امروز هم دعاي ندبه بود. در مركز، در جنوب، شمال در همه جا و در وجب به وجب خاك سرزمنيت، همه ندبه ميكردند و استغاثه. حتماً بودي و ميديدي.
حمد خدا گفتيم و درود بر جدت كه رسول خدا بود فرستاديم. ثناي خدا گفتيم چون تو را براي نجات قرار داد و بشر را بدون راهنما نگذاشت.
در پس پردهها نگهت داشت تا گزندي به تو نرسد و نه به تو كه گزندي به بشريت نرسد. كه اگر نبودي حجتي نبود و همه، از اكنون هم گرفتارتر بوديم.
درود را براي جدت خواستيم كه تو را معرفي كرد. تويي كه از سلاله پاكش هستي و همچون او بعد از قرنها، مصلح، منجي و حجت خواهي بود براي هر جنبندهاي كه مخلوق خداي يكتاست.
صبح امروز بعد از نماز صبح كه ميگويند فرشتگان، حامل نياز بندگان به خداي يگانهاند، در دعاي ندبه، گفتيم: «كجاست آنكه براي كندن ريشه ظالمان و ستمگران عالم مهيا گرديده؟ كجاست آنكه منتظريم اختلاف و كجرفتاريهاي اهل عالم را به راستي و اصلاح كند؟ ... كجاست آنكه براي برگردانيدن ملت و شريعت مقدس اسلام اختيار گرديده؟ ... كجاست آنكه آروزمنديم كتاب و حدود آن را احيا سازد؟ كجاست آنكه دين، ايمان و اهل ايمان را زنده گرداند؟»
آري اينها را گفتيم، پرسيديم ولي جوابي نشنيديم. با ندبه گفتيم و گريستيم. باز هم پاسخي نيامد.
پاسخي نشنيديم و با يكديگر گفتيم، اين جمعه هم آمد و يوسف ما باز نيامد.
حجت ما، امام ما، منجي ما؛
حتماً بودي و ميديدي دستهاي نياز رو به خدا بلند شده را. دستهايي كه از معبود خود، تو را ميخواستند تا دنيا، يكرنگ از سبزِ صلح شود.
حال كه در آستانه بهار هستيم، ما بهار واقعي را ميخواهيم. بهاري كه همراه با ظهور تو باشد و وجود تو را ببينيم و حس كنيم زندگي در جوار تمامي انبياء و اولياء الهي را.
يَابْنَ الْغَطارِفَةِ الْأَنْجَبينَ، يَابْنَ الْأَطائِبِ الْمُطَهَّرينَ، يَابْنَ الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبينَ، يَابْنَ الْقَماقِمَةِ الْأَكْرَمينَ، يَابْنَ الْبُدُورِ الْمُنيرَةِ، يَابْنَ السُّرُجِ الْمُضيئَةِ، يَابْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ، يَابْنَ الْأَنْجُمِ الزّاهِرَةِ، يَابْنَ السُّبُلِ الْواضِحَةِ، يَابْنَ الْأَعْلامِ اللّائِحَةِ، يَابْنَ الْعُلُومِ الْكامِلَةِ، يَابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ، يَابْنَ الْمَعالِمِ الْمَأْثُورَةِ، يَابْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ، يَابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ، يَابْنَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ، يَابْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ، يَابْنَ مَنْ هُوَ فى أُمِّ الْكِتابِ لَدَى اللَّهِ عَلِىٌّ حَكيمٌ، يَابْنَ الْآياتِ وَالْبَيِّناتِ، يَابْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، يَابْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، يَابْنَ الْحُجَجِ الْبالِغاتِ، يَابْنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ، يَابْنَ طه والْمُحْكَماتِ
اى فرزند مهتران شرافتمندان خلق؛ اى فرزند نيكوترين پاكان عالم؛ اى فرزند جوانمردان و برگزيدگان؛ اى فرزند گراميترِ مهتران؛ اى فرزند تابان ماهها و فروزان چراغها و درخشان ستارگان؛ اى فرزند راههاى روشن خدا؛ اى فرزند نشانهاى آشكار حق؛ اى فرزند علوم (و معارف) كامل الهى؛ اى فرزند سنن و قوانين معروف آسمانى؛ اى فرزند معالم و آثار ايمان كه مذكور است (در تمام كتب انبياء و غيره)؛ اى فرزند معجزات محقق و موجود؛ اى فرزند راهنمايان آشكار و مشهود خلق؛ اى فرزند صراط مستقيم خدا؛ اى فرزند خبر عظيم؛ اى فرزند كسى كه در امّ الكتاب (علم حق) نزد خدا على و حكيم است؛ اى فرزند حجّتهاى واضح الهى؛ اى فرزند ادلّه روشن حق؛ اى فرزند برهانهاى واضح و آشكار خدا؛ اى فرزند حجّتهاى بالغه الهى؛ اى فرزند نعمتهاى عام الهى؛ اى فرزند طه و محكمات قرآن.
امروز در جلسه ندبه، جاي ديگر منتظرانت خالي بود. اما منتظراني كه حضور داشتند با عشق، باشور و با وجود فرياد ميآوردند؛
بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نَصيفِ شَرَفٍ لا يُساوى إِلى مَتى أَحارُ فيكَ يا مَوْلاىَ وَ إِلى مَتى، وَ أَىَّ خِطابٍ أَصِفُ فيكَ وَ أَىَّ نَجْوى عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ أُجابَ دُونَكَ وَ اُناغى عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ أَبْكِيَكَ وَ يَخْذُلَكَ الْوَرى عَزيزٌ عَلَىَّ أَنْ يَجْرِىَ عَلَيْكَ دُونَهُمْ ما جَرى
به جانم قسم كه تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق اليه مرد و زنِ اهل ايمانى كه هر دلى از زيادت شوق او ناله مىزند. به جانم قسم تو آن عزّتي هستي كه هم طرازي ندارد. به جانم قسم تو آن عظمتي هستي كه همقطاري ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندي، كه مثل و مانند نخواهد داشت. به جانم قسم كه تو از آن خاندان عدالت و شرفى كه احدى برابرى با شما نتواند كرد.
تمام اينها را گفتيم و درد دلهاي فراوان كرديم. گريه كرديم، استغاثه و ندبه كرديم و چون نيازمند درگاه الهي هستيم از معبود و خالق بي همتاي خود خواستيم كه ما را از حوض كوثر پيامبر (ص) به كاسه او و به دست او سيراب كند. سيرابي كامل گوارايي كه بعد از آن سيراب شدن ديگر تشنه نشويم.
وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِكَأْسِهِ وَ بِيَدِهِ رَيّاً رَوِيّاً، هَنيئاً سائِغاً، لا ظَمَاَ بَعْدَهُ