به گزارش «شیعه نیوز»، پیشینیان ما بر این باور بودهاند که یکی از ایزدان در آغاز تابستان میمیرد؛ مرگِ او، خزان و زمستان را پدید میآورد و روزی که این خدایِ مرده از جهان مردگان بازگردد، بهار آغاز میشود.
محمدمهدی نوشآبادی، پژوهشگری است که حین تحقیق بر آیینهای ایرانی و پژوهشهای دین شناسان، درونمایه مشترکی را در اقوام ساکن در منطقه گسترده آسیای غربی یافته؛ درونمایهای با مضمون پرستش خدایان بهار و خزان و حاصلخیزی.
او در کتاب «تصوف ایرانی و عزاداری عاشورا» نوشته است: «اقوامی که در هزاره پنجم پیش از میلاد، دارای ساختهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی مادر سالار بودهاند، به الهه زمین و آب و فرزند یا معشوق وی، ایزد نباتی اعتقاد داشتهاند. در این اسطوره، به دلیل خشم ایزد مادر یا خدایان دیگر، ایزد نباتی به جهان مردگان در زیر زمین میرود و سرانجام با تلاش آن الهه از جهان مردگان بازمیگردد. اقوام آسیای غربی، مرگ وی را باعث خزان گیاهان در پاییز و زمستان و رستاخیز و بازگشت وی را از جهان مردگان، موجب آمدن بهار و تابستان و در نتیجه، حیات گیاهان میدانستهاند.»
در فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بینالنهرین باستان، (نوشته جرمی بلک و آنتونی گرین)، از این ایزدِ شهید شوندهی نباتی به نامِ «خدای مرده» و «دوموزی» یا «تموز» یاد میشود. «دوموزی»، همسر «اینانا» یا «ایشتر» مهمترین ربالنوع مؤنث بینالنهرین باستان است. وقتی اینانا در بازدید از جهان زیرین، دربند میشود، دو موزی، برای نجات جان او به جهان مردگان میرود. اینانا نجات پیدا میکند، اما دوموزی میمیرد.
در سوگ این خدای مرده، آیینهای عزاداری زیادی پدید آمده که از جمله آنها میتوان به سنگزنی که نام دیگر آن «چک چکو» است اشاره کرد. آیینی که با بر هم کوفتن سنگها، قصد دارد آسمان را برای بارش و رویش، به امید بازگشتِ دوموزی سر ذوق بیاورد. یکی از دیگر آیینهای مرتبط با مرگ دوموزی نیز نخل و تابوت گردانی است. نخلها را عموماً با ترکیبی از چوب توت، چنار، سپیدار و نخل میساختهاند و برای طلبِ باران در شهر میگرداندهاند. این دو آیین، البته اکنون با نیتی متفاوت، در عزاداریهای عاشورایی شهرهای مختلف کشور برگزار میشود. (ر. ک: تصوف ایرانی و عزاداری عاشورا، محمدمهدی نوشآبادی و از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار)
نویسنده کتاب «تصوف ایرانی و عزاداری عاشورا»، با تکیهبر منابعی، چون «تشیع و تصوف» و مجموعه مقالاتی که در همایش بینالمللی محرم و فرهنگ مردم تحت عنوان کتاب «زمینههای فرهنگی تاریخی گسترش آیینهای عاشورایی در جهان ایرانی گردآمده، اسطوره ایزد دوموزیِ بینالنهرین را با داستان «سیاوش» مقایسه میکند و ماجرای کشته شدن و آیینهای مربوط به سوگ سیاوش را مربوط به همین درونمایه خدای خزان و بهار میداند.
وی مینویسد: «حفاریهای خرابههای شهر سغدی پنجی کند واقع در ۶۸ کیلومتری شرق سمرقند، مجموعهای از نقوش روی دیوار را معلوم داشته که محتوای اصلی آن مربوط به سوگواری برای شاهزادهای جوان است. بر دیواره تابوت نیز نقوشی است که خدایان و آدمیان را سوگوارانه در حال تشییع جوانی نشان میدهند. محققان این شاهزاده جوان را سیاوش تشخیص دادهاند و حضور میترا و آناهیتا در این سوگواری بر ذات ملکوتی سیاوش دلالت میکند.»
مهرداد بهار نیز در کتاب «از اسطوره تا تاریخ» با اشاره به پیوند دوموزی یا همان ایزد نباتی شهید شونده با سیاوش آورده است: «دوموزی هر سال در آغاز تابستان کشته میشود و به جهان مردگان میرود. وقتی به جهان مردگان میرود همه گیاهان میمیرند و جانوران از بین میروند یا ضعیف میشوند؛ حیات از بین میرود و تولیدمثل قطع میشود و وقتی چنین وضعی پدید میآید، ایزدان دیگر، دوموزی را از جهان مردگان بیرون میآورند و او با الهه آب (اینانا یا ایشتر) ازدواج میکند و دوباره تولیدمثل برقرار میشود و گیاهان سبز میشوند. این امری ازلی است که هر سال اتفاق میافتد.
این بنمایه در ایران بهصورت داستان سیاوش در اسطورهها اثر میگذارد. سیاوش درواقع یک ایزد نباتی است که وقتی کشته میشود از خونش، برگ سیاوشان سبز میشود. سیاوش یعنی مرد سیاه. به او میگفتند مرد سیاه، چون میمرد و دوباره زنده میشد. سیاهرنگ بودنِ او به دلیل بازگشت از جهان مردگان است برای آوردن باران و برکت؛ و خروج او از جهان مردگان، همزمان با اول سال و بهار است که بازمانده آن را در حاجیفیروز و چهره سیاه و جامه سرخ او میبینیم. چهره سیاه، دلیل مرگ اوست و جامه سرخ نماد زندگی و خون مجدد. این سرخی و سیاهی درواقع مرگ و حیاتِ توأمان را بیان میکند.»
شاید بتوان گفت دسته جنیها که در برخی از آیینهای عاشورایی با چهرهای سیاهرنگ حاضر میشوند نیز برخاسته از همین آیین سوگواری برای خدای نباتیِ شهید شونده بوده است. به گفته مهرداد بهار «ماجرای عزاداریهای سیاوشی در ایران، بهمرور به ماجرای عزاداری عمومی تبدیل و آن برکت نباتی گیاهی، به یک آیین دینی بدل شده است؛ مفاهیم عوض میشوند و بهجای برکت مادی، برکت معنوی حاصل میشود و هر شهید با مرگ خود، دین را رشد میبخشد.»
اگرچه بسیاری از این آیینهای کهن، در آیینهای تازهتر حلشدهاند و دیگر در موعد زمانی خود برگزار نمیشوند، اما چه کسی امروز اندوهی که با فرارسیدن پاییز، به دل هر آدمی چنگ میزند را انکار میکند؟ شاید این اندوه، باقیماندهی اسطوره خدایی است که در آغاز تابستان میمیرد و با مرگ او، خزا، آغاز میشود.