اولین روز هفته (۲۱\۳\۹۰) را در حالی آغاز كردم كه مطابق همیشه می بایستی از بزرگراه میثاق مشهد روانه روزمرگی هایم می شدم اما ناگهان با دیدن جمعیتی و خودروی پلیسی بنا بر كنجكاوی خبرنگاری در حاشیه بزرگراه متوقف شدم. ابتدا به تصور تصادف قصد گذر داشتم اما دیدن پیكر مجروح و غرق به خون مامور نیروی انتظامی باعث شد تا حس ششمم بگوید خبری است از آن خبرها!
همزمان آمبولانس اورژانس نیز از راه رسید و آن مامور وظیفه شناس بیهوش بلافاصله بر تخت قرار گرفت و میهمان ناخوانده اتاقك فلزی آمبولانس شد. سئوالاتم شروع شد اما پاسخ آن همان و بهت و حیرت بی حد و حصر من هم همان! خدایا! چه می شنوم!. یك مجرم زندانی فراری در حالیكه بر دستانش دست بند و بر پاهایش پابند نصب شده در حین انتقال به زندان با غافلگیری؛ ناگهان به مامور زحمتكش ناجا بنام «وحید اندیش» حمله ور شده و در نهایت قساوت و شقاوت با ضربات قفل فرمان و دیگر سلاح های سرد به قصد به شهادت رساندن به وی حمله ور شده تا بلكه بتواند بگریزد و بازهم مخل امنیت جامعه شود. زیاده خواهی تا كجا؟! مگر جرم این مامور ساعی كه حافظ حریم امنیت ماست چیست؟!. خانواده وی چه گناهی كرده اند؟! هر چند كه بنا بر فرموده سرگرد محمدی فرمانده كلانتری كاظم آباد مشهد هر لحظه آماده شهادتیم.
علی ای حال هوشیاری شهروندان عبوری از بزرگراه میثاق باعث می شود تا این مجرم فراری در اجرای نقشه شوم خود ناكام بماند و با سر رسیدن به موقع ماموران كلانتری قاسم آباد و كاظم آباد مشهد مجددا دستگیر شود. جالب آنكه این مجرم فراری بنام «ا.ج» كه به اتهام حمل و نقل مواد مخدر در زندان بسر می برده پس از مرخصی كه بر اساس رافت اسلامی شامل حالش شده از بازگشت به زندان خود داری می نماید كه با تصمیم قاضی زندان توسط ماموران كلانتری كاظم آباد دستگیر و صبح دیروز در معیت این مامور شریف جهت گذراندن ادامه مجازات عازم زندان می شود كه این حادثه تلخ رخ می دهد.
هنگامیكه در كلانتری از این محكوم فراری انگیزه اش را می پرسم چنین می گوید: «مدت ۷ ماه از دوران حبسم به جرم حمل و نگهداری مواد مخدر مانده است و پس از سپری شدن دوران مرخصی هنگامیكه مراجعه ننمودم توسط ماموران كلانتری كاظم آباد دستگیر شدم»
وی كه لباس هایش نیز خون آلود است ادامه می دهد: «در حالیكه به همراه آقای وحید اندیش، افسر كلانتری كاظم آباد، با دست بند و پابند عازم زندان بودم بخاطر اینكه معتاد به مواد مخدر و كریستالی می باشم و از خماری بستوه آمده دچار جنون شده و در حالیكه متوجه رفتارم نبودم بصورت ناگهانی با وارد آوردن ضربات متوالی و بهره گیری از قفل فرمان به این مامور حمله ور شده بگونه ای كه وی بیهوش شد و در حالیكه قصد فرار داشتم توسط مردم دستگیر شدم.»