سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

آیا پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) چنین فرمود: «اگر بنا بود پیامبری بعد از من بیاید او حتماً عمر خواهد بود»؟!

بنابر روایتی از اهل سنت؛ اگر پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )، به نبوت مبعوث نمی‌شد؛ عمر بن خطاب مبعوث می‌گشت.این نقل، علاوه بر اشکال سندی؛ اشکالات متعدد محتوایی نیز دارد.
کد خبر: ۲۱۳۴۳۳
۱۰:۱۶ - ۲۸ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
آیا این حدیث از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است: «اگر بنا بود پیامبری بعد از من بیاید او حتماً عمر می‌بود»؟!
پاسخ اجمالی
بنابر روایتی از اهل سنت؛ اگر پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )، به نبوت مبعوث نمی‌شد؛ عمر بن خطاب مبعوث می‌گشت.
این نقل، علاوه بر اشکال سندی؛ اشکالات متعدد محتوایی نیز دارد؛ چگونه فردی که سال‌ها مشرک بوده و بت می‌پرستیده، می‌تواند شایسته نبوت باشد؟! چگونه فردی را که با اقرار به اشتباهاتش اعلام می‌کند که «لولا علی لهلک عمر» و «لولا معاذ لهلک عمر»، پس از پیامبر برتر از همگان است؟!
اشکالات دیگری نیز به این روایت وارد است که در پاسخ تفصیلی بدان خواهیم پرداخت.

پاسخ تفصیلی
روایتی در برخی منابع اهل سنت در وصف خلیفه دوم به پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت شده است:
«لو لم أبعث فیکم لبعث عمر بن الخطاب»؛[1] اگر من در میان شما به پیامبری مبعوث نمی‌شدم؛‌ همانا عمر بن خطاب به عنوان پیامبر مبعوث می‌شد. همچنین نقل شده است: «لو کان بعدى نبىّ لکان عمر»؛[2] اگر بعد از من پیامبری وجود داشت؛ همانا عمر بود».
بررسی روایت
این روایت، دارای اشکالات سندی و معارض‌های بسیاری است که ‌جای هیچ تردیدی در جعلی بودن آن باقی نمی‌گذارد. حتی اگر این روایت را با معیارهای روایی اهل سنت نیز بسنجیم، قابل پذیرش نخواهد بود؛ چرا که افرادی دروغ‌گو در جمع راویان آن وجود دارند.[3]
علاوه بر سند، محتوای روایت نیز اشکالاتی دارد که در ذیل بدان‌ها می‌پردازیم:
1. یکی از شرایط پیامبران این است که قبل و بعد از نبوّت، به خداوند شرک نورزیده باشند و این شرط در میان همه انبیای الهی وجود داشت.[4] حال اگر این روایت درست باشد؛ چگونه عمر بن خطاب شایسته پیامبری است، در حالی‌که در سال ششم بعثت اسلام آورد و تا قبل از آن بت می‌پرستید.[5] خود خلیفه، شخصی را مخاطب قرار داده و از دوران بت‌پرستی‌اش می‌گوید: «من و تو در زمان جاهلیت به کارى بدتر از کهانت آلوده بودیم، بت‌ها را می‌پرستیدیم و با آنها مأنوس بودیم تا این‌که خداوند ما را به‌وسیله رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اسلام، کرامت بخشید».[6]
2. این روایت دلالت دارد که در صورت عدم خاتمیت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )، خلیفه دوم، پیامبر می‌شد. پس او باید بعد از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) برترین افراد باشد که چنین اعتقادی حتی با مبانی اهل سنت سازگار نیست؛ زیرا در منابع آنان به دفعات نقل شده است؛ پس از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، ابوبکر برترین بوده: «بهترین امت، پس از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) ابوبکر و سپس عمر بوده است».[7]
علاوه بر این؛ چگونه عمر را می‌توان برتر از همگان دانست، در حالی‌که خود او بارها گفته بود، اگر علی( علیه السلام ) نبود، عمر هلاک می‌شد.[8] و اگر معاذ نبود؛ عمر هلاک می‌شد. [9]
3. یکی از این روایات، خلاف نص قرآن است؛ خداوند در توصیف پیامبرش می‌فرماید: «و ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»‏؛[10] ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم. اما طبق این روایت، باید پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) را نقمت و مانع پیشرفت عمر بدانیم؛ زیرا در روایت آمده است: «اگر من پیامبر به عنوان پیامبر مبعوث نمی‌شدم؛ عمر به این مقام مبعوث می‌گشت!» طبیعتاً مقام عمر بن خطاب در صورت نبوت بسیار بالاتر و بهتر می‌گشت و تنها وجود پیامبر اسلام سبب می‌شد که ایشان از این مقام دور بمانند. بنابراین، براساس این روایت، پیامبر اسلام برای خلیفه دوم نه تنها رحمتی نبوده، بلکه نقمت محض می‌باشد و این مخالف صریح آیه قرآن است.[11]
4. منابع اهل سنت از جمله صحاح آنان بارها نقل کرده‌اند که‌ پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) در شأن امام علی( علیه السلام ) فرمود: «تو برای من به منزله هارون( علیه السلام ) برای موسی( علیه السلام ) هستی، مگر این‌که پس از من پیامبری نخواهد بود».[12] به نظر می‌رسد برخی از جاعلان، روایات مورد بحث را در ازای این روایت، وضع کرده باشند تا نکند فضیلتی برای امام علی( علیه السلام ) نقل شود و معادل آن برای خلفا نقل نشده باشد.
در هر صورت، روایت موجود در پرسش با حدیث منزلت - که دلالت بر برتری امام علی( علیه السلام ) بر همگان می‌کند - تعارض دارد و از این جهت نیز قابل پذیرش نیست. [13]

[1]. شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، فضائل الصحابة، محقق، محمد عباس، وصی الله، ج 1، ص 428، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1403ق.
[2]. ترمذی، محمد بن عیسى، سنن ترمذی، تحقیق، شاکر،‌ أحمد محمد، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 5، ص 619، مصر، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی، چاپ دوم، ‌1395ق؛ شیبانی، أحمد بن محمد، مسند أحمد بن حنبل، محقق، شعیب الأرنؤوط، عادل مرشد، و دیگران، ج 28،‌ ص 624، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[3]. ر.ک: امینى‏، عبدالحسین، الغدیر، ج 5، ص 500، قم، مرکز الغدیر،‌ چاپ اول، 1416ق؛ میلانی، سید على، نفحات الأزهار، ج 11، ص 219، قم، مهر، چاپ اول، 1414ق.
[4]. ر.ک: «عصمت انبیا از دیدگاه قرآن»، سؤال 112؛ «مؤمن و موحد بودن اجداد پیامبران»، سؤال 45608.
[5]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 88، مکتبة الثقافة الدینیة، بور سعید، بی‌تا.
[6]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج 1، ص 210، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا؛‌ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 333، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
[7]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، محقق، الناصر، محمد زهیر بن ناصر، ج 5، ص 7، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 10، ص 58، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق.
[8]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1103، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[9]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 7، ص 258، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبدالموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 108، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. انبیاء، 107.
[11]. طبری، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامة علی بن أبی‌طالب( علیه السلام )، محقق، مصحح، محمودی، احمد، ص 549 - 550، قم، کوشانپور، چاپ اول، 1415ق؛ عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق، مصحح، رمضان، میخائیل، ج 3، ص 80،‌ نجف،‌ المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1384ق.
[12]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صحیح مسلم)،‌ محقق، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 1870، بیروت، دار إحیاء التراث العربی. بی‌تا؛ نسائی خراسانی، أحمد بن شعیب، السنن الکبرى، محقق، شلبی، حسن عبد المنعم، ج 7، ص 307، بیروت،‌ مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[13]. بحرانى‏، على، منار الهدی فی النص علی إمامة الأئمة الإثنی عشر( علیه السلام )،‌ محقق، خطیب، عبدالزهراء، ص 327، بیروت‏، دارالمنتظر، 1405ق.‏

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: