سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

خانواده

شیعه شناسی

عکس

فیلم

دیده بان

پادکست

#الحاشیه

سردبیر

中文

صفحات داخلی

مناظره آیت الله وحید با هواداران دکتر شریعتی

کد خبر: ۲۳۶۳۴۳
۰۹:۵۷ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۹

به گزارش «شیعه نیوز»، محمدصادق ابوالحسنی، فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین ابوالحسنی منذر یادداشتی را برای شیعه نیوز ارسال نمودند که متن کامل آن به شرح زیر است :

دکتر علی شریعتی، یکی از جنجال برانگیزترین چهره‌های تاریخ معاصر ایران است، که بازتاب افکار و آثار او در نیم قرن اخیر، چالش‌های فراوانی را به همراه داشته است؛ اما آنچه بدین چالش‌ها رونق داده، موضع‌گیری انتقادی چهره‌های معروف درباره رویکرد و اندیشه دکتر شریعتی است که تا امروز هم ادامه دارد. این مسئله در ماه‌های اخیر، به نحوی فزاینده رخ نمود که مثلاً طرح دوباره اظهارات دکتر سروش درباره «تبدیل دین به ایدئولوژی توسط شریعتی» یا انتشار سخنان مصطفی ملکیان مبنی بر اینکه کار شریعتی «هیاهو بر سر هیچ» بود، نمونه‌هایی از این دست هستند. جالب اینکه، دومین دفتر از حاشیه‌های استاد مطهّری بر آثار دکتر شریعتی نیز اخیراً روانه بازار شد و با نشان دادن تضاد اساسی افکار ایشان با شریعتی، قطعات این پازل را به گونه‌ای دیگر تکمیل کرد. بر بنیادِ دست‌نوشته‌های شهید مطهّری، جزوه حسین وارث آدم، «نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین» که دکتر شریعتی در آن، «سعی کرده که مساعی امام حسین را تلاش مذبوحانه و جرقۀ اسپندوار بر آتش بداند»! (ر.ک: ص91 و 99 از همان کتاب). سایر حواشی مرحوم مطهّری نیز به راستی حیاط خلوت فکری ایشان را در برابر افکار شریعتی نشان می‌دهد و مثل نقدنوشته‌های دیگری که در باب دکتر قلمی شده، موافقین و مخالفینی پدیدار می‌سازد.

در اینجا و به مناسبت اظهار نظرهای انتقادی اخیر، تصمیم گرفتیم تا نظر خوانندگان گرامی را برای اولین بار، به خاطرات منتشرنشده آیت الله سیدان درباره مواجهه آیت الله وحید خراسانی با حامیان دکتر شریعتی و نیز نقد معروف استاد ابوالحسنی (منذر) بر آثار دکتر جلب کنیم. و من الله التوفیق.

 آیت الله سیدان کیست؟

آیت الله سید جعفر سیّدان، یکی از مدافعانِ حریم ایمان و اندیشه دینی و از عالمان برجسته حوزه علمیّه خراسان است که به راستی محضری شیرین دارد و کوله‌باری آکنده از خاطرات شنیدنی. ایشان ضمناً از پیشگامانِ مواجهه با افکار و فرقه‌های دگراندیش، همچون «بابیّت»، «بهائیت» و «وهابیت» است که پیوسته سدّی عظیم در برابر صوفی‌گری و درویش‌بازی به شمار می‌آید. از همین روی، شاید نام ایشان بیش از هر چیز، یادآور مناظرات پرشورش با سران گروه‌های التقاطی باشد.

وی همچنین در بین اهل نظر، به تواضع و فروتنی و همچنین بردباری و مردم‌داری شهرت یافته و محفلی گرم و پربار دارد.
آیت الله سیدان با تاریخنگار غیور، استاد ابوالحسنی (منذر) نیز آشنا است و با بیان گرم و شورانگیز خویش، نکاتی چند از آن محقّق توانا نقل می‌کند که از بابِ «الکلام یجرّ الکلام»، رشتۀ سخن را به داستانی از مناظرات آیت الله وحید خراسانی با طرفداران دکتر شریعتی پیوند می‌زند.
ایشان در جمع برخی از پژوهشگران، شاگردان و اعضای بیت استاد منذر می‌گوید: من اولین بار با دیدن کتاب افشاگری با مرحوم آقای ابوالحسنی آشنا شدم و این کتاب را همان سالها خواندم. [منظور، کتاب شهید مطهّری افشاگر... است که نقدهای ارزنده‌ای را بر افکار دکتر شریعتی وارد ساخت و ضمناً یادداشت‌های انتقادی مرحوم مطهری بر کتاب اسلام شناسی شریعتی را برای اولین بار منتشر کرد. این کتاب در 30 هزار تیراژ انتشار یافت و به سرعت مورد استقبال ملت ولایتمدار ایران، بویژه علمای غیور شیعه قرار گرفت].

 استاد منذر (ره) و نقد دکتر شریعتی

آیت الله سیّدان ادامه داد: کتاب آقای ابوالحسنی، در نقد آثار دکتر شریعتی بود و [انتشار آن] در آن فضا [اوایل دهه 60] شجاعت می‌خواست. هرچند من و ایشان همدیگر را کم ملاقات می‌کردیم و به ظاهر از هم دور بودیم، ولی دیدگاه‌هایمان در این زمینه به هم نزدیک بود. به هر حال، اجمالاً چند مسأله را باید درباره ایشان در نظر بگیریم:
اولاً در خلوص نیّت و حساسیّت نسبت به حق و طردِ باطل، وضعیتش استثنائی بود؛ یعنی نشان‌دهنده این بود که مدح وذمِّ [دیگران] و این حرفها را نمی‌فهمد، الا اینکه آنچه حق است را بگوید و همان کاری که ایشان در آن برهه انجام داد - کتاب افشاگری- در آن شرائط سخت، نشانگر همین خصلت بود وگرنه اگر کسی بخواهد باری به هر جهت زندگی کند، از این گونه کارها نخواهد کرد. ثانیاً در شخصیت ایشان، نشانه‌های علاقمندی به حق و تثبیت آن و ابطالِ باطل و اخلاص، کاملاً پیدا بود و علاوه بر این، ملاقات ایشان هم مصداق آیۀ شریفۀ «یُذَکِّرُکُمُ الله رُؤیتُه» بود که انسان را به یاد خدا می‌انداخت. این روحیه در دیدار آخری که با هم داشتیم نیز معلوم بود.
این را هم بگویم که آقای ابوالحسنی خیلی پرکار بودند، شاید بعضی پرکار باشند، اما ایشان خلوص بالایی هم داشتند؛ امیدواریم که خدای متعال درجات ایشان را متعالی بفرماید.

 خاطره‌ای از چالش با هواداران دکتر شریعتی

پس از اظهارات آیت الله سیدان درباره استاد ابوالحسنی و نقد ایشان بر دکتر شریعتی، یکی از حاضرین درباره حمله شدید اللحنِ دکتر سروش به کتاب مرحوم منذر در دهه 60 سخن گفت و از جوّ سنگین آن سالها، ابراز شگفتی کرد. همچنین از اینکه پاره‌ای از افراطیّون، ایشان را بارها در معرض ترور مسلّحانه قرار دادند و حتی دامنه تهدید را به فرزندان خردسال وی نیز رساندند، داستان‌هایی بیان کرد.

آیت الله سیّدان نیز، ضمن اشاره به جوّ سنگینی که برخی افراد، از دهه 40 به بعد، علیه منتقدین دکتر شریعتی به راه انداختند، خاطرنشان ساختند که فضای آن روزها را نیک به یاد دارم و حتی ماجراهای جالبی در این زمینه برای خودم رخ داده است. در اینجا یکی از حضّار محترم که افزون بر شاگردی آیت الله سیدان، از اصحاب درس آیت الله سید علی میلانی نیز هست، گفت: آقا، ما خیلی مشتاقیم که از زبان حضرتعالی، ماجرای بحث داغ شما و همچنین مناظره آیت الله وحید خراسانی را با حامیان دکتر شریعتی بشنویم. اگر شما افتخار دهید و خاطرات خود را برای این جمع نقل کنید، بسیار قابل توجه است.

موضوع جالبی بود که برای همه تازگی داشت و سایرین نیز از ایشان درخواست کردند که آنچه بین ایشان و حامیان دکتر شریعتی درگرفته را تعریف کنند. جناب ایشان، تأملی کرده و در حین نقل داستان فرمودند: «من آن خاطرات را برای شما نقل می‌کنم ولی چون در این ماجرا، افراد شناخته شده‌ای بودند که با آنها بحث می‌کردیم، بنا به پاره‌ای از مصالح نمی‌خواهم نام آنها فاش شود و راضی نیستم که اسامی و خصوصیّات آنها جایی نقل گردد». از این رو، ما نیز ماجرا را همانگونه که فرمودند، بدون نام افراد و خصوصیّات آنها نقل می‌کنیم و امیدواریم که در انعکاس ماجرا موفق بوده باشیم و اگر خوانندگان گرامی احیاناً کاستی‌هایی در آن دیدند، بر ما می‌بخشایند. (مطالب داخل کروشه، همه جا از ما است). مضمون فرمایشات آیت الله سیدان بدین شرح است:

 ما حاضریم با شما درباره شریعتی بحث کنیم!

در آن سالها [که دوران اوج گرفتن‌ افکار شریعتی بود] اگر کسی دکتر شریعتی را نقد می‌کرد، تحت فشار شدیدی قرار می‌گرفت. یادم هست یک روز در خلالِ سخنرانی در جمع هواداران شریعتی گفتم بیایید اختلافات را کنار بگذاریم و با همدیگر نزاع نکنیم؛ مخصوصاً مراقب باشیم به شخصیت‌هایی مانند علامه مجلسی (ره) توهین نشود که واقعاً ایشان شخصیت بزرگی است. در پایانِ صحبت نیز، روایتی را [از حضرت امام صادق (ع)] خواندم که می‌فرمایند: «اغدُ عالماً أو متعلّماً او احبَّ اهلَ العلمَ و لا تکُن رابعاً فتَهلِک ببُغضِهِم». [حاصل روایت آنکه: یا دانشمند باش یا دانش اندوز و یا دوستدار عالمان ولی جزو گروه چهارم نباش که به سبب دشمنی و بغض آنان هلاک خواهی گشت].

من در آنجا به صورت گذرا و محترمانه، به برخورد دکتر شریعتی با علامه مجلسی اشاره کردم ولی اصلاً نامی از او نبردم اما همین که نام علامه را شنیدند، منظورم را فهمیدند. [اشاره کلی به عبارات معروف دکتر شریعتی درباره علامه مجلسی، نظیر: «تملّقات پستانۀ علامۀ مجلسی»، «آخوند درباری سیصد سال پیش»، «حاشیه‌نشین شاه سلطان حسین» و «اینکه گاندی آتش پرست و ابوحنیفه و احمد بن حنبل، را بیش از علامه مجلسی لایق شیعه بودن می‌دانم» و امثال آن.]

همین که آمدیم پایین، پیرمردی آمد و گفت من نماینده جوان‌ها هستم. آنها می‌گویند منظور شما از این حرف‌ها، دکتر شریعتی بود و همه اعتراض دارند و می‌گویند ما حاضریم با شما درباره شریعتی بحث کنیم. خلاصه، ما را رها نکردند تا اینکه یک جلسه بحثی برپا کردند که البته آثار خوبی داشت ولی می‌خواهم بگویم در همین حد که یک چیزی به صورت کلی گفتم و حتی اسم هم نیاوردم، طوری شد که به اشکال گوناگون - هم تهدید آمیز و هم غیر تهدید آمیز – فشار آوردند! البته آنچه در جلسه رخ داد، ماجرای شیرینی دارد که حاصل آن خوب شد ولی دوست ندارم مشخصاً نام آن افراد را بیاورم.

حامیان دکتر شریعتی، یک آقایی را برای بحث کردن با من، در نظر گرفته بودند که بی‌پروا بود و در مجامع عمومی هم نطق‌های بلند و بالایی می‌کرد [او روی شریعتی تعصّب داشت]. بالاخره جلسه بحث تشکیل شد و آن شخص همراه با 10 نفر دیگر وارد مجلس شد. همان اول که وارد شد، گفت آقای سیّدان، همین قدر بدان که اگر خود امام زمان [عج] بیایند و به من بگویند که دکتر اشتباه کرده، من قبول نمی‌کنم! این حرف یعنی اینکه خودت بدان که من زیر بار حرف تو نمی‌روم! من هم گفتم شما بچه شیعه هستی و امام زمان (عج) را قبول داری و منظورت از این حرف، اهمیت داشتن شریعتی برای شماست و اینکه بگویی دیگران در برابر او چیزی نیستند؛ وگرنه اگر آقا امام زمان به شما بفرمایند که جناب فلانی، آن آقا چنین اشتباهی کرده، شما حتماً تصدیق می‌کنی، درست است؟ گفت: بله. مهمتر از این، وقتی گفت هر کس به دکتر انتقاد کند، قبول نمی‌کنم، به او گفتم اگر خودت بفهمی او اشتباه کرده، چه می‌کنی؟ گفت اگر خودم فهمیدم که می‌پذیرم!

 «سقیفه» و «شورا» در کتاب اسلام‌شناسی

خُب، من از همین راه وارد شدم. به این صورت که از نظر فنّ مناظره، بحث دیگری را پیش کشیدم. گفتم برای آقایان چای بیاورید و پذیرایی کنید و با اینگونه مطالب، حواس‌ها را به نقطه دیگری معطوف کردم و به آن شخص گفتم یک سؤالی هست که می‌خواستم ببینم شما چگونه به آن پاسخ می‌دهید؟ گفتم بعضی‌ها می‌گویند مسئله مشورت و شورا چیز خوبی است، پس چرا شما شیعیان دنباله‌روی حضرت امیر علیه ‌السلام شدید؟ چون مخالفین شیعه می‌گویند «اهل سقیفه» نشستند و حرف زدند و بالاخره «خلیفه اول» را انتخاب کردند. پس طبق سنّت شورا، کار ما درست است. خلاصه به اقتضای فنّ مناظره، من این حرف را پیش کشیدم و به جرگۀ اهل سُنّت پیوستم! (لبخند)

طرف مقابل هم که شیعه بود و اهل حرف‌زدن بود و البته همان بحث‌های ما را بلد بود. لذا در مقابل ما درآمد و گفت: اصولاً ما در اسلام، یک نصّ داریم و یک شورا؛ مسئله شَو‌ْ‌ر و مشورت خیلی خوب است ولی در جایی است که نصّی از جانب خداوند در کار نباشد وگرنه با وجود نص، شور، کاری صورت نمی‌دهد. [اشاره به اینکه در امامت و منصب‌های الهی، باید انتخاب مستقیماً توسط خداوند متعال باشد (= جعل الهی) و الّا با مشورت کردن با افراد بشر و سلیقه‌های بشری، امام تعیین نمی‌شود].

ما هم در ظاهر از اهل سنّت شده بودیم و در مقابل او مقاومت می‌کردیم و مدام مطلب را به این طرف و آن طرف می‌غلطاندیم تا اینکه بالاخره محکوم شدیم!

وقتی خودش با استدلال، این بحث من درآوردی را رد کرد و از اعتبار انداخت، گفتم خوب گفتی، حالا آن کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی (درس‌های دانشگاه مشهد) را بیاور. کتاب را آورد. من چون نسبت به آثار دکتر شریعتی مسلّط بودم و همه این بحث را مستحضر بودم، گفتم فلان صفحه‌اش را باز کن و بخوان. باز کرد و خواند. در کتاب نوشته بود: اصل سوم از پایه‌های اساسی اسلام، اصل شورا در حکومت است.

بنا به اظهارات دکتر شریعتی دو آیه در قرآن به صراحت اصل «شور» را در امور اعلام می‌کند: "و شاورهم فی الأمر" ؛ "أمرهم شوری بینهم" : هنگامی که پیغمبر وفات یافت، کارگردانان سیاست اسلامی (غیر از علی بن ابیطالب و یارانش) بر اساس این حکم در «سقیفه» گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری جامعه انتخاب کنند. "اجماع" (یعنی توافق اکثریت در امری) که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است، یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است. پیغمبر خود به شورا معتقد بود و بدان عمل می‌کرد... عُمَر نیز برای رعایت اصل شوری، انتخاب جانشین خود را به "شوری" واگذاشت و عثمان بدین صورت انتخاب شد. علی بن ابیطالب نیز با "اخذ آراء عمومی" یا به اصطلاح آن زمان با "بیعت عام" روی کار آمد و اقلیتی را که به وی رأی ندادند، آزاد گذاشت [!]

(بنگرید به: اسلام شناسی (درس‌های دانشگاه مشهد: مجموعه آثار دکتر شریعتی / ش30): دفتر تدوین و تنظیم آثار دکتر شریعتی، (شرکت سهامی خاص)، چاپ اول، تهران، زمستان 1363، ص 31 – 32. [البته برخی درصدد توجیه این کلام برآمده‌اند که نقد و بررسی آن، موکول به فرصت دیگری است].

آیت الله سیدان افزودند، شریعتی در پاورقی همان کتاب می‌گوید که علی [ع] هم خودش معتقد به شور بود و خودش بر اساس شور انتخاب شد، ولی به شخص مُنتَخَب و کیفیت شور اشکال داشت:
... مخالفت علی با انتخابات، چنانکه از اعتراضات وی و یارنش نسبت به ماجرای سقیفه بر می‌آید، درباره شکل انتخابات از یک طرف و شخص منتخب از طرف دیگر است، نه اصل شوری [!] و أخذ آراء که کارگردانان سقیفه بدان متوسل شدند زیرا، چنانکه می‌بینیم بعدها خود وی، بی‌آنکه از نظر مخالفی که از آغاز ابراز کرده بود باز گردد، در انتخابات بعدی شرکت می‌جوید و خود نیز با همین صورت انتخاب می‌گردد. (همان، پاورقی ص 115).

[شایان ذکر است که بعدها دکتر شریعتی، آیت الله مکارم شیرازی را بابت نقدی که بر همین دیدگاهش در مجله مکتب اسلام درج کرده بود، به باد انتقاد گرفت. شریعتی، استاد مکارم را به عنوان «فردی در لباس اهل علم» و «مسخ کننده حقیقت» معرفی می‌کند که قلم به دست گرفته و در مجله‌ای وابسته به حوزه، وی را محکوم ساخته است؛ در حالی که در این زمینه حتی با یک طلبه ساده مشورت نکرده و نگاهی به یک تفسیر فارسی هم نینداخته است! (ر.ک: گفتگوهای تنهایی (بخش دوم: مجموعه آثار دکتر شریعتی / ش 33)، انتشارات آگاه، چاپ اول، تهران، بهار 1362، ص 1287 - 1289).]
خُب، فکرش را بکنید که حامیان ایشان، حدود نیم ساعت بود که منِ سنّی را شیعه کرده بودند (لبخند حضّار) و حجیّت شور را لغو کرده بودند اما حالا یکدفعه با سخن دکتر شریعتی روبرو می‌شدند! بعد به فرد دیگری گفتم آخر کتاب ایشان را هم باز کند و بخواند. گویا عبارتی بدین مضمون بود که: در غدیر خم هم پیغمبر علی بن ابیطالب [ع] را کاندیدا کرد! (نه اینکه نصب کرده باشد) این هم مؤید دیگری بر کلام اول بود که موجب شد همه ساکت شوند.

این را هم بگویم که به فضل الهی، سبک من در مباحثات و مناظراتی که دارم اینگونه است که می‌کوشم طرف مقابل، خودش به حقیقت دست پیدا کند و صادقانه با جان و دل بپذیرد که آن وقت کار ساده می‌شود؛ وگرنه کار دشوار است. خلاصه از آن شخص پرسیدم خودت به حرف من رسیدی؟ هیچ حرفی نداشت ولی جدّاً عجیب بود که وقت رفتن آمد دست مرا ببوسد!

مناظره داغ آیت الله وحید خراسانی با هواداران شریعتی

آیت الله سیدان در ادامه گریزی هم به مناظره پرماجرای آیت الله وحید خراسانی با طرفداران دکتر شریعتی زدند و فرمودند:
بعد از این ماجرا نیز رها نکردند و بحث‌ها به طور مفصّل ادامه یافت. یادم هست که آیت الله وحید آن وقت در شهر مشهد ساکن بودند. شاید شنیده باشید که آقای وحید، نیشابوری الاصل هستند و اتفاقاً عدّه‌ای از طرفداران شریعتی هم نیشابوری بودند. اینها یک روز تماس گرفتند که ما حاضریم با حاج آقای وحید بحث کنیم. گفته می‌شد که در بین آنها یک چهره مهمی حضور دارد. وقتی نامش را به من گفتند، فوراً او را شناختم و من هم آمادگی خودم را برای حضور در جلسات اعلام کردم.

عده‌ای از آن افراد، شیفته آثار دکتر شریعتی بودند و برخی دیگر، آثار «صمد بهرنگی» را نیز می‌خواندند.
شاید چیزی حدود شش جلسه طول کشید که آیت الله وحید می‌آمدند و حضوراً با آقایان بحث می‌کردند. گویا ایام فاطمیّه بود. من نیز با وجود اینکه منبر داشتم و طبیعتاً دقایقی دیرتر می‌رسیدم، اما هر طور بود می‌آمدم و تلاش می‌کردم فضا را تلطیف کنم. مخصوصاً گاه افراد متعصّبی هم حضور داشتند که به همین جهت، مراقب بودم اگر سخنان نپخته و نسنجیده‌ای در برابر آیت الله وحید گفتند، مجلس را مدیریت کنم و آن سخنان را تصحیح و تعدیل کنم. جلسه شب‌ها برقرار می‌شد و از سوی برگزارکنندگان جلسه، ضیافت شام نیز برپا ‌بود. یادم می‌آید که همان فردی که قوی صحبت می‌کرد، به من می‌گفت: آقای سیدان، تو خوب حرف می‌زنی و چون خطیب زبردستی هستی، بر ما غلبه می‌کنی ولی ما چه کنیم که خطیب نیستیم! گفتم این طور نیست. من قبلاً در جلسه‌ای 8 ساعت با مخالفین شیعه، مناظره کردم و پیروز شدم. آنجا نیز به من گفتند که خوب سخن می‌گویی اما من جواب دادم که نه؛ رمز پیروزی‌ام، فنّ خطابه نیست؛ بلکه سرّش، دفاع از حق است. چون از منطقِ حق، دفاع می‌کنم، لاجرم پیروز می‌شوم.

اهانت به آیت الله بروجردی و خروش آیت الله وحید

در آن جلسات، یک ماجرای جالبی هم رخ داد که علاقه مرا به آیت الله وحید، مضاعف کرد.
فراموش نمی‌کنم که یک شب دیر رسیدم و دیدم بحث شروع شده است. نگران شدم که مبادا مشکلی به وجود آمده باشد. در آن جلسه فرد جسوری حضور داشت که یکدفعه برگشت و با لحن تندی به آقای وحید گفت: آقای بروجردی اشتباه کرده یا غلط کرده که مثلاً چنین حرفی زده است! (منظورش تقابل ایشان با فرقه ضالّه بهائیت یا مسئله‌ای دیگر بود).

یک مرتبه دیدم، آقای وحید روی آن غیرتی که نسبت به بزرگان شیعه داشت، برافروخت و رگ های گردنش متورّم شد! آنگاه با ناراحتی گفتند: این حرف‌های ناروا چیست؟ چرا به ایشان جسارت می‌کنی؟ بعد رو به من کردند و فرمودند: آقای سیّدان بلند شو برویم که این مرد خیلی جسور و بی‌ادب است! در آن لحظه، حضّار دست‌پاچه شدند و حتی یک نفر بلند شد و آقای وحید را به لطایفی آرام کرد و با اصرار گفتند آقا شما خودتان را ناراحت نکنید و بمانید؛ این فرد حرف نامربوطی زد. خلاصه، هر طور بود خودم زمام سخن را در دست گرفتم. در آنجا دیدم ایشان واقعاً ناراحت شدند.

بعد آیت الله وحید از من پرسیدند، می‌دانی چرا اینقدر ناراحت شدم؟ راستش را بخواهی من در بخشی از مباحث علمی با آیت الله بروجردی (ره) اختلاف نظر دارم و حتی شاید نظر خودم را قوی‌تر بدانم اما هر چه هست ایشان را نایب امام عصر (عج) می‌دانم و چون اهانت به نایب حضرت، توهین به خود آن حضرت است، ناراحت شدم. لذا این عصبانیّت [در برابر اهانتی بود که به ساحت مرجعیت و حضرت ولیعصر (عج) صورت گرفت و من] ثواب آن را با همه منبرها و سخنرانی‌هایم عوض نمی‌کنم! این مسئله که نشانگر «غیرت» و «حساسیّت» دینی بود، علاقه مرا به آیت الله وحید مضاعف کرد.

منظور من از نقلِ این داستان، این بود که ببینید در آن روز به همین اندازه و بدون اینکه اسم کسی را ببرم، تنها به یک انتقاد کلّی اکتفا کردم ولی چه پیامدهایی داشت و مرا همه جوره، با تهدید و غیر تهدید رها نکردند؛ حالا دیگر حسابِ آقای ابوالحسنی (منذر) که [در آن فضای سنگین] اینقدر جدی وارد میدان شده بود، معلوم است. خداوند ایشان را رحمت کند.

انتهای پیام/

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۴
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۹
نظرات بینندگان
ناشناس
۱۶:۵۴ - ۱۳۹۹/۰۹/۱۸
شریعتی قطعاً انحراف داشت ولی اینک دوران تفکر شریعتی تمام شده است و اصولاً کباده کشی ندارد که در ردیه نویسی اش اقدام شود . امروزه در تمام این کشور تفکرات تند تر از شریعتی جای بجای یافت می شود و از مراکز دینی گرفته تا دانشگاه ها . دوران مبارزه با تفکرات شریعتی سر آمده است و نیاز به بازنگری در این ماجراست .
ناشناس
۲۲:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۵
سلام تنها فكري كه با كمترين هزينه انقلاب را به جهان معرفي كرد ترجمه كتاب دكتر با زبان هاي مختلف و الا كسي نمي توانست با فكر روشنفكري افريقا اسيا اروبا و امريكا تسخير كند ولي در داخل كشور حالا ديكر بي ارزش شده
ايشان مهره اصلي انقلاب در داخل و خارج بوده البته با سواىها مي ىانند ولي انها كه كور كورانه تقليىد مي كنند وفكر بسته دارند هركز راهي نيست
سید محمد
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۳
باسلام خدا رحمت کند هرکه به اسلام خدمت کند درمورد دکترشریعتی ازامام خمینی ره سوال نمودند فرمودند کسی که املا ننویسد غلط ندارد مرحوم دکتر خودش هم گفت بعضی ازگفتارم اشتباه بودبخاطر کم مطالعه وجوانی درآن زمان حجاب را به دانشگاه عودت دادوتیپ جوان وانقلابی درهمه سطوح به حرکت واداشت ونام امام خمینی ره را درحسینیه ارشاد اعلام نمود ودرکتاب هاخودش خودرا ازراه امام اعلام نمود درآن زمان کسی جرات نداشت رساله امامرا داشته باشد خفقان به هدی بود که مرد اززنش واهمه داشت سواک پوست ازسر فردی بر می داشت که رساله احکام امام رادرخانه داشته باشد یاعلی مدد.
ناشناس
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۲
امروزه در حوزه بجای قرآن و حدیث که تنها منبع تفقه در دین است، فلسفه و تصوّف رایج است! مقصّر کیست؟
ناشناس
۲۱:۳۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۳۱
شماها هنوز اسیر تاریخید و گویا با اسم افراد دشمنی دارید . یک زمانی شریعتی یک نفر بود و آنهمه بساط درست کرد . امروزه بسیاری از افکار او در جامعه گسترده شده است و چه بسیار از سرشناسان جامعه تندتر از او و جلوتر از او حرکت کرده و می کنند و شما خیال می کنید با حمله به شریعتی کاری از پیش می رود .
کفشدار
۰۵:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۳۱
خداحفظ کنه آقای سیدان را که به عبارتی یک تنه درمشهد باافکار باطل وتصوف وعرفان های دروغین وفلاسفه دورازدین مبارزه عقیدتی وفکری دارند ودربرابرفشارهاوهیاهو ایستادگی میکنتد