ترديدي نيست که قرآن در برانگيختن انديشه ها به سمت توليد علم و دانش نقش به سزايي را ايفا کرده است. قرآن در جامعه اي نازل شد که اکثر قريب به اتفاق مردمانش از نعمت خواندن- که پايه علوم است - برخوردار نبودند.
اين کتاب آسماني با امر به «خواندن» آغاز گشت و ديري نگذشت دانشمنداني را تربيت کرد که در بيشتر دانش ها و فنون عصر خويش سرآمد شدند و اين امر ممکن نبود، مگر به مدد جنبش و نهضتي که قرآن و آموزه هاي وحياني اش ايجاد کرد. اروپاي قرون وسطا با مشعل دانشي که مسلمانان افروختند، توانستند به راه هاي روشني در زندگي رهنمون شوند، اما صرف نظر از اين نقش، برخي بر اين تصور بوده و هستند که خود متن قرآن در بردارنده همه علوم است.
برخي گفته اند: «بيش از 77 هزار علم در قرآن وجود دارد!» به همين جهت کوشيده اند تا اثبات کنند در قرآن کريم اشاره هايي به قوانين طبيعي وجود دارد و آنها را به عنوان وجوه اعجاز علمي قرآن برشمرده اند. قرآن مي تواند پاسخ گوي سؤالات ما در همه زمينه ها، اعم از اجتماعي، اقتصادي و علمي باشد. قرآن به گفته خود: (تبياناً لِکُلِّ شيء) است.
برخي اشخاص فکر مي کنند که مطابق اين عبارت قرآني بايد بتوان جواب هر سؤالي را از قرآن کريم دريافت کرد. درحالي که خود قرآن تصريح کرده است که درباره برخي مسائل اصلاً سخن نگفته است؛ به طور مثال، در مورد نقل داستان پيامبران در قرآن مي خوانيم:
«و رسلاً قد قصصناهم عليک من قبل لم نقصصهم عليه»؛ و پيامبراني را فرستاديم که داستان آنها را براي تو پيش تر گفته ايم و پيامبراني که داستان آنان را براي تو نگفته ايم.
همچنين خداوند در وصف کتاب موسي و الواحي که در کوه طور بر آن حضرت نازل گرديد مي فرمايد: «و ثم آتينا موسي الکتاب تماماً علي الذي احسن و تفصيلا لکل شيء و هدي و رحمه لعلهم بلقاء ربهم يومنون»؛ سپس به موسي کتاب داديم تا (نعمت را بر آن که نيکي کرده است تمام کنيم, و براي روشن کردن هر چيز و براي رهنمون و بخشايش؛ شايد آنان به لقاي پروردگارشان ايمان آوردند.
و نيز مي فرمايد: «و کتبنا له في الالواح من کل شيء موعظه و تفصيلاً لکل شيء»؛ و براي او در الواح در هر زمينه، پندي و براي هر چيز، تفصيلي نوشتيم.
آيا مي توان باور داشت که در الواح موسي نيز همه چيز بيان شده است. بايد گفت همان طور که مفسران نيز يادآور شده اند، منظور از «هر چيز»، آن چيزي است که از تورات يا قرآن انتظار مي رفته و مي رود؛ به طور مثال، اگر کسي به ميهمانش بگويد که ما همه چيز در خانه داريم, منظور او آن است که وجود ميهمان براي او اسباب زحمت براي تهيه لوازم ميهماني نيست و خوراکي هايي را که معمولاً براي برگزاري يک ميهماني لازم مي شود در خانه او حاضر است. بنابراين استدلال به جمله (تبياناً لکل شيء) براي اثبات اين فرضيه که قرآن حاوي همه علوم و فنون است، استدلال نابجا و ناشي از سوء فهم است.
امروزه آنچه که به نام علوم انساني معروف است، بعد از رنسانس در کشور فرانسه زاده شد و از آنجا به کشورهاي ديگر راه يافت. امروزه کسي نمي تواند اهميت و نقش و اثرگذاري علوم انساني را بر جامعه منکر شود. پژوهش ها نشان مي دهد که حدود 90 درصد از مغزهاي متفکر دنيا - که برخي از آنها راه هاي سلطه بر جهان را به سياست مداران کشورهاي بزرگ مي آموزند - از متخصصان علوم انساني هستند.
از اين رو، ضعف و بيماري در ساختار اين علوم، خواه ناخواه به پيکر اجتماع نيز سرايت مي کند. در مورد تعامل علوم انساني با دين و آموزه هاي ديني نظريات مختلفي مطرح است.
عده اي بر اين باورند که اساساً اين علوم، علومي وارداتي اند و بر پيش فرض ها و اصولي بنا نهاده شده اند که با فرهنگ و تمدن اسلامي و ديني سازگار نيستند. بنابراين ما بايد براساس آموزه هاي قرآن و اسلام، علوم انساني نويني را از پايه بنا نهيم، اما به نظر من چنين تفکري قرين صواب نيست، يعني اين طور نيست که همه ميراثي که به عنوان علوم انساني در اختيار داريم متأثر از شرايط خاص حاکم بر جوامع غيرديني باشد، بلکه بسياري از يافته هاي اين علوم حاصل برخورد انديشه با واقعيت هاي حاکم بر انسان و جوامع انساني است، از اين رو براي همه جوامع انساني مفيد خواهد بود.
البته نبايد منکر تعامل علوم انساني با ويژگي ها و خصوصيات هر يک از جوامع و از جمله جوامع اسلامي باشيم. اين مسأله، طبيعي و حتي بديهي است. اين امر در مورد جابه جايي انواع طبيعت، همچون درختان هم صادق است، تا چه رسد به علوم انساني.
براي مثال، وقتي گلي يا نهالي را از جايي به جايي ديگر منتقل مي کنند، آب و خاک و هواي منطقه جديد بر آن اثر گذاشته، رنگ و بوي آن گل يا طعم و کيفيت ميوه آن نهال را تغيير مي دهند، اما چيزي که مهم است آن است که بدانيم بذر آن گل يا نهال آن درخت ميوه دار، صرف نظر از محيط و فضايي که در آن مي رويند، داراي اصالت اند. علوم انساني نيز صرف نظر از تعامل با جوامع و فرهنگ ها و تمدن هاي گوناگون داراي اصالت اند، از اين رو اين علوم در تعامل با اسلام و قرآن مي تواند رشد و توسعه اي متناسب با جامعه اسلامي و قرآني داشته باشد.
بي هيچ ترديدي، قرآن بر زبان و ادبيات و فرهنگ و تمدن انساني اثر گذاشته و به آن رنگ و محتوايي ديگر بخشيده است. اين همان چيزي است که تمدن اسلامي را رقم زده است. در اين زمينه مي توان نحوه تعامل آموزه هاي قرآني با فرد و جامعه و آنچه مربوط به آن دو است را در تاريخ مورد بررسي قرار داد و نقاط ضعف و قوت اين تعامل را دريافت و در جهت توسعه روند هاي مثبت اين تعامل مورد استفاده قرار داد.
به طور مثال، آموزش قرآن و تلاوت اين کتاب آسماني بر رفتارهاي مسلمانان تأثيري غيرقابل انکار داشته است، ما مي توانيم با بررسي چگونگي اين تأثير بر نقش و جايگاه قرآن و قرائت قرآن در رفتارهاي مسلمانان بيفزاييم؛ هم چنين مي توان از آنچه مفسران قرآن کريم و نيز اديبان، متکلمان، فيلسوفان، عارفان، فقيهان و ديگران از قرآن کريم برداشت کرده اند در جهت توسعه و رشد علوم انساني مربوطه مورد استفاده قرار دهيم.
معتقدم مي توان در کليه رشته هاي علوم انساني که به نحوي توانايي استفاده از آموزه هاي قرآني و علوم مربوط به آن را دارند واحدهاي درسي گنجاند؛ به طور مثال، دقت نظرهايي که در ترجمه قرآن کريم به ديگر زبان ها به کار رفته است، مي تواند براي دانش پژوهان رشته هاي مترجمي کاربرد مفيدي داشته باشد و برعکس، آنها نيز مي توانند در رشد و غنا بخشيدن به ترجمه هاي جديد قرآن مفيد و مؤثر واقع شوند.
خلاصه آنکه رشته هاي علمي براساس تعامل ذهن انسان با رفتارهاي انساني و پديده هاي خارجي و رفتارهاي جوامع بشري، شکل مي گيرد و رشد و بالندگي مي يابد. به طور قطع قرآن و علوم و معارف قرآني مي تواند بر اين علوم و توسعه آنها مؤثر باشد.
از همان اوايل پيدايش اسلام اصطلاحاً علوم قرآني رواج يافت و تأليفات مستقل و موسعي با عنوان «علوم القرآن» توسط دانشمندان اسلامي به نگارش درآمد.
منظور از علوم قرآن در اين تأليفات اعم است از موضوعاتي که در قرآن در مورد آنها سخن رفته است؛ مانند: محکم و متشابه، امثال قرآن، سوگند هاي قرآن و.... يا مطالبي که درباره قرآن بيان شده است؛ مانند: جمع آوري قرآن، تاريخ قرآن، خط قرآن و.... سال هاست که عنوان «علوم قرآن» در دانشگاه ها به عنوان يک رشته تحصيلي درآمده و دانشوران و دانش پژوهاني با اين عنوان تحصيلات آکادميک خود را شروع کرده و به پايان رسانده اند.