الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضبین واللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
نتیجه ی مباحث سابقه این شد که: اصل طرح دعوا در مقابل صدیقهی کبری بالنسبه به فدک، به حکمِ قرآن و سنّت قطعیّه باطل و مردود است، به وجوه متعدده، هم از جهت فقهی و حکم فرعی، و هم ازجهت حکم اصولی. اساس این دعوا، ادعای ولایت بود و منشأ این ولایت، خلافت بود، و بعد که به برهان قاطع، علّت باطل شد، معلول هم به بطلان علت، باطل است.
چهار قسمت دیگر باقی مانده، مراحلی که در این قضیه طی شده... چون از اول سال تحصیلی، فقه در این ساعت است، بنابراین این بحث وقتش تغییر میکند که بعد معیّن خواهد شد ان شاء الله.
عمده این است که بعضی خواستند وظیفه را در این مدتِ تعطیل بیان کنیم. این امر بسیار مهمّ است؛ لذا امروز مختصری در این قسمت باید بحث کرد. شما با این زحماتی که کشیدید برنامه را از فلان کتاب و فلان کتاب، غلط است اتخاذ کنید، چون قدرتی که از جهت اصول و فقه پیدا شد، ایجاب میکند که خودتان برنامهی زندگیتان را منحصرا از قرآن تلقّی کنید، و هرچه هست در قرآن است.[قرآن] وظیفهی همهی شما(روحانیون) را در دو جمله معین کرده، هم در ایام تحصیل، هم در ایام تعطیل.
جملهی اولی:« لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ »، جمله ی دوم:« وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ ». افسوس که ما نه جمله ی اولی را فهمیدیم، نه جملهی دوم را.
اما جملهی اولی یک کتاب شرح دارد. مادّه چیست، هیأتی که بر مادّه واقع شده چیست؛ « لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ ». بحث مادّه بحثی است، بحث هیأت بحثی؛ بعد نوبت میرسد به متعلًق این تفقّه، آن چیست؟« فِي الدِّينِ »، بعد دین ماهُو؟ غوغائی است در آن مرحله که ما هُوَ الدین که« لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ ». آن دینی که از مبدأ شروع میشود، اول خروجِ از حدِّ تعطیل، بعد خروج از حدِّ تشبیه؛ بعد ورود در مرحله تسبیح، بعد ورود در مرحله تحمید، بعد ورود در مرتبه تحلیل، بعد ورود در مرتبه تکبیر؛ از کل وصفٍ و مِن کل حدّ ٍ، از اینجا شروع میشود تا نقطهی نهایی جنت و نار، در اصول. در فروع شروع میشود از اول طهارت عن الحدث و الخبث تا آخر مسأله از حدود و دیات؛« لیتفقهوا» در همچو دینی، بعد که تفقِّهوا، غایت این تفقه چیست؟« وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ »، غوغا باز در این جمله است،« وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ »، این إنذار چیست؟ کار شما این است. هر کسی باید بفهمد کاری که به او محوّل است حقیقتش چیست؟ مبدأش چیست؟ منتهاش چیست؟ این انذاری که وظیفه بعد از تفقه در دین است، این همان إنذاری است که خدا به عقل کُل و کُل عقل و علم کُل و کُل علم و به جوهر و گوهر تمام انبیا و رسل خطابش این است: « يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ، قُمْ فَأَنْذِرْ ». این را باید دقت کنید چه بحثی است؟« وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ » این انذار چه انذاری است؟ علی أی حال ما وارد بحث عمیقی شدیم اما به قدر میسور[توضیح می دهیم].باز راه این انذار چیست؟
در این تعطیل کار شما باید منحصر باشد در دو کار:
یک کار، تمرکز [بر] آن تفقهی که در دورهی سال محقق شده، این یک کار است؛ آنچه گفته شد باید متمرکز بشود در نفس، و این تمرکز در دوران تعطیل مُحقّق است؛ این یک وظیفه.
وظیفهی دوم عبارت است از این که هر کسی ،بدون استثنا، در همچو زمانی که زمان فِتن است، اما چه فتنه هایی؟ فِتنٌ کَقِطع ، اما چه قطعه هایی؟ "اللیل المُظلَم". این بیان خود شخص اول عالم است، که در غیبت آن حضرت فتنه هایی پیدا میشود مثل قطعه های شب ظلمانی، ایتام آل محمد به این فتن گرفتار می شوند. وظیفهی هر فردی که از دین بهره ای از علم گرفته، در این اوقات تعطیل، نجات این ایتام است از این فتن.
راه نجات چیست؟ طریق تبلیغ چیست؟ باز مرجع خود قرآن است؛ محصَّل از کلام خدا دو کلمه است:
یک کلمه، توجیه نفوس به مبدأ تمام هستی و آنچه در دائرهی امکان است،« الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ». این یک نقطه که باید قلوب به این اصل توجه کند.
راه این توجیه چیست؟ چه جور باید دلها را به خدا متوجه کرد؟ آن هم باز قرآن مرجع است. اینجا جای تکلم به هیچ کلمهای نیست الا از مبدأ وحی که نور محض است. راه چیست؟ « سَنُرِيهِمْ...» ، اینها را خوب فکر کنید ، راه تبلیغ را بیاموزید، به أباطیل گوش ندهید. « سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ » راه این است. باید در هر مجلسی مردم را متوجه کنید به آیات علم و قدرت و حکمت در آفاق. « إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ »، راه این است: « الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ». اینجاست که دلها منقلب میشود. میلیاردها کهکشان« كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »، « لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ». کیست که« لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ»؟ و همهی این آیات درمرئی و منظر ماست و ما در زندگی عمر را گذراندیم در غفلت.
یک جمله در قرآن کمر شکن است:« وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ...، وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ». هم خودتان فکر کنید، هم مردم را وادار به تفکر کنید. راه خدا آیات خداست.
« وَفِي أَنْفُسِهِمْ »، بعد قرآن بخوان: « فلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ... فلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ ، خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ ، يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ »، « قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ ، مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ، مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ، ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ». که بود که این نطفهی گندیده را نگذاشت پدر و مادر بشوید و در چاه و چاله بریزد؟ و این نطفه را در ظلمات ثلاث: «خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ »، همان نطفهای که ارزشش این بود که در چالهای ریخته بشود، قذارتش به حدی بود که به هرچه می رسید نجس میکرد، همان نطفه را در آن ظلمات ثلاث پرورش داد تا به اینجا رسید: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»،« ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ». این جور هم خودتان به مبدأ وجود اقبال کنید با فکر و علم، و هم مردم را وادار کنید. این نقطهی اولی است.
روزگار گذشت، عمر تمام شد، آن کس را که باید بشناسیم نشناختیم، از آن کس که باید حیا کنیم [حیا] نکردیم، از آن قدرتی که باید بترسیم نترسیدیم، به آن مبدأ لایتناهای فیض که باید امید ببندیم امید نبستیم، دل بستیم به کی؟ به کسانی که به یک چُرت، اختیار معده شان از دستشان میرود. « لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ». الا کلُّ شیء ما خلا الله باطل. « كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ »، خوشا به حال آن کسانی که رسیدند.
نقطه ی دوم باب الله است، جلّ جناب الحق ان یکون شریعة لکل وارد. راه به او منحصر است، فقط امروز باب او [و] راه او یک نفر است، باب الله الأعظم، صراط الله الأقوم، او کیست؟ کسی است که تمام آن فیض که از آن فیاض به تمام آفاق و انفس افاضه می شود همه به طفیل وجود اوست، بیُمنه رُزق الوری وبوجوده ثبتت الارض والسماء. نقطهی دوم اوست، او را بشناسید، به مردم معرفی کنید، آیا شناختیم کیست؟ ابدا .
صد و هشتاد و دو اسم دارد! امام زمان این است، این اسمها را فهمیدیم، صد و هشتاد و دو اسم!!! ، یکی از این اسماء نور الانوار است. اینجاست که عقل مبهوت است. عمری گفتیم اما گفتن کجا، فهمیدن کجا. یک روایت باید خوانده بشود تا روشن بشود که امام زمان کیست. آن روایت این است. به قدری روایت مهم است که صدوق هم در علل، هم در اکمال الدین تعرض کرده، شیخ الطائفه در غیبت، نعمانی در غیبت؛ بحث، مفصل است در سند؛ قسمتی از روایت این است. گوینده کیست؟ شنونده کیست؟ طرف خطاب علی بن جعفر است، مخاطِب، موسی بن جعفر است؛ مورد گفتگو حجة ابن الحسن است. همچو گویندهای برای همچو شنوندهای. علی بن جعفر کیست؟ فقیه است، اعظم الفقهاء در عصر امام هفتم، همان کسی که بعد از هزار و چندین صد سال جنازه اش کشف شد، منقلب کرد سعودی را، برای این که مخفی کنند، آن جنازه را شبانه دفن کردند، و بعد از هزار و خرده ای بدن مثل گل نوشکفته بود. طرف همچو کسی است،
بعد امام فرمود: "اذا فقد الخامس من ولد السابع". خوب نحوه ی تکلم را اهلش دقت کنند. "اذا فقد الخامس من ولد السابع"، آن زمانی که مفقود بشود پنجمی از اولاد هفتمی، "فالله الله فی ادیانکم"... "فالله الله فی ادیانکم! لایزیلکم احد منها"، فتنه به حدی خواهد شد که صبح از خانه بیرون می آید مسلمان، مؤمن، شب به خانه برمی گردد برگشته از خدا و پیغمبر و امام؛ "إنه لابدّ...، لابدّ لصاحب هذا الأمر مِن غیبةٍ"، اما چه غیبتی؟ "حتی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به"، همه در خطرند، "اذا مُحِصُوا بالبلاء قلَّ الدیّانون"، و آن بلای اعظم در عصر غیبت اوست. "فقلت یا سیدی!" همهی نکته اینجاست. "فقلت: یا سیدی! من الخامس من ولد السابع؟" آن پنجمی از اولاد هفتمی کیست؟ "قال: عقولکم تصغر عن هذا وأحلامکم تضیق عن حمله"، به قدری آن پنجمی از اولاد هفتمی عظمت دارد که عقل شما -مثل علی بن جعفر- عقل شما کوچکتر از این است که او را درک کند. امام زمان این است. "واحلامکم تضیق عن حمله"، جمیع عقول به آنجا که می رسد خاموش است؛ احلام ، ضیّق است از تحمل بار معرفت او.
کیست که صاحب این مقام است؟ این رتبه در یک کلمه خلاصه میشود و آن کلمه این است: امام هشتم بیانش راجع به امام زمان این است. واقعا لرزه بر اندام میافتد وقتی سند حدیث و متنش ملاحظه میشود.
"عن ابی الحسن الرضا: بأبی وأمی! سَمیُّ جدّی وشبیهی وشبیهُ موسی بن عمران، علیه جیوب النور تتوقّدُ بشعاع ضیاء القدس".
اینجا معلوم میشود عقلها همه در مقابل عظمت نور جلال او خاموش است.
نور الأنوار یک لقب است، نور الله الذی لایطفی یک لقب است.
امیرالمؤمنین وقتی تفسیر آیهی نور را کرد، از اول شروع کرد: « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ » ، رسید به آخر آیه: « يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ »، فرمود: مراد از این جمله فرزند من حجة ابن الحسن است. « يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ».این است امام زمان، بشناسید و به مردم بشناسانید. او کیست؟ کسی است که وقتی ظهور می کند جبرئیل از یمین او، میکائیل از یسار او ، عزرائیل از خلف او، اسرافیل از مقابل او، که در اینجا بحری است از حِکمت برای وقتش.