«شیعه نیوز»: چه زمینههایی برای امام صادق فراهم بود که برای سیدالشهداء فراهم نبود؟ سیدالشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و درواقع زندانی باشد، و یا کشته شود؛ ولی برای امام صادق اینجور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه اینطور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حداکثر بهره برداری را بکند. ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمیکنیم. اگر امام صادق نبود امام حسین نبود (همچنانکه اگر امام حسین نبود امام صادق نبود) یعنی اگر امام صادق نبود ارزش نهضت امام حسین هم روشن و ثابت نمیشد. در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولی همه میدانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفی میکرد، نوعی جنگ سرد در میان بود،
سخنان بالا قسمتی از سخنان استاد مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار برای بررسی زمینه های محیطی برای اهداف امام صادق (ع) است که در ادامه مینویسید:معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد، ولهذا منصور تعبیر عجیبی درباره ایشان دارد [۱]. میگوید: «هذَا الشَّجی مُعْتَرِضٌ فِی الْحَلْقِ…» جعفربن محمد مثل یک استخوان است در گلوی من، نه میتوانم بیرونش بیاورم و نه میتوانم فرویش ببرم؛ نه میتوانم یک مدرکی از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه میتوانم تحملش کنم، چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بیطرفی که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانی که از این مکتب به وجود میآیند همهشان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمیآورم. آری، این تعبیر از منصور است: استخوانِ گیر کرده در گلو، نه میتوانم بیرونش بیاورم و نه میتوانم فرویش ببرم.
عوامل مؤثر در نشاط علمی زمان امام صادق علیه السلام
عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی فوق العادهای پیدا شد و همان نشاط علمی منشأ شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند. چه عواملی در این نشاط علمی تأثیر داشت؟ سه عامل مؤثر بود: عامل اول این بود که محیط آن روز اسلامی یک محیط صددرصد مذهبی بود و مردم تحت انگیزههای مذهبی بودند.
تشویقهای پیغمبر اکرم به علم، و تشویقها و دعوتهای قرآن به علم و تعلم و تفکر و تعقل، عامل اساسی این نهضت و شور و نشاط بود. عامل دوم این بود که نژادهای مختلف وارد دنیای اسلام شده بودند که اینها سابقه فکری و علمی داشتند. عامل سوم که زمینه را مساعد میکرد جهان وطنی اسلامی بود، یعنی اینکه اسلام با وطنهای آب و خاکی مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامی تعبیر میکرد که هرجا اسلام هست آنجا وطن است و درنتیجه تعصبات نژادی تا حدود بسیار زیادی از میان رفته بود به طوری که نژادهای مختلف با یکدیگر همزیستی داشتند و احساس اخوّت و برادری میکردند. مثلاً شاگرد، خراسانی بود و استاد مصری، یا شاگرد مصری بود و استاد خراسانی. حوزه درس تشکیل داده میشد، آن که به عنوان استاد نشسته بود مثلاً یک غلام بربری بود مثل «نافع» یا «عِکرِمه» غلام عبد الله بن عباس؛ یک غلام بربری میآمد مینشست، بعد میدید عراقی، سوریهای، حجازی، مصری، ایرانی و هندی پای درس او شرکت کردهاند.این یک عامل بسیار بزرگی بوده برای اینکه زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند.
و از این شاید بالاتر آن چیزی است که امروز اسمش را «تسامح و تساهل دینی» اصطلاح کردهاند و مقصود همزیستی با غیرمسلمانان است، مخصوصاً همزیستی با اهل کتاب؛ یعنی مسلمانان اهل کتاب را برای اینکه با آنها همزیستی کنند تحمل میکردند و این را برخلاف اصول دینی خودشان نمیدانستند. و در آن زمان اهل کتاب اهل علم بودند. اینها وارد جامعه اسلامی شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامی شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمی، خود مسلمین قرار گرفتند. مسئله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق العاده مهمی بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثی دارد. ما احادیث زیادی در این زمینه داریم. حتی مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند- و در نهج البلاغه نیز هست- که پیغمبر فرمود: «خُذُوا الْحِکمَهَ وَ لَوْمِنْ مُشْرِک» (حکمت یعنی سخن علمی صحیح) سخن علمی صحیح را فرا گیرید ولو از مشرک. این جمله معروف: «الْحِکمَهُ ضالَّهُ الْمُؤْمِنِ یأْخُذُها اینَما وَجَدَها» مضمونش همین است (در بعضی تعبیرها هست: وَ لَوْ مِنْ یدِ مُشْرِک) یعنی حکمت- که قرآن میگوید: «یؤْتِی الْحِکمَهَ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَهَ فَقَدْ اوتِی خَیراً کثیراً» [۱] و به معنی سخن علمی محکم، پابرجا، صحیح، معتبر و حرف درست است- گمشده مؤمن است. خیلی تعبیر عالیای است: «گمشده». اگر انسان چیزی داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هرجا میرود دنبالش میگردد؟!
اگر شما یک انگشتر قیمتی داشته باشید که مورد علاقهتان باشد و گم شده
باشد، هرجا که احتمال میدهید میروید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا میتوانید گمشدهتان را پیدا کنید. از بهترین و افتخارآمیزترین تعبیرات اسلامی یکی همین است: حکمت گمشده مؤمن است، هرجا که پیدایش کند میگیرد ولو از دست یک مشرک؛ یعنی تو اگر مالت را، گمشدهات را در دست یک مشرک ببینی آیا میگویی من کاری به آن ندارم، یا میگویی این مال من است؟ امیرالمؤمنین میفرماید: مؤمن علم را در دست مشرک عاریتی میبیند و خودش را مالک اصلی، و میگوید او شایسته آن نیست، آن که شایسته آن است من هستم.
برخی مسئله تسامح و تساهل نسبت به اهل کتاب را به حساب خلفا گذاشتهاند که «سعه صدر خلفا ایجاب میکرد که در دربار آنها مسلمان و مسیحی و یهودی و مجوسی و غیره با همدیگر بجوشند و از یکدیگر استفاده کنند» ولی این سعه صدر خلفا نبود، دستور خود پیغمبر بود. حتی جرجی زیدان این مسئله را به حساب سعه صدر خلفا میگذارد. داستان سید رضی را نقل میکند که سید رضی- که مردی است در ردیف مراجع تقلید و مرد فوق العادهای است و برادر سید مرتضی است- وقتی که دانشمند معاصرش «ابو اسحق صابی» وفات یافت قصیدهای در مدح او گفت :
ارَأَیتَ مَنْ حَمَلوا عَلَی الْاعْوادِ
ارَأَیتَ کیفَ خَبا ضِیاءُ النّادی
«دیدی این چه کسی بود که روی این چوبهای تابوت حملش کردند؟! آیا فهمیدی که چراغ محفل ما خاموش شد؟! این یک کوه بود که فرو ریخت…» برخی آمدند به او عیب گرفتند که آیا یک سید، اولاد پیغمبر، یک عالم بزرگ اسلامی، یک مرد کافر را اینطور مدح میکند؟! گفت: بله، «انَّما رَثَیتُ عِلْمَهُ» من علمش را مرثیه گفتم، مرد عالمی بود، من او را به خاطر علمش مرثیه گفتم. (در این زمان اگر کسی چنین کاری کند از شهر بیرونش میکنند.) جرجی زیدان بعد از آنکه این داستان را نقل میکند میگوید:
ببینید سعه صدر را، یک سید اولاد پیغمبر مثل سید رضی با این همه عظمت روحی و این مقام شامخ سیادت و علمی [یک کافر را چنین مدح میکند.] بعد میگوید «همه اینها ریشهاش از دربار خلفا بود که اینها مردمانی واسع الصدر بودند.» این به دربار خلفا مربوط نیست.
سید رضی شاگرد علی بن ابی طالب است که نهج البلاغه را جمع کرده. او از همه مردم به دستور جدش پیغمبر و علی بن ابی طالب آشناتر است که میگوید حکمت و علم در هر جا که باشد محترم است.
اینها عواملی بود که این شور و نشاط علمی را به وجود آورد و قهراً این زمینه را برای امام صادق فراهم کرد.
پس درواقع بحث ما این شد که برای امام صادق اگرچه زمینه برای زعامت فراهم نشد و اگر فراهم میشد مسلّم آن زمینه از همه زمینهها بهتر بود، ولی یک زمینه دیگری فراهم بود و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به طوری که تحقیقاً میتوان گفت حرکتهای علمی دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنی مربوط به امام صادق است.
حوزههای شیعه که خیلی واضح است، حوزههای سنی هم مولود امام صادق است، به جهت اینکه رأس و رئیس حوزههای سنی «جامع ازهر» است که از هزار سال پیش تشکیل شده و جامع ازهر را هم شیعیان فاطمی تشکیل دادند، و تمام حوزههای دیگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است، و همه اینها مولود همین استفادهای است که امام صادق از وضع زمان خودش کرده است. این مطلب لااقل به صورت یک مسئله مطرح است که آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ یا اینکه از این زمینه عالی استفاده کند؟ اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست، اسلام چیزهای دیگر هم هست.
بنابراین من این مطلب را فقط به عنوان یک زمینه و یک تفاوت عصر امام صادق با عصرهای دیگر عرض کردم که اگر امام صادق از این زمینه استفاده نمیکرد جای این سؤال بود که اگر ائمه حکومت و خلافت میخواستند مگر جز برای این میخواستند که اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان را به کشتن دادند؟ جوابش این است که در وقتی که زمینه، مساعد بود چنین نبود که زمینه مساعد را از دست بدهند. برای حضرت رضا هم یک فرصت مناسب همین بود که در مجلس مأمون راه یافت و از آن مجلس صدای خودش را بلند کرد. شاید حضرت رضا دو سال بیشتر نزد مأمون نبود، ولی آنچه که از حضرت رضا از همان دوره بودنش با مأمون نقل شده از بقیه مدت عمر حضرت نقل نشده است
انتهای پیام