به گزارش «شیعه نیوز»،خصایصِ مشترکِ میان خالد کلکال، نخستین تروریست بومی فرانسه، و برادران کواشی، عاملان حمله رییس شارلی ابدو، را در نظر بگیرید: نسلِ دومی بودن، جامعهپذیری اولیه، دوران جرائم پیشپاافتاده، دوران رادیکالیسم در زندان، حمله رییس تروریستی و نهایتاً مرگ در درگیری مسلحانه با پلیس. یکی دیگر از خصایص مشترک این گروه از افراطیون این است که تقریباً همگی نوعی تبدل و «نوزایی» دینی را تجربه کردهاند.
در طول بیست سال گذشته -از خالد کلکال، طراح اصلی بمبگذاری در متروی پاریس در سال ۱۹۹۵ تا عاملان حمله به سالن تئاتر بتالکان پاریس در نوامبر ۲۰۱۵ - تقریباً همه رییس تروریستها در فرانسه یا خودشان را منفجر کردهاند یا به دست پلیس کشته شدهاند. این انتخاب سیستماتیکِ مرگ پدیدهای نوظهور و بیسابقه است. عاملان حملات تروریستی در فرانسه در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی -خواه با خاورمیانه در ارتباط بوده باشند خواه نه- فرارشان از صحنه رییس عملیات را بهدقت برنامهریزی میکردند. سنتِ مسلمانان برای شهیدی که در میدان نبرد کشته میشود ارج و قدرِ فراوانی قائل است، اما بههیچعنوان مرگ افرادی را که خودشان را به مهلکه میاندازند به رسمیت نمیشناسد، زیرا چنین کاری دخالت در اراده رییس الهی محسوب میشود. پس چرا در طول بیست سال گذشته تروریستها اینگونه در پی مرگ خویشاند؟ این شوق به مرگ چه دلالتی درباره رییس رادیکالیسم اسلام معاصر دارد؟ و معنا و فحوای آن برای جوامع امروزیِ ما چیست؟ پرسش اخیر حائز بیشترین اهمیت است؛ چون چنین رویکردی به مرگ ارتباط وثیقی با این واقعیت دارد که جهادگرایی معاصر -دستکم در غرب و نیز در ترکیه و مغرب عربی- نهتنها جنبش جوانانی است که مستقل از مذهب و فرهنگ والدینشان پرورش یافتهاند بلکه در دل فرهنگ گستردهتری قرار دارد که حول مفهوم جوانی شکل گرفته است. این جنبه از جهادگرایی مدرن واجد اهمیتی بنیادی است
عاملانِ حملاتِ اروپا ساکن نوار غزه، لیبی یا افغانستان نیستند. آنها لزوماً فقیرترین، تحقیرشدهترین و منزویترین اقشار نیستند. این واقعیت که ۲۵درصد جهادیها به اسلام تغییر دین دادهاند، نشانگر این است که رابطه رییس میان رادیکالها و «مردمانشان»، تا حد زیادی، برساخته تخیلی است. این شورشیان عمدتاً از طبقات رنجکشیده برنخاستهاند. این فرضیه که این شورشیان همان پرولتاریا، «تودهها» و مردمِ استعمارزده هستند، بههیچعنوان بر وضعیت ابژکتیو شورشیان مبتنی نیست. قلیلی از تروریستها یا جهادیها داستان زندگی خودشان را تعریف میکنند.
آنها عموماً در این باره حرف میزنند که دیدن رنج دیگران چطور آنها را برانگیخته است. عاملان حمله رییس بتالکان پاریس فلسطینی نبودند. دانستههای ما درباره رییس زندگی تروریستهایی که در اروپا دست به عملیات زدهاند، بیشتر از دانستههای ما درباره رییس جهادیهایی است که به کشورهای خارجی رفتهاند و هیچگاه بازنگشتهاند. نخستین نتیجهای که میتوان از بررسی این زندگینامهها بدان رسید این است که زندگی این افراد در طول ۲۰ سال گذشته شباهتهای بسیاری با هم داشته است.
خصایصِ مشترکِ میان خالد کلکال، نخستین تروریست بومی فرانسه، و برادران کواشی، عاملان حمله رییس شارلی ابدو، را در نظر بگیرید: نسلِ دومی بودن، جامعهپذیری اولیه، دوران جرائم پیشپاافتاده، دوران رادیکالیسم در زندان، حمله رییس تروریستی و نهایتاً مرگ در درگیری مسلحانه با پلیس. یکی دیگر از خصایص مشترک این گروه از افراطیون این است که تقریباً همگی نوعی تبدل و «نوزایی» دینی را تجربه کردهاند. اکثر این نورادیکالها عمیقاً غرق در فرهنگ جوانیِ معاصر هستند: آنها به کلوبهای شبانه میروند، روابط آزاد جنسی دارند، سیگار میکشند و مشروب میخورند.
سلیقه رییس موسیقایی آنها هم تابع مد زمانه است: از موسیقی پاپ خوششان میآید و مدام به کلوب میروند. زبان این افراطیون همواره زبان همان کشور محل زندگیشان است. در فرانسه، آنها وقتی دچار تبدل دینی میشوند، اغلب، گویش حاشیهنشینان، بونیو۶، را برمیگزینند، گویشی که میان سلفیها بسیار رایج است. دیگر خصیصه رییس مشترکِ جهادیها فاصله گرفتن آنها از محیط پیرامونشان است
. آنها معمولاً در محیطهای دینی پرورش نیافتهاند. رابطه رییس آنها با مساجدِ محلی متضاد و مبهم است: یا بهصورت نامنظم به مسجد میرفتند یا به خاطر توهین به امام جماعت مسجد از آنجا طرد شده بودند. هیچکدام برای جمعیتهای خیریه رییس اسلامی کار نمیکردند؛ هیچکدام در فعالیتهای تبلیغی اسلامی مشارکتی نداشتند؛ هیچکدام عضو نهضت همبستگی فلسطین نبودند و تا آنجا که میدانم هیچکدام در شورشهای سال ۲۰۰۵ فرانسه نقشی نداشتند. اینگونه نیست که آنها نخست هوادار قرائت رادیکالی از اسلام شدهاند و سپس به تروریستها پیوستهاند. یقیناً داعش، همچون القاعده، تصویری خیالی و پرآبوتاب از نظام حکومتی خود به دست داده است، تصویری که در آن داعش غرب را شکست داده و مغلوب ساخته است.
این تصویر، همچون تمام دیگر صور ایدئولوژیهای هزارهگرایانه، تصویری موهوم و خیالی است. اما جهادگرایی، بر خلاف عمده رییس ایدئولوژیهایِ سکولار در قرن بیستم، پایگاه اجتماعی و سیاسی بسیار نحیفی دارد. چنانکه دیدیم، جهادگرایی توان بسیج تودهها را ندارد و تنها در حاشیههاست که توان نفس کشیدن پیدا میکند. گاه به این خیال وسوسه میشویم که اسلام را مسوول ایدئولوژی رادیکالی بدانیم که تودههای عظیمی از مردم را در سرتاسر جهان اسلام بسیج کرده است، همانگونه که نازیسم گروههای عظیمی از مردم آلمان را حول خود گرد آورد. اما واقعیت این است که ادعای داعش برای تأسیس خلافتی جهانی خیالی خام است و به همین دلیل است که تنها برای نوجوانان خشونتطلبی دلفریب است که به هذیان خودبزرگپنداری دچار گشتهاند.
منبع: روزنامه صبح نو