روايات فراواني في الجمله دلالت بر حرمت آواز خواندن طرب آور (غنا) و نواختن ساز (موسيقي) و نيز گوش دادن به آنها دارد، از سوي ديگر، در برخي از روايات مواردي مانند غنا در قرائت قرآن و مجلس عروسي و نيز غنا بدون موسيقي جايزشمرده شده است.
از مجموعه روايات مي توان به اين نتيجه رسيد که غنا به تنهايي حرام نيست و حتي اگر داراي مفاهيم لهوي باشد حکم آن بيش از کراهت نخواهدبود، زيرا دليلي بر حرمت مطلق لهو نيست و تنها هنگامي که با فعل حرامي مانندموسيقي حرام يا مجلس حرام همراه شود حرمت آن به غنا و استماع آن سرايت خواهد کرد. اما درباره موسيقي مي توان گفت، موسيقي حماسي و غير مطرب از ادله حرمت استثنا مي شود و موسيقي لهوي غير مطرب نيز مکروه است، بلکه شايد بتوان گفت فقط موسيقي مطرب که به گونه اهل لهو نواخته مي شود حرام است.
غنا في الجمله حرام است و در اين مطلب اشکالي نيست، زيرا در اين باره روايات مستفيضه اي وجود دارد که برخي از آنها از نظر سند کامل است.
«غناء» عبارت از صوت مطرب است. تفاوتي نيست که طرب به نحوي باشد که سبب گريه گردد، يا سبب شادي. هر دو گونه، طرب و خفت [سبکي] شمرده مي شود. غنابراي سرگرمي [لهو] و لذت به کار مي رود، چه اين لذت به واسطه آواز شاد پديدآيد و چه به واسطه رهايي از حزن و اندوه از طريق آوازهاي غمناک. مفهوم غناچيزي نيست جز امثال اين گونه آوازها، که معمولا براي سرگرمي و لذت به يکي از دو شکل ياد شده به کار مي روند.
در لسان العرب آمده است: غنا در صدا آن است که ايجاد طرب کند. در صحاح، طرب چنين معنا شده است: خفتي [سبکي] که بر اثر شدت اندوه يا شادي به انسان دست مي دهد. نيز آمده است: غنا به کسر غين، نوعي سماع [آواز] است.
در لسان العرب آمده است: کلمه غنا در مال با الف مقصور است و در سماع با الف ممدود، کسي که صداي خويش را بلند مي کند و مي کشد که عرب اين صدا را غنا مي نامد. غنا با فتحه به معناي نفع است و غنا با کسره به معناي سماع است.
نيز در لسان العرب آمده است: هر صداي زيبايي را که گوش آدمي از آن لذت مي برد، سماع مي نامند و سماع همان غنا است. مسمعه، يعني آواز خوان. روشن است که اين تعبيرهاي مختلف همه به يک معنا اشاره دارند و آن، انواع آوازبراي لهو و لعب است.
به هر حال، براي اثبات حرمت غنا، چنان که گفته ايم، روايات مستفيض در حد کافي وجود دارد که دست کم برخي از آنها از جهت سند کامل اند، از قبيل آنچه در پي مي آيد:
1. روايت زيد شحام: قال ابو عبداللّه(ع): بيت الغناء لاتؤمن فيه الفجيعة و لاتجاب فيه الدعوة ولايدخله الملک، امام صادق(ع) فرمود: خانه غنا از فاجعه در امان نيست و دعا در آن به اجابت نمي رسدو فرشته به آن وارد نمي شود.
2. همچنين روايت ديگري از زيد شحام: قال: سالت ابا عبداللّه(ع) عن قوله عزوجل: واجتنبوا قول الزور، قال: قول الزور الغناء، از امام صادق(ع) در باره اين کلام خدا پرسيدم که مي فرمايد: از سخن زور اجتناب کنيد، فرمود: سخن زور غنا است».
اين دو روايت از نظر سند کامل است.
3. روايت حمران از امام صادق(ع) که مي فرمايد:
... فاذا رايت الحق قد مات و ذهب اهله و رايت الجور قد شمل البلاد... ويستمر في ذکر شياع الفحشاء و الفساد... و رايت الملاهي قد ظهرت يمر بها لا يمنعها احد احدا ولايجترئ احد علي منعها... ،
چون ديدي حق پايمال مي گردد و اهل حق از بين رفته اند و ستم همه جا را فرا گرفته است... و مردم پيوسته در پي گسترش فحشا و فسادند و... ديدي که آشکارا به سرگرمي ها [ملاهي] مشغول اند و کسي آنها را باز نمي دارد و بر منع از آن جرات نمي کند....
هر چند نمي توان حرمت همه انواع لهو را از اين روايت استنباط کرد، ولي غنا يادست کم برخي اقسام غنا از بارزترين مصاديق آن محسوب مي شود. البته اطلاق آن برهمه اقسام غنا صحيح نيست. اين روايت نيز از حيث سند کامل است.
حرمت غنا مخصوص فاعل آن نيست، بلکه شامل گوش دادن به آن نيز مي شود به دليل برخي روايات که از جهت سند کامل است، مانند:
1. روايت علي بن جعفر که از برادرش موسي بن جعفر(ع) نقل مي کند: سالته عن الرجل يتعمد الغناء يجلس اليه، قال: لا، از امام(ع) در باره مردي پرسيدم که به عمد غنا مي خواند. گفتم: آيا نشستن با او جايزاست؟ فرمود: نه.
2. روايت محمد بن مسلم از ابو الصباح يا محمد بن مسلم و ابو الصباح: از امام صادق(ع) در باره اين آيه کريمه: والذين لايشهدون الزور پرسيدم، فرمود:«مراد از زور، غنا است.
البته مي توان در روايت اخير مناقشه کرد که ممکن است شهادت بر غنا شامل هر گونه گوش دادن به غنا نباشد، بلکه مختص آن شنيدني است که با حضور در مجلس غنا باشد. بنابراين، شايد حرمت غنا از باب حرمت حضور در مجالس گناه باشد.
3. روايت عنبسه از امام صادق(ع): قال: استماع اللهو و الغناء ينبت النفاق کما ينبت الماء الزرع، گوش دادن به لهو و غنا موجب رويش نفاق است، چنان که آب مايه روييدن گياه است.
ممکن است در اين روايت نيز مناقشه شود که بر بيشتر از کراهت دلالت ندارد. به هر حال در اين که دلالت روايت نخست کامل است، جاي اشکال نيست.
استثنائات حرمت غنا در روايات، استثنائاتي براي حرمت غنا آمده است:
اول: «حداء» ، يعني صدايي که همراه ترجيع است و با آن شتران را به راه رفتن تحريک مي کنند. شيخ انصاري در مکاسب مي گويد: «دليلي بر استثناي حداء، درمقابل اخبار متواتري که دال بر تحريم غنا است، نيافتم، مگر يک حديث نبوي که شهيد ثاني در مسالک ذکر کرده است. در اين روايت آمده است: عبداللّه بن رواحه که مرد خوش صدايي بود، براي شتر حداء مي خواند و پيامبر(ص) او راتقرير فرمود».
شهيدي در تعليقه اش بر مکاسب از صدوق نقل مي کند که او با اسناد خويش ازسکوني از جعفر بن محمد(ع) از پدرانش(ع) نقل مي کند: قال: قال رسول اللّه(ص): زاد المسافر الحداء والشعر ما کان منه ليس فيه خناء، رسول خدا(ص) فرمود: توشه مسافر، حداء و شعر است، از آن شعري که در آن سخن زشت نباشد.
برقي روايتي را مانند اين روايت از نوفلي از سکوني نقل کرده است. «خناء» با فتحه اول به معناي سخن زشت و دشنام است.
بنابراين، روشن است که «حداء» با عنوان «حداء» استثناء نيست، زيرا ادله آن از نظرسند ضعيف است. صاحب وسايل روايت اخير را از صدوق نقل مي کند، ولي مي گويد: «ليس فيه جفاء وفي نسخه ليس فيه خناء». سپس مي گويد: «يکي از معاني خناء، طرب است». به هر حال، روشن گشت که استثناي حداء با همين عنوان، ثابت نيست، اما مي توان دراطلاق دليل حرمت غنا مناقشه کرد به نحوي که براي خروج حداء از شمول حرمت غنا، به مخصص نيازي نباشد، به اين صورت که بگوييم: براساس مناسبت حکم وموضوع، آنچه از دليل حرمت غنا فهميده مي شود، حرمت غناي لهوي و لهو با غنااست. بنابراين، حدايي که با هدف واداشتن شتر به حرکت و نه به قصد لهو خوانده مي شود، مشمول اطلاق اين دليل نيست. علاوه بر اين، مي توان گفت:
بنابر آنچه دراستثناي چهارم خواهد آمد، غنايي که با موسيقي همراه نباشد، حرام نيست، پس موضوعي براي استثناي حداء باقي نمي ماند.
دوم، غنا در قرآن: از ابو بصير با سند درست روايت شده است:
قال: قلت لابي جعفر(ع): اذا قرات القرآن فرفعت به صوتي جاءني الشيطان، فقال: انماترائي بهذا اهلک و الناس. فقال: يا ابا محمد اقرا قراءة ما بين القراءتين تسمع اهلک ورجع بالقرآن صوتک، فان اللّه عز وجل يحب الصوت الحسن يرجع فيه ترجيعا، به امام باقر(ع) عرض کردم: گاه که قرآن مي خوانم و صداي خود را بلند مي کنم،شيطان مرا وسوسه مي کند که براي خانواده ات و مردم ريا مي کني. امام(ع) فرمود: اي ابو محمد! نه خيلي بلند بخوان و نه آهسته، به گونه اي بخوان که خانواده ات صدايت را بشنوند و هنگام قرائت، در صداي خود ترجيع کن، زيرا خداوند عزوجل، صداي نيکو را که در آن ترجيع زيبا باشد، دوست دارد.
اما شيخ حر عاملي مي گويد:
اين روايت بر تقيه حمل مي شود، زيرا گفتيم که روايت ياد شده، با دليل خاص معارض است و آن همان حديث نخست، يعني روايت عبداللّه بن سنان است و نيز بادليل عام که روايات آن فراوان است و از حد تواتر مي گذرد، تعارض دارد، به نظر ما، اين روايت چون اخص از روايات مطلق دال بر حرمت غنا است، بر آنهامقدم مي شود و ديگر نوبت به حمل بر تقيه نمي رسد و اگر لزوم حمل بر تقيه به سبب تعارض آن با روايت عبداللّه بن سنان باشد، سند اين روايت ناقص است. در روايت عبداللّه بن سنان از امام صادق(ع) آمده است:
قال رسول اللّه(ص): اقراوا القرآن بالحان العرب و اياکم و لحون اهل الفسق و اهل الکبائر، فانه سيجيء من بعدي اقوام يرجعون القرآن ترجيع الغناء و النوح و الرهبانية لايجوز تراقيهم. قلوبهم مقلوبة و قلوب من يعجبه شانهم، رسول خدا فرمود: قرآن را به لحن هاي عربي بخوانيد و از لحن هاي اهل فسق و گناه دوري کنيد. پس از من مردماني مي آيند که به غنا و نوحه و به سبک راهبان قرآن مي خوانند
قرآن از حنجره آنان فراتر نمي رود. قلبشان و قلب کساني که آنان را بزرگ مي دارند واژگون است.
طبرسي اين روايت را در مجمع البيان از حذيفة بن يمان از پيامبر(ص) نقل کرده است و شيخ بهايي آن را در کشکول به صورت مرسل آورده است، بنابراين،از نظر سند ناقص است، از اين رو، موجب نمي شود که روايت معارض با آن، حمل بر تقيه شود.
افزون بر اين، احتمال حمل بر تقيه در اينجا وجود ندارد، امام(ع) چه انگيزه اي براي تشويق به غنا و مستحب شمردن آن، دارد؟ آيا نمي توانست فقط از جواز آن سخن بگويد، بلکه مجاز شمردن غنا از باب تقيه چه انگيزه اي داشت؟ آيا حرمت غنا همانندحرمت فقاع نبود که در آن جايي براي تقيه نيست؟ بي گمان، بيان حکم واقعي غنا،يعني حرمت، موجب دور شدن امام از امت وکم شدن تاثير او در آنان، نمي شد، ازاين روي ائمه(ع) در حرمت فقاع هيچ گاه تقيه نکرده اند. البته اگر حديث عبداللّه بن سنان از نظر سند ضعيف نبود، هر دو روايت به واسطه تعارض ساقط مي شدند و به عموم روايات حرمت رجوع مي کرديم.
به هر حال، روايت ابوبصير، بر جواز غنا در قرآن به طور مطلق - يعني حتي وقتي باموسيقي انجام شود - دلالت ندارد. حداکثر بر جواز قرائت قرآن همراه ترجيع درصوت دلالت مي کند.
در اين جا روايت ديگري است که از حيث سند کامل نيست و دلالت دارد بر اين که غنا در قرآن همراه آلات موسيقي، بلکه به طور مطلق مرغوب نيست و آن روايت عبداللّه بن عباس از رسول خدا(ص) است که مي فرمايد:
ان من اشراط الساعة، اضاعة الصلوات و اتباع الشهوات و الميل الي الاهواء... فعندهايکون اقوام يتعلمون القرآن لغير اللّه و يتخذونه مزامير و يکون اقوام يتفقهون لغير اللّه وتکثر اولاد الزنا و يتغنون بالقرآن... ، از نشانه هاي آخر الزمان آن است که مردم نماز را ضايع مي کنند و از شهوات پيروي مي کنند و به خواهش هاي خويش ميل مي نمايند... در آن هنگام مردماني هستند که قرآن را براي غير خدا مي آموزند و همراه مزمار مي خوانند و کساني هستند که براي غير خدا تفقه مي کنند و در قرآن غنا مي کنند...
به هر صورت، اگر چه روايت ابو بصير، غنا را در خصوص قرآن تجويز مي کند، امابعيد نيست که بتوانيم آن را به هر چيزي که موجب ياد حق شود، مثل مناجات با خدايا مدح ائمه(ع) يا نصايح و مواعظ و مانند آن تسري دهيم.
وانگهي، ممکن است بگوييم: ترجيع صدا در قرآن و مناجات و مدح ائمه و آنچه داراي مضامين حق است، مشمول اطلاقات دليل حرمت غنا نمي شود، زيرا براساس مناسبت حکم و موضوع آنچه از اين اطلاقات فهميده مي شود، مربوط به غنايي است که اهل فسق و فجور انجام مي دهند، يعني غنايي که با آن به لهو مشغول مي شوند.براين اساس، اين ادله شامل ترجيع صدا و آوازي نمي گردد که در مضامين حق و براي اثر بيشتر بر انسان سر مي دهند و شايد مقصود از غنا در قرآن که روايت اخير آن رانکوهش کرده است، قرائت با لحن هاي لهوي است نه صرف ترجيع صدا که تاثيرقرائت را در انسان بيش تر مي کند.
سوم، غناي آوازه خوان در عروسي ها: دليل اين استثنا، روايتي است از ابوبصير که باسه متن نقل شده است و همه متن ها داراي سند درست است:
1. ابو بصير مي گويد:
سالت ابا عبداللّه(ع) عن کسب المغنيات، فقال: التي يدخل عليها الرجال حرام و التي تدعي الي الاعراس ليس به باس و هو قول اللّه عزوجل: ومن الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل اللّه،و از امام صادق(ع) در باره مزد آواز خوانان پرسيدم، فرمود: آواز خواني که ميان مردان مي خواند، کسبش حرام است، اما مزد کساني که به مجالس عروسي دعوت مي شوند،اشکالي ندارد.
در همين باره خداوند عزوجل مي فرمايد: برخي از مردم کساني اند که سخنان بيهوده مي خرند تا از راه خدا گمراه گردند.
2. از ابوبصير از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: المغنية التي تزف العرائس لاباس بکسبها، کسب آواز خواني که در مشايعت عروس غنا مي خواند، اشکالي ندارد.
3. ابوبصير مي گويد: قال ابوعبداللّه(ع): اجر المغنية التي تزف العرائس ليس به باس وليست بالتي يدخل عليها الرجال، امام صادق(ع) فرمود: مزد آواز خواني که در مشايعت عروس غنا مي خواند، اشکالي ندارد نه آواز خواني که در حضور مردان مي خواند.
متن سوم دلالت بر اين دارد که محدوده غناي مجاز از غناي آواز خوان در مجالس عروسي وسيع تر است، زيرا ظاهر عبارت، پس از آن که درآمد آواز خوان درعروسي را بي اشکال مي داند در توضيح اين حکم اشاره مي کند که اين عمل با غناي حرام فرق دارد. غناي حرام آن است که در حضور مردان باشد.
بنابراين، غناي حرام فقط غناي زن آواز خوان در حضور مردان است، اما غنايي که با کاري همچون اين همراه نباشد، حرام نيست.
منظور اين نيست که غنا به طور مطلق حرام نيست و فقط اختلاط مردان و زنان، حرام است. اين با قاعده تقييد مطلق به مقيد ناسازگار است، رواياتي که اطلاق دارند، برحرمت غنا به طور مطلق دلالت مي کنند و اين روايت چون اخص از آن روايات است،بر آنها مقدم مي شود. معناي تقييد اين نيست که عنواني که در دليل مطلق، حکمي برآن حمل شده است، از موضوعيت آن حکم ساقط مي گردد.
بنابراين، مقتضاي جمع بين مطلق و مقيد آن است که غنايي که همزمان با حضورمردان در ميان زنان باشد، حرام است نه آن که فقط حضور مردان در ميان زنان حرام باشد.
با اين همه، مخفي نماند که روايت ياد شده دلالت ندارد بر اين که فقط حضور مردان ميان جمع زنان موجب حرمت غنا است.
پس بين اين روايت و روايتي که در استثناي چهارم مي آيد، - يعني روايتي که غناي همراه با آلات موسيقي را حرام مي داند -تعارضي وجود ندارد. بر فرض که تعارضي باشد، اطلاق حصر اين روايت به واسطه آن روايت، مقيد مي شود.
ممکن است بگوييم: اين روايت دلالت نمي کند که محدوده غناي مجاز، وسيع تر است از غناي آواز خوان در عروسي به اين معنا که هر غنايي را که با چيزهايي از قبيل حضور مردان در ميان زنان همراه نباشد، جايز گرداند، زيرا غناي آواز خوان درعروسي چنين نيست که همواره بي حضور مردان در جمع زنان باشد، بلکه اين غنا بردو قسم است يا مردان ميان زنان حاضرند و يا حاضر نيستند و مقصود از جمله: «ليست بالتي يدخل عليها الرجال»، اين است که آن قسم از غنا حلال است که همراه حضورمردان در جمع زنان نباشد. بنابراين، بر بيش از اين معنا دلالت ندارد که غناي آوازخوان بدون حضور مردان در عروسي ها جايز است.
چهارم، غنا بدون موسيقي: مقتضاي اين استثنا، آن است که غنا بدون موسيقي حتي درغير امثال قرآن جايز است. اين معنا مطابق مدلول روايت علي بن جعفر است که درکتاب خويش از برادرش نقل مي کند:
سالته عن الغناء هل يصلح في الفطر و الاضحي والفرح؟ قال: لا باس به مالم يزمر به، از امام در باره غنا پرسيدم که آيا در عيد فطر و عيد قربان و ايام شادي جايز است؟فرمود: اگر با مزمار همراه نباشد، اشکالي ندارد.
عبداللّه بن جعفر نيز اين روايت را در قرب الاسناد از عبداللّه بن حسن از علي بن جعفر نقل کرده است، ولي در اين روايت آمده است: مالم يعص به، اگر با غنا معصيت نکند.
متن دوم از نظر سند ناقص است، ولي متن اول کامل است و دلالت مي کند بر آنچه درعنوان اين استثنا آورده ايم. اگر موسيقي را غير از غنا بدانيم اين روايت نيز دلالت نمي کند که فقط موسيقي يا مزمار حرام است نه ذات غنا، چرا که اين خلاف قاعده تقييد مطلق به مقيد است، همان گونه که در استثناي سوم توضيح داديم. اگر بپذيريم که به مقتضاي قاعده تقييد، غنا بر موسيقي صدق نمي کند، بايد گفت: اگر غنا همراه موسيقي باشد، حرام است و اگر با آن همراه نباشد، حرام نيست. ولي اين روايت باروايت ديگري معارض است و آن روايت عبدالاعلي است:
سالت ابا عبداللّه(ع) عن الغناء و قلت: انهم يزعمون ان رسول اللّه(ص) رخص في ان يقال جئناکم جئناکم حيونا حيونا نحييکم، فقال: کذبوا ان اللّه عز وجل يقول: «و ما خلقناالسماء والارض و مابينهما لاعبين لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلين بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق و لکم الويل مما تصفون». ثم قال: ويل لفلان مما يصف رجل لم يحضر المجلس، از امام صادق(ع) در باره غنا پرسيدم که مردم مي پندارند رسول خدا اجازه داده است که با حالت غنا بگويند: جئناکم جئناکم حيونا حيونا نحييکم. فرمود: دروغ مي گويند.خداوند عزوجل فرموده است: «ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست به بازي نيافريديم. اگر مي خواستيم سرگرمي براي خويش بيافرينيم، چيزي مناسب خودمي آفريديم. ما حق را بر باطل مي کوبيم تا او را هلاک کند و اين گونه باطل محو و نابودمي شود، اما واي بر شما از وصفي که مي کنيد». سپس فرمود: واي بر فلاني که چنين مي گويد.
هر چند در اين روايت پرسش کننده نياورده است که جمله «جئناکم جئناکم...» همراه مزمار يا ديگر آلات موسيقي است، روايت بر جواز آن دلالت نمي کند، از اين رو،روايت قبلي بي معارض است.
نتيجه آنچه گفتيم، اين است که غنا به تنهايي حرام نيست، بلکه آن گاه حرام است که مردان در جمع زنان حضور يابند يا با موسيقي همراه شود. همچنين غنا در قرآن وامثال قرآن، بدون موسيقي نه حرام است و نه مکروه، اما غنا با شعرهاي لهو بي حضور مردان در ميان زنان و بدون موسيقي، مکروه است، زيرا کم ترين حکم لهو دراسلام کراهت است، چنان که برخي روايات گذشته و روايت عنبسه بر آن دلالت دارد.اگر بگوييم روايت عنبسه بر بيش از کراهت دلالت ندارد، مدلول آن اين است که غنابدون موسيقي نيز مکروه است و دليل مخصصي براي آن وارد نشده است مگرروايتي که بر جواز غنا در قرآن و ترغيب به آن دلالت مي کند. البته ثابت شد که ظاهربرخي نواهي گذشته آن است که غناي لهوي حرام است.
دوم: حکم موسيقي براي اثبات حرمت موسيقي چند راه وجود دارد:
راه اول: تمسک به رواياتي است که در باره موسيقي وارد شده است، مانند رواياتي که در باب صدم از ابواب «مايکتسب به» کتاب وسايل آمده است و نيز روايات ديگر. رواياتي که در باره موسيقي آمده و از نظر سند کامل است از اين قراراست:
1. روايت اسحاق بن جرير که مي گويد از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود:
ان شيطانا يقال له القفندر اذا ضرب في منزل الرجل اربعين صباحا بالبربط و دخل الرجال وضع ذلک الشيطان کل عضو منه علي مثله من صاحب البيت ثم نفخ فيه نفخة فلا يغار بعدها حتي تؤتي نساؤه فلايغار، شيطاني به نام قفندر هست و زماني که در خانه مردي چهل روز، بربط نواخته شود ومردان به خانه او بيايند، آن شيطان اعضاي بدن خويش را بر اعضاي صاحب خانه مي گذارد و سپس در آن مي دمد، از آن پس غيرت مرد از ميان مي رود و حتي اگر به زنان او دست درازي کنند، هيچ غيرتي نمي ورزد.
2. روايتي که پيش تر از علي بن جعفر، از برادرش نقل کرديم: سالته عن الغناء هل يصلح في الفطر والاضحي والفرح؟ قال: لاباس به ما لم يزمربه، از امام(ع) درباره غنا پرسيدم که آيا در عيد فطر و عيد قربان و ايام شادي جايز است،فرمود: اگربا مزمار همراه نباشد، اشکالي ندارد.
در باره دلالت روايت نخست اين اشکال مطرح است که شايد روايت ناظر است براينکه حضور مردان در جمع زنان حرام است، زيرا اين روايت فقط در باره نواختن بربط نيست، بلکه فرض آن بر اين است که مردان به خانه اهل و عيال اين شخص رفت و آمد مي کنند به قرينه دو جمله: «و دخل الرجال» و «فلايغار بعدها حتي تؤتي نساؤه فلايغار».
همچنان که اگر بگوييم نواختن مزمار به تنهايي غنا نيست، در دلالت روايت دوم اين اشکال پيش مي آيد که روايت در باره غنايي است که با نواختن مزمار همراه است،پس بر اين که نواختن مزمار به تنهايي و بدون غنا حرام است، دلالت نمي کند.
اما مي توان ادعا کرد که روايات دال بر حرمت موسيقي هر چند بيش تر آن ها از نظرسند ضعيف هستند، نزديک به حد استفاضه مي باشند.
راه دوم: تمسک به رواياتي که در باره تحريم ملاهي وارد شده است. پيش تر به يکي از اين روايات که از نظر سند کامل است، اشاره شد و در آن آمده است: و رايت الملاهي قد ظهرت يمربها لايمنعها احد، اگر چه از اين عبارت، اطلاق به فهم نمي آيد، اما قدر متيقن از حرام بودن ملاهي، عرفاحرام بودن غنا و موسيقي است.
همچنين در روايت عنبسه گذشت که استماع اللهو والغناء ينبت النفاق کما ينبت الماء الزرع. ممکن است گفته شود که اين روايت بر بيش از کراهت دلالت ندارد.
راه سوم: روايات حرمت غنا، بر حرمت موسيقي، دلالت دارد با اين ادعا که مفهوم غناشامل موسيقي هم مي شود، زيرا غنا در لغت به صداي مطرب و به سماع تفسير شده است، معناي اول يا هر دو معنا شامل موسيقي مي شود.
شاهد آن تعبيري است که شيخ طوسي در خلاف آورده و گفته است: غنا، حرام است، چه صداي آواز خوان باشد و چه صداي ني يا سازهايي از قبيل عودو تنبور و ديگر آلات طرب ، ولي نواختن دف در عروسي ها و مجالس ختنه سوري مکروه است.
آيا گوش دادن به موسيقي نيز حرام است؟ پاسخ اين پرسش مثبت است واين حکم مطابق راه سوم از راه هاي اثبات تحريم موسيقي است اگر اين راه رابپذيريم، همچنين مطابق است با راه دوم، زيرا اگر بگوييم روايت عنبسه برحرمت دلالت مي کند، مساله روشن است و در غير اين صورت، روايت «و رايت الملاهي...»کفايت مي کند، چرا که آنچه از دليل حرمت ملاهي از نظر عرف و از حيث مناسبت حکم و موضوع، فهميده مي شود آن است که سرگرم شدن به لهو حرام است، چه از راه استعمال ملاهي باشد و چه از راه شنيدن آن. بلکه شايد اين حکم باراه اول هم مطابق باشد با اين فرض که عرفا از روايات تحريم موسيقي و تحريم غنااين گونه برداشت مي شود که تحريم ناظر به سرگرم شدن به لهو است و تفاوتي نيست که انسان از راه گوش دادن به موسيقي و غنا سرگرم شود يا خود به نواختن واستعمال ملاهي بپردازد. البته اگرشنيدن موسيقي بدون قصد گوش دادن به آن باشد،دليلي بر حرمت آن نداريم، همان گونه که دليلي بر حرمت شنيدن غنا نيز به اين نحووجود ندارد
حرام بودن موسيقي مشروط به آن است که مطرب باشد اگر چه مطرب بودن موسيقي به واسطه چيزي باشد که همراه با آن است يا به واسطه غناي مطربي باشد که همراه با موسيقي است. مقصود آن است که اگر موسيقي به نحوي باشد که ميان اهل لهو رايج است، حرام است ، اما اگر اين گونه نباشد، دليلي بر حرمت آن وجود ندارد، نه از راه سوم ، زيرا بدون اطراب، غنا صدق نمي کند و نه از راه دوم،زيرا ثابت نشده است که هر چيز لهو، به طور مطلق حرام است. البته ممکن است باتمسک به مثل روايت عنبسه بگوييم موسيقي لهوي غير مطرب مکروه است،اما از راه اول نمي توان حرمت آن را ثابت کرد، زيرا اگر استفاضه رواياتي که سندشان ضعيف است، اثبات شود، بازهم نمي توان اطلاق آنها را بر اين گونه موسيقي ها ثابت کرد.
مي توان گفت: موسيقي حماسي حلال است، چون هيچ يک از راه هاي سه گانه بر حرمت آن دلالت ندارد. اما راه اول از اين رو که اگر مستفيض بودن روايات ضعيف السند، ثابت شود، باز اطلاق آنها بر اين گونه موسيقي اثبات پذير نيست.
راه دوم نيز برحرمت دلالت ندارد، زيرا اگر موسيقي حماسي براي تهييج جنگ استفاده شود، لهوي نيست تا دليل حرمت لهو شامل آن شود و اگر براي لهو استفاده شود، گفتيم که نمي توان با ادله حرمت لهو، حرمت همه اقسام لهو را ثابت کرد.
اما راه سوم، از اين رو که بر فرض در مفهوم غنا، طرب به معناي مطلق سبکي باشد،نه خصوص سبکي که از شادي يا حزن ناشي مي شود و طبق اين فرض ثابت شود که غنا بر موسيقي حماسي صدق مي کند، در اين صورت ممکن است بگوييم دليل حرمت غنا، به مناسب حکم و موضوع، منصرف به غنايي است که در مجالس لهو وطرب متعارف است و موجب رقص يا دست کم لذتي مي شود که از گريه لهوي ناشي است.
پس اگر طبيعت نوعي موسيقي براي لهو و سرگرمي نباشد، بلکه براي ايجادحماسه باشد، دليل حرمت از آن منصرف است.
شاهد بر اين امر، آن که در عصرروايات رسم بوده است که هنگام جنگ بر طبل مي نواخته اند و هيچ روايتي بر حرمت آن وارد نشده است. اين ها دست کم بر حلال بودن موسيقي حماسي، چنانچه براي هدفي مقدس به کار رود، دلالت مي کند.
حرام بودن موسيقي مطرب به آلاتي مانند مزمار و عود اختصاص ندارد،بلکه شامل سازهايي چون دف و طبل هم مي شود. اين حکم با وجه دوم و سوم مطابق است، ولي با وجه اول مطابق نيست، چون روايات وجه اول که بر حرام بودن مثل دف و طبل دلالت مي کنند، در حد استفاضه نيستند و از نظر سند ضعيف اند.
ممکن است گفته شود: روايت دوم، که در وجه اول گذشت دلالت مي کند بر آن که غنا با غير مثل مزمار جايز است حتي اگر با امثال دف و طبل باشد، زيرا امام(ع)غنايي را که در آن مزمار نباشد، بي اشکال دانسته است، ولي اين احتمال وجود داردکه مزمار مثالي باشد براي هر گونه آلات موسيقي.
منظور اين نيست که عبارت مستثني در اين حديث اطلاق دارد و شامل همه نوع موسيقي مي شود، بلکه منظور اين است که عبارت مستثني منه همانند عبارت مستثني اطلاق ندارد تا هر گونه غنايي، که در آن مزمار نيست، بي اشکال باشد.
حرام بودن موسيقي به زماني اختصاص ندارد که در ضمن آواز باشد، بلکه موسيقي بدون آواز نيز حرام است به دليل وجه اول و دوم و همچنين به دليل وجه سوم اگر آن را پذيرفته باشيم.