حالا که آمدهاي طلبه شدي، نيتت را درست کن، يعني نيتت بايد خالص براي خدا باشد، نه اين که حالا پدرت تو را مجبور کرده، آمدهاي و طلبه شدي، يا اين که پدر ميخواهد بعد از خودش محراب از دست نرود، تو را فرستاده طلبه شوي، يا براي کارت معافي آمدهاي، يا براي گرفتن شهريه آمدهاي، يا با خودت گفتي: حالا که پشت کنکور گير کردهايم، برويم طلبه شويم، يا از خانه بيرونت کردهاند آمدهاي حوزه، يا بيکار بودهاي آمدهاي سرگرم بشوي، يا اين که بخواهي رئيس بشوي، يا مقامي يا شهرتي به دست بياوري، يا مرجع بشوي؛ اينها هيچ فايده ندارد، بايد خالص خالص و براي خدا باشي.
بگو: خدايا آمدهام آدم شوم و بعد از اين، دست عدهاي را بگيرم. حاج شيخ عبدالکريم حائري (ره) را در حرم امام حسين(عليهالسلام) ديدند که گريه ميکند و به امام ميگويد: آقا جان من مجتهد شدهام، ولي ميخواهم آدم بشوم. گفتند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. حاج شيخ عبدالکريم حائري (ره) فرمودند: ملا شدن چه مشکل آدم شدن محال است. اين به خاطر اين است که ما در فکر آدم شدن نيستيم. دعا کنيد آدم شويم و بميريم. برسيم و بميريم. دعا کنيم بارِمان را به مقصد برسانيم و بميريم.
ميگويند: مرحوم آيت الله شيخ جعفر شوشتري (ره) نشسته بودند، الاغي آمد. بارش را خالي کردند. الاغ به شيخ نگاه کرد و گوشهايش را تکان داد. شيخ ابتدا گريه شديدي کردند، سپس فرمودند: گويا اين الاغ با زبان حال به من گفت: من بارم را به مقصد رساندم، آيا تو هم بارت را به مقصد رساندهاي؟!
شخصي وارد روستايي شد، ديد همه قبرها جلوي درِ خانههاست و سِن مردهها کم است؛ يکي شش ماه، يکي يک سال، يکي سه سال، يکي ده روز. از شخصي پرسيد: جريان چيست؟
در جواب گفت: ما اينجا مردهها را جلوي خانه دفن ميکنيم که هر روز وقتي از خانه بيرون ميآييم، به ياد مرگ و آخرت بيفتيم و از خدا بترسيم و در روز، حواسمان جمع باشد و کارهايمان را ميزان کنيم و اين که ميبيني عمرها کم است، علتش اين است که ما عمر را از روزي حساب ميکنيم که شخص بيدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و معصيت بکشد).
اگر اين طور باشد، عقيده من اين است که ما غالباً سقط جنين شدهايم و اصلا عمري نداريم. دعا کنيد بيدار شويم و بفهميم و بميريم، و بفهميم از کجا آمدهايم و در کجا هستيم و به کجا خواهيم رفت. حضرت علي (عليهالسلام) فرمودند: «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أينَ وَفي أينَ وَ إلي أينَ»(1)
گاهي وضو بگير و رو به قبله بنشين و تسبيح را بردار و صد بار بگو: «من کي هستم».(2) حضرت امير مؤمنان علي(عليهالسلام) فرمودند: تعجب ميکنم از کسي که به دنبال گمشده خويش ميگردد، ولي به دنبال خودش نميگردد.(3) ما خودمان را گم کردهايم. تا به حال گشتهاي خودت را پيدا کني؟
صمت يعني سکوت. حرفهايي که فايده ندارد، نزن. روايت شده است که در جنگ احد، يکي از اصحاب پيامبر اسلام (صلياللهعليهوآله) پسري داشت که شهيد شد، و آن پسر از گرسنگي سنگي را به شالي بسته و به شکم خود محکم بسته بود (تا کمتر احساس ضعف و گرسنگي کند) و چون مادر بر شهادت او مطلع شد، بر بالين او آمده و نشست و خاک از رخسار او پاک ميکرد و ميگفت: اي پسرم! بهشت بر تو گوارا باد. حضرت رسول (صلياللهعليهوآله) فرمودند: تو چه ميداني که ميگويي بهشت بر او گوارا باد (شايد اهل بهشت نباشد). شايد عادت به سخنان بيفايده داشته است.(4)
خداوند متعال ميفرمايد: «ما يَلفِظُ مِن قَولٍ إلا لَدَيهِ رَقيبٌ عَتِيدٌ»؛(5) هيچ کلامي از دهان شما بيرون نميآيد، مگر اين که نگهباني آماده است و آن را ضبط ميکند.
نقل ميکنند: طلبهاي از دنيا رفت، چون او را در خواب ديدند، پرسيدند: حالت چطور است. او گفت: مواظب اعمال و گفتههاي خود باشيد؛ زيرا حساب و کتاب خدا بسيار دقيق است. يک روز که باران ميباريد، من گفتم: به به عجب باران به موقعي! هنوز سر آن يک جمله گرفتارم و به من ميگويند: مگر ما باران بيموقع هم داشتهايم؟(6)
حضرت علي (عليهالسلام) فرمودند: «ايّاکَ وَ فُضُولَ الکَلامِ فَإنَّه يُظهِرُ مِن عُيُوبِکَ ما بَطَنَ وَ يُحَرِّکُ عَلَيکَ مِن أَعدائِکَ ما سَکَنَ»؛(7)از حرف زائد و بيهوده دوري کن؛ چرا که عيوب پنهان تو را آشکار ميکند و دشمنان تو را، که با تو کاري ندارند، بر عليه تو تحريک ميکند.
وقتي ما طلبه بوديم، همين که چند نفر جمع ميشديم، هم مباحثم مرحوم حاج شيخ محمود تحريري مفاتيح را دست يکي از رفقا که صداي خوبي داشت، ميداد و ميگفت: از مناجات خمسه عشر بخوان. اين مناجات باعث ميشد که از سخنان بيهوده خودداري کنيم.
شخصي نزد آيت الله العظمي سيد احمد خوانساري (ره) آمد و يک ساعت با آقا صحبت کرد. آقا فقط با يک بله جواب او را دادند.(8) بعضي علوم هستند که جز از راه سکوت نميشود به آنها رسيد. غرض اين که حرفهاي زائد را از کلامت خارج کن و هر حرفي را که نميداني، نگو و آن چه را هم ميداني، همهاش را نگو9 و ضمنا به هر کس هم نگو. مخفي نماند که سخن گفتن بيفايده وقتي است که سخني بگويي که اگر آن را نگويي، ضرري به دين و دنياي تو نميرسد و گفتن آن نيز نفعي براي هيچ کس نداشته باشد.
جوع يعني گرسنگي.
اندرون از طعام خالي دار / تا در او نور معرفت بيني
تهي از حکمتي به آن علت / که پُري از طعام تا بيني
غذا کم بخور و تا گرسنه نشدهاي، نخور، و هنوز سير نشدهاي، دست بکش. حضرت امير مؤمنان علي (عليهالسلام) به امام حسن (عليهالسلام) فرمودند: آيا به تو ياد بدهم چهار خصلت را که به سبب آنها از طبيب بي نياز شوي؟ امام حسن(عليهالسلام) عرض کردند: بله. حضرت فرمودند: بر سر طعام منشين، مگر وقتي که گرسنه هستي و تا هنوز به غذا اشتها داري، بلند شو و غذا را خوب بجو و هنگامي که خواستي بخوابي، به بيت الخلأ برو که اگر اينها را انجام دهي، از طب بينياز ميشوي.
مخصوصا غذاي طلبه بايد سبک باشد. وقتي ما طلبه بوديم، شبها قدري ميوه ميخورديم که سحر بتوانيم بلند شويم. ظهرها هم غذاي سبکي ميخورديم، گاهي سيب زميني را در ماست ميکوبيديم و نمک ميريختيم و اين الويه ما ميشد. گاهي هم آب دوغ خيار، گاهي هم اشکنه درست ميکرديم و ميخورديم. گوشت زياد نخوريد. حضرت امير مؤمنان علي (عليهالسلام) گوشت کم ميخوردند و ميفرمودند: «لاتَجعَلُوا بُطُونَکُم مَقابِرَ الحَيوانِ»؛(11) شکمهايتان را قبور حيوانات نکنيد. امروزه با اين همه غذاهاي مفصل و چرب و نرم و چلو کباب و نوشابه و... شيخ انصاري (ره) درست نميشود.
غذاهاي ما امروز طاهر واقعي نيست و همين هم اثر دارد. امام صادق (عليهالسلام) فرمودند: «أَورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَة»؛(12) با ورعترين مردم کسي است که هنگام شبهه توقف کند. يعني دقت کند. مبادا اين لقمه و يا اين غذا حرام باشد.(13)
هر غذايي را نخور. در حلال و حرام وسواس داشته باش، ولي در طهارت و نجاست وسواسي نشو. هرجايي مرو. در غذاي شبهه ناک بگو شايد حرام باشد و نخور، ولي در طهارت و نجاست شک نکن و بگو ان شأ الله پاک است و هر جا که علم و يقين داشتي به حدي که قسم حضرت عباس (عليهالسلام) بخوري که نجس شده است، آن چيز نجس ميشود و الا پاک است. البته زياد در حلال و حرام وسواسي مشو و الاّ غذا گير نميآوري. همين که از بازار مسلمانها چيزي را ميخري، حلال است. ديگر چه کار داري، بسم الله گفتهاند و سر بريدهاند يا نگفتهاند. چه کار داري دستگاه سر بريده يا غير دستگاه. زياد وسواسي نباش، که گرفتار ميشوي.
وقتي مرحوم آيت الله اثني عشري، صاحب تفسير معروف اثني عشري، را به زندان بردند، ايشان غذاي زندان را نخوردند و فرمودند: همان نان و پنير خودم را از خانه براي من بياوريد. وقتي آيت الله حاج شيخ محمد تقي بافقي (ره) را به زندان بردند، ايشان هم غذاي زندان را نخوردند و به سربازي پول ميدادند و ميفرمودند: از بيرون برايم غذايي تهيه کن.(14)
سگها هم نميخوردند: بهلول شبها در خرابه ميخوابيد. روزي از طرف هارون الرشيد براي او غذايي آوردند. او گفت: نميخواهم، ببريد بريزيد جلوي سگها. گفتند: هارون اين غذا را فرستاده است. بهلول گفت: آرام حرف بزنيد، اگر سگها بفهمند اين غذاي هارون است، آنها هم نخواهند خورد.
ميگويند: قبل از انقلاب شخصي سيب خريد، ولي بعد از خريدن فهميد که سيبها از باغ شاه چيده شده است. لذا سيبها را آورد و به ميوه فروش پس داد. پولش را هم نگرفت و رفت. شخصي گفت: زمان شاه مرغهاي بسته بندي شده را از خارج براي ما ميآوردند و به زور به ما ميفروختند که ما به مردم بفروشيم، ولي چون ذبح شرعي نشده بود، من نميفروختم و در خرابهاي ميريختم.
تاجري آيت الله العظمي مرعشي (ره) را به مهماني دعوت کرد. ايشان بعد از مهماني شب، در خواب حضرت مهدي(عليهالسلام) را ديدند که فرمودند: دستت را سر هر سفرهاي دراز مکن. وقتي ايشان تحقيق کردند، فهميدند مال صغير در اموال تاجر بوده است و از آن به بعد بيشتر از قبل، دقت ميکردند و به هر مهماني نميرفتند.
به منزل شخصي رفتم، شب در خواب ديدم که در غذايم فضله موش است؛ لذا فهميدم غذاي او شبهه ناک بوده است.
وقتي آيت العظمي گلپايگاني (ره) طلبه بودند، ظهرها چند طلبه جمع ميشدند و غذاهايشان را روي هم ميريختند و ميخوردند، ولي ايشان غذايشان را داخل غذاهاي آنها نميکردند و ميفرمودند: از کجا معلوم پدر و مادر اينها راضي باشند که من از غذاي آنها بخورم.(16)
زماني که شيخ انصاري (ره) طلبه بودند، مهمان طلبه ديگري شدند. شيخ به طلبه پولي داد که وقتي نان ميخري، يک نان هم براي من بخر. طلبه رفت و نان خريد. شيخ ديد نان، شيرهاي شده است. پرسيد: پول شيره را از کجا آوردي؟ طلبه گفت: نسيه خريدم. شيخ فرمود: از کجا معلوم زنده باشيم و پول اين شيره را بدهيم. لذا از قسمتي که شيرهاي نبود، استفاده کرد.