سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

خانواده

استانها

دیده بان

شیعه شناسی

عکس

فیلم

وبلاگ

پادکست

برائت

الحاشیه

سردبیر

تتبع اخبار

中文

صفحات داخلی

چرا باید مدارس و مساجد روستاها خالی از طلبه باشند؟

کد خبر: ۱۷۳۵۴۶
۱۲:۳۱ - ۲۸ آبان ۱۳۹۷
به گزارش «شیعه نیوز»، اسماعیل آذری نژاد طلبه مشهوری که در روستاها برای بچه ها کتاب قصه می خواند، پیش از سفر به روستا، در حوزه علمیه قم در بخش پاسخگویی به شبهات مشغول فعالیت بوده، اما بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که باید قم را رها کند و به میان مردم برود. از حوزه علمیه بسیار گله مند است و می گوید: رسانه های داخلی و خارجی من را دیدند، اما مسئولین حوزه اصلاً سراغی از من نگرفتند.

وی خطاب به طلاب قم می گوید: اینکه در قم بمانیم به این نیت که کفایه بخوانیم و به مقام مجتهدی برسیم چه سود؟! شما طلبه ها در قم ماندید در صورتی که مساجد و مدارس روستاها خالی از طلبه است. طلاب اگر می خواهند تأثیرگذاری، اساسی باشد باید ارتباط مرتب و مداوم با مردم داشته باشند. ما روحانیون داریم مردم را از دست می دهیم، بنا بود ما دنیای مردم را آباد کنیم، این کار را که نکردیم حداقل دینشان را نابود نکنیم.

اسماعیل آذری عنوان می کند: برخی می گویند مردم دین گریز شدند، به نظر من دین گریزی از جانب ما روحانیون بوده نه از جانب مردم، ما از دین گریزان شدیم و به سراغ کارهای اداری و فعالیت های سیاسی رفتیم، نمی گویم که سیاست بد هست، اما اینکه دنبال جناح ها راه افتادیم و در انتخابات بلندگو برداشتیم و برای یک شخص و کاندیدا شعار دادیم و تبلیغات کردیم، موجب شد تا از سیاست های اصلی دینی جدا شویم.

متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام اسماعیل آذری را می خوانید:

 

* کجا متولد شدید؟

من اسماعیل آذری نژاد متولد ۱۳۵۸ در شهر بهبهان استان خوزستان هستم منتها در استان کهگیلویه و بویراحمد درس خواندم و بزرگ شدم.

* در کدام شهر زندگی می کنید؟  

در دهدشت استان کهگیلویه و بویراحمد

* تحصیلات حوزوی شما در چه سطحی است؟

دروس حوزوی را تمام کردم، یک سال هم درس خارج خواندم. در کنار تحصیل حوزوی، کارشناسی جامعه شناسی و کارشناسی ارشد عرفان و تصوف دارم.

* اساتید برجسته شما در حوزه چه کسانی بودند؟

بارزترین استادم آقای ربانی گلپایگانی بود.

* در حوزه علمیه قم تحصیل نکردید؟

در حوزه قم هم بودم، من یک سال درس آقای وحید خراسانی رفتم و برخی از دروس حوزوی دیگر هم در کلاس درس آقای عندلیب همدانی خواندم.

* چطور علاقه مند شدید کتاب برای بچه های روستا بخوانید؟

من ۶ سال پیش در قم مشغول فعالیت بودم و در مرکز مطالعات حوزه قسمت پاسخ به شبهات کار می کردم، احساس کردم که در قم ماندن من فایده ای ندارد، بر فرض چند پاسخ به شبهات مجازی هم بدهم، اما وقتی در شهر فعالیت های ریشه ای صورت نمی گیرد و مساجد شهرمان خالی است و امام جماعت ندارد، ماندن چه فایده؟!

در روستاها فعالیت فرهنگی انجام نمی شود. استان کهگیلویه و بویراحمد ۱۸۰۰ روستا دارد، اما طلبه ها به تعداد محدودی در این روستاها حضور دارند، ۹۰ درصد این روستاها امام جماعت ندارد، مساجد در شهر خالی است چه برسد به مساجد روستاها… این کمبودها را که دیدم به شهر خودم آمدم و فکر کردم که چه کار تأثیرگذاری برای استان کهگیلویه و بویراحمد محروم می توانم انجام دهم، به این نتیجه رسیدم که یکی از عوامل رفع محرومیت دانش و آگاهی است، سپس به نظرم رسید که به وسیله کتاب می توان به دانش و آگاهی رسید. در میان گروه های سنی، کودکان را انتخاب کردم چون به نظر آمد که شخصیت دانشجو، جوان و نوجوان تقریباً شکل گرفته و بهترین زمان برای اینکه کسی را با کتاب مأنوس کنیم و روی او کار اساسی صورت گیرد، کودک است و این چنین شد که «کتاب و کودک» را انتخاب کردم. در این میان مهم بود که از  کجا شروع کنم، و به نظرم رسید که در شهر حداقل یکسری فعالیت ها، زمینه ها و ظرفیت هایی وجود دارد، اما در بسیاری از روستاها اصلاً فعالیتی صورت نمی گیرد؛ به همین دلیل روستا را انتخاب کردم و در روستاها برای بچه ها کتاب می خوانم.

* شما وقت می گذارید و برای بچه ها قصه ها را می خوانید، چرا کتاب ها را به بچه ها اهدا نمی کنید تا خودشان بخوانند؟ در این صورت وقت کمتری از شما گرفته می شود.  

اول اینکه کتاب به اندازه کافی ندارم که به همه بچه ها بدهم، دوم اینکه خواندن کتاب تنها هدف اصلی من نیست. قرآن خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «قصه بخوان تا به تفکر ترغیب شوند» من بعد از اینکه قصه می خوانم، با بچه ها گفت وگو می کنم، کند و کاو می کنیم و با مفاهیم قصه بچه ها را ترغیب می کنم تا فکر کنند. اینکه کتاب به دست بچه ها دهیم، نکته اول اینکه مشخص نیست بخوانند یا نخوانند، در ضمن هدف اصلی من این نیست که کتاب بخوانند، هدف اصلی من ترغیب به تفکر و گفت وگو با بچه هاست.

* برخی وقتی می خواهند به مناطق محروم کمکی کنند از راه های دیگری اقدام می کنند مثلاً ساختمان سازی، اردوهای جهادی، کمک های نقدی و کارهایی از این قبیل؛ چرا این اقدامات را برای رفع محرومیت روستاها انتخاب نکردید؟

در این مدت که به روستا می روم با یکی از آسیب هایی که مواجه هستم همین اردوهای جهادی است. ورود خیرین و اردوهای جهادی در روستاها اگر چه خوب است، اما متأسفانه آسیب هایی هم داشته، یکی از آسیب ها این است که دانشجوی تهران را اردو به روستا می آورند و افراد روستا بیکار نشستند و این جوان کار می کند، این نوع از فعالیت ها موجب تنبلی و گدا پروری می شود.

یا اینکه خیری پوشاک توزیع می کند، این نوع از حرکت ها هم آسیب زاست. مثلاً خیرین علناً کفش میان بچه ها توزیع می کنند، شاید عنوان این باشد که فلان فرد خیّر به بچه ها کمک کرد، اما در حقیقت بچه ذلیل و تحقیر می شود که در حضور سایرین به آنها لباس و کفش داده می شود. من به هیچ وجه بین بچه ها پوشاک توزیع نمی کنم، اگر هم بخواهم هدیه ای به بچه ها دهم به عنوان کمک نیست به عنوان هدیه در برابر یک فعالیتی است مثلاً به بچه ها می گویم که اگر کسی یک ماه در فعالیت ما شرکت کرد و قصه خواند و گفت وگو کرد، به او هدیه می دهم. نمی گویم که می خواهم کمک کنم چون تو فقیر و بدبختی و من یک خیّر هستم و می خواهم تو را نجات دهم. اگر موردی ببینم که یک بچه ای کفش ندارد، کفشی تهیه می کنم و به معلم می دهم و می گویم که این کفش را مخفیانه یا به خاطر یک فعالیتی به بچه جایزه دهد.

اعتقاد من بر این است که مدارس باید تجهیزات آموزشی داشته باشند تا بچه ها رشد کنند. من همیشه می گویم کودکی که بی کفش باشد بهتر از کودکی است که کفش داشته باشد، اما عزت نداشته باشد.

* بیشترین کتاب هایی که برای بچه ها می خوانید، چه موضوعاتی دارند؟  بچه ها بیشتر چه کتاب ها و موضوعاتی را دوست دارند؟  

من هر کتابی مذهبی یا غیر مذهبی، ایرانی یا غیر ایرانی که دنیای کودک را زیبا کند، برای بچه ها می خواندم.  در واقع معیار من برای انتخاب کتاب، ابتدا پرورش فکر کودک، دوم آموزش مهارت های زندگی، سوم پرورش عواطف و احساسات بچه هاست. متأسفانه کتاب های دینی زیاد داریم، اما کتاب دینی خوب نداریم. مثلاً نویسنده ای ایرانی و مذهبی در طول ۲ سال،  ۳۰ قصه نوشته، اما فلان نویسنده غربی یک کتاب نوشته و ۵ سال روی آن زحمت کشیده، همین بی توجهی به محتوا باعث می شود که ما کتاب های مذهبی خوب به ندرت داشته باشیم لذا دستم در انتخاب کتاب های مذهبی بسته است، ما محتواهای مذهبی بسیار خوبی داریم، اما کتاب های مذهبی در قالب های خوب و استانداردهای جهانی روز کم داریم.

بچه هایی که من برایشان فعالیت دارم ۹۸ درصد تاکنون کتاب قصه ندیدند، نهایت همین کتاب های درسی شان هست. حال به خاطر فقر و عدم عدالت آموزشی که وجود دارد کتاب قصه ندیدند. کتاب های یکه من انتخاب می کنم کتاب های درجه یکی هستند.  همیشه تلاش دارم درجه یک ترین کتابی که در کشور چاپ می شود من باید برای دانش آموزان و کودکان کهکیلیو و بویراحمد بخوانم و به این پایبند هستم که کتاب خوبی به آنها برسد هر کتابی را نمی خوانم، هر کتابی که قصه هست خوانده شود اینطور نیست و سعی می کنم کتاب های درجه یک باشد.

* در هفته به چند روستا سفر دارید؟   

هر روز… من در حوزه تدریس می کنم و بین ساعت هایی که کلاس ندارم، به روستاها می روم، فعالیتی را انجام می دهم و ظهر به شهر برمی گردم، به منزل می آیم و استراحتی می کنم و دوباره به حوزه می روم تا بعدازظهر؛ پس از آن اتمام تدریس در حوزه، اگر وقت داشته باشم و تن یاری کند دوباره به روستا می روم. اما به طور کلی پنجشنبه و جمعه فعالیت اصلی من آغاز می شود. از صبح تا شب در روستاها هستم و فعالیتم را انجام می دهم.

* صرف اینکه شما کتاب می خوانید، به نظرتان می توانید همه را کتاب خوان کنید؟ تأثیر کار خود را چطور می بینید؟

من چند سال است که مرتب به روستا می روم، نه جایزه ای داریم، نه امکانات خاصی داریم و نه بچه ها را مجبور می کنیم، با این حال هر بار که به روستا می روم به دورم جمع می شوند و اشتیاق خود را نشان می دهند. اینکه مثلاً چند ماه پیش یک قصه ای را خواندم و کودک بعد از ماهها همان قصه را تعریف می کند یعنی اینکه فعالیت من تأثیرگذار بوده است. همین که یک کودکی اهل کتاب است، همین که یک کودکی جسارت قصه تعریف کردن جلوی جمع را دارد یعنی به نتیجه رسیدن.

اینکه بچه ها کتاب می خوانند و قصه تعریف می کنند در واقع بدین معناست که رشد و سوادشان رشد می کند و احساسات، عواطف و مهارت های زندگی را یاد می گیرند.

* واکنش والدین بچه ها تا به امروز نسبت به شما چطور بوده، واکنش ها منفی بوده یا نسبت به کاری که انجام می دهید استقبال داشتند؟

۹۰ درصد والدین درگیر فقر و محرومیت هستند و این دست از کارها برای آنها لوکس محسوب می شود. به خیلی از روستاها که می روم می گویند ما مشکلات جاده و آب داریم، بیکار هستیم، اینکه برای ما قصه می خوانی چه سود و منفعتی دارد.

به طور کلی این نوع برخوردها از سوی والدین زیاد بوده، اما در نهایت ممانعتی نبوده و رفتارها خنثی هستند. مثلاً اگر یک هفته به روستا نروم والدین تماس نمی گیرند که چرا نیامدم، اما بچه ها واقعاً مشتاق هستند و اگر یک هفته نروم معترض می شوند که چرا دیر آمدید یا چرا نیامدید.

* این کار شما درآمد ندارد و من در صحبت های شما خواندم که ماهی یک میلیون و پانصد تومان درآمد دارید، فکر نمی کنید وقتتان را روی کار دیگری بگذارید تا درآمد مالی شما بیشتر شود بهتر است؟ پیشمان نیستید از اینکه وقت برای انجام این کار را می گذارید؟

پشیمان هستم که چرا زودتر مثلاً ۱۰ سال پیش قم را رها نکردم! من قطعاً فعالیت خود در روستاها را ادامه می دهم.

* خانواده را با خود به سفرها می برید؟

بعضی از سفرها را با همسر و فرزندان می رویم. آنها هم فعالیت قصه خوانی دارند. حتی در خانه خودمان فرزندانم بچه های محله را جمع می کنند و قصه خوانی دارند و حتی کتاب به آنها امانت می دهند.

*  فعالیت شما یعنی کتاب خوانی برای بچه های روستا بازتاب رسانه ای بسیار خوبی هم در داخل و هم در خارج کشور داشت…

من اینجا یک گله کنم، با توجه به حرف شما که گفتید فعالیت من در روستاها بازتاب خارجی داشته حتی گاردین هم به سراغ من آمد، اما هنوز حوزه علمیه هیچ سراغی از ما نگرفت و حتی به ما سلام هم نکرد! من این گله را از حوزه علمیه دارم که طلبه حوزه ۶ سال است که در روستاهای محروم کتاب خوانی می کند و رسانه ای خارجی و داخلی با او مصاحبه کردند، اما یک بار از مسئولین حوزه حتی سراغی از من نگرفتند و نپرسیدن به کمک نیاز داری یا نداری! کمتر از یک ماه پیش یکی از رسانه های وابسته به حوزه خواست با من مصاحبه کند و گفتم که با هیچ رسانه حوزوی مصاحبه نمی کنم.

* در این مسیر به کمکی احتیاج داشتید؟

مگر می شود به کمکی احتیاج نداشته باشم. من ۶ سال است که در روستاها فعالیت می کنم و دستم خالی بود؛ در ۲ سال اخیر وضع مالی ام بهتر شده، قبلاً با ۱۰ تا از کتاب ها و مداد رنگی فرزند خودم به روستاها می رفتم و قصه خوانی می کردم. از سوی دیگر اصلاً بحث کمک نیست، مهم این است که برای حوزه علمیه این فعالیت مهم نبوده است. چطور گاردین و روزنامه مصری و سایر رسانه های خارجی با من مصاحبه کردند و من را دیدند، اما حوزه هنوز من را ندیده، واقعاً این یک درد بزرگ است.

ما بسیاری از مواقع به دروغ می گوییم، حوزه طلبه ها را به چنین اقداماتی تشویق می کند، اما واقعیت این است که حوزه اصلاً توجهی به این مسایل ندارد. اگر من فعالیت های سیاسی می کردم، حوزه علمیه من را حلوا حلوا می کرد، اما چون فعالیت فرهنگی انجام می دهم یک بار یک مسئول حوزه علمیه سراغ من نیامد البته بارها سراغشان رفتم، اما یک نفر استقبال نکرد. ما در روستاهای مختلف این فعالیت ها را انجام می دهیم، خارجی ها می گویند که فعالیت زیبایی است، اما نمی دانم چرا در حوزه این فعالیت من دیده نشد.

* این کار شما یک ریشه اخلاقی دارد؛ در این زمینه توصیه ای از استادان حوزوی شده که اینطور تاثیر روی شما گذاشته است؟

دست روی درد گذاشتید! حقیقتاً در زندگی یک شخص برایم الگو بود که علی صفایی است. ایشان استاد غیر حضوری من بوده و کتاب های بسیاری از ایشان خواندم. نوع نگرش مرحوم صفایی نشان می دهد که انسان بی تکلفی بوده و می شنیدم که مرحوم علی صفایی اگر در یک شهر دوری هم احساس می کند که به کسی نیاز هست، به آن شهر می رفت و به نظرم ویژگی بارز آقای صفایی طبیب دربار بود همان حرفی که امیرالمومنین در وصف پیامبر(ص) زدند. من این طبیب دربار را از مرحوم صفایی الگو گرفتم و این شد که طلبه دوره گرد شدیم!

* چرا سایر طلبه های ما چنین علمکردی را ندارند و بیشتر به فکر شغل در اداره ها و ورود به سیاست هستند که البته در این مورد انتقاد هم نسبت به آنان از سوی بزرگان وجود دارد.

فعالیت با کودکان چند مشکل دارد، اول اینکه به ظاهر شأن شخص را پایین می آورد، خیلی من را مسخره می کنند که چرا با بچه ها هم نشین شدی، همین که خونه به خونه می روم و در کوچه ها بچه ها را جمع می کنم، می گویند که تو طلبه و استاد حوزه هستی و فلان مدرک را داری، چرا چنین می کنی؛ این نگاه مقداری اذیت کننده است. از طرف دیگر رفتار بچه ها هم حساب شده نیست لذا ممکن است که افراد بگویند شأن ما پایین می آید. دوم اینکه کار با کودک تخصص می خواهد، در واقع باید دوره هایی رفت، اما طلبه ای که می خواهد منبر برود نهایت مطالعه ای می کند و نیاز به تخصص نیست. سوم اینکه در این دسته از اقدامات پولی نیست، طلبه منبر که می رود، پول می گیرد، ولی در دست بچه ها پولی نیست. در واقع منفعت دنیوی در آن نیست، البته برخی فکر می کنند که در این نوع از اقدمات دین هم نیست، مجموع این عوامل باعث می شود که طلبه ها کمتر در بحث کودک ورود کنند.

* معتقدید که برخی از طلبه ها و روحانیون باید به این سمت بیایند؟

اساس کار با کودک است. اگر می خواهیم کار ریشه ای انجام دهیم باید از کودکی آغاز کنیم. اگر می خواهید رفتاری در یک شخص نهادینه شود، باید از کودکی این اقدام را انجام دهید چرا که در بزرگسالی تغییر دادن رفتارها سخت می شود.

به این ترتیب اگر می خواهید شخصی را با کتاب مأنوس کنید باید این اقدام از مهدکودک آغاز شود لذا یکی از فعالیت های اصلی ما در روستاها تجهیز مهد کودک ها به کتاب است تا کتاب خوانی و قصه خوانی برای بچه ها از آن سن شروع شود.

* برخی معتقدند که فاصله میان روحانیت و مردم در حال افزایش است، به نظرتان این دست از اقدام روحانیون –  حضور مانند شما در میان مردم – موجب می شود که این فاصله کاهش پیدا کند؟

برخی می گویند مردم دین گریزی شدند، به نظر من دین گریزی از جانب ما روحانیون بوده نه از جانب مردم یعنی ما از دین گریزان شدیم و رفتیم سراغ کارهای اداری و فعالیت های سیاسی، نمی گویم که سیاست بد هست، اما اینکه دنبال جناح ها راه افتادیم و در انتخابات بلندگو برداشتیم و برای یک شخص و کاندیدا شعار دادیم و تبلیغات کردیم، موجب شد تا از سیاست های اصلی دینی جدا شویم. اینکه یک طلبه ای صبح تا شب در اداره ای پشت کامپیوتر مشغول شود، دیگر تبلیغ دینی نیست.

استان کهگیلویه و بویراحمد، بالای ۶۰۰ تا ۷۰۰ طلبه در قم دارد، ما در دهدشت ۱۲ مسجد داریم و نصف آنها خالی است، چرا باید مدارس و مساجد روستاها خالی از طلبه باشند؟ این طلبه ها کجا هستند؟ یعنی همه این طلبه ها در حال درس هستند؟ چرا حضور طلبه ها در روستاها کم شده است؟ طلبه هایی که از قم برای تبلیغ می آیند به روستاها نمی روند بلکه در شهر نماز ادارات را برگزار می کنند. این که تبلیغ دین نیست، تبلیغ آن است که طلبه به روستاها برود و بین مردم باشد. من معتقدم سکوت بالاترین فریاد است، گاهی نیاز نیست که برخی از مواقع منبر برویم بلکه همین که در روز بین مردم باشیم و صحبت های آنها را بشنویم، کافی است. متأسفانه در این سال ها روش های درست را از دست دادیم و روش های غلط جایگزین آنها شده؛ طلبه های ما به اسم درس خواندن در قم می مانند و به روستاها و شهرها هجرت نمی کنند که البته بخشی از این مساله به بزرگان و علمای ما بر می گردد، علمای ما در حال حاضر چقدر در استان ها هستند؟ و چند عالم در قم حضور دارند؟ اگر چند مرجع بزرگ به استان ها هجرت می کردند، طلبه ها هم از قم خارج می شدند و به استان های دیگر می رفتند. اینکه می گویند قم نباید خالی شود یک حدی دارد؛ به نظر من برخی از این نوع استدلال ها فقط برای توجیه است.

* چرا  حوزه علمیه حداقل نسبت به تشویق روحانیونی که در روستاها فعالیت می کنند و به گفته شما نوعی از تبلیغ دین هست، بی توجه است؟  

 من که طلبه هستم و حوزه هم تدریس می کنم تا به امروز یک نفر سراغ من نیامده، اسمی از ما نبردند، برخی از طلبه ها هستند که در روستاها فعالیت می کنند و واقعاً هم زحمت می کشند و متأسفانه حوزه آنچنانی که باید به این طلبه ها نمی رسد. به نظرم عدم توجه، غفلت و گرفتار شدن در ساختارها از عوامل اصلی بی توجهی حوزه علمیه به این دست از اقدامات طلبه هاست.

* به طلبه هایی که در قم ماندند و به شهر و روستای خود برنمی گردد، توصیه ای دارید؟

توصیه من این است که روستاها و کودکان روستا را دریابند. کودکان در روستاها به خصوص در استان های محروم واقعاً هیچ امکاناتی ندارند. اینکه در قم بمانیم به این نیت که کفایه بخوانیم و به مقام مجتهدی برسیم چه سود؟! نمی خواهم کفایه و اجتهاد را سلب کنم، اما این دوستان بدانند اینکه در ماه محرم و صفر تبلیغی بروند و برگردند کارگشا نیست، طلبه ها در قم ماندند در صورتی که مساجد و مدارس خالی از طلبه است. طلاب اگر می خواهند تأثیرگذاری، اساسی باشد باید ارتباط مرتب و مداوم با مردم داشته باشند لذا در روستاها سکونت کنند و ارتباط بیشتری با مردم داشته باشند. ما روحانیون داریم مردم را از دست می دهیم، بنا بود ما دنیای مردم را آباد کنیم، این کار را که نکردیم حداقل دینشان را نابود نکنیم.

* در طول ۶ سال فعالیت خود در روستاها و کتاب خوانی برای بچه ها، خاطره غم انگیز  یا خاطره شیرینی دارید؟

یک خاطره شیرینی دارم. یک بار از یک روستایی می گذشتم تا به روستای دیگری بروم، در راهم یک خانومی با سه بچه ایستاده بودند، گفتند که ما را تا مسیری ببر، آنها را سوار کردم، یکی از بچه ها لکنت زبان شدید داشت و به سختی حرف می زد، از او پرسیدم تو بلدی قصه بخواندی؟ گفت: بلدم و چند قصه نابی که من داشتم را خواند، گفتم تو این کتاب را از کجا خواندی؟ گفت: در فلان روستان فلان خانوم برایم خواند.

لازم است اشاره کنم که یکی از فعالیت های من این است که بیش از ۶۰ نفر خانوم، آقا، معلم و طلبه پیدا کردم و به آنها کتاب و لوازم التحریر دادم و گفتم که برای بچه های روستا قصه بخوانند، این خانومی که به این بچه لکنت زبان دار قصه یاد داده بود یکی از همان ۶۰ نفر بود. من بسیار ذوق کردم که این بچه با لکنت زبانی که دارد به خوبی یک قصه را تعریف می کند. واقعاً لذت دارد که انسان فایده کار خود را می بیند. اما غم انگیزترین خاطره من این است که چرا روستاها این چنین محروم هستند و بچه ها به کتاب و امکانات خوب دسترسی ندارند.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: