به گزارش «شیعه نیوز»، محمد الفاهم عضو جدا شده از داعش که به ابوزکریا شهرت دارد در قسمتی از خاطرات خود تحت عنوان"کنت فی الرقة" می گوید:
در هر شهری که بر آن تسلط می یافتیم، جایی به نام مهمان خانه دختران مهاجر برپا می شد تا دختران مجردی که به دولت خلافت می پیوستند، تا زمان ازدواج در آنجا باشند یا به عبارتی تا قبل پیوند زناشویی با یک تروریست حق خروج از آن محل را نداشتند. شرایط در آنجا به صورتی بود که جهاد نکاح تنها افق مقابل چشمان دختران بود.
اوضاع در مهمان خانه دختران به طوری پیش می رفت که هر کدام از آنها برای رهایی از این اسارتگاه که خود داعشی ها به آن زندان نرم می گفتند، به اولین خواستگار جهادی پاسخ می دادند. ناگفته نماند که خود من نیز چندین بار برای یافتن همسر به آنجا سر زدم تا از میان مهاجران جدید موردی مناسب برای خود برگزینم اما هر بار با پاسخ منفی مسئول مهمان خانه مواجه شدم. هنگامی که بر خواسته خود اصرار می ورزیدم، او به من می گفت: فعلاً موردی که با خواسته ها تو مطابق باشد، در میان گزینه های موجود وجود ندارد.
در این مکان روند اداری وجود داشت که بر اساس آن باید برای یافتن همسر یک فرم با درج معیارهای خود جهت هدف مورد نظر پر می کردیم. در صورت پیدا شدن گزینه مناسب امیر مهمان خانه جلساتی با حضور خود برای آشنایی میان هر دو طرف برگزار می کرد. علاوه بر این مکان، جای دیگری هم وجود داشت که تنها همسران شهدا و زنان مطلقه در آنجا حضور داشتند. حدوداً یک سال پیش از آمدن من به دولت خلافت هم زمانی که داعش سنجار را به تصرف خود درآورد، متعاقباً صدها زن و دختر ایزدی در آنجا به کنیزی گرفته شد. سازمان برخی از آنها را به عنوان غنیمت میان اعضا تقسیم می کرد، یک پنجمشان هم سهم دیوان غنایم و فی بودند. دختران کم سن و سال هم به عنوان کنیز با قیمت 12 هزار دلار برای فروش در نظر گرفته می شدند. هرچند که تعدادی از آنها موفق به فرار و رساندن جنایات سازمان از جمله تجاوزهای بی رحمانه به گوش جهانیان شدند.
ابوزکریای داعشی یا همان محمد الفاهم در قسمت دیگری از ماجراهای خود به خودروی بمب گذاری شده ای اشاره کرد که یکی از امرا به او و دوستانش گفت: بچه ها کدامتان می خواهد اجرا داشته باشد؟ سکوت بر فضا حاکم شده بود، امیر داعشی مجدد سوال خود را مطرح کرد. ماشین انتحاری هیچ کدام از اعضای آن جمع را وسوسه نکرده بود،
عضو پشیمان داعش در ادامه این ماجرا گفت: حتی یک بار هم نخواستم سوار یکی از آن خودروهای بمب گذاری شده شوم، دستکم این راهی نبود که برای در راه خدا مردن انتخاب کنم، برخی از جوانان آن را به چشم قطاری سریع السیر برای رسیدن به بهشت و حورالعین می دیدند اما من همیشه در این مورد شک داشتم. بنابراین در اداره مرزبانی تل ابیض نیز هنگام طی کردن مراحل اداری برای عضویت در سازمان، از میان فرم به اصطلاح خودشان شهادت طلبان و رزمندگان،گزینه دوم را انتخاب کردم.