سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

ماجرای ملاقات خبرنگارایرانی با"ملاعمر"

کد خبر: ۱۸۷۱۰
۰۱:۵۷ - ۲۱ مرداد ۱۳۸۹
محمدحسين جعفريان يکي از اين خبرنگاران جنگي است که در سال هاي پاياني جنگ پايش به حرفه خبرنگاري باز شد و بخشي از خاطرات جنگي اش را منتشر کرد

به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از بولتن ، وی در گفتگو با خراسان ازدیدار با رهبر طالبان می گویددر قسمتی از این گفتگو آمده است :

آقای جعفریان شما جزو معدود خبرنگاران جهان هستيد که از نزديک ملا عمر را ملاقات کرديد. از ديدار ويژه ملامحمد عمر رهبر طالبان برايمان بگوييد؟

** در اسفند سال 73 ما به مناطق تحت کنترل طالبان رفتيم. آن زمان شش ماه از تشکيل حکومت طالبان مي گذشت و ما در حال توليد مستندي با عنوان سفر به جمهوري طالبان بوديم. به همين مناسبت با چند نفر از مسئولان سرشناس افغاني که بعدها در بين طالبان صاحب مقامات مهمي شدند گفت وگو کرديم.

در قندهار ديديم لقب اميرالمؤمنين را براي ملامحمد عمر به کار مي بردند و مي گفتند نمي شود وي را ديد. ضمن اينکه اجازه تصويربرداري در شهر هم به ما داده نشد. گفتند از حيث مذهبي درست نيست. به سختي گاهي تصويربرداري مي کرديم. وقتي کارمان تمام شد و از قندهار به سمت هرات بر مي گشتيم در جاده ماشيني از روبه رو مي آمد که راهنما گفت: ماشين ملامحمد عمر است. ماشين آن طرف جاده نگه داشت و کسي از آن پياده شد، ما هم پياده شديم. راهنماي طالباني مان به او توضيح داد که اين دو نفر، خبرنگار ايراني هستند و مهمان ما بوده اند.

او هم به فارسي خيلي بدي سوالاتي کرد. حدود پانزده دقيقه صحبت کرد و ما فقط صداي او را ضبط کرديم. بعدها وقتي دو خبرنگار از روزنامه آل پاييس کشور اسپانيا به تهران آمده بودند، اتفاقا به اين دليل که شنيده بودند که دو خبرنگار ايراني مدعي اند که ملامحمد عمر را ديدند آن ها عکسي را با خودشان آورده بودند و به ما نشان دادند و اين تصوير دقيقا همان آدمي بود که من و آقاي برجي در مسير بازگشت از قندهار او را ديديم.



* گفت وگويتان با فرمانده طالبان چه بود؟

** آن پانزده دقيقه بيشتر به خوش و بش گذشت. وي ابتدا از راهنما سوال کرد آيا به اين دوستان ايراني ما رسيده ايد؟ آن ها جاي خوب و غذاي خوب داشته اند؟ بعد از ما سوال کرد که به شما بد نگذشته است؟ شما را آزار نداده اند و سوالاتي از اين دست...

بعد هم گفت حکومت افغانستان در حال حاضر دست طلبه هاست (در افغانستان به کسي که علوم ديني مي خواند طلبه مي گويند)

اصلا فرصت سوال و جواب به ما داده نشد. چيزي که در آن لحظه براي ما جالب بود خود او بود به تعبير ما فيلم بردارها دقايقي طول کشيد که ما فوکوس کنيم که آيا اين آدم واقعا ملامحمد عمر است يا نه؟

نکته عجيبش هم اين بود که او خودش راننده بود يعني وقتي ماشين ايستاد يک ماشين دو کابين خالي که هيچ محافظي در آن نبود و اين آدم خودش پشت فرمان نشسته بود. راهنماي ما توضيح داد که اين عادي است و او با خودش محافظ نمي برد

قبلا هم وقتي ما دنبال ملامحمد حسن والي قندهار (استاندار قندهار) مي گشتيم که معاون ملا عمر و نفر دوم طالبان بود، در خيابان کسي را ديديم که پاچه هاي شلوار افغاني اش را بالا کشيده بود پياز و سيب زميني خريده بود که ما با او حرف زديم. از اين جهت هم خيلي عجيب نبود ولي در وهله اول وقتي ما اين آدم را ديديم، حيرت کرديم که آيا واقعا اين آدم ملامحمد عمر است که تنها پشت فرمان نشسته و از اين مسير خلوت دارد مي رود.

* او فارسي حرف مي زد؟

** بله. ولي فارسي را خيلي بد صحبت مي کرد. چون افغاني هايي که زبان مادريشان پشتو است و فارسي زبان دومشان محسوب مي شود فارسي را خيلي بد حرف مي زنند.

* به لحاظ ظاهري رهبر طالبان چطور آدمي بود؟

** از حيث ظاهري آدم چهارشانه و چاقي بود. پاي چپش و يک چشمش آسيب ديده بود که اتفاقا چشم چپش هم بود گويي که ترکش خورده بود. ريش بسيار انبوه و عمامه اي هم به سر داشت شبيه اغلب چهره هايي که از طالبان ديده ايم.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: