به گزارش «شیعه نیوز»، استاد اقتصاد سیاسی استاکتون کالج آمریکا اظهار داشت: دولت آقای روحانی برنامه اقتصادی ندارد، ما نمیدانیم که قرار است مثلا سه سال دیگر در امر صنعت نفت یا اتومبیل کجا باشیم. دلیل آنهم روشن است، کنترل دولت بر سیر وقایع، چه داخلی و چه بینالمللی آنقدر کم است که برنامه ریزی را ناممکن میکند. حتی اگر چیزی بگویند یا بنویسند کسی آنرا جدی نمیگیرد.ثانیا، یک مشکل اساسی اقتصاد ایران (که به قبل از انقلاب هم میرسد). سنگینی وزن دولت است، این سنگینی هیچ کجا بیشتر از بازار ارز محسوس نیست.
رضا قریشی استاد ایرانی اقتصادسیاسی در استاکتون کالج نیوجرسی است. وی معتقد است دولت روحانی برنامه اقتصادی برای اداره کشور ندارد و یکی از بدترین و ناعادلانهترین اقدامات این دولت، سوبسیدی است که به توانمندان و "از ما بهتران” از طریق نرخ رسمی (زیر نرخ واقعی بازار) میدهد.
او گفت: سیاستهای اتخاذ شده چند دهه اخیر، ورای درستی یا نادرستی محتوای آنها، از توان اقتصادی ایران خارج بوده و منجر به پرداخت هزینه (مثلا تحریمها) شدهاند. در زمینه سیاستهای داخلی هم، وجود نهادها و بنیادهای ورای دولت که به مردم و منتخبین آنها پاسخگو نیستند و کسی نمیداند در آنها چه میگذرد اطمینان به اقتصاد و نهادهای متعارف اقتصادی (مثل بانکها) را پائین آورده است. اینها عوامل پایهای مشکلات کنونی ارزی است.
در ادامه مشروح گفتوگو با ایلنا را میخوانید:
در ماههای اخیر شاهد تغییر و تحول در بازار ارز هستیم، آیا شما با اطلاق نام بحران ارزی موافق هستید؟
بستگی به تعریف «بحران» دارد، نوسانات ارزی در حالت عادی را با دهم درصد میسنجند، مثلا ۸ پوینت یعنی ۰۰۸. درصد، با چنین تعریفی میتوان نوسانات چند ماهه اخیر را بحران دانست۰ اما با یک تعریف «حداکثری» یعنی هرجومرج (از نوعی که یکی دو روز و برای ساعاتی بر بازارحاکم شد) که نیازبه اقداماتی فرااقتصادی داشته باشد آنچه که میگذرد بحران نیست، هرچند شرایط غیرعادی است۰
ریشه این تحولات را در چه میبینید؟
ریشههای چندگانه دارد. اغلب، اگر نه همه، به این واقعیت برمیگردد که اقتصاد ایران «سیاست زده” است. در بسیاری از نظامها سیاست در خدمت اقتصاد است. مثلا در سیاست خارجی "دوست و دشمن” نداریم، بلکه منافع (ملی و اقتصادی) داریم. در نتیجه سیاست ما در خدمت بهبود منافع قرار دارد. سیاست داخلی هم باید در جهت کمک به اقتصاد (از جمله بخش خصوصی و بازار) باشد، مثل شفافسازی و برقراری حکومت قانون و ضابطه (بجای رابطه).
در نظامهای ایدلوژیک اقتصاد در خدمت پیشبرد اهداف سیاسی قرار میگیرد. مثلا نگاه کنید به روابط اقتصادی ایران و آمریکای لاتین در دوره آقای احمدی نژاد. چالش در اینجا، متأسفانه،درست و یا غلط بودن محتوای سیاست نیست، بلکه توان اجرای موفق آن است. مثلا بحث این نیست که امریکا "جهانخوار” است یا نه. چالش این است که آیا سیاست ما توان تغییر وضع را دارد؟ تا چه حد و به چه قیمتی؟
سیاستهای اتخاذ شده چند دهه اخیر، ورای درستی یا نادرستی محتوای آنها، از توان اقتصادی ایران خارج بوده و منجر به پرداخت هزینه (مثلا تحریمها) شدهاند. در زمینه سیاستهای داخلی هم، وجود نهادها و بنیادهای ورای دولت که به مردم و منتخبین آنها پاسخگو نیستند و کسی نمیداند در آنها چه میگذرد اطمینان به اقتصاد و نهادهای متعارف اقتصادی (مثل بانکها) را پائین آورده است. اینها عوامل پایهای مشکلات کنونی ارزی است.
مشخصتر، ریشه "بحران” به زمستان گذشته و "فرار از ریال” به ارز (دلار) و طلا بر میگردد. این فرار رای عدم اعتمادی بود که مردم به برجام و برنامههای اقتصادی (و کلی) آقای روحانی دادند. طبعا دولت امریکا و آقای ترامپ و جو روانی حاکم هم نقش تشدیدی داشتند. اما بدون آنها هم مشکل باقی بود. برجام در ابتدا قرار بود که ایران را به عنوان یک عضو متعارف جامعه جهانی بپذیرد. این یعنی ورود چند ده میلیارد دلاری سرمایه (و مهمتر از پول ،تکنولوژی به روز) خارجی بود که هیچگاه متبلور نشد و از چند میلیارد، آنهم عمدتا در نفت و صنایع وابسته به آن، فراتر نرفت. علت آن بود که در آغاز مذاکرات برجام بنا بود "همه چیز روی میز”باشد و در انتها این فقط مسئله سیاست اتمی ایران و لغو تحریمهای در رابطه با آن بود که مورد توافق قرار گرفت. هرچند حتی همان هم اجرا نشد. چرایی این ناکامی بحثی مفصل و خارج از توان این مصاحبه است.
در طول دو ماه تقریبا سیاست های مختلفی مانند سامانه نیما، بازار ثانویه و حالا تقریبا بازار آزاد را اجرا می کنند این یک نوع سردرگمی نیست؟ دلیل آن چیست؟
حتما که سردرگمی است، ریشههای آن یکی نبود برنامه اقتصادی است یعنی دولت آقای روحانی برنامه اقتصادی ندارد، ما نمیدانیم که قرار است مثلا سه سال دیگر در امر صنعت نفت یا اتومبیل کجا باشیم. دلیل آنهم روشن است، کنترل دولت بر سیر وقایع، چه داخلی و چه بینالمللی آنقدر کم است که برنامه ریزی را ناممکن میکند. حتی اگر چیزی بگویند یا بنویسند کسی آنرا جدی نمیگیرد.ثانیا، یک مشکل اساسی اقتصاد ایران (که به قبل از انقلاب هم میرسد). سنگینی وزن دولت است، این سنگینی هیچ کجا بیشتر از بازار ارز محسوس نیست.
عمده منبع ارز صدور نفت و فراوردههای نفتی است که در دست دولت است. در نتیجه رابطه با دولت از ضابطه اقتصادی مهمتر میشود. یکی از بدترین و ناعادلانه ترین اقدامات دولت سوبسیدی است که به توانمندان و "از ما بهتران” از طریق نرخ رسمی (زیر نرخ واقعی بازار) میدهد.
دولت باید هرچه زودتر از دخالت روزانه در بازار ارز و تعیین نرخ دست بردارد و آن را به عهده بازار بگذارد و مانند سایر دول متعارف گوشه چشمی به آن داشته و هرازگاهی، عندالزوم، در آن دخالت کند.
شما اشاره به بازار ازاد کردید، آیا اقتصاد ایران ظرفیت بازار آزاد ارز را دارد چون منتقدان باور دارند، بدون نهادها این بازار موجب رانت می شود؟
بلی.اقتصاد ایران ظرفیت بازار آزاد ارز را دارد. البته این به معنای پایان مشکلات نیست. حتما مسایل جدیدی پدیدار میشوند. اقشار پایین دست و نیازهای اساسی آنها و تولیدکنندگان داخلی متکی به واردات مواد اولیه در صف اول قرار دارند. در هردو مورد پرداخت سوبسید مستقیم به آخرین حلقه (یارانه نقدی به اقشار نیازمند) نه به همه و سوبسید به تولیدکننده داخلی بهتر است.
تثبیت نرخ ارز در نرخ های مانند هشت هزار تومان و بالا چه تاثیری روی اقتصاد ایران می تواند داشته باشد؟
در هر تحول اقتصادی گروهی متنفع و گروهی متضرر میشوند. باید دید که آیا نفع متنفعین از ضرر متضررین بیشتر است؟ آیا میتوان متنفعین را واداشت که ضرر متضررین را جبران کنند؟ (مثلآ از طریق مالیات). ارز به قیمت بالا (۸۰۰۰ تومن) خریداران ( مسافرین به خارج، وارد کنندگان، خارج کنندگان پول) را ناراضی و فروشندگان (صادرکنندگان، توریستها، و واردکنندگان پول خارجی) را خوشحال میکند.
از آنجا که دولت از طریق فروش نفت درآمد عظیمی دارد، برنده اصلی خواهد بود و براحتی میتواند این سود را صرف کمک به نیازمندان و تولیدکنندگان داخلی کند. این درآمد زیاد دولت را قادر به دو کار مهم دیگر هم میکند؛ سرمایه گزاری در بخشهای زیر بنائی، و مبارزه با تورم. دولت میتواند و باید بخشی از این درآمد را صرف کاهش نقدینگی در گردش کند تا مانع تورم شده و تورم موجود را کاهش دهد.
یکی از دستاوردهای دولت کنونی کنترل نرخ تورم بود ، به نظر می رسد دولت در حال از دست دادن این دستاورد است، مجموع این نرخ و نرخ ارز بالا چه تاثیری بر زندگی عموم مردم دارد؟
درست است که یک دستاورد دولت روحانی کاهش نرخ تورم بوده و خطر بالا رفتن آن وجود دارد. اما همچنانکه در جواب سؤال قبلی آمد دولت وظیفه و توان کنترل تورم را دارد. این باید یک اولویت دولت باشد زیرا نرخ بالای تورم برای مصرف کننده و تولید کنندهردو مضر است.
همزمانی این تحولات و شروع تحریمهای آمریکا را چگونه ارزیابی می کنید؟
راه قطعی حل مشکلات ایران و آمریکا مذاکره رودررو است. قطعا ایران با دست خالی بر میز مذاکره نخواهد نشست. مثلا هر دو کشور در حفظ امنیت کشتیرانی و ممانعت از حمله تروریستها به نفتکشها در خلیج فارس منافع دارند. یا هر دو کشور میخواهند که دولت منتخب عراق در مواجهه با داعش و تندروها موفق باشد، همچنانکه هردو خواهان موفقیت دولت افغانستان در مقابله با طالبان و داعش میباشند و مثالهای دیگر. در گذشته ایران فرصت مذاکره رویارو و تمام عیار با دولت کلینتون را از دست داد و مذاکره با دولت اوباما محدود شد. در حال حاضر مذاکره با ترامپ بیفایده است زیرا او، برخلاف ادعای مذاکره بدون قید و شرط، خواهان تسلیم بدون قید و شرط است که طبعا هیچ دولتی، نه ایران یا کانادا، یا ترکیه، یا چین و غیره زیر بار آن نخواهند رفت. اما دیر یا زود دولت ترامپ مجبور است ازین قلدرمآبی دست بردارد و خواهان مذاکره واقعی شود. در آنصورت ایران باید آماده مذاکره مستقیم درباره مسائل مورد اختلاف باشد.
ارزیابی خود از تشکیل گروه اقدام علیه ایران را بفرمایید
سیاست رسمی اعلام شده دولت امریکا نه تغییر رژیم، بلکه تغییر در رفتار رژیم است. بحث میزان درستی این اعلام خارج از دایره این مصاحبه است و خود فرصتی جداگانه میخواهد، اما بر فرض درستی این ادعا باز اجرای عملیات ایذائی گوناگون برای وادارکردن جمهوری اسلامی به تغییر رفتار از نظر دولت ترامپ بیایراد است. تشکیل گروه اقدام علیه ایران را باید هم بخشی از این عملیات دانست و هم اقدامی برای هماهنگسازی بیشتر آنها.