سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آيت ‌الله جوادي آملي در ديدار با كارگردان و تهيه‌كننده‌ فيلم محمد(صلي الله عليه و آله): + تصویر

اگر عصر امروز عصر هنر است، هنرمند نباید روضه خوانی کند

همين سريال حضرت علي (عليه السلام) را كه ببينيد چيزي بيش از يك روضه‌خواني نيست. اين قصه‌ي جنگ جمل است كه غالب روضه‌خوان‌هاي ما گفته‌اند؛ اين علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام) نيست. علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام) آن است كه مي‌گويد: « و انّی بِطُرق السماءِ اعلی منی بِطُرق الارض. سلوني قبل ان تفقدوني.» اما اين سريال، همان تعزيه است كه به شكل فيلم درآمده. اين علي(عليه السلام) نيست...
کد خبر: ۲۲۹۴۳
۱۲:۵۰ - ۲۷ تير ۱۳۹۰
SHIA-NEWS شيعه نيوز:

مجيد مجيدي كارگردان و محمد مهدي حيدريان تهيه‌كننده‌ي فيلم سينمايي محمد (صلي الله عليه و آله) با آيت‌الله جوادي آملي ديدار كردند. در اين ديدار گزارشي از روند تحقيق و نگارش فيلمنامه، مضامين درنظرگرفته‌شده، شكل روايت فيلم و چگونگي انتخاب عوامل دست‌اندركار اين پروژه به اطلاع ايشان رسيد.



به گزارش «شيعه نيوز» به نقل از تابناک، آيت ‌الله جوادي آملي پس از شنيدن صحبت‌هاي حيدريان و مجيدي، گفتند: «گزارش نافع و مسرت‌بخشي را شنيدم. اميدوارم كه خداوند سعي بليغ شما را به احسن وجه مشكور كند و توفيق ارائه‌ي خدمات برتر و بهتر را به همه‌ي شما و همكاران‌تان مرحمت كند.»

این مرجع تقلید و استاد بزرگوار حوزه، سپس با تأكيد بر اين‌كه اين يك فيلم عادي نيست و قرار است درباره‌ي والاترين موضوعات باشد، گفتند: «اگر كسي خواست درباره‌ي موضوعات عادي هنرنمايي كند، داشتن همان فكر عادي كافي است. اما اگر كسي خواست درباره موضوعات عالي هنرنمايي كند، بايد هنرش عالي باشد. يعني همان‌طور كه خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تحولي در جهان ايجاد كرد، فيلم آن حضرت هم بايد تحول ايجاد كند. وگرنه مي‌شود يك فيلم عادي.»

بنابر این گزارش، در اين ديدار كه نزديك به يك‌ساعت به طول انجاميد، مجيد مجيدي سكانس‌هايي از فيلمنامه را با ذكر جزئيات براي آيت ‌الله جوادي آملي توصيف كرد و ايشان ديدگاه‌شان درباره‌ي نحوه‌ي رويكرد هنري به زندگي پيامبر اسلام را براي گروه سازنده‌ي فيلم محمد (صلي الله عليه و آله) تشريح كردند.

متن كامل صحبت‌هاي آیت الله جوادی آملی در این دیدار به شرح زیر است:

بسم‌الله الرحمن‌الرحيم

بنده هم متقابلاً مقدم شما را گرامي مي‌دارم. گزارش نافع و مسرت‌بخشي را شنيدم. اميدوارم كه خداوند سعي بليغ شما را به احسن وجه مشكور كند و توفيق ارائه‌ي خدمات برتر و بهتر را به همه‌ي شما و همكاران‌تان مرحمت كند. چند نكته هست كه مربوط به فيلم، و مربوط به وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله) است: امروز جهان با هنر زندگي مي‌كند. يك وقتي با ادبيات و شعر زندگي مي‌كرد. گاهي مثلاً يك قصيده، گروهي را ساقط مي‌كرد، گروهي را روي كار مي‌آورد. در دوران عباسيان، يك قصيده چنين تأثيري مي‌گذاشت. اين‌كه مي‌بينيد شاعري از ايران به دربار هند مي‌رود و ملك‌الشعراي هند مي‌شود، به اين دليل است كه آن‌موقع شعر مي‌توانست حرف اول و آخر را بزند. امروز هنر اين سهم را دارد. اين مطلب اول.

مطلب دوم اين است كه اگر كسي خواست درباره موضوعات عادي هنرنمايي كند، داشتن همان فكر عادي كافي است. اما اگر كسي خواست درباره موضوعات عالي هنرنمايي كند، بايد هنرش عالي باشد. يعني همان‌طور كه خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تحولي در جهان ايجاد كرد، فيلم آن حضرت هم بايد تحول ايجاد كند. وگرنه مي‌شود يك فيلم عادي. اين هم مطلب دوم.

مطلب سوم اين‌كه يهوديت و مسيحيت در جريان فيلم‌سازي پيشرفت كردند، اما ما در اسلام به خودمان اجازه نمي‌داديم كه مسائل‌مان به زبان سينما درآيد. اين پرهيز يا به‌خاطر ابتذال سينما بود يا به‌خاطر اين‌كه ما هنرمندي نداشتيم كه بتواند مفاهيم وحي را از مرحله‌ي شهود به عقل دربياورد، عقل را به مرحله‌ي خيال درآورد، خيال را حسي كند تا بشود سينما. قالب سينما از خيال به حس مي‌آيد. توجه داشته باشيد كه در فرهنگ قرآن به خيالباف مي‌گويند مختال. اما اختيال از باب افتعال است، تخيل از باب تفعل. خداوند، خيالباف و خيال‌ساز را دوست ندارد: «لايحب كل مختال فخور». اما اگر انسان عاقل باشد و آن عقل را به خيال منتقل كند، و از خيال به حس بياورد، اين مايه‌ي علمي دارد. اما اگر از خيال نشأت گرفته و به حس تبديل شده، اين مي‌شود مختال. در سينما، فيلم‌ها غالباً مختالانه است. يعني خيال است و بعد به حس تبديل مي‌شود. يك هنرمند سينمايي بايد وحي را خوب بشناسد، آن مشهود را از دالاني صحيح به معقول تبديل كند، بعد معقول را متخيل كند و متخيل را محسوس كند تا قابل عرضه باشد. وگرنه علمي نيست. و اين معنا چون نبوده كسي دركش نكرده.

همين سريال حضرت علي(عليه السلام) را كه ببينيد چيزي بيش از يك روضه‌خواني نيست. اين قصه‌ي جنگ جمل است كه غالب روضه‌خوان‌هاي ما گفته‌اند؛ اين علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام) نيست. علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام) آن است كه مي‌گويد: « و انّی بِطُرق السماءِ اعلی منی بِطُرق الارض. سلوني قبل ان تفقدوني.» اما اين سريال، همان تعزيه است كه به شكل فيلم درآمده. اين علي(عليه السلام) نيست. علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام) آن است كه فرمود من از آسمان‌ها بيشتر از زمين باخبرم. توجه كنيم؛ جمعیت جهان هفت میلیارد است. ما در ایران هفتاد میلیون جمعیت هستیم، یعنی یک صدم جمعیت دنیا. آنها نود و نه درصد هستند، اگر همگی با هم جمع شویم و بشویم هفت میلیارد، دو کار از ما ساخته نیست: اين‌كه بخواهیم کتابی مثل قرآن، یا مردی مثل علی(عليه السلام) بیاوریم. نمي‌توانيم، مستحیلیم. چون او قرآن متحرک است، جزو نوابغ نیست، می‌گوید من از عرش باخبرترم: «و انّی بِطُرق السماءِ اعلی منی بِطُرق الارض». اگر این معنا را با قصه‌ي جنگ جمل و عمروعاص و غیره خلط کنید، ايشان به علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام)روضه‌خوانی تبدیل می‌شود، ديگر علي‌ابن‌ابي‌طالب(عليه السلام) نهج البلاغه نیست؛ بنابراین نباید گفت فیلمی درباره‌ي حضرت امیر(عليه السلام) ساخته شد. اين‌كه علما غالباً موافق نبودند، چون می‌دانستند که اینها وحی‌شناس نیستند تا بتوانند مشهودِ وحی را معقول، معقول را متخیَل و بعد، متخیَل را محسوس کنند و به مردم نشان بدهند.

من یادم هست قبل از انقلاب، بعد از آن فيلم ده فرمان که درباره‌ي حضرت موسی(عليه السلام) بود و امثال ذلک، عده‌ای می‌خواستند مشابهش را درباره‌ي حضرت رسول(عليه السلام) کار کنند؛ علما غالباً مخالف کردند. گفتند آنچه را شما می‌خواهید نشان دهید، وحی نیست. قبل از انقلاب، برای هفتصدمین سال بزرگداشت مولوی همایشی گرفتند، یک کسی گفته بود: «تو که عقل و دین نداری/ چو ادای من درآری/ تو که بنده‌ي دلاری/ چو زنی دم از دل‌آرا» علما غالباً به این دلیل مخالف بودند که دست آن هنرمندان تهی بود. اگر هنرمندی بخواهد وارد این حوزه شود، باید چهارضلعی باشد؛ یعنی وحی‌شناس، معقول‌شناس، متخیَل‌شناس و محسوس‌شناس باشد تا بتواند دست به کار شود. این کار عظیمی است. این فیلم باید معلم فیلم‌های دیگر باشد، چون درباره‌ي کسی است که معلم افراد دیگر است؛ این هم یک مطلب.

مطلب بعدي این‌که اگر درباره‌ي کودکی موسی(عليه السلام) و عیسی(عليه السلام) فیلم هست، برای این است که کودکی این دو بزرگوار مسئله‌ساز بود، در حالی‌که کودکی پیامبر ما مسئله‌ساز نبود. وجود مبارک عیسی مسیح(عليه السلام) هزارها قصه به همراه داشت، چون بدون پدر به دنیا آمد. وجود مبارک موسی کلیم(عليه السلام) در کودکی با دریا می‌آمیزد و دریا در اختیار خدای دریاست و او را تحویل دشمن می‌دهد: «ِلیکونُ لکم دینا». خود این کودکی، قصه‌ساز بود؛ لذا هزارها نویسنده و گوینده را با خود به همراه آورد که این کودک چیست و از کجا آمده است. اما کودکی وجود مبارک پیامبر (صلي الله عليه و آله) این‌طور نبود. آنها كه آن فيلم‌ها را ساختند هنر نکردند؛ چون اگر کسی از چشمه یک ظرف آب بیاورد هنر نکرده، اما اگر کسی زمین‌شناس باشد و کندوکاو کند تا ببیند کجا آب دارد و کجا ندارد، به او می‌گویند مهندس زمین‌شناس. در مورد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) باید این‌چنین باشد؛ یعنی فرد باید زمین‌شناس باشد و قصه‌ي کودکی ایشان را دربیاورد؛ این قصه وجود دارد. مثلاً ابن‌هشام نقل می‌کند وقتي ایشان مادرش را از دست می‌دهد، برای او دایه‌ای می‌آورند به نام حلیمه‌ي سعدیه. کودک، پستان راست را قبول مي‌كند اما کراراً از پذیرش پستان چپ امتناع مي‌كند، تا بالاخره به دایه مي‌فهماند که او همشیر دارد. يعني كودك ديگري از اين دايه شير مي‌خورد که این سهم اوست. متخصص می‌خواهد تا این قصه را با فحص و اجتهاد و تحقیق استخراج کند؛ در حالی‌که کودکی موسی(عليه السلام) و عیسی (عليه السلام) آن‌قدر قصه دارد که اصلاً به تحقیق نیاز ندارد.

مطلب بعدی آن است که حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) نگاهی عاشقانه به جهان دارد؛ نه فقط نگاه عالمانه و عاقلانه. نجاشی نقل كرده و دیگران هم نقل كرده‌اند که حضرت زندگی ساده‌ای داشته است: در خانه‌ي ایشان اشیائی بوده از قبیل بشقاب، کوزه و همين وسايل روزمره، که همه‌ي این ها شناسنامه داشته‌اند. می‌گویند برخی علما، اسامی اشیاء خانه‌ي حضرت را نوشته‌اند، که مثلاً برای فلان شانه یا فلان دکمه یا فلان در، چه اسم‌هایی می‌گذاشته‌اند.

ایشان این‌گونه زندگی می‌کردند. همه را با چشم کرامت می‌دیدند، نه فقط انسان‌ها را. مالک در موطع نقل می‌کند که به همراه حضرت، به کوه احد رسیدند؛ حضرت فرمودند: «هذا جبلٌ یحبنا و نحبه» يعني یکی از دوستان ما جناب کوه است. مي‌شود گفت عجيب است، شما كه در اين‌جا شكست خورده‌ايد. اما حضرت رسول(صلي الله عليه و آله)جهان را با چشم محبت می‌بینند. مرحوم شیخ طوسی از شیعیان و جناب زمخشری از اهل سنت نقل می‌کنند که حضرت در ذیل آیه‌ي «و انَّ منها کَالحِجارةِ او اشدُّ قَصوه» فرمود سنگی بود که پیش از مبعوث‌شدنم به من سلام می‌کرد و اکنون نیز آن را می‌شناسم: «کان یسلّم علیّ و انیّ لاعرفه الان». این آفريده‌اي است که با همه‌ي کائنات سخن می‌گوید.

 مطابق آیات قرآن ما معتقدیم هر موجودی مسبّح حق است. درسوره‌ي اسرا می‌فرماید: «ان مِن شی ءٍ الّا یسبِّحُ بحمده» وقتی پیامبر تسبیح اینها را می‌شنود، با اینها کریمانه برخورد می‌کند. در قیامت تمام زمین و زمان شهادت می‌دهد یا شکایت می‌کنند که فلان شخص در فلان زمان، فلان کار خوب یا بد را مرتکب شده؛ اما قیامت ظرف ادای شهادت است نه ظرف تحمل آن. هر ادایی مسبوق به تحمل است. آن‌وقتي شهادت شاهد در محکمه مسموع است که «شهدوا بما علِموا» باشد، یعنی شاهد در متن حادثه حاضر و آگاه باشد و فراموش نکند؛ اگر نفهمد یا غایب باشد، یا باشد و بفهمد، اما فراموش کند كه ديگر فردای قیامت، شهادتش مسموع نیست.

مطلب دیگر این‌که علت غفلت بشر آن است که مرگ را پایان خط می‌داند و می‌گوید تا زنده‌ام لذت ببرم. اما حرف تازه‌ي اسلام این است که شما مرگ را می‌میرانید، نه مرگ شما را. پیام قرآن این است که انسان آن‌قدر قوی و غنی است که مرگ را می‌میراند: «کلُّ نفسٍ ذائقة الموت.» نمی‌گوید: «کلُ نفسٍ یذوقَهُ الموت». هرکسی مرگ را می‌چشد، نه این‌که مرگ هر کسی را می‌چشد. ما آب را هضم می‌کنیم یا آب ما را؟ ذائق، مذوق را هضم می‌کند؛ مرگ چه هنری دارد که بتواند ما را از پا دربیاورد؟ مولوی شاگرد خوب قرآن بود که در دیوان شمس مي‌گويد: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آی /تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ/ من ازو عمری ستانم جاودان/ او زمن دلقی بگیرد رنگ رنگ» ما در مصاف با مرگ پیروزیم. این نگاه می‌تواند معلم فیلم‌های دیگر باشد؛ مرگ پایان راه نیست. انسان مرگ را می‌میراند و این انسان طوری است که با همه در ارتباط است؛ کسی که برای یک بشقاب احترام قائل است، ديگر جنگ جهانی راه نمی‌اندازد. الان هفتاد درصد بودجه‌ي کره‌ي زمین صرف آدم‌کشی می‌شود. درآمد سالیانه‌ي دنيا چقدر است؟ همه‌ي این بودجه دارد صرف ساختن کارخانه‌های اسلحه‌سازی، بمب و وسایل آدم‌کشی می‌شود، بقیه هم كه گرسنه‌اند. علتش اين است كه بشر گمشده‌ای دارد.

ما لوح نانوشته كه نیستیم، ما دو نوع علم داریم؛ علم مهمان که علم حوزه و دانشگاه است؛ در سوره نحل می‌فرماید: «وَالله اخرجَکم من بطون امّهتکم لاتعلَمونَ شیئا» نوع دیگر علم میزبان است که می‌فرماید: «ونفسٍ و ما سوّیها فالهَمَها فُجورها و تقویها». الان چیزهایی به بشر آموخته‌اند که صاحب‌خانه را دفع می‌کند: «و قَد خابَ من دسّیها». ما باید میهمانانی تهیه کنیم که با میزبان ما بسازند نه این‌که او را بیرون کنند. اگر فیلمساز وحی‌شناس بود که فبهالمراد، والا حداقل باید توانایی این را داشته باشد که از معقول به متخیَل بیاید و به بشریت بفهماند که شما مرگ را می‌میرانید و انسان ابدی است.

خداوند می‌فرماید آنجا (در آخرت) نه از ضوابط خبری هست نه از روابط؛ منظور آن است كه ما در دنیا نیازهای‌مان را یا به‌واسطه‌ي ضوابط برطرف می‌کنیم یا با روابط؛ اگر به چیزی نیاز داشتیم یا با خرید و فروش و امثال‌ذلک برطرف می‌کنیم (ضوابط) یا از طریق روابط دوستی و خانوادگی (روابط). قرآن صریحاً می‌فرماید: «لابیعٌ فیه ولا خُلَّه». اگر بشر بفهمد که (در مرگ) نمی‌پوسد، بلکه از پوسته به درمی‌آید تحول پیدا می‌کند؛ ديگر کسی با سرنوشت خود بازی نمی‌کند. اینها آن امّهات فیلم است که می‌تواند تحول ایجاد کند. الان هنر این است. جناب مولوی در مثنوی می‌فرماید: «خود هنر دان دیدن آتش عیان/ نی گپ دَلَّ علی النّار الدّخان». يعني آنها که می‌گویند حتماً قیامتی هست، دود را می‌بینند و پی به وجود آتش می‌برند؛ این هنر نیست، این همان علم عادی است؛ این‌که چون خداوند حکیم و عادل است پس حتماً باید نظام جزا و پاداشی وجود داشته باشد، این خلاف نیست، حق است؛ اما در نزد عارف این گپ است، هنر نیست. هنر آن است که خود آتش را به صورت عیان ببینیم. اینها می‌تواند فیلم را فیلم کند. اگر این عصر، عصر هنر است، ممکن نیست خداوند برای تبدیل آن معقول به محسوس، هنرمندی خلق نکرده باشد. چون خداوند اول آب را خلق می‌کند و بعد عطش ایجاد می‌کند.

الان مردم تشنه‌ي هنرند. قبلاً این‌گونه نبود، یا مردم آگاه نبودند یا وسیله‌اش نبود. بعدها در اعصار دیگر ممکن است چیز دیگری بیاید. همان‌طور كه الان شعر بر مردم تاثیر نمی‌گذارد، مگر بر خواص. آن زمان تمام حکومت‌ها بر مدار شعر بود؛ با یک قصیده، وضعیت حکومت‌ها و دولت‌ها تغییر می‌کرد. اما الان دیگر شعر آن تاثیر را ندارد، اگر هم تاثیر اندکی دارد به خاطر هنرمندی و نظمش است. اگر همان مطالب را به صورت نثر بگویند آن تأثیر را ندارد. ما تنها با اندیشه زندگی نمی‌کنیم، بخش وسیعی از زندگی ما را انگیزه تشکیل می‌دهد؛ بنابراین هنرمند کسی است که هم انگیزه و هم اندیشه را بشناسد و هماهنگ کند و تحویل دهد.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: