (دار العاصمة) ج 1 ص 702 (دار الكتبة العلمية - بيروت - 1415 هـ/ 1995م)

ثالثاً: چنان که ذکر شد، علی بن مجاهد متوفای بعد از 180 هجری است، و شیوخ او در که در کتاب تهذیب الکمال ذکر شده اند، در حدود سال های 145 تا 175 هجری از دنیا رفته اند. پس حنش بن مالک هم باید در همین سال ها وفات یافته باشد. لذا معلوم می شود که این نقل مشکل ارسال سند هم دارد، یعنی سند متصلی تا زمان واقعه ندارد. معلوم نیست که حنش بن مالک چطور توانسته از اتفاقی که بیش از یک قرن از آن می گذرد، اطلاع حاصل کند!

در مجموع می توان گفت که این سند دچار سه اشکال است: مرسل بودن، و مشتمل بودن بر افراد کذاب و مجهول.

نکته ی سوم) مدائنی و سایر راویان، در این گونه نقل ها مورد اعتماد نیستند.

گفته شد که حنش بن مالک زیارت کننده ی ملوک و عظیم القدر نزد آن ها، و علی بن مجاهد قاضی حکّام بوده است. یعنی هر دو از دوستداران و هواداران بنی عباس بوده اند. لذا نشر مطالبی که نشان از همراهی بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) با خلفا در کشورگشائی ها دارد، می توانسته برای بنی عباس بسیار سودمند باشد.
به علاوه مقام و موقعیت مدائنی که این مطلب را از علی بن مجاهد نقل کرده، نشان از سرسپردگی اش به بنی امیه و بنی عباس دارد. برای شناخت مدائنی به ذکر دو مطلب بسنده می کنیم.

الف) نقل فراوان از یک عثمانی و جاعل حدیث برای بنی امیه
"عوانة بن الحكم" فردی است عثمانی که گفته شده برای بنی امیه اخباری وضع می کرده است. جالب آن که مدائنی از این فرد بسیار نقل کرده، تا جائی که گفته اند: بیشتر اخبار مدائنی از اوست.

روى عبد الله بن المعتز عن الحسن بن عليل العنزي أن عوانة بن الحكم كان عثمانيا وكان يضع أخبارا لبني أمية.
وعامة أخبار المدائني عنه.
معجم الأدباء (إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب)، ياقوت الحموي، ج 4 صص 512 و 529 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ/ 1991م)
نكث الهميان في نكت العميان، الصفدي، ص 207 و 208 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1428هـ/ 2007م)
لسان الميزان، ابن حجر العسقلاني، ج 4 ص 386، رقم 1167 (مؤسسة الأعلمي- بيروت - 1406هـ/ 1986م)
تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة، الكناني، (دار الكتب العلمية - بيروت - 1399هـ)

ب) ارتباط با ندیم آوازه خوان خلفای عباسی!
"اسحاق بن ابراهیم موصلی" (متوفای 235هـ) که همدم و همنشین خلفای عباسی رشید، مامون و واثق بوده، ید طولائی در آوازخوانی و ساخت سازها داشته و به همین علت نزد خلفا به جایگاه بلندی دست یافته است.

ابن النديم الموصلي (155 - 235 ه = 772 - 850 م) إسحاق بن إبراهيم بن ميمون التميمي. تفرد بصناعة الغناء، وكان عالما باللغة والموسيقى والتاريخ وعلوم الدين وعلم الكلام، راويا للشعر حافظا للاخبار، شاعرا، له تصانيف، من أفراد الدهر أدبا وظرفا وعلما.
نادم الرشيد والمأمون والواثق العباسيين.
الأعلام، خيرالدين الزركلي، ج 1 ص 292

اما مدائنی رابطه ی حسنه ای با این فرد داشته، به گونه ای که برای پر کردن جیب هایش به سراغ وی می رفته است!!

احمد بن ابی خیثمه می گوید: پدرم ابو خیثمه و یحیی بن معین و مصعب زبیری، شب ها بر در خانه ی مصعب جلسه داشتند. شبی از شب ها مردی سوار بر الاغی خرامان و لباسی نیکو بر آن ها گذر کرد. پس ایستاد و سلام داد. یحیی بن معین به طور اختصاصی با او سخن گفت و پرسید: ای ابو الحسن! به کجا می روی؟ گفت: به سوی آن فرد کریمی می روم که جیبم را از بالا تا پائین از درهم و دینار (سکه ی طلا و نقره) پر می کند. ابن معین پرسید: آن فرد کیست ای ابو الحسن؟ گفت: ابو محمد اسحاق بن ابراهیم موصلی.
وقتی آن مرد رفت، یحیی بن معین گفت: او موثق موثق موثق است (کنایه از اوج و شدّت وثاقت).
احمد بن ابی خیثمه می گوید: از پدرم پرسیدم: آن مرد که بود؟ گفت: مدائنی.

حدثني أحمد بن أبي خيثمة قال: كان أبي ويحيى بن معين ومصعب الزبيري يجلسون بالعشيات على باب مصعب. قال فمر عشية من العشيات رجل على حمار فاره وبزة حسنة فوقف فسلم وخص بمساءلته يحيى بن معين. فقال له يحيى: إلى أين يا أبا الحسن؟ قال: إلى هذا الكريم الذي يملأ كمي من أعلاه إلى أسفله دنانير ودراهم. فقال: من هذا يا أبا الحسن؟ قال: أبو محمد إسحاق بن إبراهيم الموصلي. قال: فلما ولى قال يحيى بن معين: ثقة ثقة ثقة. قال: فسألت أبي فقلت: من هذا الرجل: قال: المدائني.
الأمالي، اليزيدي، ص 143 (مطبعة جمعية دائرة المعارف - حيدر آباد الدكن - الهند- 1397هـ/ 1938م)
تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 12 ص 54 (دار الكتب العلمية - بيروت)
معجم الأدباء (إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب)، ياقوت الحموي، ج 4 ص 221 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ/ 1991م)
سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 10 ص 401 (مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413هـ)
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، الذهبي، ج 16 ص 289 و 290 (دار الكتاب العربي- بيروت - 1407هـ/ 1987م)
ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الذهبي، ج 5 ص 185، رقم 5927 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1995م) ج 3 ص 153، رقم 5921 (دار المعرفة - بيروت)
لسان الميزان، ابن حجر العسقلاني، ج 4 ص 253، رقم 689 (مؤسسة الأعلمي- بيروت - 1406هـ/ 1986م)

و معلوم است که این مواهب از سوی ندیم خلفا از چه رو به مدائنی که یک تاریخ نگار بوده، می رسیده است.
رابطه ی مدائنی با این فرد چنان نزدیک بوده که گفته اند:

مدائنی - که اصلیتی بصری داشته و در مدائن می زیسته - در بغداد به اسحاق بن ابراهیم موصلی پیوسته و هرگز از او جدا نشده، تا این که در خانه ی وی وفات یافته است.

واتصل بإسحاق بن إبراهيم الموصلي فكان لا يفارق منزله وفي منزله كانت وفاته .
مات المدائني ... في منزل إسحاق بن إبراهيم الموصلي وكان منقطعا اليه .
الفهرست، أبو الفرج النديم، ص 147 (دار المعرفة - بيروت - 1398هـ/ 1978م)
معجم الأدباء (إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب)، ياقوت الحموي، ج 4 ص 220 (دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ/ 1991م)
سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 10 ص 400 و 401 (مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413هـ)
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، الذهبي، ج 16 ص 290 (دار الكتاب العربي- بيروت - 1407هـ/ 1987م)

در مجموع می توان گفت که مدائنی و سایر رواتی که در سند نقل او قرار دارند، افرادی سرسپرده به دستگاه خلافت حاکم بوده، و لذا هیچ بعید نیست که بخواهند مطالبی را به دروغ به نفع خلفا و بر ضدّ اهل بیت (علیهم السلام) نقل کنند.

در پایان خوب است نقل دیگری از مدائنی را ببینیم که در آن نامی از حسنین (علیهما السلام) در میان صحابه ای که با سعید بن عاص به فتح گرگان و مازندران رفتند، نیست:

وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبدالله بن العباس وعبدالله ابن عمر وابن الزبير وعبدالله بن عمرو بن العاص.
تاريخ الأمم والملوك، الطبري، ج 2 ص 608 (دار الكتب العلمية - بيروت) ج 3 ص 324 (مؤسسة الأعلمي- بيروت/ مطابق الطبعة بريل - لندن)

جمع بندی
اگرچه منابع تاریخی فراوانی حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح گرگان و مازندران را آورده اند، اما همه ی آن ها تنها به دو سند ختم می شود، که هیچ کدام از آن دو سند نیز صحیح نبوده، بلکه مرسل، و مشتمل بر افرادی مجهول و حتی کذاب است.
به علاوه اصل وقوع چنین جنگی در زمان خلافت عثمان زیر سوال است.
همچنین نقلی وجود دارد که نامی از حضور آن دو امام در چنین جنگی نیامده است.
بنابر این جائی برای استناد به این مطلب باقی نمی ماند.

والسلام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: