آن هنگام که لبنانی ها جشن استقلال گرفتند و از آن روز کشور «لبنان» زاده شد؛ همچنان شیعیان در عزلت و انزوای خود گرد تنگدستی حلقه زده بودند و اینچنین برای رئیس جمهور وقت به تصویر کشیده شدند: «در کل منطقه (شیعی جنوب لبنان) حتی یک بیمارستان به چشم نمی خورد؛ اما در هریک از شهرهای صیدا، صور، نبطیه و... یک خانه بهداشت وجود دارد. این منطقه از شبکه های آب شرب نیز محروم است تا آنجا که بیشتر مردم از آب های راکد استفاده می کنند.»
شاید ولادت شیعیان با تبعید «ابوذر غفاری» به این منطقه، تقدیرشان را اینگونه رقم زده بود که امروز هم با وجود تکاپوهای مستمرشان همچنان این افتراق مشهود است. وقتی در کوچه پس کوچه «ضاحیه جنوبی» قدم می زنی و ازدحام بیش از حد جمعیت را در فضاهای کوچک به نظاره می نشینی و فقر را با گوشت و پوستت حس می کنی و آنگاه پای در مناطق مسیحی نشین و سنی نشین در بیروت و حومه آن می گذاری و سنگ فرش های آئینه گون آن را کنار بازی چند کودک شاد و شنگول آن منطقه می بینی، بار دیگر برایت ابوذر زنده می شود؛ گویا همچنان شیعه در لبنان در تبعید به سر می برد. روزی سنی مذهبان عثمانی شمشیر در دست گرفتند و علمای شیعی را به حبس و اعدام محکوم کردند و جوانان این مذهب را به سربازی اجباری 30 ساله فرستادند و روز دیگر مسیحیان فرانسوی حتی به چهارپایان و تخم مرغ های شیعیان رحم نکردند و سرانشان را اعدام و تبعید کردند. در دوره ای هم فلسطینیان آنان را سپر بلای خود کردند و آتش اسرائیل خانه هایشان را ویران کرد. تراژدی شیعه در لبنان آنچنان تکرار می شد که امام موسی صدر از عنوان «کربلای لبنان» استفاده کرد و گفت: «بیایید به محله های بیروت بنگرید. ای صاحبان قدرت، آیا احساس شرم نمی کنید که تنها چند کیلومتر آن سوتر از منازل شما، خانه هایی وجود دارد که برای انسان قابل سکونت نیست؟... اگر هزار کودک بی سرپناه و آواره در بیروت وجود داشته باشد، نهصد نفر از آنان مسلما متعلق به شیعیان هستند... ما خواهان حقوق کامل خود هستیم... دشمن ما کسی است که بدون دادن چیزی به مردم، در پی حکومت بر آنهاست... سوگند می خوریم تا زمان محو محرومیت و محو مناطق محروم از لبنان ساکت ننشینیم...»
***
شیعیان در لبنان از گذشته های دور همواره به «تقیه» یا «نفرت پنهان» مقابل حاکمان ضدشیعی روی می آورند و بزرگترین دغدغه شان حفظ هویت و صیانت از اراضیشان بود. از سوی دیگر «تعامل فقیه با دولت مرکزی اشکال شرعی و فقهی نداشت و فقها می توانستند در دوران تقیه به تحصیل علم و برعهده گرفتن نقش های ارشادی و هدایت گرایانه یعنی نقش های تربیتی و غیرسیاسی روی بیاورند و نیز همواره در امور عبادی بر تکالیف شرعی تاکید کنند که التزام مردم به قوانین شرعی شیعه را تضمین می کرد؛ گرچه این اقدامات به عبادات فردی محدود می شد و تکالیف سیاسی را در بر نمی گرفت.» علمای شیعی ایده و نظر داشتند اما جایی برای اجرایی کردن آن در لبنان نمی یافتند. از این رو، در پی درخواست حاکمان ایرانی همچون سربداران و صفویان به خوبی درخشیدند و موثر جلوه کردند. «شهید اول» کتاب «لمعه دمشقیه» را برای سربداران نوشت و این کتاب قانون آنان شد و «محقق کرکی» آنچنان جایگاهی در حکومت صفوی یافت که توانست بزرگترین مقامات دولتی را عزل و نصب کند. اما در لبنان، سیاست برای شیعیان امری دست نیافتنی می آمد و راهشان از آن جدا بود و به امور شرعی و دینی خود می پرداختند و روحانیت نقش محوری در این عرصه داشت. همانگونه که سیدعبدالحسین شرف الدین (عالم دینی طائفه شیعه قبل از امام موسی صدر) گفته بود: «در میان شیعیان، تنها علمای دینی حضور داشتند؛ آنها دارای مرجعیت بوده و خواسته های دینی و دنیوی شیعه را براساس سنت ها تعیین می کرده اند.» عدم دخالت عالمان دینی در عرصه مسائل اجتماعی و سیاسی و از سوی دیگر وابستگی رهبران سنتی سیاسی طایفه شیعه (زمین دارانی که زمین از آن حکومت بود و آنان سرپرست آن) به حکومت های وقت، نتیجه آن، این شد که آنان همواره غیرموثر بودند و انزوا در اقتصاد و سیاست را تجربه می کردند و به آن خو گرفته بودند.
شیعیان اغلب از کشاورزی زندگی می گذراندند که هم رونقی نداشت و هم صاحب زمین نبودند و برخی دیگر هم دوره گردهای دستفروش بودند. در دهه هفتاد میلادی، سرانه اغلب شیعیان نسبت به میانگین سرانه هر لبنانی یک چهارم بود. همچنین تنها 5/6 درصد آنان به مقطع دبیرستان راه می یافتند. از سوی دیگر، در حالی که طائفه شیعه 20 درصد لبنان را تشکیل می داد، فقط 7/0 درصد بودجه دولت نصیبش می شد. وضعیت شیعیان لبنان در دهه 60 میلادی اینگونه گزارش شده است: «جنوب لبنان به نسبت افراد ساکن در آن، یا به نسبت مساحت، کمترین راه آسفالت را دارد. به رغم آنکه در اوایل دهه 60 در تعدادی از مناطق جنوب لوله کشی انجام شد، هنوز تمام روستاها و شهرهای این منطقه آب سالم و لوله کشی ندارد. شبکه برق نیز تقریبا در همان سال ها در جنوب برقرار شد اما در بیشترین اوقات، کار نمی کند. در جنوب لبنان تنها در شهرها و روستاهای بزرگ، تجهیزات تصفیه آب وجود دارد. در خارج از مراکز بزرگ، تلفن مطلقا وجود ندارد، مگر یک کابین تلفن همگانی که آن هم معمولا خراب است. پزشکان یک بار در هفته و گاهی حتی یک بار در ماه، وارد شهرها و روستاهای جنوب می شوند و تنها در روستاهای بزرگ درمانگاه وجود دارد اما همین درمانگاه ها نیز به صورت منظم کار نمی کنند؛ بیمارستان ها و داروخانه ها نیز تنها در مراکز بزرگ وجود دارند. آموزش ابتدایی عموما در خانه هایی قدیمی و غیربهداشتی انجام می شود که روستاها خود آنها را تهیه می کنند. در مورد مدارس راهنمایی و متوسطه باید گفت آنها تنها در نیمه دهه 60 در شهرها و روستاهای بزرگ تاسیس شدند.»
با رشد تحصیلی جوانان شیعی، اندک اندک نیاز به تاثیرگذاری و مخالفت با وضع موجود میان آنان رخ نمایی کرد. آنان به دنبال رفاه و رشد اقتصادی بودند و در این مسیر به سازمانی اجتماعی نیازمند. اما هیچ حزب سیاسی شیعی و شخصیت های سیاسی مخالف وضع موجود نمی یافتند. از این رو، به احزاب چپ، بعثی و فلسطینی گرایش یافتند و برخی از آنان همچون «محسن ابراهیم» و «نصیر الاسد» (حزب کمونیست کار) و مالک الامین و عبدالله الامین (حزب بعث سوریه) به ارکان بالای این احزاب راه یافتند. شیعیان از یک سو به شعارهای مساوات، برابری، بهبود خدمات اجتماعی و بهداشتی و بهبود شرایط کار و مسکن این احزاب گرایش یافتند و از سوی دیگر، برای گرفتن حقوق و برخی درآمدهای دیگر و ارتقای مالی خانواده شان به این اقدام دست می زدند؛ به گونه ای که گفته می شد: «این جوانان (شیعی) در صبحگاهی برای پیوستن به یکی از سازمان ها عزم سفر می کردند و پس از چند هفته کلاشینکف بر دوش یا با سلاح کمری و مبالغ چشمگیری پول به روستای خود باز می گشتند.»
***
در این شرایط بود که بر اساس وصیت «سیدعبدالحسین شرف الدین»، امام موسی صدر به لبنان آمد و از صفر شروع کرد. پیش از او اگرچه نظردهی سیاسی-اجتماعی میان شیعیان راه یافته بود، اما هیچ نهادی شیعی برپا نشده و دو دستگی و چند دستگی در مباحث سیاسی و حتی اعتقادی رخ نمایان کرده بود. از یک سو، برخی مدافع شکل گیری کشور «لبنان» از سوی فرانسویان بودند و برخی دیگر به گرایش های پان عربیسم و پیوستن به حکومت سوریه امید بسته بودند. در مباحث اعتقادی هم پیش از آن «سید محسن امین» به انتقاد از برخی روش های عزاداری شیعیان می پرداخت و آنان را «خرافه» می نامید و مقابل او، «شیخ عبدالحسین صادق» می گفت: «آسیبی که شیعیان در روز عاشورا به جسم خود می زنند، در مقایسه با رنج ها و دردهای امام حسین(ع) و خاندان و اصحابش، چیز قابل ذکری نیست...» برخی از روحانیون شیعی لبنان هم رابطه شان با مردم سست شده بود؛ به گونه ای که «احساس می کردند بخشی از وظیفه آنان موقر و متین بودن است و باید از کنش ها و واکنش های مردمی پرهیز و از ورود به جمع مردم عادی و نشست و برخاست با آنان دوری کنند.» آنچنان که یکی از هوادارن امام موسی صدر، بخشی از روحانیت قبل از او را اینگونه توصیف می کند: «روحانی در میان ما، خود را با عبایش پوشانده، دستش را زیر سرش نهاده و به خواب رفته است. او بیدار شده است تا فقط به دیگران بگوید که بخوابند...» در مقابل، «سیدموسی صدر» معتقد بود: «من در لباس یک روحانی به عالم حیات و حرکت رو آورده ام.»
حضور صدر سه جریان را برابرش قرار داد؛ اول روحانیت سنتی که به وضعیت زندگی مردم توجهی نداشتند و شرایط پیرامونی خود را نمی دیدند. دوم رهبران سنتی شیعیان که منافع خود را در پیوند با حاکمان وقت تعریف می کردند و حفظ وضع موجود بزرگترین آرزویشان بود و سوم، جریان ها و احزاب حاکم که غیرشیعی بودند و وضعیت فعلی شیعیان را می پسندیدند. از سوی دیگر، سه طیف شیعیان به هواداری از او پرداختند؛ اول دانشجویان و روشنفکران شیعی که جایگاه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی طایفه خود را نمی پسندیدند. دوم سرمایه دارن شیعی که به دلیل وضعیت شیعیان از لبنان به افریقا و اروپا مهاجرت کرده و ثروتمند شده بودند و خواهان تغییر وضعیت هم کیشان خود بودند. سوم طبقه متوسط شیعیان و به ویژه کارمندان معمولی دولت که شیعه بودن را مانع ارتقا خود می دیدند و می خواستند با این نگرش مبارزه کنند.
موسی صدر اولین گام را در تاسیس نهادهای رفاهی و حمایتی در امور اقتصادی و آموزشی برای شیعیان لبنان برداشت. سپس نهادی دیگر برای سازماندهی علمای تشیع به نام مجلس اعلای شیعیان راه اندازی کرد و کنار آن «حرکت امل» برای تجمیع رفتارهای سیاسی-نظامی شیعیان برپا کرد. او با توجه فضای متکثر اعتقادی-سیاسی لبنان، فقط به این امور نپرداخت، بلکه در این میان، راه گفت و گو با ادیان و مذاهب دیگر را باز گشود تا حساسیت ها را کاهش دهد و از شکل گیری موانعی مقابل برنامه هایش جلوگیری کند. این گفت و گو ها را فقط به رجال دینی اختصاص نداد و رایزنی هایش با لطافت و تندی با سیاستمداران و دولتمردان لبنانی و غیرلبنانی هم پابرجا بود. او محرمیت زدایی از شیعیان و مقابله با تبعیض های مذهبی علیه آنان را محور برنامه هایش قرار داده بود و حتی گاهی محرومیت زدایی را اختصاص به شیعیان نمی داد و از سایر مذاهب هم سخن می گفت؛ چراکه معتقد بود: «هر رهبری که امور روزانه گروه خویش را نادیده بگیرد، نمی تواند ادعای مسلمانی کند.» با توجه به اینکه مجتهد بود و علمای نجف و قم او را تایید می کردند، به دنبال جنگ های اعتقادی و بیان تمام باورهایش نبود. او شاید آرایی متفاوت با باور اغلب علمای شیعه داشت، اما هیچگاه سعی نمی کرد مدام بر طبل اعلام آن آرا بکوبد. فقط در شرایطی ویژه که بیان و اجرای آن مشکل گشا بود، از اعلان آن هراسی نداشت. اینگونه بود که عکسش کنار زنان بی حجاب مسیحی، ایستادنش زیر صلیب حین سخنرانی در کلیسا و... نتوانست نجف را مقابلش بشوراند و حتی گاهی فتاوایی از سوی مراجع نجف اعلام می شد که همگام با خواسته صدر بود؛ همچون پاک بودن اهل کتاب.
امام موسی صدر توانسته بود موسس سازمان شیعیان لبنان باشد که خود رهبری آن را برعهده داشت و مراجع ارشد نجف و قم را نمایندگی می کرد. هدفش رفاه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و برخورداری از تمام حقوق آن برای شیعیان لبنان بود. برای هر کدام از این عرصه ها، نهادهایی تاسیس کرده بود. تمامی شیعیان لبنان هم به طور رسمی یا غیررسمی زیرمجموعه این نهادها بودند و زیر چتر رهبری اجتماعی - معنوی صدر قرار گرفته بودند. او اگرچه هیچ سمت سیاسی نداشت و تنها ریاست مجلس شیعیان لبنان را برعهده داشت که نهادی اجتماعی بود اما با تمامی رهبران سیاسی و مذهبی منطقه مرتبط بود و از این ارتباط برای پیاده کردن برنامه هایش سود می برد. نمونه ای از شیوه این ارتباط را می توان در حمایت هایش از امام خمینی و دیدارش با محمدرضا پهلوی برای آزادی زندانیان سیاسی و جلوگیری از اعدام آنان دید. اگرچه ممکن بود، سیاستمداری با او دشمن باشد اما هیچگاه نه او راه گفت و گو را بر آن فرد می بست و نه آن فرد به این اقدام دست می زد. گویی صحنه ناپدید شدن او در لیبی نمایشی از تراژدی این تفکر بود.
***
پس از او، شیعیان لبنان اگرچه با توجه به بازتاب های این رخداد و پیگیری آن، رشدی افزون در راهیابی به آمال و آرزوهای رهبر مفقود شده شان یعنی محرمیت زدایی یافتند و بر کرسی های سیاسی - اجتماعی نشستند و حقوقشان را تاحدودی باز پس گرفتند اما آن سازمان کلان شیعی که اجزای آن، نهادهای تاسیس شده از سوی صدر بود، چند پاره شد و هرکدام از آن نهادها از سوی جمعی اداره و مدیریت می شد و برای هرکدام از آنها هم استراتژی و اهدافی جداگانه ترسیم شده بود؛ برخی مبارزه های منطقه ای را اولویت دادند و برخی راهیابی به نهادهای دولتی و حکومتی لبنان و برخی هم فقط به کمک به فقرا و تنگدستان پرداختند و مجموعه ای دیگر آموزش های نوجوانان شیعی را مدنظر قرار داد و دیگرانی هم بودند که به نشر و تدوین آرا و نظرات رهبر شیعیان لبنان مشغول شدند. از سوی دیگر در این میان بار دیگر اختلافات اعتقادی شیعیان سر باز کرد و تنش هایی را به ارمغان آورد. فقدان رهبری یکپارچه آنچنان برای شیعیان لبنان گران تمام شد که دو تشکل شیعی چند صباحی به منازعه پرداختند و شیعه به روی شیعه آتش گشود.
امروز شیعیان در لبنان اگرچه همچون گذشته در تبعیض شدید مذهبی قرار ندارند و توانسته اند ارکان قدرت را فتح کنند و در نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی لبنان بازیگر باشند اما گویی هدف اولیه آنان یعنی محرومیت زدایی اولویت خود را از دست داده و آموزش های اعتقادی-مذهبی هم که از ابتدای حضور شیعه در این منطقه هدف اولیه تلقی می شد، کمرنگ شده است. اگرچه راهیابی به قدرت سیاسی جزئی غیرقابل تردید در حیات اجتماعی شیعیان لبنان تلقی می شود، اما پیش زمینه آن زیستن و ارتباط نزدیک با مردم و اولویت دادن آن به نشست و برخاست با سیاستمداران و همچنین خروج از طائفه گرایی به سوی گفت و گو با سایر ادیان و مذاهب است. ارتباط ارگانیک و موثر شیعیان لبنان با نهادها و شخصیت های شیعی ایران و عراق هم دیگر نیاز امروز آنان به حساب می آید. اکنون شاید بتوان وحدت هایی را میان شیعیان لبنان دید، اما محور آن سیاست است تا مسائل اجتماعی و اقتصادی.
آمال شیعیان لبنان همانگونه که امام موسی صدر بر آن تاکید می کرد؛ «محرومیت زدایی» است. آن روزی می توان جشن شیعیان را به نظاره نشست که قدم زدن در مناطق شیعه نشین با سایر مناطق تفاوتی نداشته باشد و بتوان بوی رفاه و آسایش را استشمام کرد. از این رو، کرسی های سیاسی پایان راه نیست، بلکه یکی از راه ها است.