ماه ذيحجه سه علامت از علائم ظهور به وقوع مي پيوندد: کشتارهاي سفياني در کوفه و نجف، آشوب هاي منا، شهادت نفس زکيّه (از علائم حتمي ظهور)
دوران ظهور حضرت قائم(عج) با حوادثي همراه خواهد بود که مجموعه اين علائم را به دو دسته علائم حتمي ظهور و علائم غير حتمي تقسيم کرده اند. از جمله اين علائم علائمي است که در ماه ذيحجه ماه برگزاري اعمال و مناسک حج تمتع است.
هر چه به زمان و مکان آن خورشيد تابان نزديک تر مي شويم، احاديث جنبه واقعيت پيدا مي کنند. به طوري که اکثر احاديث را مي توان با حوادث کنوني تطبيق داد.
بسياري از روايات ماه ذيحجه را ماه خون وخون ريزي ياد کرده اند. ابي بصير ضمن حديثي طولاني نقل مي کند که از امام صادق (ع) پرسيدم: و ذيحجه چطور ماهي است؟ فرمودند: ذاک شهر الدم آن ماه خون (خونريزي) است.
حضرت رسول(ص) هم در اين باره فرموده اند: و يسلب الحاج و تسک الدماء في ذي الحجه در ماه ذيحجه حجاج غارت شده و خون به پا مي گردد.
دراين ماه حوادث مهمي -آنگونه که روايات برشمرده اند- رخ مي دهد که يکي از آنها در زمره علائم حتمي مي باشد و مجموعه اين وقايع عبارت است:
1- کشتارگاه دوم سفياني: کوفه و نجف
2- آشوب هاي منا
?- شهادت نفس زکيّه (از علائم حتمي ظهور)
از مهم ترين اتفاقات ماه ذيحجه کشتارهاي دوم سفياني در کوفه و نجف است. در روز شادي مردم در عيد قربان (دهم ذيحجه) لشگريان سفياني وارد کوفه و نجف شده و در آنجا نيز دست به کشتار بي مثل و مانندي مي زنند.
سفياني سپاهي صدوسي هزار نفري به سوي کوفه ونجف گسيل مي دارد. سي هزار از اين سپاه که قصد حمله به نجف رادارند به سمت قبر هود در وادي السلامِ نجف اشرف حرکت کرده و روز عيد غدير از مسير بابل به کوفه مي رسند و سپس رو به نجف کرده و از اين دو شهر هفتاد هزار دختر جوان را اسير مي کنند.
سفياني در کوفه کشت و کشتار وسيعي راه مي اندازد و هر که را گمان برند از خاندان رسول خداست مي کشند و اسير مي کنند.سپس اعلام مي کند که هر کس سر يکي از شيعيان علي را بياورد هزار درهم مژدگاني مي گيرد. او جدا از اينکه اين اعمال را در نجف نيز تکرار مي کند، بارگاه و حرم حضرت علي را هم منهدم مي کند.
در کوفه جنبش هاي کوچک و ضعيف مردمي، عليه سفياني شکل مي گيرد، اما لشگريان وي رهبر اين جنبش ها را در بين کوفه و حيره مي کشند و آنان را سر کوب مي کنند. علاوه بر اينکه هفتاد نفر از صالحان و عالمان دين را نيز مي کشند. سپس جنگ را تا منطقه باب اصطخر (شيراز) در ايران مي کشانند.
در پي آن سيد خراساني نيز قيام کرده و سپاهي را که پيشاپيش آن شعيب بن صالح حرکت مي کند براي مقابله با سفياني آماده مي کند. در دروازه اصطخر سپاه سيد خراساني (پرچم هاي سياه) با سفياني رو به رو شده و در طي جنگي عظيم، سفياني بعد از آن همه پيروزي پي درپي شکست مي خورد.
پس از اين حادثه سيد يماني که نامش حسن يا حسين است قيام مي کند و خود را به کوفه مي رساند و با سپاه سيد خراساني برخورد مي کند و بر عليه سپاه سفياني با سيد خراساني متحد شده، و سفياني و لشگريانش را از نجف بيرون رانده و اسرا را آزاد مي کنند.
پس از کشتارهاي خونين سفياني در ماه ذيحجه در کوفه و نجف دو اتفاق ديگر چون آشوب در منا و ديگري کشته شدن نفس زکيه به وقوع مي پيوندد.
از احاديث چنين بر مي آيد: مردم در آن زمان که در حال انجام مناسک حج هستند با هم دچار اختلاف شده و بلا فاصله پس از انجام مناسک حج و يا حتي پيش از اتمام آن، طي انجام رمي جمرات، در منا که بخشي از مناسک حج است، دسته دسته شده و شورش هايي شکل مي گيرد وحاجيان غارت شده و پرده نواميس مردم دريده مي شود.
از رسول اکرم نقل شده است که: جنگي در منا به پا مي شود و کشتار زيادي طي آن رخ مي دهد و خون چنان جاري مي شود که به جمره مي رسد.
پس از وقوع چنين حوادثي،حضرت مهدي فرستاده اي از جانب خويش به مکه اعزام مي کنند که علاوه بر روشن شدن اوضاع و کسب خبر از آنها، مقدمات آن انقلاب مبارک را فراهم کند.
او جوانمردي است، هاشمي (محمد بن حسن که همان نفس زکيه است)، که در بيست و پنجم ماه ذيحجه وارد مسجد الحرام شده و بين رکن و مقام ايستاده و نامه اي شفاهي از ناحيه حضرت را براي مردم مکه قرائت مي کند که در اين نامه خبري از توهين و بي احترامي وتهديد نيست و ضمن آن حضرت از مردم مکه طلب ياري مي کند. اما افراد نظامي حجاز او را در حالي که بين رکن و مقام ايستاده است، شهيد مي کنند.
از امام صادق نقل شده است: که فاصله قيام حضرت مهدي و کشته شدن نفس زکيه تنها پانزده شب است و اين حادثه از علائم حتمي ظهور است.
چنين فاجعه دردناکي در مدينه بر سر پسر عموي نفس زکيه که نام خودش محمد و نام خواهرش(احتمالاً دوقلويش) فاطمه است، مي آيد و هر دو را در سر در مسجد النبي اعدام مي کنند.
حضرت مهدي به ياران خويش مي فرمايند: اهل مکه مرا نمي خواهند ولي براي آنکه حجت بر آنان تمام شود و خود به وظيفه ام عمل کرده باشم يکي از شما را به سوي آنها مي فرستم. و وقتي اين جوانمرد پيام را رساند بعد به سوي او مي آيند و ما بين رکن و مقام او را سر مي برند.
1- بحارالانوار، ج52،ص272. بشاره الاسلام، ص142
2- منتخب الاثر، ص451، يوم الخلاص، ص280
3- شش ماه پاياني، مجتبي الساده ترجمه محمود مطهري نيا، ص144-141