هميشه در اين فكر بوده ام كه جواب كودكان معصومي را كه مي پرسند: "چرا بر خلاف عالم واقع در اين قبيل فيلم ها هميشه موش برنده مي شود؟ " چگونه بدهم و هيچ گاه پاسخي جز همين تحليل به ذهنم نرسيده است.
مورد ديگر، شخصيت هاي كارتوني مطرود و گوشهگيري هستند كه به دليل زشت رويي توسط ديگران تحقير ميشوند ولي در نهايت اين ناتواني و زشتي با توانايي و زيبايي جايگزين ميگرد و آن ها بر تمامي مشكلات غلبه ميكنند و غبطه رقيبان را بر ميانگيزند. انيميشن "دامبو، فيل پرنده " در زمره اين گروه از آثار است. در اين فيلم شاهديم كه مادر دامبو بر خلاف ساير فيل ها كه كلاهي زنگوله دار بر سر دارند، كلاه عرقچين مانند مخصوص يهوديان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر مي برد! و خود دامبو هم طي عملياتي در سيرك پرچمي را كه به پرچم رژيم اشغالگر قدس بيشباهت نيست به اهتزاز در ميآورد.
كارتون "جوجه اردك زشت " هم كه شخصيت گوشه گير و آواره و زشت روي
فيلم نامه تبديل به قوي زيبايي مي شود و در پايان فيلم به سمت خورشيد مي
رود، از همين كليشه پيروي مي كند و نماد يهودي تنها و مطرودي است كه با
رفتن به سمت سرزمين موعودش به سعادت رسيده است. "عبارت رفتن به سمت خورشيد
در تورات آمده و در بين يهوديان رايج است كه منظور از آن بازگشت به سرزمين
موعود است(1). "
كارتون هاي بسياري هم مروج زندگي و اخلاق غربي هستند و سعي دارند خصوصا شرقي ها را شيفته و هضم شده در روش هاي غربي نشان دهند و با اين الگودهي مخاطبان را به سمت ارزش هاي دنيوي يهودي- آمريكايي بكشانند؛ مثلا در سري جديد كارتون سند باد (افسانه هفت دريا) شاهد آنيم كه فضاي شرقي مجموعه هاي پيشين مبدل به فضايي خشونت بار و پر زد و خرد شده است. مثلا در صحنه اي كه سند باد از پشت سكان كشتي كنار مي رود، با هفتاد ضربه شمشير و خون ريزي بسيار، كنترل كشتي را به دست مي گيرد. شدت خشونت در اين فيلم آن چنان زياد است كه حتي دريا با خون افراد سرخ مي شود و مثل بسياري از فيلم هاي جديد غربي لشگري از شيطانك ها و ديوها با سند باد و نامزد خشن و مبارزطلب او "مارينا " و دوست وفادارش "كيل " مي جنگند. حتي ديالوگ ها هم خشونت بار است. جالب است كه نويسنده اين فيلم "جان لوگان " در كارنامه خود اثري پر برخورد چون "گلادياتور " را دارد. در اين محصول والت ديزني هم "ميشل افايفر " يهودي به جاي "اريس " خداي جنگ صحبت مي كند. در اين فيلم سند باد بر خلاف گذشته ظاهري كاملا غربي و بي هويت گرفته كه در نقش يك دزد دريايي قهار بايد از هفت دريا عبور كند و كتاب صلح را از خداي جنگ (اريس) بدزدد و شهر و شاهزاده را از خطر نابودي نجات دهد. جريان در شهر "سيراكيوس " كه شاهزاده عادلي به نام "پروتئوس " در آنجا حكومت مي كند، اتفاق مي افتد. در اين فيلم از علاء الدين و علي بابا هم خبري نيست.(2)
در كارتون "لوك خوش شانس " گانگستري سفيد پوست كه نماد كلانتر و قانون اومانيستي آمريكايي است و هميشه ورد زبانش تنهايي و غريبي و آوارگي خودش مي باشد، با چهره و اخلاقي نيكو (كه با وجود اسب بذله گويش "سالي " و سگ خنده رويش "بوشويك " جذابيت دوچنداني مي يابد) هميشه در جستجوي مجرمان و تبهكاران است و هيچگاه با شكست روبرو نمي شود. در بعضي از قسمت هاي آن شاهديم كه لوك متمدن و مهربان فرشته نجات سرخپوستان ساده لوح و مردمي از فرقه هاي مذهبي خرافي مي باشد و اگر نبود لوك، جنگ قبيلگي و ظلم تبهكاري همه جا را فرا مي گرفت. بالاخره براي ما هنوز جاي اين سوال باقي است كه خانه لوك كجاست؟ و چرا هميشه در پايان غرور انگيز پيروزي هايش در غروبي زيبا به سمت خورشيد (نماد سرزمين موعود در كتاب مقدس) مي رود! بالاخره فسادها و جرم هاي فراوان و رو به رشد موجود در غرب را ببينيم يا حرف كارگردان "لوك " را گوش بدهيم.
در بسياري از فيلم ها و كارتون هاي پليسي هم جاي اين سوال باقي است.
در كارتون "گاليور " هم مي بينيم سفيد پوست بزرگي با سمبل ها و مدل هاي مو و لباس نژاد انگليسي- آمريكايي به جزيره آدم كوچولوها (جهان شرقي) مي رود و اين كوچولوهاي بي دفاع بر قدرت مادي و مغز پرجولان گاليور تكيه كرده و دشمنان خود را شكست مي دهند و بدون حضور گاليور شكست آنها قطعي بود.(3)
در فيلم "رابينسون كروزوئه " هم شاهديم سفيد پوستي انگليسي تبار كه كشتي اش شكسته و در جزيره اي تنها مانده است با سياه پوستاني بي تمدن و وحشي و آدم خوار رو برو مي شود كه يكديگر را قرباني كرده و مي خورند؛ اما رابينسون پرعاطفه و دل نازك يكي از اين بي تمدن ها را به نام "جمعه " از دست قبيله آدم خوار و سبك مغزش نجات مي دهد و جمعه در اثر همنمشيني با اين يار مهربان " با سواد " مي شود و به سمت تمدن و پيشرفت حركت مي كند و به تدريج تمام آن مردم عقب مانده به شيوه هاي زندگي و معاشرت رابينسون ايمان آورده و آن قهرمان بزرگ را به عنوان رهبر و منجي عزيز خود مي پذيرند و به سبك او زندگي مي كنند. آيا غلوآميزتر از اين هم مي شد تمدن غرب را به عنوان تنها سرور و راهبر جهانيان توسعه نيافته و به اصطلاحِ غربي ها "جهان سومي "، معرفي كرد يا نه؟
نگره صهيونيستي حاكم بر آثار والت ديزني، بعضاً به توليد انيميشن ها و فيلم هاي تاريخي در خصوص زندگي انبياي الهي منجر شده كه سه كارتون: "كشتي نوح، زندگي حضرت موسي و زندگي حضرت يوسف " عليهم السلام از آن جملهاند. در تمامي اين آثار، بر اساس قصص تورات، روايات تحريف شدهاي از زندگي انبياي اولوالعزم ارائه شده است كه شأن و منزلت و عصمت اين بزرگ مردان را در ذهن مخاطب پائين مي آورد و رواج سكولاريسم (جدايي دين و دنيا) و مادي گرايي را تسريع مي كند. جالب توجه آنكه در برخي از اين آثار، شخصيت هاي اصلي انيميشن با صداي مشهورترين ستارگان يهودي سينما سخن ميگويند! مثلاً در انيميشن "پرنس مصر " كه روايتگر زندگي حضرت موسي عليهالسلام است، "وال كيلمر " به جاي موسي عليهالسلام، "ميشل اِفايفر " به جاي همسر و "ساندرا بولاك " به جاي خواهر او صحبت ميكنند. همچنين در تيتراژ پاياني اين انيميشن پر هزينه اسامي مشهور ديگري (از بازيگران يهود هاليوود) ميتوان ديد كه صداي آنها براي بسياري از تماشاگران غربي خاطرهانگيز و آشناست.
علاوه بر انيميشن، در عرصه فيلم كودك نيز هاليوود از تعدي صهيونيست ها مصون نمانده و كليشه هاي خاصي در قالب فيلم كودكان، طي چند دهه اخير مدام تكرار شدهاند. مثلاً كليشه كودك محروم مانده از ميراث اجدادي يا جدا افتاده از آغوش گرم مادر كه هر يك به نوعي تداعيگر يهودي مظلوم و به دور مانده از سرزمين مادري خويشاند در اين قبيل داستان ها از پيام هايي كه در كتب مقدس يهوديان آمده است و مخاطب يهودي و بسياري از غير يهوديان به راحتي مي فهمند كه منظور از آن چيست استفاده مي شود يهوديان اسراييل را مادر قوم خويش مي دانند و اينكه شهر يا منطقه اي به انسان تشبيه شود، درجاي جاي تورات آمده است. "داستان سيندرلا " مثال خوبي براي اين كليشه نخ نما و تكراري است.
داستان " هاچ زنبور عسل " هم به كودك يهودي مي فهماند كه بايد به دنبال مادر زيبا و نوراني خويش باشي و همه غير يهوديان موجوداتي مخوف، بدجنس و حتي بد بو هستند كه مي خواهند او را از بين ببرند. اين داستان به بچه هاي غير يهودي هم اين پيام را القاء مي كند كه ديگران دشمنان و موانع رسيدن او به هدفش هستند و در مجموع حس اعتماد به ديگران را در كودك از بين مي برد(4).
كليشه كودك شيطاني كه با زيركي بر دشمناني كه قصد تجاوز به خانه و كاشانه او را دارند، فايق ميآيد و آن ها را به سختي مجازات ميكند هم شبيه مورد قبلي است. مجموعه طنز "تنها در خانه " بر اساس همين كليشه پديد آمده و با نگاهي ساده به مضامين آن، ردپاي چهار جنگ اعراب و اسراييلي و شكست اعراب در هر چهار جنگ را ميتوان ديد.
برخي از آثار انيميشن نيز محملي براي پيام هاي سياسي هستند. مثلاً در كارتون "شير شاه " ردپاي نزاع دو ابرقدرت طي سالهاي جنگ سرد و آشتي مجدد نسل هاي آتي بعد از فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق به وضوح مشهود است. توضيح اينكه شير نماد سلطه جهاني يهود است و در تورات آمده است: " و بقيه يعقوب، در ميان امت ها و قوم هاي بسيار مثل شير در ميان جانوارن جنگل و مانند شير درنده در ميان گله هاي گوسفند خواهند بود كه هنگام عبور پايمال مي كند و مي درد و كسي نمي تواند مانع او شود. قوم اسراييل در برابر دشمنانش خواهد ايستاد و آنها را نابود خواهد كرد. "(5).
پينوشتها:
1_ جزوه يهود و هنر(2)، سخنراني استاد شمس الدين رحماني
در تاريخ 19/4/ 82.
2 - براي مطالعه مفصل تر مراجعه كنيد به روزنامه
جام جم، سه شنبه 20/8/82، صفحه 6، مقاله دزد دريايي كتاب صلح مي دزدد.
3-
در مورد صحت اين تحليل در باره كارتون گاليور مي توان به حرف هاي بعضي
استراتژيست هاي جيره خوار دولت صهيونيستي آمريكا كه دقيقا همين تشبيهات را
به كار برده اند، اشاره كرد.
4- جزوه يهود و هنر(2)، سخنراني استاد شمس
الدين رحماني در تاريخ 19/4/ 82.
5- ترجمه تفسيري فارسي كتاب مقدس،
چاپ انجمن بين المللي كتاب مقدس انگلستان، 1995ميلادي، سفر ميكاه، باب 5،
فقره 9و8. در بعضي ترجمه هاي ديگر در ادامه دارد: " دست تو بر خصمانت بلند
خواهد شد و جميع دشمنانت منقطع خواهند گرديد. "