سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

روایتی از زن و شوهر سالمند ولزی که در جوانی مسلمان شده‌اند

یک زن و شوهر سالمند در ولز انگلستان، که در سنین جوانی به دین اسلام گرویده و فرزندان با ایمانی بزرگ کرده اند، معتقدند که با اسلام به آرامش و راحتی متفاوتی دست یافته اند.
کد خبر: ۲۱۰۹۷۱
۰۸:۴۲ - ۱۲ دی ۱۳۹۸

به گزارش «شیعه نیوز»، حنان ساندرکوک و همسرش جان اسمیت در ولز انگلستان، در خانواده های مسیحی اما نه زیاد مذهبی متولد شدند و هر دو در سن بزرگسالی به دین اسلام گرویده اند.

آنها اعیاد اسلامی را جشن می گیرند، ۵ بار در روز نماز می خوانند، گوشت خوک نمی خورند و مشروبات الکلی نمی نوشند.

حنان ، ۵۱ ساله ، از ۲۸ سالگی به دین اسلام گرویده و به مدت ۲۳ سال روسری پوشیده و هر چهار فرزند خود را با ایمان بزرگ کرده اند.

هر دو می گویند که پس از گرویدن به دین اسلام یک احساس راحتی و آرامش به دست آورده اند. آن ها آن را به عنوان یافتن جامعه و همچنین یک ایمان جدید و یافتن پاسخ به سؤالاتی که دارند توصیف می کنند.

درحالی که خانواده هایشان از این انتخاب آن ها حمایت کردند، اما برخی از دوستانشان پس از سال ۱۹۹۵ که هر دو به اسلام گرویدند ازشان دور شدند.

حنان می گوید: در اوایل ۱۹۹۰ به عنوان فارغ التحصیل جوان رشته هنر در شهر کاردیف به دنبال کار می گشتم. من آن زمان ۲۰ ساله بودم و به نظرم به دنبال گشتن حقیقت بودم و می خواستم معنای زندگی را بفهمم. ابتدا به جلسات بودایی ها رفتم اما فایده ای برایم نداشت.

وی با شروع کار در کاردیف در سال های خاکستری دهه ۱۹۷۰ و ۸۰، که هر دو از دهکده کوچکی آمده بودند، با جامعه ای چند فرهنگی آشنا شده و از همان جوانی به معاشرت با جوانان مسلمان پرداختند.

حنان می گوید: به آن ها علاقه مند شدم. دین برایشان بسیار مهم بود و بسیار محکم بودند و من یک سیستم اعتقادی نداشتم. من در خانه های آنها غذا می خوردم و بهترین غذاها را داشتم. آنها واقعاً آزاد بودند و از من استقبال کردند و خوشحال بودند.

در تابستان سال ۱۹۹۴ در بازدید از کیبوتص در سرزمین های اشغالی ، وی همچنین درباره تاریخ و فرهنگ فلسطین و مسلمانان بیشتر آموخت و تجربه ای دینی به دست آورد که باعث شد او هنگام بازگشت به کاردیف مسلمان شود.

حنان گفت: در یک پیاده روی طولانی آب مان تمام شد و راه راه گم کردیم. تلفن همراهی آن زمان وجود نداشت و من عطش داشتم. من به شیوه ای که هرگز دعا نکرده بودم به درگاه خدا رفتم و نذر کردم اگر نجات پیدا کنم اسلام بیاورم و همین اتفاق هم افتاد. آن زمان بود که فهمیدم این چیزی بود که همیشه در درون من وجود داشته است و بخشی از هویت من بوده است.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
عبدالله مومن
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
از آب صحبت کرد و همه را به یاد تشنه کامان صحرای کربلا انداخت