پرسش
ذو الشهادتین چطور شهادت به نفع پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) داد، در حالیکه در باب شهادت آمده است: کسی میتواند شهادت دهد که با حواس پنجگانه خود علم پیدا کرده است؟ آیا این کار ذوالشهادتین غیر شرعی یا غیر اخلاقی نبود؟! و ضمناً چطور پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) شهادت ایشان را مساوی دو شهادت عادل میداند، در حالیکه یک نفر عادل هر چه قدر هم عادل باشد، نمیتواند به جای دو نفر شهادت دهد؟
پاسخ اجمالی
همانگونه که در پرسش مطرح شده، در برخی گزارشها آمده است که پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) «خزیمة بن ثابت بن الفاکة بن ثعلبة بن ساعدة بن عامر» را ذو الشهادتین نامید و گواهی او را معادل گواهی دو نفر حساب کرد.[1]
در این رابطه امام صادق( علیه السلام ) فرمود: «رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) اسبى را از یک اعرابى خرید. گروهى از منافقان به آنحضرت( صلی الله علیه و آله و سلم ) حسادت ورزیدند و به اعرابى گفتند: آن اسب در بازار چند برابر قیمت دارد. از اینرو، هنگامى که پیامبر پول اسب را آورد، به ایشان بگو که من اسب را به این قیمت نفروخته بودم! پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) که فردى صالح است، اسب را به تو باز میگرداند! اعرابى نیز به طمع افتاد و قصد برهم زدن معامله را داشت.
لذا وقتی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) پول اسب را به اعرابى داد، او گفت: من اسب را به این قیمت به تو نفروخته بودم! پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: سوگند به آنکس که مرا به حقّ برانگیخت، تو به همین قیمت فروختى. اعرابی از آنحضرت( صلی الله علیه و آله و سلم ) شاهدی بر مدعای خود تقاضا نمود. خزیمة بن ثابت گفت: من شهادت میدهم که تو به همین قیمتى که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود، اسبت را فروختى. اعرابى گفت: هنگام فروش اسب هیچکس همراه ما نبود و پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز به خزیمه فرمود: چگونه این شهادت را میدهى؟ او گفت: اى رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )، شما درباره خدا و خبرهاى آسمانى به ما گزارش میدهى و حرفت را راست میپنداریم، پس چگونه سخن تو درباره قیمت این اسب را راست نپنداریم؟!
رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) با شنیدن این سخنان اعلام کرد که شهادت خزیمه معادل شهادت دو نفر میباشد؛ بنابراین خزیمة بن ثابت، به ذو الشهادتین معروف شد».[2]
به هر حال، در صورت پذیرش این روایت، این ماجرا ظاهراً در محکمه قضایی و نزد قاضی رخ نداده، تا بخواهیم این نوع از گواهی را نپسندیم و اگر خود پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) قاضی بود که علم قاضی حجت بوده و حتی نیاز به ارائه یک شاهد هم نبود.
از طرف دیگر، از آنجا که معامله به پایان رسیده و اسب نیز در اختیار پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود، حتی اگر به محکمهای مراجعه میشد، اعرابی باید ادعای خود را ثابت میکرد که آنحضرت بدون آنکه پول معامله را پرداخته باشد، اسب را تصرف کرده است.
اینگونه بود که در جمعی سه نفره و نه در محکمهای قضایی هنگامی که اعرابی به گواهی خزیمه اعتراض کرد، او تنها نظر و عقیده خودش را اینگونه ابراز کرد که من نبودم، اما اطمینان دارم که پیامبرم راستگو است و اطمینان دارم که او فرستاده خدا است، پس چگونه مطمئن نباشم در این قضیه راست میگوید؟! و اینکه پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز شهادت ایشان را به عنوان دو شهادت اعلام کرد، ظاهراً نه برای این پرونده بلکه برای پروندههای قضایی بعدی میان مسلمانان بود؛ زیرا مطمئن بود که خزیمه تا یقین به واقعیت نداشته باشد، گواهی نخواهد داد، و پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) این قدرت را داشت که طی حکمی ثانوی یا حکومتی، شهادت برخی افراد را معتبرتر و گواهی برخی دیگر - حتی اگر عادل باشند - را از اساس بیاعتبار اعلام کند، اگرچه جز این مورد گزارش دیگری در این زمینه وجود ندارد.[3]
[1]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 4، ص 279 – 280، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[2]. شیخ مفید، اختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 64، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق؛ الطبقات الکبری، ج 4، ص 279 – 280.
[3]. «سرّ نابرابری شهادت زن و مرد»، 455؛ «شهادت با استناد به شنیدن از دیگران»، 49165؛ «شهادت دروغ در صورت اضطرار»، 81923؛ «کسانی که شهادتشان در دادگاه اعتبار ندارد»، 97062.
T