به حق خداى جهان آفرين
جهاندار يكتاى جان آفرين
خداوند بخشندهي مهربان
خداوند غفّار روزى رسان
خداوند پروين و ناهيد و مهر
گشايندهي باب احسان و مهر
ز درك خرد ذات پاكش برون
منزّه وجودش ز چند است و چون
برى از زمان و برى از مكان
خداوند داناى فاش و نهان
به ختم رسل اشرف انبيا
كه بالد به او مسند اصطفا
محمّد پيامآور راستين
حبيب خدا سيّد المرسلين
به شاه ولايت علىّ ولىّ
وصىّ و پسر عمّ و صهر نبىّ
امام مبين سرور اوليا
جهان فضائل أبوالأوصيا
نمود درخشان عدل خدا
ظهور جمال ازل، مرتضى
به زهراى مرضيه خيرالنّسا
سپهر ادب شمس برج حيا
مثال شرف دخت پاك رسول
كه حيران شده در مقامش عقول
به خلق و به خو، شبه بابش نبى
به قدر و حسب هم طراز علىّ
به حقّ امام دوم مجتبى
نهال برومند باغ صفا
مهين سبط پيغمبر پاك دين
گل گلشن حلم و علم و يقين
به سالار و سردار اهل ابا
شهيد بخون خفتهي كربلا
حسين شهامت حسين وفا
كه در راه حق كرد جان را فدا
فداكاريش دين حق زنده كرد
ره و رسم ايثار پاينده كرد
به سجّاد مصباح راه سداد
ولىّ خداوند زين عباد
كه شد مردمان را ز راه دعا
سوى بينش و معرفت رهنما
به باقر كه از عزّت و احترام
پيمبر فرستاد او را سلام
شكافنده معضلات علوم
نگهبان آثار و محيّى الرّسوم
به صادق كه انوار دين خدا
ز سعيش بتابيد بر ما سوا
غبار از رخ دين يزدان زدود
در علم بر روى عالم گشود
به موسى بن جعفر مه عزّ و جاه
عزيز خدا رهبر دين پناه
كه بر او ستم هر چه آمد فزون
نگرديد تسليم هارون دون
به حقّ علىّ بن موسى الرّضا
ملاذ امم مفخر اوليا
امان الورى صاحب معجزات
امين خدا معدن مكرمات
وجودش همه علم و لطف و كرم
به پير و به برنا ولىّ النعم
رواق جنابش بهشت برين
ضريحش مطاف بزرگان دين
به قطب سداد و سپهر رشاد
محمّد امام تقىّ جواد
كه در كودكى خالق ما سوا
به خلق جهان داد او را ولا
به همنام و هم كنيه مرتضى
علىّ نقى سيد مقتدا
امام دهم رهبر شيخ و شاب
جهان كرم مير عالى جناب
به مولى الورى حضرت عسكرى
مه چرخ ايمان و دين پرورى
سليل نبى قائد مؤتمن
به نام و به جسم و به سيرت حسن
به صاحب زمان مهدى منتظر
اميد امم فاتح بحر و بر
سر سروران، حاكم دادگر
خداوند اقبال و نصر و ظفر
امام جهان بخش گيتى گشاى
دليل خلائق به سوى خداى
برون آيد از غيب و گيرد جهان
پر از عدل سازد كران تا كران
شعارش بود دين و امن و امان
كند خلق با يكدگر مهربان
برد از ميان شيوهي خودسرى
ببالد به او مسند رهبرى
به قرآن كتاب كريم خدا
به شرع قوى پايه مصطفى
به شب زندهداران پاكيزه جان
به آه يتيمان بىخانمان
به عرش و به كرسى و قدّوسيان
به جبريل و ميكال و كرّوبيان
كه حبّ على هر كه دارد به دل
نگردد به صحراى محشر خجل
نبيند به جز لطف پروردگار
نگيرد به جز رتبه و اعتبار
هر آن كس به دل مهر حيدر بكشت
مكان مىگزيند به باغ بهشت
ز مهر على مادرم شير داد
بر آنم پدر خطّ و تدبير داد
به تن از ولاى على جوشن است
به نور ولايت دلم روشن است
بود حبّ او اصل هر فيض و سود
چه خوش گفت آن كو بتازى سرود
بحبّ على تزول الشكوك
و تزكوا النفوس و تصفوا الثمار
فمهما رايت محباً له
فثمّ الذكاء و ثمّ الفخار
ومهما رايت عدوّاً له
ففى اصله نسب مستعار
فلا تعزلوه على فعله
فحيطان دار ابيه قصار
هلا «لطفيا» گو بصوت جلىّ
على يا على يا على يا على