شیعه نیوز: در زمان کوتاه حکومت یزید سه جرم کریه و زشتی انجام شد که اوّلش عذاب امام حسین (علیه السلام ) است، دوم واقعه حرّه، سومش هم به آتش کشاندن کعبه. زمانی که به تاریخ این ستمکاران نگاه می کنیم می بینیم که در دنیا نیز عذاب الاهی بر آنان نازل شد، اما نه به صورت گروهی و دست جمعی که در پاسخ تفصیلی به آن پرداختیم و شاید حکمت آن در دو چیز باشد.
اوّل: مسئله عذاب و نوع آن به اراده و قدرت پروردگار مربوط می شود. در برخی موارد خداوند عذاب را به طور مستقیم و به وسیله سربازان غیبی نازل می کند؛ مانند عذابی که بر لشکریان أبرهه حبشی نازل نمود و کسی که این قضیه را مورد مطالعه قرار دهد به طور واضح می بیند که در آن جا، اصل کعبه مورد تهدید و خطر قرار گرفت و کسی هم در مقابل سپاه قدرتمند أبرهه، توان دفاع از آن را نداشت، بنابر این می بینیم در این قضیه اراده الاهی بر حفظ کعبه تعلّق گرفت در نتیجه عذاب بر سر مهاجمان نازل شد، امّا در حادثه ای که در زمان یزید اتفاق افتاد و از طرف لشکریانش کعبه به آتش کشیده شد، اصل کعبه در معرض خطر نبود، بله در این حادثه هم، نسبت به یکی از مقدّس ترین و محترم ترین مقدّسات مسلمانان و حرم خداوند متعال بی حرمتی صورت گرفت، ولی اگر آن ستم گران دوباره بر آن مسلّط می شدند و مکه را به اشغال خود در می آوردند، کعبه را دوباره می ساختند.
دوم: در هر قضیه ای کمک غیبی دلالت می کند که صاحب آن حرکت که کرامت به دست او انجام شد بر حقّ است و با توجه به این که رهبر نیروهای انقلابی مکّه که بر ضدّ یزید قیام نمودند، عبدالله بن زبیر بود و معروف است که او برای آرمان ها و آرزوهای شخصیش تلاش می نمود و می جنگید و کاری با حق و حقیقت و دین نداشت، علاوه بر این، او از بزرگ ترین دشمنان امیر مؤمنان علی (علیه السلام ) محسوب می شد تا حدّی که مشهور است آن حضرت (علیه السلام ) نسبت به او فرمود: زبیر از ما بود تا زمانی که فرزند بد یمن او (عبدالله) بزرگ شد، انجام کرامت به دست ابن زبیر در حقیقت قداست و شرعیت بخشیدن به او بود، از این رو خداوند متعال نخواست تا این کرامت به نفع ابن زبیر انجام شود، امّا در عین حال باز همانگونه که در پاسخ تفصیلی می آید، متجاوزان به حریم مقدس کعبه را به سزای عمل زشتشان رساند.
پاسخ تفصیلی
از لحن و کیفیت پرسش چنین برداشت می شود که در سوختن کعبه از طرف یزید تردیدی وجود دارد، از این رو لازم است نخست در ضمن چند نکته این مسئله روشن شود.
امّا در مورد شخصیت یزید بن معاویه (لع)، تاریخ نگاران و کسانی که به زندگی او پرداختند سخنانی بیان کردند که نشانگر آن است که یزید در اصل شخصیت فردی، فرومایه، پست و حقیر بود چه رسد به شخصیت دینی.
نخست سخنی است که مسعودی در مروج الذهب می گوید: "یزید صاحب آلات لهو و لعب، سگ، میمون و یوز پلنگ بوده و همواره شراب می نوشید ... و در زمان او بود که غنا در مکه و مدینه علنی شده و آلات لهو لعب به کار گرفته شده و مردم علناً شراب می خوردند..." [1] .
دوم سخنی است که طبری و دیگر مورخان گفته اند: گروهی از مردم مدینه که میانشان عبد الله بن حنظله انصاری غسیل الملائکه بود پیش یزید رفتند زمانی که آنان به مدینه برگشتند در جمع مردم حاضر شدند و فسق و فجور یزید و عتبه را برای مردم آشکار ساختند،[2] از جمله گفتند: ما از بیش کسی برگشتیم که بی دین و شارب الخمر بوده و طنبور می نواخت، ما دست از بیعت او برمی داریم، مردم نیز از آنان پیروی کردند.
سوم سخنانی است که طبری و هم چنین ابن اثیر در کامل بیان کردند: وقتی معاویه خواست برای یزید بیعت بگیرد به زیاد بن ابیه نامه نوشت تا از او مشورت بگیرد و زیاد نیز برای عبید الله بن کعب پیام فرستاد و گفت: امیر مؤمنان (معاویه) به من نامه نوشت فکر می کنم تصمیم دارد برای یزید بیعت بگیرد، اما ترس این دارد که مردم نفرت داشته باشند ... و یزید آدم بی حال و تنبلی است. [3]
چهارم سخنانی است که ابن قتیبه در کتاب امامت و سیاست از امام حسین (علیه السلام ) نقل نموده که آن حضرت زمانی که معاویه می خواست برای ولایت عهدی یزید بیعت بگیرد به او گفت: هرگز هرگز ای معاویه ... مثل این که از کسی حرف می زنی که پشت پرده یا مخفی است یا از کسی حرف می زنی که اطلاعات تازه ای از او داری، عمل یزید خود بر شخصیت و صلاحیتش دلالت دارد، در مورد یزید همان را بگو که در او است؛ او با سگ، بازی می کند و با کبوترها به سر می برد و طبل و دهل می نوازد و با لهو و لعب سرگرم است می بینی او در این امور زشت خبیر و اهل فن است، پس، از این سخنان بپرهیز. [4]
پنجم سخنی است که سیوطی در کتاب "تاریخ الخلفاء" بیان داشت، او می گوید: سبب عزل یزید از طرف اهل مدینه این بود که او در گناه غوطه ور بود.
این نصوصی که بیان شد از شخصیت بی ارزش و بی قید یزید در امور اجتماعی و دینی پرده بر می دارد.
حوادثی که در زمان حکومت یزید (لعنة الله علیه) رخ داد
بدون شک در زمان کوتاه حکومت یزید زشت ترین اتفاقات تاریخی رخ داد که در رأس آن شهادت امام حسین (علیه السلام ) و اصحاب و اهل بیت آن حضرت بود، در این حادثه کسی حتّی عوام مردم نیز تردید نمی کنند چه رسد به خواص از دانشمندان و تاریخ نگاران.
حادثه دوم، حادثه حرّه
این از قضایای مشهوری است که در زمان یزید بن معاویه رخ داد، این واقعه را همه تاریخ نگاران بیان کردند و اتفاق دارند بر این که شامیان در این حادثه تعداد زیادی از صحابه از میان مهاجرین و انصار را به قتل رساندند و با اجازه یزید به مدت سه روز مدینه را برای لشکریانشان مباح کردند. [5]
ابن اثیر در کتاب کاملش می گوید: واقعه حرّه نخست از آن جا شروع شد که مردم مدینه بیعت خود با یزید را شکستند ... یزید مسلم بن عقبه مرّی را که (به دلیل خون ریزی زیاد) به او مسرف گفته می شد و آدم مسن و مریضی نیز بود در جریان گذاشته و مأمور نمود به سوی مدینه حرکت کند و مسلم از یزید خواست که مدینه سه روز برای لشکریانش مباح باشد و هر چه از مال و حیوان و کالا و سلاح در مدینه وجود دارد برای لشکریانش باشد و پس از سه روز دست از مردم بکشد ... در این رویایی مردم شکست خوردند ... مسلم نیز سه روز مدینه را برای لشکریانش مباح نمود در این سه روز مردم را می کشتند و کالا و اموالشان را به تصرف در آوردند که همه مردم و صحابه پیامبر (صل الله علیه و اله ) ناله سر داده بودند ... او مردم را دعوت کرد که با یزید به عنوان بندگى او که در خون و مال و خانواده آنها هر حکمى خواست بکند بیعت کنند هر کس از چنین بیعتى سرپیچى کرد او را بقتل رسانده که گروهى در این راه کشته شدند.
واقعه حرّه در سال شصت و سه دو روز مانده به آخر ذی حجه اتفاق افتاد. [6]
نزدیک به همین عبارت را طبری نیز در تاریخش نقل کرده است.[7]
ما در این جا در صدد بیان تمام جوانب و اتفاقات واقعه حرّه نیستیم، بلکه به ذکر برخی از موارد کریه و زشت و فجیع آن اکتفا می کنیم، علاوه بر مطالبی که از پیش نقل کردیم ابن قتیبه نیز می گوید: در روز واقعه حرّه هشتاد نفر از اصحاب پیامبر (صل الله علیه و اله ) کشته شدند که پس از آن هیچ بدریّی وجود نداشت. و از قریش و انصار هفتصد نفر و از بقیه مردم اعم از موالی و عرب و تابعین ده هزار نفر کشته شدند. [8]
و شنیع تر از این بیانی است که یعقوبی دارد او می گوید: در واقعه حرّه بر اهل مدینه یورش بردند ... و شهر پیامبر (صل الله علیه و اله ) را مباح کردند تا این که دختران باکره فرزندانی به دنیا آوردند که پدرانشان شناخته شده نبودند. [9]
حادثه سوم: جنگ مکه مکرمه و سوزاندن کعبه مشرفه
این همان واقعه ای است که پرسش پیرامون آن مطرح شده است این آخرین حادثه ای است که با آن زندگی ننگین و پر از شرارت یزید به پایان رسید.
تاریخ نگاران تصریح کردند پس از آن که عمرو بن سعید أشدق و عبید الله بن زیاد دستور یزید بن معاویه مبنی بر حمله به مکه را نپذیرفتند یزید به مسلم بن عقبه دستور حمله را صادر کرد. [10]
ابن اثیر در تاریخش ماجرا را این گونه تشریح می کند: پس از آن که کار مسلم از کشتار مردم مدینه و غارتشان به اتمام رسید با همراهانش برای نابودی ابن زبیر به سوی مکه حرکت کردند ... پس از آن که به منطقه "مشلل" رسیدند مرگ او را امان نداد و جانش را گرفت. بعد از مرگ او حصین بن نمیر لشکریان را حرکت داد تا به مکه رسیدند ... مردم مکه مقاومت کردند از باقیمانده محرم و تمام صفر و سه روز از ربیع الاوّل را با هم جنگیدند که در نهایت با منجنیق به خانه خدا حمله کرده و آن را به آتش کشیدند و بدین وسیله ابن زبیر را محاصره نمودند... . [11]
ابن قتیبه در کتابش امامت و سیاست می گوید: (حصین) بن نمیر حرکت کرد تا به مکه رسید و گروهی را فرستاد تا بخش مسفله (محله پایین) مکه را تصرّف کردند که منجنیق هایشان را در آن جا نصب کردند و به لشکریانش دستور داد که هر روز تعداد ده هزار سنگ بزرگ و صخره به سمت مسجد الحرام پرت کنند. [12]
یعقوبی نیز مثل همین سخن را در تاریخش آورده است.[13]
در ضمن این مطالب گذشته روشن شد این کارهایی که لشکریان یزید به دستور او انجام دادند از امور مسلم تاریخی است که جای هیچ شک و تردیدی نیست.
چرا بر لشکریان یزید عذاب الاهی نازل نشد
این بخش اساسی از سؤالی است که مطرح شده و در پاسخ گفته می شود:
مسئله عذاب و نوع آن به اراده و قدرت پروردگار مربوط می شود در برخی موارد، خداوند عذاب را به طور مستقیم و به وسیله سربازان غیبی نازل می کند مانند عذابی که بر لشکریان أبرهه حبشی نازل نمود که در سوره فیل به آن اشاره نمود و در آن جا خداوند قدرتش را نمایان نمود " و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد، که با سنگ هاى کوچکى آنان را هدف قرار مىدادند". [14]
کسی که این قضیه را مورد مطالعه قرار دهد به طور واضح می بیند که در آن جا اصل کعبه مورد تهدید و خطر قرار گرفت و کسی هم در مقابل سپاه قدرتمند أبرهه، توان دفاع از آن را نداشت تا جایی که بزرگ قریش عبدالمطّلب به أبرهه گفت: من صاحب شتر هستم و خانه نیز صاحبی دارد که مانع تعرّض آن خواهد شد. ابرهه گفت: کسی نمی تواند مانع سر راه من شود. وی گفت: تو هستی و او، تا ببینیم. [15]
در این قضیه اراده الاهی بر حفظ کعبه تعلّق گرفت در نتیجه عذاب بر سر مهاجمان نازل شد که به تعبیر قرآن "کعصف مأکول"[16] اما در حادثه ای که در حکومت یزید اتفاق افتاد و از طرف لشکریانش کعبه به آتش کشیده شد اصل کعبه در معرض خطر نبود اگر چه ساختمانش آسیب دیده بود. [17] بله در این قضیه هم نسبت به یکی از مقدّس ترین مقدّسات مسلمانان و حرم خداوند متعال بی حرمتی صورت گرفت که برای هیچ مسلمان غیرتمند دین داری قابل تحمّل و پذیرش نیست، ولی اگر آن ستمگران دوباره بر آن مسلّط می شدند و مکه را به اشغال خود در می آوردند کعبه را دوباره می ساختند. [18]
پس در این قضیه اصل کعبه مورد تهدید نبود این از یک طرف و از طرفی دیگر مسئله این طور نیست که برخی فکر می کنند که هیچ عذابی بر آنان نازل نشد بله زمانی که ما به تاریخ مراجعه می کنیم عذاب دست جمعی و مستقیم شبیه آن چه که بر اصحاب فیل نازل شد را شاهد نیستیم، ولی بعد از تأمل در تاریخ می بینیم؛ مثلاً تمام آن کسانی که در کشتن امام حسین (علیه السلام ) شرکت داشتند در همین دنیا به کیفرشان رسیدند که بیشترشان به دست مختار به سزای اعمالشان رسیدند و تنها کسی که از دست مختار توانست فرار کند سنان بن أنس متّهم اوّل جدا کردن سر امام حسین (علیه السلام ) است. [19]
تاریخ می گوید بعد از دیدار سنان با حجاج و افتخارش به کشتن امام حسین (علیه السلام ) زمانی که به خانه اش برگشت زبانش بند آمد و عقلش از بین رفت و پس از آن کارش این بود که فقط می خورد و در همان جایش ادرار می کرد و... .[20] آیا بر شخص عاقل عذاب دنیوی سخت تر از این وجود دارد؟ و عذاب اخروی از این هم سخت است.
اما یزید، روشن است که او نیز در همین دنیا به عذاب الاهی مبتلا شد. چگونگی مرگ یزید (لعنة الله علیه) به طور آشکارا دست غیبی را در هلاکت او به نمایش می گذارد. بلاذری می گوید: سبب مرگ یزید این بود که او در حالی که مست بوده میمونش را بر الاغ سوار کرد و خود بر پشت آن سوار شد و در این حال از الاغ افتاد، گردنش شکست یا از درونش چیزی پاره شد. [21]
تاریخ می گوید: ماه ها خانه خدا را محاصره کرده بودند تا این که خبر هلاکت یزید در سال 64 هجری به آنان رسید و با هلاکت او حکومت سلسله سفیانی به پایان رسید که پس از یزید کسی جز پسرش معاویه دوم حکومت نکرد که بنابر قول قوی با دسیسه ای سم خورانده شد و از بین رفت. [22]
پس از کشته شدن معاویه دوم که فقط چهل روز حکومت کرد[23] در میان امویان اختلاف هویدا شد و کم کم زمزمه جدایی سر گرفت.
برخی از شعرا به این نکته اشاره کرده و گفتند: من فتنه ای را می بینم که دیکش به جوش آمده بعد از ابی لیلی[24] سلطنت مال کسی است که پیروز شود. [25]
امّا فرماندهان لشکر:
مسلم بن عقبه معروف به مسرف در میانه راه به مکه به هلاکت رسید و حصین بن نمیر و عبید الله بن زیاد به دست ابراهیم بن مالک اشتر کشته شدند. [26]
البته این نکته را نباید فراموش نمود تاریخی که پیش ماست چنین بازگو می کند: سلاطینی که سرکار آمدند کوشش بسیاری جهت محو و نابودی حقایق و پنهان کردن تمام چیزهایی که جایگاه حکام را خدشه دار می کند و عیوب گذشتگانشان را نمایان می کند نموده اند.
نکته پایانی که لازم است به آن اشاره شود این است که در هر قضیه ای کمک غیبی دلالت می کند که صاحب آن حرکت که کرامت به دست او انجام شد بر حق است و با توجه به این که رهبر نیروهای انقلابی که در مکه بر ضد یزید قیام نمودند عبدالله بن زبیر بود و معروف است که او برای آرزوهای شخصیش تلاش می نمود و کاری با حق و حقیقت و دین نداشت و از بزرگ ترین دشمنان امیر مؤمنان علی (علیه السلام ) محسوب می شد تا حدّی که آن حضرت فرمود: زبیر از ما بود تا زمانی که فرزند بد یمن او (عبدالله) بزرگ شد[27]، انجام کرامت به دست ابن زبیر در حقیقت قداست و شرعیت بخشیدن به او بود، از این رو خداوند متعال نمی خواست تا این کرامت به دست ابن زبیر انجام شود، امّا در عین حال به گونه ای که بیان شد خودش متجاوزان به حریم مقدس کعبه را مجازات نمود.
پی نوشت ها:
[1]مسعودی، ابی الحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ج 3، ص 77، دار الفکر برای چاپ و نشر.
[2] ابن أثیر شیبانی جزری، ابو الحسن علی بن ابی کرم ، الکامل فی التاریخ ، حوادث سال 62"ذکر وفد أهل المدینة إلى الشام"، ناشر دار الکتاب العربی بیروت ـ لبنان، چاپ سوم، 1400 هـ 1980 م.
[3]تاریخ طبری، ج 4، ص 224 و 225 ، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 249 و 250 ، فی سیر أعلام النبلاء ج 4، ص 38، یزید در حالی که مست بود می رقصید که با سر بر زمین افتاد سرش شکافت.
[4]ابن قتیبة، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، معروف به تاریخ الخلفاء، ج 1، ص186، شرکة مکتبة و مطبعة مصطفى البابی الحلبی و فرزندانش در مصر. و ابن أعثم فی کتاب الفتوح عن الحسین قریب به این مضمون را در موارد متعدد نقل نمود، ج 5، ص 18 و ج 4،ص 241 .
[5] حافظ ابو الفداء دمشقی، اسماعیل بن کثیر؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 225، دار احیاء التراث العربی؛ کتاب الفتوح، ج 5، ص 292؛ ابن العماد حنبلی دمشقی، عبدالحی بن أحمد بن محمد، ابن العماد الامام شهاب الدین ابی الفلاح عکری حنبلی دمشقی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 1، ص 276 و 278، ، دار ابن کثیر ، دمشق ـ بیروت ، چاپ اول، حافظ مؤرّخ شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام حوادث سال 64 هـ ، ص 25 748 هـ ، دار الکتاب العربی ، چاپ اول.
[6] بلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر، أنساب الاشراف، قسم چهارم، ج 1، ص 323. تاریخ الطبری ج 4، ص 372 ، و نک. محمد صنقور، پیشین سابق، ص 80 - 82.
[7] تاریخ طبری ج 4، ص 372؛ بلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر، أنساب الاشراف، بخش چهارم ، ج 1، ص 323. و نک: محمد صنقور مصدر پیشین، ص 80 - 82.
[8] الامامة و السیاسة، ج1، 216، ابن کثیر در البدایة و النهایة از زهری نقل کرد که: « کشتار روز حرّه هفتصد نفر از سرشناسان از از مهاجر و انصار و موالیانی که نمی دانم آزاد بودند یا برده ده هزار نفر» ج 8، ص 242 ، تاریخ ابن الوردی، ج1، ص 233 ، کنز الدرر ابی بکر دواداری، ج 4، ص 117.
[9] ابن واضج اخباری، أحمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 و 251، دار صادر. و ابن کثیر فی البدایة والنهایة گفت: «با زنان مواقعه کردند تا آن جا که گفته شد هزار دختر بدون شوهر حامله شدند، مدائنی از ابی قرة نقل می کند که هشام گفت: بعد از واقعه حره هزار دختر بدون شوهر بچه به دنیا آوردند» ج 8، 242 ، و در "تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام" می کوید: «مسرف (مسلم)بن عقبة سه روز در مدینه چپاول و غارت کرد و از آن هزار دختر باکره گرفتند». حوادث سال 64 هـ، ص 26، اخبار طوال، ص 265.
[10] تاریخ الطبری، ج 4، ص 371 ، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 311.
[11] الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 316؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 246.
[12] الامامة و السیاسة، ج 2، ص 12، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام حوادث سال 64 هـ،ص 34؛ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب ، ج 1، ص 287 ، و ابن أعثم فی کتاب الفتوح (العلامة ابی محمد أحمد بن أعثم کوفی،دار الندوة الجدیدة بیروت، چاپ اول):نقل می کند: «همواره مکه را مورد حمله منجنیق قرار داده بود ... پیوسته لشکریان مسجدالحرام و کعبه را با آتش و سنگ مورد حمله قرار دادند » ج 5، ص 302؛ تاریخ ابن الوردی، ج ، ص 234؛ ابی حنیفة أحمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص 268، چاپ اول، القاهرة 1960 م، مرآة الجنان، ج 1، ص 113، المنتظم، ج 6، ص 22.
[13] تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 251.
[14] فیل، 3 و 4.
[15] نک: سهیلی، الروض الأُنف، عبدالرحمن الوکیل ،موضوع عبد الله وأبرهة، دار إحیاء التراث العربی ـ مؤسسة التاریخ ـ بیروت ، ط1 ـ 1992م؛ و نک: ابن کثیر، السیرة النبویة ، ج1، ص34 و غیر اینها از مصادری که متعرض بیان داستان اصحاب فیل شدند.
[16] فیل، 5، سرانجام آنها را هم چون کاه خوردهشده (و متلاشى) قرار داد.
[17] نک: تبانی جزائری، محمد، تحذیر العبقری عن محاضرات الخضری، ج 1، ص 51، دار الکتب العلمیة بیروت، چاپ اول، 1955م.
[18] نک: کتاب هایی که متعرض ساخت کعبه شدند.
[19] نک: آل عگلة، طاهر، رأس الحسین،ص 29، نشر دار السلام، چاپپ اول، بیروت.
[20] حافظ ابو القاسم، علی بن الحسن بن هبة الله بن عبدالله شافعی، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 231، دار الفکر؛ و المنتخب من ذیل المذیل، ص 16، نقل از کتاب رأس الحسین (علیه السلام )، ص31.
[21] بلاذری، أنساب الاشراف، ج 2، ص 177، باب "ترجمه "زندگی نامه" یزید"، بحش "أمر یزید بن معاویة".
[22] مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 89.
[23] مؤرج السدوسی، حذف من نسب قریش، مصدر الکتاب : موقع الوراق.
[24] کنیة معاویة الثانی.
[25] زبیری، مصعب، نسب قریش، ج 1، ص 44، موقع الوراق،http://www.alwarraq.com،[ صفحات کتاب موجود در سایت با چاپ موافق نیست].
[26] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 58، ص236،الکتاب مذیل با حواشی محقق علی شیری.
[27] معتزلی، ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 480 چاپ اول، مصر؛ محمّد عبده، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 260 حکمة 354، چاپ استقامت، و أبو عمر در کتاب "الاستیعاب" در بخش زندگی نامه ابن زبیر همین عبارت را بدون کلمه "مشئوم" نقل کرد،گمان می کنم که برای او نقل شده اما او حذف کرد.
و ابن أثیر در أسد الغابة، ج 3، ص 162 نیز نقل نموده است(عز الدین بن أثیر ابی الحسن علی بن محمد جزری، دار احیاء التراث العربی، بیروت ـ لبنان)فی زندگی نامه ابن زبیر . هم چنان که ابن عبد ربه در العقد الفرید، ج 5، ص 72، نیز نقل نموده است، چاپ لجنة التألیف و الترجمة و النشر، و در ج 3، ص 96 چاپ دیگر، و مفید در الجمل ، ص 192، نقل نموده است و همین مطلب در نهج البلاغة نسخه جدید تحقیق شده ومورد اطمینان، تحقیق و توثیق دکتر صبری إبراهیم سیّد، دانشگاه عین شمس و دانشگاه قطر. و نک: موسوعة ابن عباس، ج 2، ص 127.