سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

دو نامه جعلی بین عمر و یزدگرد سوم

اكبر ثبوت
کد خبر: ۲۰۱۱۷
۱۳:۰۴ - ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
اشاره: چندی است كه به طور گسترده در اینترنت و برخی مجالس، سخن از نامه‌هایی به میان می‌آید كه مدعی‌اند بین یزدگرد و خلیفه دوم رد و بدل شده است. با دقت در محتوای این نامه‌ها جای تردید نمی‌ماند كه به دست عده‌ای ناشی جعل شده اند و متاسفانه به نظر می‌رسد برخی با سوءاستفاده از تعلقات ملی و میهنی مردم، بر آنند كه به جای پرداختن به حقیقت و بازگویی افتخارات واقعی ایرانیان، زمینه را به گونه‌ای فراهم آورند كه به اصل اسلام بتازند و از ورود آن به این دیار چنان یاد كنند كه هیجان جمعی ناآشنا به تاریخ را برانگیزند و آن گاه دیگر اهداف خویش را پی بگیرند. اگر هم خوشبین باشیم و این كار را به منظور درخشان نشان دادن تاریخ این سرزمین و نمودی از طرز نگرش والای ایرانیان باستان به پاره‌ای از مقولات اجتماعی و دینی به شمار آوریم، باز روا نیست چشم‌پوشانه بگذریم و به یاد میهن‌دوستان واقعی نیاوریم كه برای وصول به‌ هدف درست، نمی‌توان راهی نادرست را در پیش گرفت. مطمئن باشیم كه به قول نویسندة دانشور مقاله حاضر: «در تاریخ حقیقی و راستین ما، به‌اندازه‌ای نقاط روشن هست كه نیازی به استفاده از این شیوه‌ها و حاجتی به جعل و تزویر نیست.»

پیشاپیش از جریحه‌‌دار شدن احساسات خوانندگان ارجمند ـ به سبب كاربرد برخی واژگان اهانت‌آمیزـ پوزش می‌خواهیم و یادآور می‌شویم كه در نقد و بررسی هر متنی، چاره‌ای جز نقل آن نیست. ‏

در برابر گروه طالبان و جریانهای مشابه آن در كشورهای مختلف، كه همه مقدسات اسلامی را در خدمت اهداف جاهلانه و خشونت‌طلبانة خود درآورده‌اند، آری در نقطه مقابل آنها، كسانی پا به میدان نهاده و راه چاره را در آن دیده‌اند كه با تخطئه و تخریب مبانی دینی، به خیال خود تكیه‌گاههای آن جریانها را نابود كنند؛ یا با جعل گزارشها و سند سازی و نشر شایعات بی‌اساس، حقایق را وارونه جلوه دهند و تاریخ را به شكل دلخواه خود ـ اما با فرسنگها فاصله از تاریخ حقیقی ـ ارائه نمایند. به عنوان نمونه‌ای از این اقدامات، نخست دو نامه‌ای را كه ادعا شده یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی و خلیفه دوم برای یكدیگر فرستاده‌اند، با هم بخوانیم:

«نامه عمر به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به آن

یك سند تاریخی/ ایران ما ـ آنچه برای آگاهی هموطنان ارجمند ایرانی در ذیل می‌آید، متن ترجمه نامه خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به او می‌باشد. نسخه اصلی این نامه‌ها در موزه لندن نگهداری می‌شود. زمان نگاشته شدن این نامه‌ها مربوط می‌شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند كه حدوداً چهار ماه به طول انجامید:

از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین، به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس

یزدگرد! من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی‌بینم، مگر اینكه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت كنی. تو سابقا بر نصف جهان حكم می‌راندی؛ ولی اكنون كه سپاهیان تو در خطوط مقدم شكست خورده‌اند و ملت تو در حال فروپاشی است، من به تو راهی را پیشنهاد می‌كنم تا جانت را نجات دهی.

شروع كن به پرستش خدای واحد، به یكتاپرستی، به عبادت خدای یكتا كه همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده‌ایم، او كه خدای راستین است. از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده كه آنها نیز از پرستش آتش كه خطاست، دست بكشند. به ما بپیوند. الله اكبر را پرستش كن كه خدای راستین است و خالق جهان. الله را عبادت كن و اسلام را به عنوان راه رستگاری بپذیر. به راه كفرآمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اكبر را منجی خود بدان.

با این كار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان به دست آر. اگر بهترین انتخاب را می‌خواهی برای عجمها (لقبی كه عربها به پارسیان می‌دادند به معنی كودن و لال) انجام دهی، با من بیعت كن. الله اكبر.‏

خلیفه مسلمین، عمربن الخطاب

***

پاسخ یزدگرد:

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی‌ها و غیر آریایی‌ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب، خلیفه تازیان (لقبی كه پارسیان به عربها می‌دهند به معنی سگ شكاری)

به نام اهورامزدا، آفریننده زندگی و خرد

تو در نامه‌ات نوشته‌ای می‌خواهی ما را به راه راست هدایت كنی، به راه خدای راستینت، الله اكبر؛ بدون اینكه هیچ‌گونه آگاهی داشته باشی كه ما كه هستیم و چه را می‌پرستیم. این بسیار شگفت‌انگیز است كه تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب كرده‌ای، آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف‌گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب‌مانده بیابانگرد است.

[...] تو به من پیشنهاد می‌كنی كه خداوند یكتا را بپرستم، در حالی كه نمی‌دانی هزاران سال است كه‌ایرانیان خداوند یكتا را می‌پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می‌خوانند. هزاران سال است كه در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست. زمانی كه ما داشتیم مهربانی و كردار نیك را در جهان می‌پروراندیم و پرچم پندار نیك، گفتار نیك، كردار نیك را در دستهایمان به اهتزاز درمی‌آوردیم، تو و پدران تو داشتند سوسمار می‌خوردند و دخترانتان را زنده به گور می‌كردید.

شما تازیان كه دم از الله می‌زنید، برای آفریده‌های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید. شما فرزندان خدا را گردن می‌زنید، اسرای جنگی را می‌كشید، به زنها تجاوز می‌كنید، دختران خود را زنده به گور می‌كنید، به كاروانها شبیخون می‌زنید، دسته دسته مردم را می‌كشید، زنان مردم را می‌دزدید و اموال آنها را سرقت می‌كنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را كه شما انجام می‌دهید، محكوم می‌كنیم. حال با این‌همه اعمال قبیح كه انجام می‌دهید، چگونه می‌خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟

تو به من می‌گویی از پرستش آتش دست بردارم. ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می‌بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می‌سازد كه نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیكی به خالق و به همنوع گرم شود. این به ما كمك می‌كند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می‌سازد. خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت‌انگیز است كه شما تازه او را كشف كرده‌اید و نام الله را بر روی آن گذارده‌اید. اما ما و شما در یك سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع كمك می‌كنیم، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می‌كنیم، ما پندار نیك را در بین انسانها ترویج می‌كنیم، ما هزاران سال است كه فرهنگ پیشرفته خود را با احترام به فرهنگهای دیگر بر روی زمین می‌گسترانیم، در حالی كه شما به نام الله به سرزمین‌های دیگر حمله می‌كنید، مردم را دسته دسته قتل عام می‌كنید، قحطی به ارمغان می‌آورید و ترس و تهیدستی به راه می‌اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می‌دهید. چه كسی مسئول این‌همه فاجعه است؟ آیا الله به شما دستور داده قتل كنید، غارت كنید و ویران كنید؟ یا اینكه پیروان الله به نام او این كارها را انجام می‌دهند؟ و یا هردو؟

شما می‌خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیرهایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابانگردهای وحشی می‌خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم. تو به جز نظامی‌گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده‌ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده‌ای كه حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته‌ای كه اكنون می‌خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟

افسوس و ‌ای افسوس... كه ارتش ما از ارتش شما شكست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش كنند و همان پنج بار نماز را بخوانند؛ ولی این بار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند؛ چون گویا الله شما فقط عربی می‌فهمد.

من پیشنهاد می‌كنم كه تو و همدستانت به همان بیابانهایی كه سابقاً عادت داشتید در آن زندگی كنید، برگردید. آنها را برگردان به همان جایی كه عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله‌ای، به همان سوسمار خوردنها و شیر شتر نوشیدنها.

من تو را نهی می‌كنم از اینكه ‌این دسته‌های دزد را در سرزمین آباد ما رها كنی، در شهرهای متمدن ما و در میان ملت پاكیزه ما. این چهارپایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام كنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز كنند و دخترانمان را به كنیزی به مكه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به‌این كارهای جنایتكارانه پایان بده.آریائیها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاك به هر كجا كه بروند، تخم دوستی، عشق، آگاهی و حقیقت را خواهند كاشت؛ بنابراین آنها تو و مردم تو را به خاطر این كارهای جنایتكارانه مجازات نخواهند كرد. من از تو می‌خواهم كه با الله‌اكبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیك نشوی، به خاطر عقاید ترسناكت و به خاطر خوی وحشی‌گری‌ات.

یزدگرد سوم ساسانی»

***

پس از ملاحظه دو نامه مزبور، پرسشهایی برای ما مطرح می‌شود كه پیش از ارائه آنها، لازم می‌دانم یادآور شوم كه من هرگز درصدد ردّیه نویسی بر پیروان آئین زرتشت و تخطئه روحانیان معاصر و گذشتة ‌ایشان نیستم؛ و هم نمی‌خواهم كه‌ایران عصر ساسانی را به عنوان بدترین ظلمتكده‌ها معرفی كنم. نه! من آئین زرتشت را بدون هیچ شبهه‌ای، از ادیان الهی و آسمانی می‌دانم و به همه پیشوایان و پیروان راستین آن ـ در گذشته‌های دور و نزدیك و در جهان امروز ـ حرمت فراوان می‌نهم و در گفتارهای متعدد، به‌وضوح نشان داده‌ام كه فرهنگ و حكمت اسلامی و فرزانگان و عارفانی كه در دامان آن پرورش یافته‌اند، سخت وامدار فهلویان و خسروانیان و مغان خردمند ایران باستان‌اند. حكومت ساسانی را نیز پدیدآرندة یكی از بزرگترین تمدنهای بشری می‌شمارم كه در طول قرنهای متوالی، حتی در میان اقوام بیگانه در سرزمین‌های دوردست، تأثیرات ژرف مثبتی داشته است. منتهی سندسازی و دروغ پردازی ـ به عنوان ارائه افتخارات ملی ـ و قلب واقعیت‌های تاریخی و تحریف حقایق را نیز ناروا می‌شمارم، و آن را به زیان افتخارات و سرفرازیهای اصیل ملت خود می‌دانم؛ و اقدام به مقابله با آن را از این جهت ضروری می‌شمارم كه مبادا كسانی گمان برند آنچه را هم ما در تاریخ خود به آن می‌نازیم، مبتنی بر این‌گونه مدارك و گزارشهای بی پایه است.

آنچه را هم ناگزیرم به عنوان نقطه ضعف‌های جامعة ایران در عصر ساسانی مطرح كنم، یكی به دلیل آن است كه بررسی كافی در پیرامون دو نامة مذكور، جز با توجه به‌این حقایق تلخ ممكن نیست، و دیگر آنكه ثابت شود ما در عین ارج نهادن به همه روشنایی‌ها و خردمندیها و نیكی‌ها در گذشتة خود، آنچه را شایسته نبوده، نادیده نینگاشته‌ایم؛ و با وجود آنچه در ستایش و تقدیس آئین و فرهنگ باستانی خویش و پیشروان و نمادهای آن می‌گوییم، نقش ویرانگر قدرت را در مسخ و مشوّه ساختن گوشه‌هایی از چهرة آیین و فرهنگ منكر نیستیم؛ و اعتراف به وقوع خطاها و پیش چشم داشتن آنها را علاوه بر نشانة انصاف و واقع‌بینی، راهی برای پرهیز از سقوط دوباره در دامهای مشابه آنها می‌شماریم.

اینك برویم به سراغ پرسشها: ‏

الف) در طول بیش از 1400 سال كه از روزگار خلیفه دوم و یزدگرد می‌گذرد، این دو نامه در تألیفات كدام یك از مورخان و محققان بزرگ قدیم و جدید ایرانی و اروپایی كه حوادث مربوط به جنگهای صدر اسلام را گزارش كرده‌اند، نقل شده است؟ من به بسیاری از كتابهایی كه ولو احتمال ضعیفی برای وجود این دو نامه ـ یا منقولاتی از آن دو ـ در آنها بود، مراجعه كردم. به كتابهایی همچون: تاریخ سیاسی ساسانیان (تألیف دكتر مشكور)، ایران در زمان ساسانیان (تألیف كریستن سن)، ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان (تألیف نولدكه، ترجمة زریاب خوئی)، از پرویز تا چنگیز (تألیف تقی‌زاده)، تمدن ایران ساسانی (تألیف ولادیمیر گریگورویچ لوكونین)، ایران در آستانه یورش تازیان (تألیف آ.‌ای كولسنیكف)، مطالعاتی درباره ساسانیان (تألیف كنستانتین اینوسترانتسف)، و از منابع قدیمی كتابهای تاریخ طبری، ابن‌كثیر و غیره. در هیچ یك از این مآخذ، نام و نشانی از دو نامه با چنین محتویاتی ندیدم و از همة آگاهان درخواست می‌كنم در صورتی كه اطلاعی در این مورد دارند، مرا بی خبر نگذارند.

ب) مشخصات هر یك از دو نامه‌ای كه ادعا می‌شود خلیفه و یزدگرد به یكدیگر نوشته‌اند و نسخة اصلی هر دو در موزه لندن است (!؟) چیست؟ دو نامه بر روی كاغذ كتابت شده یا چیز دیگر؟ خط آن چه خطی است؟ مهر و تزئینات احتمالی آن چگونه است؟ هر كدام با چه شماره‌ای در موزة لندن ثبت شده؟ چه كسی اصالت آنها را تأیید كرده؟ علاوه بر این، اگر واقعا چنین نامه‌هایی هست، برای اثبات اصالت آنها و ثبت در تاریخ و استفادة محققان، لازم است كه نه فقط متن آنها به همان زبان اصلی منتشر شود، بلكه باید از روی متن آنها عكسبرداری شود و عكس هر دو منتشر شود و سپس با توجه به خط و كاغذ و انشای هر یك از دو نامه، و تاریخ و مهر و دیگر خصوصیات آن، از سوی كارشناسان در مورد اصالت آن اظهارنظر شود.

ج) بیشتر موزه‌ها و مؤسسات معتبر علمی، برای اینكه داشته‌های ارزشمند و مهم خود را عرضه كنند و اهمیت خود را نشان دهند، اسناد تاریخی مهمی را كه در اختیار دارند، در ضمن فهرستها و كاتالوگها و... معرفی و منتشر می‌كنند تا توجه محققان، به مؤسسة آنها جلب و موجب مزید اعتبار آنها گردد. اینك اگر چنین كاری در مورد دو نامة مزبور، از سوی موزة لندن صورت گرفته، باید پرسید كه در كجا و چگونه؟ لطف كنند تصویر آنچه را در این مورد نوشته و چاپ شده، منتشر كنند ـ با ذكر منبع به صورت دقیق و محل و تاریخ چاپ.

د) جعل‌كننده دو نامة كذایی كه اشراف و احاطة عجیبی بر تاریخ دارد(!) مدعی است كه در میان دو جنگ قادسیه و نهاوند «حدوداً چهار ماه طول كشید.» در حالی كه اگر ایشان، حتی یكی از منابع دم دستی را خوانده بود، چنین حرف خنده‌آوری نمی‌زد؛ زیرا جنگ قادسیه در سال 14هـ . 635م (فرهنگ معین، ج 6، ص 1424) و جنگ نهاوند در سال 21هـ . 642 م (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، ص 1374) روی داد و فاصلة میان دو جنگ، حدود هشت سال بوده نه حدود چهار ماه!

هـ) از توضیحات دقیق مترجم مجهول دو نامه برمی‌آید كه ‌ایشان با تسلط بی‌مانند خود در زبان عرب، پنداشته‌اند عربها كلمه عجم را از این جهت به‌ایرانیان اطلاق می‌كرده‌اند كه آنان را كودن و لال می‌دانسته‌اند و این واژه را به جای دشنام به كار می‌برده‌اند. در حالی كه اگر مترجم دانشمند میهن‌پرست ما كمترین آشنایی با شاهكارهای ادبی فارسی داشت، می‌فهمید كه‌این كلمه در آثار بزرگترین شاعران و نویسندگان ایران به كار رفته و اگر چنان بود كه مترجم و بلكه جعل كنندة آن دو نامه پنداشته، محال بود كه آنان از این واژه استفاده كنند. بنگرید:

فردوسی: كجا شد فریدون و ضحاك و جم؟

‏مـهـان عـرب، خـسروان عـجم

سنایی: مرد را چون هنر نباشد كم‏

چه ز اهل عرب، چه ز اهل عجم ‏

نظامی: همه ملك عجم خزانة من‏

در عرب ماند خیلخانة من

سعدی: كه را دانی از خسروان عجم‏

ز عهد فریدون و ضحاك و جم

نیز: چنین گفت شوریده‌ای در عجم ‏

به كسری كه:‌ای وارث ملك جم

همچنین احادیث بسیاری از پیامبر(ص) و ائمه (ع) در ستایش ایرانیان وارد شده كه در آن احادیث، از ایرانیان با عنوان عجم یاد كرده‌اند؛ آنگاه بسیار مضحك است كه كسی بگوید آن بزرگواران، در همان سخنانی كه‌ایرانیان را ستوده‌اند، آنان را تحقیر كرده و به آنان دشنام داده‌اند. این هم یك نمونه از احادیث مزبور كه دو محدث بزرگ اهل سنت ـ حاكم و ذهبی ـ به روایت از عبدالله پسر خلیفه دوم از حضرت رسول(ص) نقل كرده‌اند: «لو كان الایمان معلقاً بالثریا، لناله رجال من العجم و اسعدهم به الناس: اگر ایمان به ستارة پروین آویخته باشد، مردانی از عجم به آن خواهند رسید.» (مستدرك حاكم، ج 4، ص 395- متن و پاورقی) و البته حدیث دیگری با این عبارت نیز از پیامبر(ص) نقل شده و آن نیز درست و به همین معناست: «و لو كان الدین معلقاً بالثریا، لناله رجال من فارس». (تفسیر كشف‌الاسرار، ج 9، ص 198)

به علاوه اگر خلیفه چنین نامه‌ای نوشته و در آن، ایرانیان را عجم (به عنوان یك دشنام) خوانده بود، چگونه پس از جنگ قادسیه و بلكه قبل از آن، هزاران ایرانی به سپاه اعزامی از سوی آن خلیفه پیوستند و در میدانهای جنگ، كمكهای سرنوشت‌ساز به آن سپاه كردند؟ این هم گزارشی به قلم دكتر مشكور از محققان معاصر ایران: ‏

‏«در جنگ قادسیه چهارهزار تن دیلمی كه از دلیران گیلان و گارد مخصوص شاهنشاه بودند، از دیگر سپاهیان كناره گرفته و به میدان نرفتند و پس از شكست ایرانیان، جانب عرب را گرفته، اسلام را پذیرفتند. بسیاری از سرداران ایرانی نیز خود را تسلیم سپاه عرب می‌نمودند و حتی علیه لشكریان ایران به جنگ پرداخته و در نزد عرب قبول خدمت می‌كردند.» (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، ص 1395ـ برای منبع قدیمی بخشی از این روایت نیز بنگرید به ترجمة تاریخ طبری، ج 5، ص 1741؛ توضیحات بیشتر نیز در دنبالة همین گفتار خواهد آمد.)

البته در میان هر قومی، در پاره‌ای موارد، نام اقوام دیگر كه با زبان آن قوم آشنا نبوده‌اند، مجازاً به معنای ناآشنا به زبان ـ و ناآگاه از زبان ـ و امثال آن به كار می‌رفته؛ چنان كه در فارسی، گاهی گفته می‌شود فلانی از بیخ عرب است! ولی ناگفته واضح است كه كلمة عرب در فارسی، در اصل به معنی ناآشنا و ناآگاه نیست. در میان عربها نیز كلمة عجم گاهی به معنای ناآگاه از زبان عرب استعمال می‌شده و گاهی نیز آن را به صورت تحقیرآمیز به كار می‌برده‌اند كه در نتیجه، كار به اعتراض ایرانیان غیرتمند می‌انجامیده؛ چنان كه قریب یك قرن پیش در ملاقات مرحوم سیدحسن مدرس با صدراعظم عثمانی، صدراعظم دستور می‌دهد چای «عجمی» بیاورند. مدرس به مترجم خود می‌گوید: «به جای كلمة عجم، لفظ ایرانی را به كار برند؛ زیرا كلمة عجم از ریشة عجمه (روان نبودن زبان) گرفته شده و استعمال این كلمه در مورد ملل غیرعرب، برای همة آنها تحقیرآمیز است؛ لذا خواهشمندم كلمة عجم را از قاموس زبان خودتان حذف كنید و به جای آن، كلمة ایرانی را به كار برید.» (تاریخ بیست سالة ایران، حسین مكی، ج 1، ص439)

مترجم دو نامة یاد شده (و به تعبیر صحیح‌تر، جعل كنندة آن) در توضیح معنای واژة «تازی» نیز نهایت دانایی را نشان داده و آن را «سگ شكاری» معنی كرده‌اند. و نبوغ ایشان در استنباط این معنی از این كلمه، مرا به یاد این ماجرا انداخت كه سالها پیش، یكی از دشمنان ایران كه مترجم یا جاعل محترم دو نامة كذایی ـ در زبان‌شناسی و فقه اللغه ـ شاگرد او هستند، مدعی بود كلمة پارسی (ایرانی) و پارس (فارس) از ریشة پارس به معنی وق وق سگ گرفته شده است!

اما در مورد كلمة تازی باید دانست كه یك واژة برگرفته از آن (یعنی تازیك) در زبان فارسی هم بر عربها و هم بر ایرانیان اطلاق می‌شده. (فرهنگ معین، 1/1007) و تازیك به معنای ایرانی همان است كه به صورت تاجیك ـ عنوان قوم ایرانی ساكن در منطقة تاجیكستان كنونی ـ درآمده (فرهنگ معین، ج1، ص7 - 996) و تاجیكی نیز لهجه‌ای است از گروه لهجه‌های ایرانی كه در تاجیكستان بدان تكلم می‌كنند. در مورد اطلاق نام تازی به عربها در زبان فارسی نیز باید دانست كه در عصر ساسانیان، قبیلة «طیّ» همسایه شاهنشاهی ایران و از نیرومندترین قبایل عرب بوده است؛ و چون منسوبان به آن قبیله (همچون حاتم، بخشندة نامی) طایی خوانده می‌شده‌اند، ایرانیان ـ از باب تسمیة كل به جزء ـ همة عربها را طایی می‌شمرده و این كلمه را تازی تلفظ می‌كرده‌اند. نیز درخور ذكر است كه خسروپرویز پادشاه بزرگ ساسانی، برای جنگ با اعراب شورشی در واقعة ذیقار، مردی از همین قبیلة طی ـ و به تعبیر بهتر، یكی از طائیان و تازیان ـ به نام ‌ایاس طایی را برگزید كه پیش از آن نیز او را برای مقابله با تعدیات رومیان فرستاده بود و او رفته و پیروزمندانه بازگشته بود؛ و چون خسرو بر حاكم منطقة حیره خشم گرفت، ایاس را به حكومت آنجا منصوب كرد. به‌این ترتیب شگفت‌آور است كه ادعا شود ایرانیان، افراد قبیله‌ای را كه یكی از اعضای آن تا بدین حد در نزد شاهنشاه آنان حرمت داشته، سگ خطاب می‌كرده‌اند! (در مورد قبیلة طی و ایاس طایی بنگرید به فرهنگ معین، ج5، صص370، 1108، 1007؛ اعلام زركلی، 2/33؛ دانشنامة جهان اسلام، ج 6، صص 9-268)

و ) تاریخ نویسانِ نزدیك به عصر یزدگرد سوم، گزارشهایی ـ با اسناد متصل و زنجیره‌های پیوسته ـ از گفتگوهای عربها با یزدگرد و سرداران سپاه او آورده‌اند كه مضمون آنها كاملاً برخلاف مندرجات نامة منسوب به یزدگرد است. برای نمونه: طبری كه در قرن سوم هجری می‌زیسته، با اسناد متصل گزارش كرده است كه وقتی فرستادگان سپاه عرب با یزدگرد ملاقات كردند، یزدگرد گفت: از آنها بپرسند كه: «چرا آمده‌اید و محرك شما در كار جنگ و طمع بستن در دیار ما چیست؟» یكی از فرستادگان در پاسخ او ضمن سخنانی گفت: «ما شما را به دین خودمان می‌خوانیم كه نیك را نیك شمرده و زشت را زشت دانسته؛ و اگر دین ما را بپذیرید، كتاب خدا را در میانتان می‌گذاریم و شما را به پیروی از آن می‌خوانیم كه احكام آن را گردن نهید؛ و خود بازمی‌گردیم و شما دانید و كشورتان. اگر هم دین ما را نپذیرید و جزیه دهید، از ما در امان خواهید بود و ما از شما حمایت می‌كنیم، وگرنه با شما می‌جنگیم.»

یكی دیگر از فرستادگان نیز گفت: «ما گواهی می‌دهیم كه پیامبر آئین حق را آورد و آن را از نزد حق آورد و به ما گفت هر كه پیرو دین شما شود، همان حقوق و تكالیف شما را دارد؛ و هر كه آن را نپذیرد، از او جزیه بخواهید و چون جزیه داد، وی را مانند خود حمایت كنید و هر كه نداد، با وی جنگ كنید.» یزدگرد در پاسخ این سخنان گفت: «با من این گونه سخن می‌گویی؟» سپس دستور داد یك بار خاك بر گردن سركردة فرستادگان عرب بار كردند و او را با همین وضعیت از مداین بیرون كردند. (ترجمة تاریخ طبری، ج 4، صص 1653 تا 1656 نقل به تلخیص)

دكتر مشكور نیز گزارش كرده است كه نعمان ـ یكی از فرستادگان عرب ـ به یزدگرد گفت: «ما شما را به‌این دین دعوت می‌كنیم كه‌این كیش هر چیز نیكو را نیكو دانسته و هر بدی را بد شمرده است. اگر قبول نكنید، یكی از دو كار كه آسانتر است، دادن جزیه است، آن را بپذیرید. اگر (دعوت پیامبر ما را) اجابت كنید، ما قرآن را نزد شما می‌گذاریم تا به احكام آن عمل كنید و ما شما را به حال خود رها كرده، باز می‌گردیم و كشور شما را به شما وامی‌گذاریم؛ وگرنه جزیه بدهید تا ما خود حامی و نگهبان شما باشیم، وگرنه با شما جنگ خواهیم كرد.» (تاریخ سیاسی ساسانیان، دكتر مشكور، ج 2، ص 7-1326)

نیز طبری آورده است كه رستم فرخزاد سردار سپاه یزدگرد سوم، زهره بن حویه ـ طلیعه‌دار سپاه مسلمین ـ را برای گفتگو دعوت كرد و از او پرسید: «دین شما چیست؟» زهره گفت: «ستون آن دین كه جز با آن پای نگیرد، شهادتین است و نیز اینكه به آنچه رسول(ص) از نزد خدا آورده، اعتراف كنند.» رستم گفت: «دیگر چه؟» گفت: «دیگر اینكه بندگان را از بندگی بندگان به سوی بندگی خداوند سوق دهند و بپذیرند كه همة مردمان، فرزندان آدم و حوا هستند و همه از یك پدر و مادر و با یكدیگر برادرند.» پس رستم گفت: «اگر به‌اینها رضایت دهیم و من و قومم دین شما را بپذیریم، چه خواهید كرد؟ آیا به سرزمین خود بازمی‌گردید؟» زهره گفت: «آری به خدا، و هرگز به دیار شما نزدیك نمی‌شویم، مگر برای تجارت یا برآوردن نیازهامان.» رستم گفت: «پارسیان از روزگار پادشاهی اردشیر اجازه نداده‌اند كسی از مردم دون‌پایه از كار خود (پیشة مخصوص به طبقة خود) خارج شود و می‌گفته‌اند كه اگر كسی از كار خود خارج شود، از حدّ خود تجاوز می‌كند و با اشراف دشمنی می‌كند.» زهره گفت: «ما از همة مردم برای مردم بهتریم و نمی‌توانیم آن گونه باشیم كه شما می‌گویید. ما دربارة مردم دون‌پایه، حكم خدا را اطاعت می‌كنیم.» (ترجمة تاریخ طبری، ج5، صص 90 - 1687)

نیز طبری گزارش كرده است كه رستم فرخزاد در گفتگو با ربعی‌بن عامر كه فرستادة سپاه مسلمانان بود، از او پرسید: «چرا آمده‌اید؟» و او پاسخ داد: «خدا ما را برانگیخته تا هر كه را بخواهد، از پرستش بندگان به پرستش خدا سوق دهیم. و از تنگناهای دنیا به وسعت آن ببریم؛ و از ستم دینها به عدل اسلام برسانیم. ما را با دین خود سوی خلق فرستاده تا آنها را به دین خدا دعوت كنیم؛ هر كه از ما بپذیرد، از او بپذیریم و از نزد او بازگردیم و او را با سرزمینش رها كنیم كه عهده‌دار آن باشد؛ و هر كه به انكار برخیزد، با او پیكار كنیم تا به وعدة خدا برسیم. ما سه روز صبر می‌كنیم تا تو در كار خود و قومت بنگری؛ و تو در این سه روز، یكی از سه راه را انتخاب كن: یا اسلام را برگزین و ما تو را و سرزمینت را به تو وامی‌گذاریم؛ یا جزیه بده كه می‌پذیریم و از تو می‌گذریم؛ اگر از یاری ما بی‌نیازی، می‌رویم و اگر به یاری ما نیاز داری، از تو دفاع می‌كنیم؛ و اگر هیچ یك از این دو راه را نپذیری، روز چهارم جنگ است و تا روز چهارم جنگ را آغاز نمی‌كنیم، مگر تو آغاز كنی. من این را از طرف یارانم و همة سپاهیان تعهد می‌كنم.» رستم گفت: «مگر تو سردار سپاهی؟» او گفت: «نه، ولی مسلمانان نسبت به هم مانند یك پیكرند و پایین‌ترین فرد ایشان می‌تواند از جانب بالاترینشان تعهد كند.» (ترجمة طبری، ج5، صص 93 - 1690) ‏

یكی دیگر از فرستادگان نیز كه دید رستم بر تخت نشسته، خطاب به اطرافیان وی گفت: «ما مردم عرب همه با هم برابریم و كسی از ما دیگری را به بندگی نمی‌گیرد، مگر آنكه اسیر جنگ باشد. پنداشتم همان‌گونه كه ما برابریم، شما نیز با قوم خود برابرید. بهتر بود به من می‌گفتید كه برخی از شما خدای برخی دیگر هستید!» برخی از ایرانیان با شنیدن سخنان وی گفتند: «به خدا او سخنی گفت كه بندگان ما پیوسته به آن متمایل خواهند بود.» (ترجمة طبری، ج 5، صص 6- 1695) نیز كسانی دیگر از فرستادگان به او گفتند: «امیر ما به تو می‌گوید كه همزیستی مایة بقای فرمانروایان است. تو را به چیزی می‌خوانم كه برای تو و ما بهتر است: سلامت تو در آن است كه دعوت خدا را بپذیری و ما سوی سرزمین خویش رویم و تو به سرزمین خودت بازگردی و با همدیگر دوست باشیم؛ خانة شما از شما باشد و كارتان به دست خودتان باشد؛ و هرچه از سرزمین‌های دیگر به دست آوردید، از آن شما باشد نه ما؛ و اگر كسی قصد شما كرد یا بر شما چیره شد، ما یاران شما باشیم.‌ای رستم، از خدا بترس، مبادا هلاك قوم تو به دست تو باشد. میان تو و بهره‌وری از اسلام، حایلی نیست جز اینكه به آن بگروی.» (ترجمة طبری، ج5، ص 1700)

نیز مسلمانان وقتی به قصر سپید رسیدند، به كسانی از ایرانیان كه در آنجا محصور بودند، گفت: «سه راه در پیش دارید كه هریك را می‌خواهید، انتخاب كنید.» گفتند: «چیست؟» مسلمانان گفتند: «یكی اسلام كه اگر اسلام بیارید، حقوق و تكالیف شما مانند ماست؛ و اگر نمی‌خواهید، جزیه بدهید؛ و اگر نمی‌خواهید جنگ می‌كنیم.» سخنگوی ایرانیان پاسخ داد: «ما همان راه دوم را می‌پذیریم و دو راه اولی و سومی را رد می‌كنیم.» (همان منبع، ج5، ص3 - 1812)

این نیز گزارشی دیگر از كتاب طبری كه در ضمن آن، سخنان رستم فرخزاد (سردار بزرگ ساسانی در جنگ با مسلمانان) را در مقایسه میان وضعیت سپاه خود و سپاه مقابل آورده است: سپاه رستم مردی ازمسلمانان را ربودند و به نزد رستم بردند. رستم ضمن گفتگو با آن مرد از وی پرسید: «یعنی سرنوشت ما را به دست شما داده‌اند؟» و او در پاسخ گفت: «اعمال خودتان شما را به دست ما داده و خدا به سبب آن اعمال، تسلیمتان كرده است.» پس رستم خشمگین شد و دستور داد گردن او را زدند؛ آنگاه رستم آهنگ حركت كرد و سپاه وی اموال كسان را به زور گرفتند و به زنان تجاوز كردند و میخوارگی كردند و بومیان فریاد پیش رستم آوردند و از رفتاری كه با اموال و فرزندانشان می‌شد، شكایت كردند. رستم در میان جمع به سخن ایستاد و گفت: «ای گروه پارسیان! به خدا آن مرد عرب راست می‌گفت. به خدا اعمال ما سبب زبونی ما شده. به خدا رفتار عربان كه با ما و مردم در حال جنگند، از رفتار شما بهتر است. خدا (در گذشته‌ها) شما را به سبب رفتار نیكو و عدالت و پیمانداری و نیكی بر دشمنان پیروز می‌كرد و بر شهرها تسلط می‌داد. اكنون كه رفتار خود را عوض كرده‌اید و این كارها را پیش گرفته‌اید، خدا نیز كار شما را دیگرگون می‌كند و بیم آن هست كه قدرت خود را از شما بگیرد.» سپس رستم فرستاد تا تنی چند از آنها را كه مایة شكایت مردم شده بودند، كشتند. (ترجمة تاریخ طبری، ج 5، صص 7 - 1676)

باری، بجاست كه گزارش‌های مورخان نزدیك به عصر یزدگرد را از گفتگوهای او و سرداران او با مسلمانان، با محتویات نامة منسوب به او مقایسه كنید و سپس با در نظر گرفتن تصویر حقیقی جامعة ایران در آن روزگار ـ به گونه‌ای كه در منابع معتبر منعكس است ـ ببینید كه آن نامه، چقدر بازگوكنندة واقعیت‌های تاریخی است.

ز) در نامه‌ای كه از قول یزدگرد سوم جعل شده، می‌خوانیم: «هزاران سال است كه در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر، این رویّة زندگی روزمرة ماست... زمانی كه ما داشتیم مهربانی و كردار نیك را در جهان می‌پروراندیم و پرچم پندار نیك، گفتار نیك، كردار نیك را در دستهایمان به اهتزاز درمی‌آوردیم. ما و شما در یك سطح و مرتبه نیستیم. ما به همنوع كمك می‌كنیم. عشق را در میان آدمیان قسمت می‌كنیم. ما پندار نیك را در بین انسانها ترویج می‌كنیم. ما هزاران سال است كه فرهنگ پیشرفتة خود را با احترام به فرهنگهای دیگر بر روی زمین می‌گسترانیم... ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم. شما تازیان برای آفریده‌های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید، شما فرزندان خدا را گردن می‌زنید، اسرای جنگی را می‌كشید، به زنها تجاوز می‌كنید، دختران خود را زنده به گور می‌كنید، به كاروانها شبیخون می‌زنید، دسته دسته مردم را می‌كشید، زنان مردم را می‌دزدید و اموال آنها را سرقت می‌كنید.»

این عبارات كه هر یك شاهدی صادق بر كذب انتساب آن به یزدگرد سوم است، و به دروغ حكایت از آن دارد كه نظام اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و دینی ایران در روزگار آن شاه و اسلاف وی، به نیكوترین وضع ممكن بوده و در مقابل، جامعة عرب در بدترین شرایط به سر می‌برده، ما را با پرسشهایی بلاجواب مواجه می‌كند:

1ـ عربهایی كه جمعیت آنان ـ از مرد و زن و پیر و جوان و كوچك و بزرگ ـ به یك دهم جمعیت ایرانیان نمی‌رسیده و به قدر یك صدم از ثروت و دانش و فرهنگ و تمدن و امكانات و تجهیزات اقتصادی و نظامی و جنگی ایرانیان را نداشتند، چگونه توانستند به آن راحتی، كشور پهناور ایران را كه حدود 140 میلیون جمعیت داشت، (تاریخ اجتماعی ایران، سعید نفیسی، ج 2، صص 5 - 24) تسخیر كنند؟

و چه شد كه بنا بر آنچه در نامة كذایی به یزدگرد منسوب شده: «ارتش ما از ارتش تازیان شكست خورد و مردم ما مجبور شدند...» مگر نه‌اینكه به گواهی محققان، در مهمترین و سرنوشت‌سازترین شكستی كه به سپاه یزدگرد در جنگ با اعراب وارد شد و عربها آن را فتح‌الفتوح شمردند، شمار مسلمانان 30 هزار و شمار سپاه یزدگرد 150 هزار بود. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، ص 1374؛ از پرویز تا چنگیز، تقی‌زاده، ص 199) و در جنگ قادسیه نیز كه پیش از آن روی داد و در تمام تاریخ عرب تا آن روز، جنگی به عظمت آن رخ نداده بود، شمار سپاه مسلمانان 30هزار و شمار سپاه یزدگرد 120هزار بود و در سپاه یزدگرد به سرداری رستم فرخزاد، 33 فیل بود كه فیل سفید معروف به شاپور پیشاهنگ فیلها بود. 18 فیل در قلب و 8 فیل در جناح راست و 7 فیل در جناح چپ بود؛ بر هر یك از فیلها، تخت حامل جنگجویان مختلف بود كه تیرانداز و تبردار و زوبین افكن بر آنها سوار بودند و خود فیل حمله می‌كرد و سواران مساعدت می‌نمودند. سی‌هزار سلسله‌دار در آن سپاه بود كه دژهای متحرك سپاهی را تشكیل می‌دادند ـ به‌این شكل كه هر صفی با زنجیر بسته شده و نمی‌گذاشتند دشمن در صفوف آنها رخنه كند. اسلحة ایرانیان از هر حیث كامل و بی مانند بود، زره و كلاهخود و بازوبند و زانوبند حربه‌دار و موزه و سپر و شمشیر دودمه (قمه) و نیزه و تیر و كمان و مخصوصاً تیرهای پنجگان كه كمتر خطا می‌كرد و مانند پنجة دست بود ـ بعضی كوتاه و بعضی بلندـ كه اگر هر پنج تیر به هدف ننشیند، غالباً یك یا دو از آنها اصابت می‌كرد و زخم آن به سبب سنگینی بنیة پنجه و آویختن آن به مجروح، بسیار سخت بود. این نوع سلاح معروف و مؤثر مخصوص ایرانیان بود. گرز و تبرزین هم سلاحی سودمند و كارگر بود. یك نوع سلاح دیگر نیز كمند بود كه سپاهیان ماهر آن را بر دشمن می‌انداختند و با قلاب او را می‌كشیدند و می‌كشتند. ایرانیان به سلاح اعراب سخت استهزاء می‌كردند و تیرهای آنها را دوك می‌گفتند. اغلب اعراب فاقد سلاح خوب و خصوصاً زره بودند. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج2، صص30 - 1329) خلیفه دوم نیز در نامه به سردار اعزامی خود می‌نویسد: «سوی پارسیان رو... سوی قومی می‌روی كه شمارشان بسیار است و لوازم فراوان و نیروی بسیار دارند.» (ترجمة تاریخ طبری، ج4، ص 1643) ‏


پیوستن ایرانیان به مسلمانان

2- چرا به گونه‌ای كه قبلاً گفتیم، ایرانیان به عربها می‌پیوستند و اسلام می‌آوردند؟ این هم توضیحات دیگری در این باره: به گزارش دكتر مشكور: در آغاز افرادی كه قبول اسلام می‌نمودند، از افسران ایرانی بودند كه تسلیم لشكر اسلام می‌شدند و سپس كم و بیش عده‌ای از سربازان آنها به آنان ملحق می‌گشتند. پس از ایشان، دهقانان ایرانی با برزگران و پیروان خود به اسلام می‌گرویدند و به‌خصوص در مشرق ایران، یعنی در خراسان، عدة كثیری از پیروان دین پیشین به اسلام گردن نهادند. شهرنشینان و سایر دسته‌های ده‌نشین به خصوص ساكنان قراء و قصباتی كه در تصرف مسلمانان درآمدند، پس از طبقات عالیتر به‌تدریج به اسلام می‌گرویدند.

كارگران زرتشتی كه با آتش و آب و خاك سر كار داشتند و به عنوان «نجس» مورد تحقیر همكیشان خود قرار می‌گرفتند، آزادی خود را از این فشار روحی در قبول اسلام می‌یافتند. و چون اسلام نظام طبقاتی را از بین برده بود، كشاورزان كه سابقاً وابسته به ده خود بودند، اختیار یافتند كه خود را از وابستگی رهانیده، به هر كجا كه بخواهند، سفر كنند. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج2، صص 3 - 1442)

یزدگرد یكی از سران سپاه را به نام سیاه كه دیلمی‌نژاد و نسبت به دیگرسرداران، ارشد و ارجمندتر بود، با عده‌ای از سرداران به خوزستان فرستاد. سیاه با عده‌ای قریب سیصد تن كه هفتاد مرد بزرگ از خانواده‌های جلیل در میان آنها بودند ـ خصوصاً هفت خاندان مشهور و بزرگ ایران ـ رؤسای قوم و سران سپاه را دعوت نمود و به آنان گفت: «بهتر این است كه ما در مقابل مسلمانان تسلیم شویم و اسلام را بپذیریم.» تمامی اتباع او نیز گفتند: «ما مطیع امر تو خواهیم بود.» سیاه به یكی از سران عرب به نام ابوموسی پیام تسلیم داد و درخواست كرد كه شرایط آنان برای تسلیم پذیرفته شود. ابوموسی گفت: «چون مسلمان شوید با ما یكسان خواهید بود و هیچ امتیازی نخواهید داشت.» سیاه بر گرفتن امتیازات و مزایا اصرار كرد و گفت: «ما باید مزیّتی داشته باشیم.» فرماندهان عرب در این مورد، از خلیفه كسب تكلیف نمودند و او اجازه داد كه به آنها امتیاز داده شود و هر كه خوب امتحان دهد، در عدد دلیران و به اصطلاح عرب «اهل البلاء» محسوب شود. این سیاست تأثیر بسیار مثبتی داشت و سیاه با سپاه خود مسلمان شدند. ‏

همین سیاه بود كه با تدبیر خود یك قلعة بسیار مهم و محكم را نیز برای مسلمانان فتح كرد. از شرح‌حال سیاه معلوم می‌شود كه او مقدم بر سران سپاه بود؛ زیرا رجال هفت خاندان زیر پرچم او بودند و با تسلیم و اسلام او، كار یزدگرد پریشانتر گردید، به حدی كه نتوانست در فارس هم بماند. شهرهای خوزستان یكی بعد از دیگری ساقط و تسلیم شد و كار آن سامان یكسره گردید. سردارانی كه زیر لوای سیاه بودند و سپس هریك از آنها به فرماندهی عده‌ای از سواران ایرانی در سپاه اسلام منصوب شدند، عبارت بودند از: خسرو كه بعدها لقب «مقلاص» یافت، شهریار شهرویه، افروذین (شاید فریدون باشد) و شیرویه كه شخص اخیر با ده سوار برای عقد پیمان تسلیم و گرفتن امتیاز، نزد ابوموسی رفته بود. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، صص 6 - 1364) ‏

در فتح شهر بهرسیر (ویه اردشیر) نیز سعد سردار سپاه عرب از شیرزاد یعنی سردار ایرانی كه به اطاعت عرب درآمده بود، مدد خواست و او منجنیق و عرّاده‌های جنگی را ساخت و جنگجویان مسلمان با كمك سپاهیان عجم، محاصرة شهر را تنگتر كردند. سرانجام اهل شهر تاب مقاومت نیاوردند و پس از دو ماه محاصره، شهر گشوده و غنائم بسیار از آن ربوده شد. این نخستین جنگ مهمی بود كه برای فتح یكی از شهرهای هفتگانه واقع شد و نخستین واقعه‌ای بود كه آلات مهمة جنگی، مانند عرّاده و منجنیق در آن به كار رفت. شیرزاد در این جنگ بیست منجنیق برای فتح بهرسیر نصب كرده و چندین عرّاده را به راه‌انداخته بود.

پس معلوم می‌شود كه در آن جنگ، تنها دلیری اعراب شهر را نگشود، بلكه هنر ایرانیان و كمك آنان موجب فتح گردید. چون عدة اسیران مقیم بین‌النهرین بالغ بر صد هزار مرد گردید، شیرزاد از سعد درخواست كرد تا اداره امور آنان را به وی واگذار كند. سعد هم اختیار آنها را به شیرزاد داد و او آنها را آزاد كرده، در قریه‌ها و قصبات و دیار خود سكنی داد كه آزادانه مشغول كشاورزی شوند. سعد، خلیفه را نیز از این اقدام آگاه كرد و او این اقدام را تصویب و تأیید نمود و این دستور دیگر را هم داد كه: «هركس با اعراب جنگ نكرده و بعد از فتح، به‌ایرانیان جنگجو نپیوسته، آزاد است كه به محل خود برگردد و مشغول كار خود شود؛ و هركس به‌ایرانیان پیوسته و اظهار پشیمانی و اطاعت كند، مشمول عفو خواهد شد و به آزادی به كار خود خواهد پرداخت.» (تاریخ سیاسی ساسانیان، ج 2، صص 2 - 1341)

 

رواج آیینهای دیگر

3- چرا پیش از ورود اسلام به‌ایران، آئین مسیحیت و آئین‌های دیگر به‌سرعت در ایران در حال پیشرفت بود و كوششهای موبدان و حكام ایران در ترویج آئین زرتشتی و سركوب مسیحیت و آئین‌های دیگر، به نتیجه مطلوب نمی‌رسید؟ این هم توضیحاتی به نقل از منابع معتبر ایرانی:

موبدان از آزار و كشتن پیروان مذاهب دیگر - مانند مسیحیان و به‌خصوص مانویان و مزدكیان دریغ نمی‌كردند. از این جهت تمام ارباب مذاهب و روشنفكران با ایشان مخالف بودند و در براندازی دولت ساسانی كه از موبدان حمایت می‌كرد، می‌كوشیدند. ساسانیان بر پیروان سایر ادیان سخت می‌گرفتند و به كمتر دینی اجازه تبلیغ و آزادی عمل می‌دادند. در شرح حال كرتیر (موبد بزرگ ایران در دوره شاپور اول) گزارش جنایات او در حق مسیحیان و مانویان و پیروان ادیان دیگر آمده است. پادشاهان ساسانی چندین بار به زور و جبر خواستند كه ارمنی‌های مسیحی گریگوری را به دین زرتشت درآورند و چه خونها كه در این راه نریختند و چه جنایتها و كشتارها كه نكردند! اما سرانجام نتوانستند ارمنستان را زرتشتی كنند؛ و چون رومیان مسیحی مذهب بودند، پادشاهان و بزرگان ایران خیال می‌كردند كه هركس مسیحی شود، طرفدار روم می‌گردد و بنابراین جاسوس است و باید او را كشت.

آنقدر در این كار افراط كردند كه عكس‌العملی در خود ایران پیدا شد و به دلیل منفوریتی كه مغان در نزد روشنفكران پیدا كردند، بسیاری از مردم ایران به كیش مسیحی گرائیدند. حتی بعضی از شاهزادگان و بزرگان كشور به آن دین درآمدند؛ از آن جمله انوشكزاد پسر نوشیروان كه در غیاب پدرش ادعای پادشاهی كرد و سرانجام به قول مادرش در این راه شربت شهادت نوشید. اگر دین اسلام تا صد سال دیرتر به‌ایران می‌آمد، اكثر مردم ایران مسیحی شده بودند و كیش عیسوی مذهب رسمی ایران می‌شد. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج2، صص 3 - 1392)

 

همداستانی علیه ساسانیان

4- چرا اقوام غیرعرب و حتی غیرمسلمان، در جنگ با حكومت ساسانی، به اعراب كمك می‌كردند كه توضیح آن گذشت و دكترمشكور نیز در معرفی سپاهی كه مدائن ـ پایتخت ساسانیان ـ را فتح كردند، می‌نویسد: بر این سپاه هیچ نامی جز فاتحان نمی‌توان نهاد؛ زیرا اگر آنان را عرب بخوانیم، مسلماً ملل غیرعرب مانند نبط (آرامیان) كه بومیان بین‌النهرین بودند، و نیز دیلمان و خود ایرانیان بسیار بودند كه دوش به دوش اعراب می‌جنگیدند. اگر بگوییم مسلمین، باز مسلماً در میان آنان غیرمسلمانان نیز بسیار بودند كه از خود اعراب مسیحی و پیروان مذاهب و ادیان دیگر و حتی از زرتشتیان بودند. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج2، ص 1342) ‏

در حمله عرب، مسیحیان آرامی نژاد بین‌النهرین با اعراب بر ضد ایرانیان زرتشتی همداستان شدند و بر دولت ایران بشوریدند؛ اما كشتارهایی كه (شاهان ایران) از مانویان و مزدكیان می‌كردند، خیلی مهیب‌تر بود، تا اینكه پیروان آن دو فرقه، به یك سازمان زیرزمینی تبدیل شدند و در امور دولت ساسانی اخلال و كارشكنی می‌كردند و چه بسا كه به مهاجمان عرب یاری مـی‌نمودند و راهنما و یاور ایشان بودند. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، صص 4 - 1393، نیز بنگرید به: از پرویز تا چنگیز، تقی زاده، ص 188)

 

تبعیض‌های اجتماعی

5- چهره‌ای كه در نامة منسوب به یزدگرد، از جامعة ایران ترسیم شده، با گزارشهایی كه محققان تاریخ از آن جامعه ارائه داده‌اند، چه تناسبی دارد؟ برای نمونه‌این گزارشها را از كتاب تاریخ اجتماعی ایران می‌آوریم كه مؤلف آن (استاد سعید نفیسی) در بسیاری موارد، ستایش از ایران باستان را تا مرز حماسه سرایی رسانده و در نكوهش اعراب و تقبیح رفتارهای آنان با ایرانیان سنگ تمام گذاشته است: «در دورة ساسانی، از 140 میلیون جمعیت ایران، تنها یك میلیون و نیم حق مالكیت داشته و دیگران ( 5 /138 میلیون تن انسان) همه از این حق طبیعی خداداد محروم بوده‌اند. ناچار هر آئین تازه‌ای كه‌این امتیازات ناروا را از میان می‌برد و برابری فراهم می‌كرد و به‌این میلیونها مردم ناكام، حق مالكیت می‌داد و امتیازات طبقاتی را از میان می‌برد، همه مردم با شور و شعف بدان می‌گرویدند.» (تاریخ اجتماعی ایران، نفیسی، ج2، ص25 )

«در این دوره تعلیم و تربیت و فراگرفتن علوم متداول، انحصار به موبدزادگان و نجیب زادگان داشته و اكثریت نزدیك به اتفاق فرزندان ایران، از آن محروم بوده‌اند. روحانیت نیز اختصاص به قبیله و نژاد مخصوصی داشته است و ناچار كسی را كه از این نژاد نبوده، در جامة روحانی نمی‌پذیرفته‌اند.» (تاریخ اجتماعی ایران، ج 2، ص 26) خانواده و مالكیت نیز كه در هر تمدنی اساس مدنیت را فراهم می‌كند، و مدار زندگی اجتماعی است، در دورة ساسانی پایه و مبنای درستی نداشت. گذشته از آنكه طبقات متعدد و اكثریت هنگفت مردم كشور از حق مالكیت ـ به نفع طبقات ممتازـ محروم بودند. تشكیل خانواده هم بر اساس و روش مستدل و پابرجایی استوار نبود. گاهی در اسناد یونانی دیده شده كه مردی چند صد زن در خانه داشته است. دشوارترین موضوع را پس از طلاق، تفكیك دارایی زن از شوهر می‌دانسته‌اند؛ زیرا زن تا طلاق نگرفته بود، در ادارة دارایی خود هیچ حقی نداشت. (تاریخ اجتماعی ایران، ج 2، صص 35، 42، 46) ‏

در برابر محرومیت مطلق و بی حد و حسابی كه 5/138 میلیون انسان ایرانی با آن دست به گریبان بودند، این نمونه را نیز از شكوه و جلال و دبدبه و كبكبة شاهنشاه‌ایران، آن هم در هنگام فرار از پیش سپاه فاتح داشته باشید: «پس از شكست قادسیه، یزدگرد با دربار و حرمسرای خود و گنجهای خویش پایتخت را ترك كرد. در حالی كه هزار تن آشپز و هزار تن رامشگر و هزار تن یوزبان و هزارتن باز بان و جماعتی كثیر از خدمه همراه او بودند و شاهنشاه هنوز این كوكبه را به علت حقارت، كسر شأن خود می‌دانست.» (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، صص 1277، 1279؛ نیز بنگرید به: ایران در زمان ساسانیان، كریستن سن، صص 655، 658)

روزی هم كه یزدگرد به مرو آمد، چهارهزار تن با او بودند كه هیچ یك مرد جنگی نبودند، همه غلامان و خواجه سرایان و فراشان و آشپزان و دبیران و زنان بودند و از خواص او شمرده می‌شدند. (تاریخ سیاسی ساسانیان، ج2، ص 1279) ایضاً سعید نفیسی می‌نویسد: «در اواخر دورة ساسانی، در مدت چهار سال، چهارده بار سلطنت ایران دست به دست، در میان زن و مرد و كسانی كه از خاندان ساسانی بوده و نبوده‌اند، گشته است. از این مدت سه سال و هفت ماه را شیرویه و اردشیر سوم و شهربراز و بوران پادشاهی كرده‌اند و مدت پادشاهی هشت تن دیگر، روی هم رفته از پنج ماه تجاوز نكرده است. در میان كسانی كه در این مدت به سلطنت رسیده‌اند، هر كس كه توانسته است نزدیكان خود را، یعنی شاهزادگان ساسانی را، از میان برده تا مدعی سلطنت در مقابل او نباشد؛ چنان كه به گفتة مورخان، شیرویه پسر خسروپرویز، چهل برادر خود را نابود كرد و شهربراز نیز هر كه را كه از او مطمئن نبود، كشت و همه این كسانی هم كه به سلطنت رسیده‌اند - چه زن، چه مرد و چه كودك و چه بزرگ - كشته شده‌اند.» (تاریخ اجتماعی ایران، ج 2، ص 98)

از كرتیر مؤبدان مؤبد زمان شاپور اول كه پس از او نیز مدتی بر سر كار بوده، كتیبه‌ای در نقش رجب و سرمشهد و كعبه زردشت باقی است و جزئیات اقداماتی را كه به زور شمشیر برای انتشار دین زردشت در نواحی مختلف به كار برده است، بیان می‌كند. (تاریخ اجتماعی ایران، ج 2، ص 27)

دكتر مشكور نیز می‌نویسد: در اواخر عصر ساسانیان، دین پاك زرتشتی سخت به فساد گرائیده بود. موبدان و هیربدان در همه امور كشور دخالت داشتند و پیروان ادیان دیگر را مورد اذیت و آزار قرار می‌دادند. آتش‌پرستی و ازدواج با محارم، چنان در میان ایشان رواج یافته بود كه امور اجتماعی كشور را مختل می‌ساخت. موبدان به جهت افراط در ستایش آتش، اجازة ساختن حمام نمی‌دادند و آن كار را خلاف شرع می‌دانستند. چنان كه بلاش ساسانی را كه اجازه داده بود در ایران گرمابه‌هایی بسازند، به همین بهانه تكفیر كرده و از سلطنت خلع نمودند. چون به طور مبالغه‌آمیز به آتش احترام می‌گذاشتند، اشتغال به صنایعی كه مانند آهنگری با مادة حرارت بخش آتش ارتباط داشت، مكروه شمرده می‌شد و از این جهت در كتابهای قدیم می‌خوانیم كه بهترین شمشیرها تیغ یمانی و هندی و رومی بود و ایرانیان آن تیغ‌ها را از كشورهای بیگانه می‌آوردند. از جمله خرافات موبدان كه به عنوان عملی مقدس در میان مردم رواج بسیار داشت، شستن روی و صورت، با ادرار گاو بود كه از كارهای روزانه به شمار می‌رفت.

مشكل دیگر آنكه اساس اجتماع ایران در آن روز بر اشرافیت و اصل طبقاتی استوار بود و در چهار طبقه ارتشتاران و بزرگان، موبدان، كشاورزان و پیشه‌وران، هیچ فردی حق خارج شدن از طبقه خود را نداشت؛ و این امر باعث ایجاد تبعیض بزرگی در اجتماع ساسانی گردید. اكثر مردم و طبقات پایین‌تر بر طبقه اعیان و اشراف حسد می‌بردند. اشراف در تجمل پرستی افراط می‌كردند و مالك بردگان و دارای زنان فراوان و حرمخانه‌های مفصل بودند. چنان كه پادشاهان و موبدان و بزرگان، در شبستانها و حرمخانه‌های خود، گاهی بالغ بر صد زن داشتند و باز به‌این زنان قناعت نكرده، با خواهر و دختر خویش نیز ازدواج می‌كردند و این كار را روا و مقدس می‌شمردند و آن را ختوت می‌نامیدند. حال آنكه مردم عادی از داشتن یك زن هم محروم بودند. اراضی بزرگ كشور غالبا در تیول شاهزادگان و بزرگان بود و رعایا و كشاورزان همه بردگان و بندگان ایشان بودند. بزرگان از پرداخت مالیات معاف بودند و چون كشور نیاز به مخارجی داشت، مالیات و عوارض سنگینی بر رعیت تحمیل می‌شد. بدیهی است این مظالم، بغض و كینة مردم را نسبت به طبقات بالاتر می‌افزود.» (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج 2، صص 2 - 1391)

مجددا می‌پرسم: گزارشهایی كه به نقل از منابع معتبر آوردم، با آن چهرة دلفریب و بهشتی و اهورایی و آرمانی كه در نامة منسوب به یزدگرد، از ایران عصر او و اسلاف او ترسیم شده، چه تناسبی دارد؟

هـ) در نامه كذایی منسوب به یزدگرد ادعا شده است كه یزدگرد غیبگویی كرده بودكه عربها ایرانیان را با زور شمشیر مجبور خواهند كرد كه نماز خود را به زبان عربی بخوانند، در حالی كه از گفتگوهای مسلمانان با غیرمسلمانان ایرانی ـ كه نمونه‌های متعددی از آن را آوردیم ـ به وضوح برمی‌آید كه در صدر اسلام، در جنگهایی كه در ایران و عراق و شام و مصر روی داد، غیرمسلمانان مجبور به قبول اسلام نمی‌شدند ـ چه رسد به نماز خواندن به زبان عربی؛ زیرا یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان می‌توانستند به عنوان ذمّی و اهل كتاب، دین خود را حفظ كنند؛ و اینك نیز در ممالك اسلامی كه قرن‌ها تحت سلطة خلفا بوده، میلیونها تن از نسل غیرمسلمانانی كه در صدر اسلام مسلمان نشدند، هستند؛ چنان كه قریب چهارصد سال پس از ورود مسلمانان به‌ایران، و پس از كاهش و حتی خاتمة نفوذ سیاسی و نظامی خلفا و تشكیل حكومت‌های ملی (طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل زیار، آل بویه) در ایران، یعنی در قرن چهارم هجری، به تصریح محققان تاریخ و ادبیات ایران: در بسیاری از نواحی ایران، دین عیسوی و یهودی و زرتشتی منتشر بود و آئین زرتشتی بیش از سایر ادیان رواج داشت، چنان كه در شهرها و قصبات فارس در این قرن دسته‌های بزرگی از معتقدان به‌این آئین می‌زیستند و در طبرستان و خراسان و ماوراء‌النهر و سیستان و خوزستان، پیروان دین زرتشت فراوان بودند. در بعضی از نواحی مانند ولایت غور، شمار غیرمسلمانان به حدی بود كه آنجا را دارالكفر می‌نامیدند. در ماوراء‌النهر و حتی در دورترین نواحی آن، اجتماعات بزرگی از زرتشتیان و مانویان به سر می‌بردند.

زرتشتیان و پیروان سایر ادیان، در اجرای مراسم خود آزاد بودند و حتی در بعضی از نواحی، رسوم آنان در میان عامه مردم رواج داشت و در اعیاد زرتشتی، بازارها را تزئین می‌كردند و نوروز و مهرگان را با زرتشتیان عید می‌گرفتند و شمار روزها و ماههایشان مانند زرتشتیان بود. آتشكده‌های زرتشتیان هم در این ایام بسیار بود؛ و از این آتشكده‌ها در كتب جغرافیا و تاریخ، در قرن چهارم بسیار نشان داده شده است، چنان كه شمارش همه آنها مایه ملالت است. زرتشتیان در فارس، بیش از همه جای دیگر ممالك اسلامی زندگی می‌كردند؛ و بیشتر كتب زرتشتی و آتشكده‌های ایشان، تا آن روزگار محفوظ بود. با این حال گاه برخوردهایی میان مسلمانان و زرتشتیان روی می‌داد. چنان كه در سال 369، فتنه بزرگی در شیراز روی داد و مسلمانان خانه‌های زرتشتیان را غارت كردند و گروهی را كشتند و چون عضدالدوله بویهی از این واقعه خبر یافت، كسانی را كه در این كار دست داشتند، جمع كرد و در تأدیب (تنبیه) آنان مبالغه (زیاده‌روی) نمود. در بیابانی هم كه در مشرق فارس واقع بود، شهری قرار داشت كه همه مردم آن زرتشتی بودند و هنوز مسلمان نشده بودند. در عراق نیز شمار زرتشتیان بسیار بود. (تاریخ ادبیات در ایران، دكتر صفا، ج 1، صص 31-230؛ در همین كتاب درباره شمار فراوان یهودیان و مسیحیان در ایران و عراق در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم و فعالیتهای دینی و فرهنگی آنان و مشاغل مهم آنان در دوائر حكومتی، گزارشهای متعددی آمده است.)

یادآوری: دو آتشكدة آذرگشنسب و آذرفرنبغ، اولی مهمترین آتشكده‌های دوره ساسانی و منسوب به طبقه جنگجویان به شمار می‌رفته و ظاهراً آتش قدیم مغان ماد بوده و در كنار دریاچه ارومیه قرار داشته؛ و دومی منسوب به طبقه روحانیان و یكی از سه آتشكده بسیار مهم در دوره ساسانی محسوب می‌شده و در كاریان فارس بوده است. (دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص98)

این هر دو آتشكده مثل بسیاری از آتشكده‌های دیگر، تا قرن چهارم، یعنی پس از خاتمه نفوذ سیاسی و نظامی عربها در ایران همچنان برپا بود و این امر دال بر آن است كه خلفا هیچ‌گونه اقدامی برای تخریب و حتی تعطیل این‌گونه اماكن نكرده‌اند. دكتر مشكور می‌نویسد: از آتشكده معروف و قدیمی شیز كه آذرگشنسب نام داشت، تا سال 942م برابر با 331هـ نگهداری می‌شد. در شهرهای قم، اصفهان و یزد و كرمان و به‌خصوص فارس و نواحی آن و در مازندران، تا قرن چهارم هنوز زرتشتیان بسیاری می‌زیستند و آتشكده‌های آنان برپا بود؛ ولی در واقع مركز حقیقی زرتشتیان در جنوب ایران یعنی ناحیه پارس بوده است كه جغرافیدانان عرب در آنجا، در قرن دهم میلادی، دین و آئین زرتشت و آداب زرتشتیان را كاملاً زنده مشاهده می‌نمودند. در فارس و در شهرهای مجاور، آتشكده‌هایی وجود داشته كه از بین آنها، آتشكدة آذرفرنبغ عظمت خاصی داشته است. در این مناطق هر دهی آتش مقدسی داشته كه اهالی هنگام عبادت دور آن تجمع می‌نمودند. در اینجا اعیاد زرتشتی كاملا علنی جشن گرفته می‌شد.

به گزارش طبری، حاكم خراسان از سوی خلیفه، جشن مهرگان را با دعوت از دهقانان ایرانی و سرداران عرب، با شكوه بسیار برپا كرد. سراسر نواحی شرقی مجاور نیز تا قرن چهارم هجری پر از زرتشتیان بود و آنان آتش مقدس را در هرات برمی‌افروختند. بسیاری از دهقانان پارس در قرن چهارم زرتشتی بودند و در دژهای كوهستانی ایشان و به‌ویژه قلعة الجص (دژ گچی) تصاویر و داستانهای پادشاهان و پهلوانان ایران باستان محفوظ بود. در مازندران و گیلان تا نیمه دوم قرن سوم هجری زرتشتی‌گری تفوق داشت. شهرستانی در قرن ششم هجری، از آتشكده‌ای در ده اسفینیه در كنار بغداد یاد كرده است. (تاریخ سیاسی ساسانیان، مشكور، ج2، صص 8 - 1447)

 

بیمارستان و آموزشگاه پزشكی گندی‌شاپور

همچنین ادامه برپایی بیمارستان و آموزشگاه جندی شاپور ـ از بزرگترین مراكز مذهبی و علمی و درمانی وابسته به مسیحیان ـ در اعصار پس از اسلام، گواه آن است كه مسلمانان در قرنهای اولیه، هرگز برای تحمیل و قبولاندن اسلام به دیگران، درصدد برچیدن پایگاههای دینی و اجتماعی و علمی غیرمسلمانان نبودند. به گواهی دكتر صفا از بزرگترین محققان تاریخ و ادب ایران در اعصار اخیر: بیمارستان و آموزشگاه پزشكی جندی شاپور، از مراكز مهم عیسویان و یك حوزة دینی (متروپولیتن) عظیم و از مهمترین مراكز تجمع علمای عیسوی شمرده می‌شد.

شهر گندی شاپور در خوزستان و در شرق شوش و بانی آن بنا بر مشهور، شاپور اول بوده است. این شهر از همان اوایل امر، مركزیت علمی یافت و حتی گفته می‌شود كه شاپور فرمان داد عده‌ای از كتب یونانی را به پهلوی ترجمه كنند و آنها را در گندی شاپور گرد آرند. این شهر محل تعلیم طب یونانی و تركیب آن با طب ایرانی و هندی شد و خصوصاً در عهد نوشیروان بسیار ترقی كرد؛ چنان كه دانشمندان سُریانی زبان ایرانی و علمای هندی و زرتشتی در آنجا مشغول كار بودند. مدرسه طب گندی شاپور و بیمارستان آن، در اواخر عهد ساسانی به مراحل عالی شهرت رسیده بود. در این مدرسه از تجارب ملل مختلف، یعنی طب ایرانیان و هندوان و یونانیان و اسكندرانیان و علمای سریانی زبان استفاده می‌شد. در بیمارستان گندی شاپور، عده‌ای از اطبای هندی می‌زیستند كه به تعلیم اصول طب هندی اشتغال داشتند و چند كتاب از آثار طبی هند به پهلوی ترجمه شده بود. شهرت بیمارستان و مدرسه طب گندی شاپور، محصلین ملل مجاور را هم به آنجا جلب می‌كرد.

پس از رواج اسلام در ایران و سقوط حكومت ساسانی كه تمامی ایران در قلمرو فرمانروایی خلفا قرار گرفت، با وجود همه جنگها و حوادثی كه خصوصاً در منطقه خوزستان روی داد، بیمارستان و مدرسه طب گندی شاپور هیچ آسیبی ندید و همچنان بر سر پای بود؛ و با وجود مركزیتی كه برای عیسویان داشت، حكام مسلمان آن را تعطیل نكردند و هیچ گونه دخل و تصرفی در آن روا نداشتند و از خدمات پزشكان آنجا همچنان استفاده می‌شد. در قرن دوم هجری، منصور خلیفه عباسی برای مداوای خود، از جورجیس رئیس بیمارستان گندی شاپور كمك خواست و او ریاست بیمارستان را به پسر خود واگذاشت و خود به خدمت خلیفه درآمد و به اصرار خلیفه، چندی در بغداد ماند و چندین كتاب در طب، از زبانهای پهلوی و یونانی و سریانی به عربی ترجمه كرد. بسیاری دیگر از پزشكان جندی شاپور نیز در آغاز دورة عباسی در بغداد شهرت یافتند كه نام و نشان آنان در منابع معتبر آمده است. حوزه علمی گندی شاپور، از قرن سوم هجری كه بغداد شهرت یافت، مقام سابق خود را از دست داد. (تاریخ ادبیات در ایران، دكتر صفا، ج 1، صص 98 تا 102)

 

نیایش پارسیان

با توجه به آنچه گفتیم، اصل قبول اسلام اجباری نبوده است تا چه رسد به نماز خواندن به زبان عربی كه به عنوان یك غیبگویی از طرف یزدگرد سوم مطرح شده است. در مورد نماز خواندن به زبان عربی نیز توجه شما را به آنچه در جای دیگری نوشته‌ام جلب می‌كنم:

حسن بصری از اصحاب امام علی(ع) و از بزرگترین فقیهان و محدثان و مفسران و واعظان صدر اسلام بود. بنا بر پاره‌ای از روایات، وی در نماز از زبان مادری خود (فارسی) استفاده می‌كرد؛ اما با توجه به‌اینكه او در تكلم به زبان عرب، چندان فصیح و بلیغ بود كه هیچ كس با وی برابری نمی‌كرد، لذا نماز خواندن او به فارسی را ناشی از كوتاه‌دستی در عربیّت نمی‌توان دانست، بلكه دلیل این كار را عقیده او به جایز بودن این كار باید شمرد و نیز اینكه در تكلم به زبان مادری خود احساس صمیمیت بیشتری می‌كرد و می‌خواست به دیگران بفهماند كه‌این كار جایز است. وی می‌گفت: « دانا كسی نیست كه عربی بیشتر بداند و بر الفاظ و لغت عرب قادرتر باشد. دانا كسی است كه از همه دانشی آگاه باشد ـ هر زبان كه بداند، شاید. اگر كسی همه احكام شریعت و تفسیر قرآن به زبان تركی و پارسی و رومی بداند و عربی نداند، او عالم است.» اما اینكه استفادة حسن از زبان فارسی در نماز تا چه‌اندازه بود؟ آیا قرائت همة نماز را به زبان فارسی و هر زبان غیر عربی جایز می‌دانست؟

همان طور كه بعدها ابوحنیفه فتوا داد و مستند او نیز این بود كه: جماعتی از ایرانیان، از سلمان خواستند سوره حمد را به فارسی برگرداند تا كسانی كه زبانشان به عربی خواندن روان نشده، آن ترجمه را در قرائت نماز بخوانند و سلمان درخواست ایشان را اجابت كرد؛ و به‌این ترتیب اولین ترجمه بخشی از قرآن، با هدف جانشینی آن به جای اصل ـ و قرائت آن در نمازـ انجام گرفت. ‏

عبدالعلی بحرالعلوم لكهنوی از بزرگترین علمای حنفی مذهب هند نیز می‌نویسد: «خواندن قرآن به فارسی، اگر به علت ناآشنایی با عربی و روان نبودن زبان در تكلم با آن باشد، جایز است و نظریه درست همین است؛ و دو شاگرد ابوحنیفه، محمد بن حسن و ابویوسف نیز بر این عقیده‌اند و این بدان جهت است كه وقتی عذر مزبور بود، معنی جای لفظ و صورت را می‌گیرد، و تاج عارفان و اولیای خدا، و پیشوای سلسله‌های عرفانی، حبیب عجمی از اصحاب حسن بصری، قرآن (یعنی حمد و سوره) را در نماز به فارسی می‌خواند؛ زیرا زبان او در تكلم به عربی روان نبود.»

همچنین محمد مصطفی مراغی از فقیهان مصر در سدة چهاردهم، قرائت ترجمة قرآن (حمد و سوره) در نماز را جایز می‌دانست؛ و برخی از علمای بزرگ شیعه مانند علامة حلی (در دو كتاب نهایه‌الاحكام و تذكره‌الفقها) و شهید ثانی (در روض‌الجنان كه آن را در شرح ارشاد الاذهان تصنیف علامه نگاشته است) گفته‌اند كه اگر كسی نتواند متن قرآن (یعنی حمد و سوره) را در نماز قرائت كند، جایز است ترجمه آن را بخواند.

برخی از فقیهان نیز گفته‌اند كه در نماز، اذكار غیرواجبه را می‌توان به فارسی خواند؛ چنان كه شیخ صدوق همین قول را اختیار كرده و آن را به محمد بن حسن صفار نیز منسوب داشته و مستند او حدیثی از امام جواد(ع) است كه‌این هم ترجمة آن: «ایرادی ندارد كه انسان در نماز واجب، هرگونه سخنی را كه مناجات با پروردگار عزّ و جل باشد، بر زبان بیاورد.» صدوق می‌افزاید: اگر این حدیث هم نبود، من دعا كردن در نماز را به فارسی، به استناد این حدیث دیگر از امام صادق(ع) جایز می‌دانستم: «هر كاری تا وقتی از آن نهی نشده، جایز است.» و آنگاه در هیچ كجا از دعا كردن به فارسی در نماز نهی نشده است. در حدیث دیگری از امام صادق(ع) نیز آمده است: «هر آنچه عنوان مناجات با پروردگار را برای تو دارد، سخنی نیست كه نماز را باطل كند.» علامة حلی هم پس از نقل سخنان صدوق می‌نویسد: «آنچه را او پذیرفته، من نیز حق می‌دانم؛ و دلیلی هم كه آن را تأیید می‌كند، دو چیز است: 1- اصل بر این است كه هر عملی تا وقتی از آن منع نشده، جایز است. 2- احادیثی كه آوردیم.» ‏

دیگر فقیهان شیعه نیزـ جز تنی چندـ این نظریه را پذیرفته‌اند و برخی از آنان، صریحاً می‌گویند كه دعا كردن در نماز به فارسی در قنوت جایز است و برخی دیگر قید قنوت را نیاورده‌اند و از كلام ایشان برمی‌آید كه دعا كردن به فارسی در همه بخشهای نماز جایز است. (كتاب «حسن بصری»، صص 99 تا 101، منابع مربوط به هریك از اقوال نیز تفصیلاً در همان كتاب آمده است.)

دكتر مشكور نیز می‌نویسد: ایرانیان مسلمان چون پارسی زبان بودند، تا یكصد سال غالباً از فهم قرآن و سنت ناتوان بودند. پس فقیهی بزرگ یعنی ابوحنیفه كه خود از ایرانیان و از ائمه چهارگانه سنت و جماعت به شمار می‌رود، این مشكل را حل كرد. وی چون دید كه هم میهنان ایرانی او، از ادای آیات و فهم قرآن و سنت به زبان عربی عاجزند، برای آنكه آنان از درك معارف اسلامی محروم نمانند، فتوا داد كه ادای نماز و صیغه‌های شرعی و ترجمه قرآن به فارسی برای ایشان رواست، و اگر آن مراسم و عبادات را به عربی نمی‌توانند ادا كنند، می‌توانند به پارسی به جای آورند. بر اثر این فتوا گروه بسیاری از ایرانیان زرتشتی اسلام آورده، مسلمان شدند. حتی با لشكریان عرب به راه افتاده و اسلام را تا مرزهای چین رساندند و زبان پارسی را تبدیل به زبان دوم اسلام كردند و از آن زمان این ضرب‌المثل معروف شد كه: «لسان اهل الجنه، عربی أو فارسی دری» (یعنی زبان مردم بهشت، عربی یا پارسی دری است)؛ چنان كه می‌بینیم نخستین آثار مذهب حنفی، ترجمه‌ها و تفاسیری از قرآن كریم به زبان فارسی است. (تاریخ سیاسی ساسانیان، ج 2، صص 2 - 1441)

باری، به گواهی گزارشهای معتبر تاریخی، آنچه در نامه منسوب به یزدگرد درباره تحمیل زبان عربی به‌ایرانیان در صدر اسلام آمده - همچون دیگر محتویات آن نامه - افسانه و دروغ است.

تاریخ حقیقی

در خاتمه یادآور می‌شوم كه آنچه در اثبات ساختگی و مجعول بودن دو نامه كذایی و دروغ بودن محتویات نامه منسوب به یزدگرد می‌توان نوشت، بسیار بیش از اینهاست كه ملاحظه كردید و من به عنوان یك ایرانی میهن دوست، بسیار متأسفم كه به دلیل الزام وجدانی به مقابله با دروغ‌پردازی‌ها و فریبكاری‌ها، ناگزیر شدم كه برخلاف میل خود، صفحات نادرخشانی از تاریخ وطنم را در معرض مطالعه همگان قرار دهم. امید است كه ‌این دروغ‌پردازان، اگر به خیال خام خود، هدفشان درخشان نشان دادن تاریخ سرزمین خویش است، برای وصول به‌این هدف راهی درست در پیش گیرند و بدانند كه در تاریخ حقیقی و راستین ما، به‌اندازه‌ای نقاط روشن هست كه نیازی به استفاده از این شیوه‌ها و حاجتی به جعل و تزویر نیست.



منبع: اینده نیوز به نقل از روزنامه اطلاعات
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۵۷
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۵۹
نظرات بینندگان
بی طرف
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۹/۰۲/۱۸
خب الان همون وضعیت بوجود اومده داعش میگه یا دین ما یا جنگ یا فدیه جنایت هاشونم که دقیقا مثل حمله به ایران در اون زمانهاست که تمام اسنادش تو تاریخ طبری موجوده که چقد تجاوز و قتل و غارت کردن و اتفاقا بیشتر به طبقه محروم اون زمان این جنایت ها صورت گرفت خب الان داعش حمله کنه شما میجنگی یا سنی میشی یا فدیه میدی اگه غیرت داشته باشی میجنگی واقعا متاسفم یک طرفه از اعراب حمایت میکنید منم شیعم ولی مثل شما ذهنم مریض نیس دین زرتشت دین اسمانیه و مسلمونا هیچ حقی نداشتند که بخوان ایرانیان با فرهنگ و دین رو مجبور به پدیرش دین خودشون بکنند ب اون همه جنایت تو تاریخ طبری بخون
ابوذر
۰۳:۵۸ - ۱۳۹۸/۰۸/۲۱
نیاز به اینهمه توضیح نیست.کمی آی کیو میخواد فقط.بعیده نویسنده و عواملش تحصیل کرده باشن.
ایرانیم
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
میگن خداوند برای قومی پیامبری میفرستاد که بت پرست وفاقده پیامبر ودین باشه.این سوال پیش امده برام که با اینکه ایرانیها پیامبر و دین داشته چطور براشون پیامبر ودین جدید فرستاده شد!؟تمام دنیا وحتی خوده دین اسلام دین زرتشت(وحتی کوروش را بعنوان پیامبر)قبول داشتن پس چطور پیامبر و دینی را بر پیامبر ودینی دیگر ارجعتر میدانند!؟در حدیثی شنیدم که بعداز ظهور اسلا تمام ادیان باطل شدن!بنظرشما اگر در کلاس اول درس خواندی وبعد به کلاس دوم امدی معلم به شما میگه هرچی در کلاس اول خواندی باطل است؟دود بر ایران زمین
ناشناس
۱۸:۱۳ - ۱۳۹۸/۰۱/۲۰
جعلی یا غیرجعلی بودنش مهم نیست مهم اینه که حقیقت تو نامه منسوب به یزدگرد سوم ذکر شده. دم نویسنده ش گرم
مهران
۱۵:۳۷ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۹
البته که اکنون شیعه علوی با اعتقادات ایرانیان باستان واسلام ناب هر دو را ایران عزیز دارا شد.و شیعه علوی مهد مهر ورزی برقلب
مهران
۱۴:۴۶ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۹
چه جالب سخن میگوید این دروغ پر دازی ها حقیقت اعراب و تاریخ راعوض نمیکندایرانیان عقاید اجداد خود را که پراست از مهر آیین مهرپرستی به تفکرات پوسیده اعراب ارجع نمیدونستند برای همین سالیان زیادی جنگیدن با آنها آخر چگونه ایرانیان با فرهنگ غنی اعراب غارت گر را پذیرا شدن منطق اعراب کشتار و غارت بود لطفا تاریخ را مطالعه کنید
ناشناس
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۵
ما خیلی بدبختیم که دنبال اینیم که آیا نامه درسته یا درست نیست....مسیح کی با جنگ و لشکر کشی و این چیزا دینش و به اروپاییا تحمیل کرد....ایرانیان قدیم که داشتن زندگیشون و میکردن دینشون هم که یکتاپرستی بود...اینجور که شما میگین حتما خودشون رفتن گفتن به عربا:بیاین حمله کنین به ما و دختران و زنان مارو به کنیزی و بردگی ببرین و ما مردهارو بکشین تا ما مسلمون بشیم....واقعا که باعث تاسف برای یک ایرانی....عمر تو یک روز نزدیک ۱۰۰ هزار مرد ایرانی و کشت.....خیلی بدبختیم...متاسفم براتون
ناشناس
۱۴:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۸
واسه همتون مااسفم
شهروز
۲۲:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
لعنت ابدی بر عمر و ابوبکر و همه پادشاهان ظالم
مجتبی
۰۱:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۷
بعد از اون که خوسروپرویز نامه پیامبر را پاره کرد میگن پیامبر گفته روزی مسلمانان ایران را می گیرند.حالا اگه میدونست چرا نگفت که نباید حمله کنند.لا اکراه فی دین
Ali
۲۰:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۶
خدا لعنتش کنه هرچی زرتشت مجوس و آتش پرست به کدوم تاریخ درخشانشون مینازن از اینکه با خواهر و مادرشون ازدواج میکردن همین کوروش نجس با خواهر و خاله اش خوابیده و آریاییها ادرار گاو میخوردن خوب به این نامه نگاه کنید که یزگرد نجس و میمون باز که ادعای با فرهنگ و تمدن و یکتاپرستی داره ولی مثل اجدادش و شاعران مجوی جز گفتار زشت و پندار زشت و کردار زشت چیزی نیستن و دنیا هم فهمیده جز این هم ازشون انتظار نمیره در فضای مجازی فرهنگ خودشون نشون دادن
ناشناس
۲۳:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۴
سایت جمش کن
حجت
۰۰:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۷
درودبرپدرایران زمین کوروش کبیر،نامه ای شاهنشاه ایران نشانه ای وطن پرستی وخداپرستی ایرانیان درگذشته ای دور دارد.
محمد
۲۰:۱۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۳
درود بر ایران و ایرانی...ننگ بر تمام اعراب
ناشناس
۱۸:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۰
درود بر ایرانیان
ما ایرانی هستیم و باید به نیاکانمان افتخار کنیم
حمید
۱۳:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۴
اللهم صل علی محمد و آل محمد. فقط همین
ناشناس
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۷
عرب هر که باشد مرا دشمن است
کژ اندیش و بدخوی و اهریمن است
ناشناس
۱۵:۵۰ - ۱۳۹۴/۰۱/۱۸
درودبر پیامبر خدا
ناشناس
۰۶:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۱/۱۸
درودبر پیامبر خدا
ایرانی
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۶
ایرانیان با ادرار گاو دست و صورت می شستند؟ شرمتان باد! ایرانیان 2500 سال پیش فاضلاب شهری داشتند در حالی که تا تاریخ خیلی بعدتر عربها در محل زندگیشان توالت می کردند، خوشبختانه ایرانیان روشن بین وقت خود را تلف نمی کنند این اراجیف شما را بخوانند وگرنه پاسخ های دندان شکن زیادی دریافت می کردید
پارسی
۱۰:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۶
کلمه پارس از پارس سگ گرفته نشده بلکه تازیان لغت پارس کردن را به سگ نسبت داده اند که یعنی سگ که واق واق می کند گویی دارد پارسی حرف می زند که البته از دید ایرانیان آگاه سگ پارس نمی کند بلکه واق واق می کند.
باتقواترین
۲۱:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۳۱
اونطور که بعضی از عزیزان دارن روی اعتقادات ایران باستان پافشاری می کنند پس بقیه ادیان هم مثل مسیحیت یهودیت هم حق دارند که اینقدر لجاجت به خرج می دهند. پس خدا چرا هی پیامبر می فرستاد؟ واقعا من موندم تو کار این بشر دو پا. همه چیز زندگیشون باید به روز باشه ماشنش، لباسش و... حتی آنتی ویروس کامپیوترش که نکنه ویروس پیدا بشه در حالیکه حواسش نیست که سیستم روحیش و اعتقادیش هم آنتی ویروس جدید می خواد (دین اسلام)و باید آپدیت هم باشه (با قرائت و تدبر در قرآن و سیره اهل بیت) باز هی لجبازی کنید و تعصب به خرج بدین. عربا بگن ما خوبیم ایرانیا بگن ما خوبیم این ثمری جز مشغول کردن مسلمونا و آب به آسیاب ریختن دشمنانون نداره.بگید بازم بگید...
ایرانی
۰۲:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۳
باسلام به نویسنده مقاله.

دوست عزیز میشه در مورد صحت نامه پیامبر به خسرو پرویز نیز نظرتون رو بفرمایید؟
آیا اون نامه نگاری نیز جعلی بوده یا حقیقی؟
باسپاس
ازقم
۲۳:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۶
جناب اقای ولی الله من خودم مسلمانم اهورامزدا یعنی خدای حکیم ایرانی ها بت
پرست نبودن
از قم
۲۳:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۶
حالا که چی این افتخار هست عراب تازی به یک سرزمین متمدن حمله کردن و با کشتن مردان و غارت زنهای ان این مردم را تحقیر کردن
امین
۱۸:۱۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۳
من هم به نوشته ی اقای میلاد استناد میکنم چون که دربردارنده نظربنده میباشد
امین
۱۸:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۳
من هم به نوشته ی اقای میلاد استناد میکنم چون که دربردارنده نظربنده میباشد
درجواب کوروش
۲۳:۱۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰
آقامن سرم دو قرن سکوت و3قرن سروصدا،نمیشه.وکاری هم ندارم که کی چیکار میکنه.من اصل اسلام که درقرآن هست رومیخوام.شماعربهای تن پرورامروزی روبه من معرفی نکنین.اسلام ملاک برتری راپرهیزمخلصانه ازگناه می داند اگریقین نداریدبه سوره حجرات درقرآن مراجعه کنید؛درضمن یزدگرددرتمام نامه عمرراباتندروی وبالحنی نژادپرستانه جواب داده که این خودش بیانگرتعصب اون هست.تازه آقاکوروش 2قرن سکوت ازچه منابعی نوشته شده مگه نمیتونستین ازتواریخ معتبربرام آدرس بدین
ولی الله
۱۷:۰۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۳۰
آقاجاویدکدوم جنگ 4ماه طول کشیده؟قادسیه؟اون که3روزبود.تازه مگه خدای خیرونیکی اهورامزدانمی توانست طرفدارانش رایاری کند؟آیاچنین خدایی لایق پرستش است یاالله مسلمانان که گفت شمارادرزمین تمکین می دهم؟
جاوید
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۰/۲۸
حاجی خود جنگ چهار ماه طول کشیده نه فاصله ی بین دو جنگ تو از این کتابهایی که گفتی فقط اسمشون رو سرچ کردی من کاری به نامه ندارم ولی من ایرانی هستم و زرتشتی.
میلاد
۱۹:۲۵ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
با درود
فرض کنید هیچ نامه ای رد و بدل نشده آیا ایرانیان جز این بوده اند که از زبان یزدگرد بیان کرده اید ؟
مهم نیست که نامه ای رد و بدل شده یا نه مهم راستی و حقیقت است .
جز این است ؟
احمد
۰۰:۴۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۴
هیچ برنامه ودینی باتعصب جلو نمیره مطالعه و تحقیق مهمه.
کورش
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۲
((یكی دیگر از فرستادگان نیز كه دید رستم بر تخت نشسته، خطاب به اطرافیان وی گفت: «ما مردم عرب همه با هم برابریم و كسی از ما دیگری را به بندگی نمی‌گیرد، مگر آنكه اسیر جنگ باشد)) مثل اینکه تاریخ نخوانده اید واقعا همین الان عربها خود را با عجمان برابر می بینند حتی یاران مختار به کیسان رحم نکردند لطفا کتاب دو قرن سکوت را بخوانید.
ولی الله
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
آقایون زرتشتی یه کم توتاریخ مطاله داشته باشین اون سربازکه باعربا جنگید هرمز بود نه بهمن و وقتی سرباز عرب اومد واسه کمک فرماندش که هرمز باتعدادی ازافرادش روی فرمانه عرب ریختن پس نامردی نیست
a3aaish
۰۷:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۵
ممنون به خاطر روشنگریتون
ارمان
۲۳:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۷
دلیل نمیشه چون من منتقد باشم پیام من رو بزنین ار انگلیس فرستاده باشم
من از ایران پیام دوتا بالا رو نوشتم نه انگلیس
ناشناس
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۳
منم ایرانیم ولی متاسفانه میبینم همه دارن با تعصب فقط نظر مینویسن کی گفته اگر ما از نامه انتقاد کنیم یا بگیم که مثلا نامه جعلی هست این یعنی دینمونو فروختیم کی گفته ما با پذیرفتن دین اسلام یعنی خودمونو ودینمونو به عربها فروختیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟جای تاسفه این اظهارات اینایی که میام ونظرشونو مینویسن خواهشا یکنم منطقی وبا فکرانه نظر بدن زشته این حرفها واقعا جای تاسفه جای اینکه بریم وبه گذشتگان خودمون حالا عرب یا عجم توهین کنیم واصل ونصب ودین هرکسیو توهین کردن بشینیم به مشکلات جامعه خودمون فکر کنیم شاید اوضاءزندگیمون بهتر بشه من در حیرتم من که بیسوادم میبینم یه تعداد از اقایون باسواد ومطلع از تاریخ میان ویه حرفهایی میزنن که من بیسواد توش میمونم چه برسه به کسان دیگه نزارید این موضوعات فکر شماهارو منحرف کنه وسلام کلمه الله همان کلمه خداست
ارمان
۱۶:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۸
واقعا متاسفم برات که دین خودتو زیر سوال میبری
دوستان کلا اومدن دین اسلام رو از روی زرتشت تقیلد کردن
وگرنه اولین دینی که توی جهان نماز داشت زردست شود نه اسلام
درضمن توی این مطلاب شما خیلی قلط هست
علت اینکه ایرانی ها شکت خوردن این بود که اولا با شرایط اب وهوایی اونجا سازگار نداشتن دومن اینکه یکی از سردار های عرب در نبرد تن به تن با بهمن جاویه سردار ایران داشت کشته میشد که یکی از سرباز های عرب ناجوان مردانه کشتش
واقعا برات متاسفم که دین نیاکان ما رو زیر سوال میبری
متاسفم اگر پست منو پاک کنی
ايراني
۰۸:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۷
در قرن بيست و يكم هستيم . اما متاسفانمه هنوز صحبت از اختلافات عرب و ايرانيست. درسته كه اعراب مانند مغولها قومي وحشي بودند و تمدن ايران رو بباد دادند. اما اي ايراني! بهتر است كه بجاي تفسير و توجيه به فكر آينده باشي. گذشته ها گذشته و بايد به فكر ساختن ايران و آبادي آن بود.
آرش
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۴
به نام اهورامزدا خدای دلهای پاک
و اما بعد، خدمت برادر ارجمند جناب آقای ثبوت، با دلایل و براهین مختلف سعی در جعلی بودن عنوان نامه شاهنشاه پارس (پاسخ توهین شما مبنی بر معنای پارس به پارس سگ که از شخصی دیگر نقل کردید را به خدا وا میگزارم) را بر آمدید . بنده به عنوان یک ایرانی اگر نامه مزبور جعلی باشد بیشتر ان را دوست می دارم زیرا می بینم که یک ایرانی گم نام پیدا شده تاریخ را خوانده حوادث را از زیر ذره بین کنجکاوی گزرانده و خودش را جای پادشاه دلاور ایرا زمین که حاضر نشد در مقابل دشمنانی که در برابر ملتش قد علم کرده اند تسلیم گردد ، گذاشته و با قدرت قلمش خون ایرانی را به جوش آورده ، بنده به شخصه امید دارم که نامه جعلی باشد و من از داشتن هم میهنی چنین باهوش و چنین دانا به خود میبالم . برادر عزیز تاریخ طبری خاین که تکلیفش مشخص است شما به تاریخ بی طرف مراجعه کنید مگر دین ما دین کردار نیک نبود که به ضرب شمشیر از ما ربودند.
خدا نگهبان ایران باد
ناشناس
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۵/۱۳
ببخشید . برای وحدت این مردم خسته ایرانی بهتر به جای شیعه نیوز نام سایتت رو بزاری ایرانی نیوز. تورو خدا جهالت بسته
ناشناس
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۵/۱۳
جالبه. چقدر دوست دارید خودتون نوکر عربها بدونید و از تصرف ایران توسط عربها افتخار کنید.

تاسف که هیچ، بغض گلویم رو میگیره وقتی به حرفهای شما وطن فروشان عرب نما گوش میدم.
علی
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۲
نه آقا چی چیو الغدیر؟
میخوای اسمشو دیگه 100% عربی کنی که عمرن دیگه بتونیم حقانیتمونو ثابت کنیم؟
اونا که به شیعی شدنش نیگاه نمیکنن به عربیتش نگاه میکنن
ییقوب صفاری
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۲/۲۶
افسوس افسوس افسوس که خودمان دین آبا و اجدادی خودمان را زیر سوال میبریم
حسن زاده
۱۹:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۲/۰۶
به نظر من اثبات شما هیچ ربطی به جعلی بودن این نامه ها نداشته و اینکه گفته اید پیامبر (ص) و ائمه در وصف ایرانیان گفته اند خوب چه ربطی به عمر و کارهای او داشت اصلا شما در انتخاب استدلال خود اشتباه کرده اید.برای اثبات یا رد یک موضوع دلایلی بیاورید که به خود موضوع ربط داشته باشه.شما که همهش در باره ی واژه عجم بحث کرده اید. پیشنهاد می کنم یک سری به ویکی پدیا بزنید در رابطه با این موضوع
یسبل
۰۶:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۱/۰۷
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%B9%D9%85%D8%B1_%D8%A8%D9%86_%D8%AE%D8%B7%D8%A7%D8%A8_%D8%A8%D9%87_%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DA%AF%D8%B1%D8%AF_%D8%B3%D9%88%D9%85
فاطمی نیا
۲۱:۰۹ - ۱۳۹۰/۱۱/۰۸
نامه کاملا جعلی است
عکس نامه کجاست؟
کدام موزه لندن؟ اسم موزه؟
شماره ثبت؟
منبع تاریخی این نامه ؟
مترجم نامه کیست؟
الفاظ نامه غیر ادیبانه است
وخلاف مبنای زرتشت است و...
به تحقیقات عمیق این سایت مراجعه کنید:http://ghiasabadi.com/
آیدین
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۸/۰۷
به نظر من اصلا این نامه جعلی نیست
حامد
۱۲:۳۳ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۵
مطلبي قابل تامل بود. با تشكر
سلام
۲۱:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۲/۲۱
به نظر من که جالب بود و خالی از تعصب
حمید
۰۶:۳۸ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۶
مطب فوق العاده عالمانه ای بود
خادم
۲۳:۲۲ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۲
بدون هیچ تعصب وطنی ، بنده بعد 3 دور مطالعه اثباتی در نوشته مشاهده نکردم.
می نوشتید اظهار نظر یک محقق پسندیده تر بود.
م توکلی
۱۵:۱۳ - ۱۳۸۹/۱۱/۱۹
خدمت آقای ثبوت عرض میکنم که مطلب شما برای رد نامه ها بیشتر به اظهار نردید و استبعاد گذشت و در عوض هیچ جنبه تحقیقی جدی روی نامه ها صورت نداده اید
امید است این روند در مقالات علمی حاکم نگردد. تاریخ طبری که بسیار بدان استناد کردید یا برخی مستندات فرهنگ معین که بسیار به طبری اعتماد کرده و یا جناب دکتر مشکور همگی از دیدگاه شیعی محل تامل و بررسی است.
بهتر است همان روش بررسی اصالت نامه در موزه را بررسی کنید تا به نتیجه روشن برسید و با صرف اما و اگر از بار پژوهش و وقت گذاری شانه خالی نکنید
دکتر توکلی