سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

نهادهای خارجی و سایه سنگین ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی

رایزن دیپلماسی عمومی سفارت ایران در لهستان با انتقاد از عملکرد نهادهای خارج از کشور در مسئله ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی، گفت: بسیاری از آنچه ما به عنوان مراکز و کرسی دانشگاهی شیعه‌شناسی در جهان در گزارش‌های متولیان این امور داریم، اصلاً موضوعیتی با عنوان ندارد و در برخی نمونه‌ها علی الاساس وجود نداشته، اما گزارش شده و برایش بودجه هزینه شده است.
کد خبر: ۲۰۱۶۴۲
۱۵:۵۴ - ۱۱ آبان ۱۳۹۸

به گزارش «شیعه نیوز»، سال‌هاست که ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی از سوی دشمنان ایران در خارج از کشور تبلیغ شده و به شکل‌های مختلف خود را نشان داده است. این پدیده، که به ابزار نرم قدرت در دست آمریکا و اسرائیل تبدیل شده، در هدایت افکار عمومی در جوامع مختلف جهان تأثیر بسزایی دارد و چهره‌ای خلاف واقعیت را از ایران و شیعه به جهانیان القا می‌کند.

در چنین شرایطی متولیان فرهنگی و نهادهای خارج از کشور مسئولیت سنگینی بر هده دارند و باید با انجام فعالیت‌هایی تأثیرگذار و شاخص و اجرای سیاست‌هایی درست، با این روند مقابله کنند و سردمداران این پدیده را در تحقق اهداف خود ناکام بگذارند. برای آشنایی بیشتر با روند ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی و راهکارهای مقابله با این پدیده با سید‌علی موجانی، رایزن دیپلماسی عمومی سفارت کشورمان در لهستان، گفت‌وگو کردیم که بدین شرح است:

همان‌طور که می‌دانید سالهاست که پدیده ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی بر ما سایه افکنده است. مؤسسات و مراکز متعددی هم در ایران وجود دارند که متولی عرصه فرهنگ، هنر، اندیشه و سیاست و مذهب در محیط بین‌الملل هستند. به رغم کوشش و جنبش وسیع این مراکز و مؤسسات، شاهد فروکاست در دامنه تبلیغات جریان‌های مورد اشاره نیستیم. دلیل آن چیست؟

بدون شک از یک دلیل نمی‌توان یاد کرد. در حقیقت باید قبل از بررسی واکنش ما به جریان‌شناسی آنچه روی داده توجه کنیم. اصولاَ این روند با رواج ترس از انقلاب اسلامی ایران در میان کشورهای منطقه متولد شد و در پی تحولات بعدی چهره اسلام‌هراسانه گرفت. کوتاه زمانی پس از این بود که با مصاحبه معروف پادشاه اردن(عبدالله دوم) و طرح هلال شیعی، جهت شیعه هراسی هم به عنوان یک زیر شاخه مهم ذیل این زیر مجموعه قرار گرفت. با این مقدمه مایلم نخست به چرایی این شرایط و تغییرات ورود کنم و سپس در باب مأموریت‌ها و اقدامات وارد بحث شوم. به نظرم حقیقت ماجرا این بود که کوشش انقلابیون تا سال ۱۳۵۷ و قبل از پیروزی، آن شده بود که با استخدام امکانات رسانه‌ای غرب در مسیر تبیین آرمان‌ها و اندیشه‌های انقلاب گام بردارند و از این جهت رسانه غربی برای آنها، فارغ از تنوع سیاسی و اعتقادی که در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب شاهد بودیم فرصتی شد که دسترسی‌های زیادی را ایجاد کرد.

بدین منوال اخبار انقلاب ایران با جهاتی مثبت تا پیش از پیروزی انقلاب بر صفحه رسانه‌های غرب درخشید و مخاطبانی تازه یافت. پس از پیروزی انقلاب، شبکه مرتبطین به رسانه‌های غیر ایرانی در کوران تحولات درونی جامعه ایران به لایه‌های متعدد تقسیم شدند و با زاویه پیدا‌کردن برخی از لایه‌ها که تجربه زیستن در خارج از کشور را هم داشتند، محتوای انعکاس رویدادهای درونی ایران تغییر پیدا کرد و دسترسی‌های رسانه‌ها به دلیل التهابات سال‌های نخست انقلاب و جنگ به درون حاکمیت ایران کاهش یافت.

از آنجایی‌که ابراز مواضع و صدور بیانیه و خطاب سیاسی که برای دوره‌ای شاهد رواج آن بودیم به‌ منظور ارتباط با افکار عمومی جهان مسیر مناسب نبود و از سویی سایر کانال‌ها همچون زبانِ فرهنگ، هنر، ادبیات و اندیشه به دلیل برخی ملاحظات تولیدی عرضه نکرده بود، رابطه ما با دنیای بیرون دستخوش تلاطم شد. از این رو برای سال‌ها پیام جهانی انقلاب با شعار حمایت از مستضعفین و مقابله با استکبار با تکیه بر ارزش‌های اسلامی، این مجال را کمتر یافت که مولد مکتبی فرهنگی و هنری برای خلق مفاهیم جهان شمول در چهارچوب همین اندیشه باشد و در این مجرا عمل کند. لذا ارتباط جامعه ما با بیرون محدود به تصاویر خبری از رویدادهایی شد که در ایران رخ می‌داد و ما فرصت گفتگو و تعامل مستقیم با مخاطبان فرامرزی خود به ویژه در کشورهای دور را به رایگان در اختیار رسانه‌هایی با پایگاه و خاستگاه غیر ایرانی و صرفاً سیاسی گذاشتیم و دامنه تبادلات مردمی با اشکال و ابزار فرهنگ و هنر، اگر نگوییم از میان رفت، محدود و محدودتر شد.

حجم تولید اخبار هم با رویدادهای ایران و منطقه، جنگ و ضد انقلاب و ... چنان رو به فزونی نهاده و جذابیت یافته بود که اجازه نمی‌داد نشاط اجتماعی و حیات فرهنگی و هنری متأثر از انقلاب اسلامی تبیین و دروازه فرهنگ و هنر گشوده شود. این پدیده تأثیری مهم را هم در داخل گذاشت، ابتدا کم رونقی بازار تولیدات فرهنگی و هنری را رقم زد و سپس با تعطیلی دانشگاه‌ها و کم‌شدن فرصت‌های هنرآموزی موجی از مهاجرت‌ها را به دنبال آورد. این روایت را نباید به معنای بی توجهی به موضوع دانست، چرا که از همان سال نخست انقلاب آگاهان و فرهنگ و هنر شناسانی بودند که به این مهم توجه داشتند و با مدیریت مرحومه مغفوره خانم «طاهره صفارزاده» کانون نهضت فرهنگی اسلامی و سپس حوزه هنری را بنیان نهادند. با این همه ما تا سال ۱۳۷۲ که دانشگاه سوره نقش آن مکتب هنری مورد انتظار را قرار شد ایفا کند از این خلاء رنج بردیم. هر چه زمان می‌گذشت مخاطبان عمومی ما به دلیل تفوق اخبار سیاسی در رسانه‌های خودشان و نبود کانال‌های متنوع برای تبادلات فرهنگی و هنری با سرزمین ایران بیشتر از واقعیت‌ها فاصله می‌گرفتند و حتی متأسفانه در ارتباط با دیاسپورای ایرانی(دیاسپورا: جوامع دور از وطن) در جوامعشان به یک قضاوت بدبینانه درباره ایران مبتلا شدند.

یعنی ایران سوژه رسانه‌ها بود اما فقط با جهت‌گیری‌های سیاسی و اخبار یک سویه؟

بله، این شرایط تا مدت‌ها ناخواسته به ما تحمیل شد. اینجا باید بین آن گروه اندکی که به ایران آمدند و انقلاب، اسلام و تشیع را شناختند و در مسیر معرفی آن طی تمام این ادوار صمیمانه مجاهدت کردند با کلیت عامه مخاطبانی با سلایق متنوع و گرایش‌های متفاوت فاصله بگذاریم. یک نمونه مرحوم یحیی بونو(مترجم قرآن و استاد فلسفه و عرفان شیعی) بود. این دلباختگان در معرفی فرهنگ و تمدن، هنر، ادبیات، اندیشه و باور ایران دریغ نورزیدند اما یک مانع در برابر ایشان وجود داشت، اینکه آنها پس از سال‌های متمادی به مرحله مرجعیت برای پذیرش مسئولیت انتقال و تبادل فرهنگی ما با بیرون دست یافتند. حتی باید توجه داشت که این سلول‌های فعال هم از ایجاد یک بستر متکی بر قالب‌های رایج در دنیای خارج دور افتاده بودند و ظرفیت آنان در ساختارها و سازمان‌های فرهنگی و هنری، فکری و مذهبی ما کمتر از ذات آنها شکوفا شد.

 از دهه نخست انقلاب فعالیت‌های فرهنگی ما در خارج کشور آغاز شد و نمایندگان فرهنگی ما مستقر شدند، اما چرا آنها نتوانستند این مأموریت‌ها را به خوبی انجام دهند؟

در برخی موارد خوش درخشیدند که دو دلیل برای آن می‌توان ذکر کرد یکی بستر اجتماعی محیط پذیرنده مانند پاکستان، ترکیه و لبنان که ریشه تبادلات ما با آنها عمیق و عریق بود، لذا زمین، مستعد به نظر می‌رسید و در برخی نقاط که تصادفا کارگزارانی دلسوز و خردپیشه گماشته شدند با این مصادیق، به رغم کم‌شماری و کوتاهی بازه زمانی موفقیت بروز یافت؛ اما به دلایل رقابت‌ها و نشناختن جنس این زبان مستجعل بودند. از منظری دیگر و در کنار مباحث خصلتی، دلیل اصلی پرنکشیدن این بال فرهنگی بر سپهر اقصای عالم، دقیقاً به همان بازمی‌گشت که مأموریت یافته بود این وظیفه را به انجام رساند و آن چیزی نبود مگر، ساختارها و مؤسسات تخصصی که باید این مسیر را می‌پیمودند.

تعداد زیادی از این رسولان و هادیان فرهنگی در قالب مراکز و مؤسسات بسیج شدند و بخش دولتی هم یا خود مؤسس مراکز و دفاتر مشابه شد و یا به حمایت از آنهایی که بودند، برخاست. در حقیقت بدون برنامه ریزی و تعیین اولویت‌ها و تقسیم کار و نظارت و ارزیابی پیوسته، حتی کم توجه به سلایق مخاطبان، جغرافیای عمل و یا میزان لازم برای هزینه و بودجه‌ریزی، تمام سرمایه را به یکباره در این کار وارد کردیم. در انتخاب مخاطبان هم بسته به توان و دانش خود ایرانیان همراه، شیعیان معتقد، مسلمانان همسو و علاقه‌مندان به ایران را اولویت‌های خود برشمردیم و با آنها صرفاً در تماس و تبادل قرار گرفتیم و دیگران را در دایره فعالیت‌های خود یا وارد نکردیم یا بی‌توجهی نشان دادیم.

اشکال کار چه بود؟

بسیار روشن است؛ نمی‌دانستیم قضاوت، شناخت و یا پرسش عامه مردم آن سرزمینی که بدان مأموریم درباره ما چیست. کار ما شده بود ارائه خدمات به حلقه‌های مورد اشاره و از تبیین و معرفی واقعی اسلام، ایران و تشیع در تبادل با کلیت جوامع هدف فاصله گرفته‌ بودیم. مراکز اسلامی ما پر رونق بود که باید باشد، مدارس ما برقرار بود که باید باشد، دفاتر ما برقرار بود که باید باشند، اما اشکال اینجا بود در مراکز فرهنگی و مطالعاتی، هنری و دانشگاهی، علمی و آموزشی معتبر کشور هدف، بسیار کم حضور مؤثر داشتیم. اشتباه نشود از واژه کم و مؤثر استفاده می‌کنم. به ظاهر دستور داشتیم و اجرا می‌کردیم و می‌کنیم، اما تأثیر مورد نظر را نداشتیم. این مسئله مهم است. مثلاً جشن نوروز و یلدا برای ایرانشناسان و فارسی‌آموزان می گیریم اما در تولید محتوای ایرانشناسی ناتوانیم. در میان شیعیان حاضریم و در برنامه‌ها و مناسک آنها مشارکت داریم؛ اما در تثبیت موقعیت و منزلت تشیع به سطحی که مورد اقبال و ارجاع واقع شوند، کمتر دقت می‌ورزیم.

 یعنی به نظر شما با این همه مؤسسات زیادی که اسلام‌شناسی، شیعه‌شناسی و ایرانشناسی را رواج می‌دهند و طی این سال‌ها ایجاد شده‌اند، باز هم اهداف مورد نظر محقق نشده است؟

دقیقاً در فهرست‌ها و سیاهه گزارش‌ها به رسانه‌های داخلی و دوایر دولتی این امر مشهود است، اما نکته صرف وجود آنها نیست. مثلا تربیت ایران‌شناسان روس قبل از فروپاشی شوروی کم از امروز نبوده که اتاق‌های ایرانشناسی متعدد در آنجا برقرار شده است. مراد کمیت نیست باید بررسی کنیم ببینیم تولیدات آنها چیست؟ در این تولیدات به چه مسائلی درباره ایران، اسلام و تشیع پاسخ می‌دهند؟ ارزش علمی و اعتبار ارجاعی محصولات این مؤسسات چگونه است؟ در واقع نگرش کمّی بزرگ‌ترین آفت ما بوده و هست.

دو سال و نیم پیش من خودم در مقام رایزن فرهنگی ایران در آلمان دستورالعملی را از سازمان فرهنگ دریافت کردم درباره ضوابط ایجاد مراکز مطالعات ایرانشناسی تا بسته به اطلاعات آن اعتباری مصوب شود. شاخص‌های مورد نظر مهمترین ساختار متولی ما در این زمینه چه بود؟ برخی موارد اسباب تعجب عمیق می‌گردید که مثلا در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب و عصر رسانه سؤال این باشد: فاکس(فکس) دارند! آیا آنجا ماهواره برای دیدن تلویزیون‌های ایران هست؟! و... این تازه تصور ما از زیرساختهای مرکز ایرانشناسی است! کسی نپرسیده بود آیا این مؤسسه و یا اتاق ایران که مأموریتش گسترش دامنه شناخت با ایران خواهد بود، قرار است براساس کدام نیاز و سلیقه جامعه مخاطب در کشور مورد اشاره ایجاد شود؟ این امر درباره اسلام‌شناسی و شیعه‌شناسی، حتی زبان فارسی نیز مشهود است. مگر در نمونه‌های خاص و موفق که باید به دقت مورد مطالعه قرار گیرند. بسیاری از آنچه ما به عنوان مراکز و کرسی دانشگاهی در گزارش‌ها داریم، اصلاً موضوعیتی با عنوان ندارد و در برخی نمونه‌ها علی الاساس وجود نداشته، اما گزارش شده و برایش بودجه هزینه شده است.

دلیل این آشفتگی چیست؟

دلیل این است که هیچ نهاد ناظری در امر فعالیت‌های فرهنگی خارج از کشور مسئولیت ندارد، شاخص و معیار اندازه‌گیری هم نداشته‌ایم و یا نخواسته‌ایم داشته باشیم. ساختارهای اجرایی هم در آسیب‌شناسی فعالیت‌های خود کوتاهی و تعلل می‌ورزند و از آنجایی که کار در خارج یک فرصت مأموریتی ایجاد می‌کند به همان بلای رایج دستگاه‌های اجرایی گرفتار می‌شوند، یعنی گزارش‌نویسی و آمارسازی. ده‌ها مصاحبه و خبر برای یک رویداد فرهنگی در خارج داریم که در زبان فارسی قابل بازیابی است؛ اما در ساده‌ترین جستجوهای اینترنتی به زبان محل مورد اشاره نشانه‌ای از آن نیست.

با افتخار از برگزاری یک رویداد فرهنگی در خارج از کشور گزارش داده شده و تصویر مقامات مسئول و سخنران حین برگزاری نشر می‌گردد و طی مصاحبه درباره اهداف و نتایج سخن گفته می‌شود بدون آنکه نشان دهیم کدام نقطه شهر است، کدام مخاطب را دارد، چه ارزشی را تولید کرده است، فیلم برگزاری، جمعیت مخاطب و .. در کدام سایت قابل مشاهده است. همین نمونه‌ها ولو اندک زمینه تردید نسبت به کارایی یک سیستم و نهاد و در نهایت یک دولت و یک کشور را سبب می‌شود. تا وقتی محک نباشد و آسیب‌شناسی نشود و سره از ناسره تشخیص داده نشود، بخشی از اعتبارات و منابع ما بدین‌گونه تباه شده و تأثیر آن دسته امور فرهنگی قابل استناد هم زایل می‌شود. زمانی رئیس مجمع جهانی شیعه شناسی با یکی از اعضای خبرگان رهبری به آلمان آمدند تا از کرسی شیعه شناسی افتتاح شده‌ای‌ بازدید کنند که خبر فارسی آن در سایت‌های ایرانی وجود داشت؛ اما نشانه‌ای از آن به رغم پرداخت هزاران یورو در واقعیت وجود نداشت. نه شرح درسی، نه نام دانشجویی، نه اعلانی برای آزمون و شیوه گزینش مدرس در سایت یک دانشگاه ۵۰۰ ساله معتبر آلمانی و از همه مهم‌تر به رغم ده‌ها صفحه گزارش، نه پاسخگویی و نه نظارتی.

چگونه باید این روند را اصلاح کرد؟

دوستی می‌گفت تا وقتی میز کارگزاران فرهنگی دستگاه‌های مجری توسعه مناسبات فرهنگی رو به ایران است، گشایشی حاصل نمی‌شود. من به این عبارت دقیق ایشان این جمله را هم اضافه می‌کنم که تا وقتی عملکرد فرهنگی ما در تقویم کشور مقصد جای نگیرد، تا وقتی رویدادهای فرهنگی مشترک که هنر و فرهنگ، موسیقی و نمایش، باورها و اعتقادات، زبان و ادب ما را در دل فرهنگ پذیرنده جای می‌دهد، برگزار نشود، شرایط همین گونه خواهد ماند.

نوروز برگزار می‌کنیم و خانواده های نهادهای ایرانی مقیم مثل بانک، بیمه، شیلات، سفارت و مسجد در آن شرکت می‌کنند با چند نفر مرتبط محدود و گزارش رسانه‌ای می‌دهیم از نوروز ایرانی در فلان جا. در خصوص برخی رویدادها هم مصادره به مطلوب می‌کنیم. مثلا باور عمیق جوامع شیعی به اهل بیت(ع) را به حساب فعالیت خود می‌گذاریم و می‌گوییم فلان تعداد نفر در مراسم عاشورا شرکت کردند. این طبیعی است که در یک شهر شیعیان برای عاشورا گرد آیند چون آن روز یک رویداد نسلی است و کاری به عملکرد فرهنگی من کارگزار ندارد، پرسش آن است که آیا می‌توانیم همان تعداد را برای ولادت امام حسین(ع) هم جمع کنیم؟ اینجا است که نشان می‌دهد این ما بودیم که موفق به تعامل و ارتباط شده‌ایم و یا واقعیتی بوده ما هم از آن برای خود عنوانی گرفته‌ایم.

در مجموع علت اینکه تبلیغات ضد ایران، اسلام و تشیع فروکش نمی‌کند، هم به دلیل قوت و فشار رسانه‌ای طرف‌های معاند و دشمنان است و هم بی‌برنامگی و فرصت‌های به هدر داده بخشی از ما در خارج از کشور.

 اگر وجه دوم اصلاح شود، می‌توان امید به توفیق داشت و گفت سیاست‌های ما در برابر شیعه‌هراسی یا ایران‌هراسی نتیجه‌بخش بوده است؟

چرا باید ناامید بود؟ ما مکلف به اقدام صحیح، درست و مسئولانه هستیم، حتی فارغ از این نگرش تکلیفی، پذیرش مسئولیت اقتضا می‌کند از سرمایه‌ها و فرصت‌ها با برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری، بهره گیریم. طرف مقابل ما هم نیروی سرشار و امکانات لایزال ندارد، حداقل این است بخشی از توفیق او ناشی از ناکارآمدی ماست، عقل حکم می‌کند با هوشمندی و کارآمدی سیستمی، صداقت و شفافیت در اجرا، ملموس‌ کردن عینی دستاوردها و اجتناب از سیاهه نویسی، نیل به این میزان محدود توفیق را از دشمن سلب کنیم. این خود گام بلندی برای تضعیف ایران‌هراسی یا شیعه‌هراسی است.

به عنوان یک رایزن فرهنگی سابق (در آلمان) و یک کارشناس دیپلماسی عمومی در اروپا (لهستان) چقدر در این زمینه تلاش می‌کنید؟

یک پرسش دشوار بیان کردید، طبعاً گزارش عملکردی دوره رایزنی مکتوب و روشن با جزئیات متعدد در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی قابل دسترسی است، مختصر آن هم با ذکر مصادیق تصویری و نشانه‌ای در سایت رایزنی، یوتیوب و کانال تلگرام و فیسبوک قابل مشاهده برای عموم است. هر کجا مصداقاً هم پرسش باشد در باب دلایل و عملکرد، امکان پاسخگویی و روشنگری وجود دارد. در گزارش‌های مکتوب و ارسالی نیز دلایل یک برنامه، اهداف، کمیت‌ها، فرصت‌های متصور و کاستی‌ها به روشنی مورد اشاره شده است.

اگر کارگاهی برقرار شده به روشنی اسامی اشخاص اعم از ایران‌شناس یا شیعه پژوه، میزان دقیق حمایت برای سفر و اقامت، موقعیت علمی و آموزشی به تفصیل قید شده و قابل بازیابی است. اما در باب آن بخش که کار فرهنگی را با دیپلماسی عمومی ممزوج نمودید، به نظر می‌رسد باید روشن کنم فرق فراوانی میان این دو موقعیت است. یک رایزن فرهنگی مسئول گسترش روابط و معرفی بیشتر فرهنگ و هنر کشورش و ارائه دهنده خدمات به اهالی فرهنگ و هنر است که باید در قالب ترتیباتی روشن و شفاف این مأموریت را دنبال کند و نشان دهد از کدام نقطه به کدام نقطه رسانده است. وابسته یا رایزن فرهنگی مبسوط الید است که کار بنیادین انجام دهد و ریشه‌ها را مواظبت کند، جلوه‌ها و شاخ و برگ درخت ایران و تشیع را سایه گستر کند. اما در دیپلماسی عمومی ما با برنامه به دلیل اقتضایی روبرو هستیم برای عبور از یک دوره‌ای که گاه می‌تواند تلخ بوده باشد یا گاه شیرین.

دیپلماسی عمومی بسته به این دو ویژگی باید اشکال و برنامه‌هایی مشخص را بسته به اقتضای زمان و موقعیت مخاطب و مکان دنبال کند که آن تلخی موجب سردی نشود و آن شیرینی به پایداری بینجامد. شرایط ما در لهستان، کشوری که ملتش در تاریخ معاصر بیشترین دوره زیست و کمّی‌ترین تعداد را از میان کشورهای اروپایی با ایران داشته‌اند و می‌توانند در معرفی و ارائه ایران به غرب به صورت عام به دلیل ۹ میلیون مقیم در ایالات متحده و میلیونها نفر دیگر در کانادا، انگلستان، استرالیا و اروپای غربی مؤثر واقع شوند، تابع یک برنامه ویژه برای اقدام در حوزه دیپلماسی عمومی است که تمرکزش بر اشتراکات باید باشد.

جامعه لهستان درباره ایران‌هراسی یا شیعه‌هراسی چه سهمی می‌تواند داشته باشد؟

درباره بستر شناختی این جامعه از ایران باید بر دوره اقامت چند ساله قریب به ۱۱۶ هزار لهستانی در ایران(مهاجرت لهستانی‌ها به ایران در دوره جنگ جهانی دوم) تمرکز کرد، در موضوع تشیع هم کافی است به ویژگی مذهبی این جامعه یعنی تقید عمیق و باورمندانه به کاتولیک عنایت داشت. برای این مردم که مصائب عیسی مسیح برای نجات انسان از ظلم و بی عدالتی را محترم و گرامی می‌دارند، تعزیت حسینی چهره ای دارد که در پشت آن توجه آنان را به شخصیت و پیام امام حسین(علیه السلام) معطوف می‌کند، نمونه‌ای که اخیرا ما با اجرای تعزیه و مرثیه سرایی سنتی شاهدش بودیم (اشاره به اجرای گروه فرهنگی هنری «هومِهر» بوشهر در لهستان به مناسبت اربعین و دهه آخر صفر).

 در پایان بفرمایید چقدر پیام عاشورا می‌تواند برای یک جامعه بیگانه موجب توجه شود؟

این پرسش را باید از پیام‌آور کربلا حضرت زینب(سلام الله علیها) پرسید. مگر ایشان در مواجهه با بیگانگان شامی یا دل‌بریدگان کوفی از چه سیاقی بهره جستند که میراث حماسه حسینی به نسل ما رسید؟ قرن‌هاست روش ما در انتقال موضوع و داستان با این ابزار بوده حالا که از فرم‌های متنوع‌تر در هنر می‌توانیم برای زدن این پل مفهومی استفاده کنیم، چرا نباید انجام دهیم.

زبان خطابه آن روز حضرت زینب(سلام الله علیها) در عهد صفوی شعر شد و در دوره ما می‌تواند اشکال تازه‌ای پیدا کند. موضوع شرح داستان به روش‌های گوناگون است که می‌تواند تصویر غیر دقیق را از ذهن بزداید. در جامعه کاتولیک‌ها این ظرفیت، فرم تعزیت می‌تواند باشد حالا چه ایرلند باشد و چه لهستان، بی جهت نبود وقتی برای نخستین‌بار هنر تعزیه در سال ۲۰۰۱ در آوینیون(شهری در فرانسه) عرضه شد با اقبالی متفاوت مواجه گردید. این مخاطب‌شناسی و موقعیت‌سنجی در بخش نرم‌افزاری هر برنامه و روش عرضه و اجرا است که تصویر تشیع را از آنچه برساخته‌اند؛ مبرا می ‌ازد و معارفش را آشکار می‌دارد.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: