سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

داستان پیرمردی که از امام باقر( علیه السلام ) آثار تولی و تبری را جویا شد، چیست؟

در منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که نشان از نقش تأثیرگذار تولّی و تبرّی (دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنها) در سرنوشت انسان دارد:حَکَم بن عُتَیبه می‌گوید: روزى در محضر امام باقر( علیه السلام ) نشسته بودیم و اتاق نیز مملوّ از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى که تکیه بر عصاى بلندى کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت: سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا! و پس از آن ساکت شد.امام باقر( علیه السلام ) پاسخ داد: «و علیک السّلام و رحمة اللَّه و برکاته».
کد خبر: ۲۰۶۹۶۴
۰۷:۲۶ - ۱۹ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
حدیثی شنیدم درباره داستان محبت و دوستی پیرمردی نسبت به امام باقر( علیه السلام )؛ متن آن حدیث را بیان کنید. و بفرمایید در چه کتابی آمده است؟
پاسخ اجمالی
در منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که نشان از نقش تأثیرگذار تولّی و تبرّی (دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنها) در سرنوشت انسان دارد:
حَکَم بن عُتَیبه می‌گوید: روزى در محضر امام باقر( علیه السلام ) نشسته بودیم و اتاق نیز مملوّ از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى که تکیه بر عصاى بلندى کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت: سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا! و پس از آن ساکت شد.
امام باقر( علیه السلام ) پاسخ داد: «و علیک السّلام و رحمة اللَّه و برکاته».
پیرمرد رو به حاضران کرده و به آنان نیز سلام داد و هم‌چنان ایستاد تا همگى جواب سلامش را دادند، آن‌گاه روى خود را به سمت امام باقر( علیه السلام ) کرده گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوست‌دارانتان علاقه‌مندم. به خدا سوگند این دوستی‌ها برای دنیا نیست، و به خدا من دشمن دارم دشمنانتان را و از آنان بیزارم، به خدا این دشمنى و بیزارى به این دلیل نیست که آنان فردی از اطرافیانم را کشته باشند! به خدا سوگند من حلال شما را حلال می‌دانم و حرامتان را حرام می‌شمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا [با این ترتیب] درباره من امید [سعادت و نجات] دارى؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «اى پیرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن حسین( علیه السلام ) شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر [با این حال] بمیرى؛ به رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )، على، حسن، حسین و على بن حسین( علیه السلام ) وارد شوى و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیده‌ات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو استقبال شود، و این در وقتى است که جان به اینجاى تو رسد- و با دست به گلویش اشاره فرمود- و اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشنیت هست، ببینى و در بالاترین درجات بهشت با ما خواهى بود».
پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! [پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند] امام( علیه السلام ) همان سخنان را براى او تکرار کرد.
پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! اگر بمیرم؛ به رسول خدا، على، حسن، حسین و على ابن حسین( علیه السلام ) درآیم و دیده‌ام روشن گردد، دلم خنک شود، قلبم آرام گیرد، و به همراه نویسندگان اعمالم با روح و ریحان مورد استقبال قرار گیرم، هنگامى که جانم به این‌جا رسد! و اگر زنده بمانم ببینم آنچه را دیده‌ام بدان روشن گردد، و با شما باشم در بالاترین درجات بهشت؟ این جملات را گفت و آن‌قدر گریه کرد تا نقش بر زمین شد.
حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زارى پرداختند.
امام باقر( علیه السلام ) [که چنان دید] با انگشت خود قطرات اشک را از گوشه‌هاى چشم آن پیرمرد پاک کرد.
پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!
حضرت دستش را به پیرمرد داد، و او دستشان را می‌بوسید و بر دیده و رُخ خود می‌گذارد. سپس شکم و سینه خود را گشود و دست بر شکم و سینه‌اش گذارده برخاست، و خداحافظى کرده به راه افتاد، امام باقر( علیه السلام ) نگاهى به پشت سر پیرمرد کرد، و رو به حاضران فرمود: «هر کس می‌خواهد مردى از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد».[1]

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 76، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: