همانطور که ميدانيد عهد اخوت و برادري ميان سياه و سفيد بست. و عرب و عجم و سياه و سفيد.... همه در ديدگاه او يکسان بودند. و در قرآن ميفرمايد : که به تحقيق گراميترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است. يعني در ديدگاه خداوند تمام قبايل و اقوام يکسان هستند. و فقط آنهايي مقام والاتر دارند که تقواي بيشتري داشته باشند. اما آنهايي که نام خود را خليفه مسلمين ناميدند بعد از پيامبر اکرم (عليه و آله السلام) و با خلافت بازي کردند دقيقا بر عکس عمل کردند. و گويي به زمان جاهليت برگشته بودند. تعصبات جاهلي برافروخته کردند. و يک سيستم طبقاتي بر مبناي قوم و نژاد در جامعه ايجاد کردند. به شرح زير توجه بفرماييد:
حکومت عمر حکومتي عربي بود و در مدينه که پايتخت اسلام بود. عمر منع کرده بود که غير عرب ساکن نشود. تنها به دو نفر اجازه ماندن در مدينه را داده بود:
يکي هرمزان پادشان سابق شوش و شوشتر (تستر) که مسلمان شده بود و براي عمر نقشه هاي جنگي در فتح شهرهاي ايران ميکشيد. (1)
و ديگري ابولولو که غلام مغيره بن شعبه بود. او کارگري ماهر بود و نقاشي و آهنگري و نجاري را به خوبي ميدانست. مغيره از عمر خواست که اجازه بدهد ابولولو در مدينه ساکن شود و عمر هم اجازه داد (2)
باري تعصب عربي تا اين حد بوده است. در پايتخت اسلام کسي از غير عرب اجازه ماندن نداشت. (3)
البته سلمان و بلال هم بودند که از زمان پيامبر (عليه وآله السلام) در مدينه ساکن بودند و جزو اصحاب پيامبر به شمار ميرفتند. همچنين عمر منع کرده بود که غير عرب از عرب دختر بگيرد. يا عرب غير قريش از قريش دختر بگيرد. (4)
بدين گونه عمر جامعه اسلام را جامعه اي طبقاتي کرد.
عمر نهي كرد که مردان عجم با دختران عرب ازدواج کنند و گفت: تحقيقا ازدواج زنان عرب را با غير از هم شأنان آنها، بازخواهم داشت. (5) همچنين در موطا مالک آمده است که عمر حکم کرده بود اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچه اي از اين ازدواج به دنيا آمد چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنيا بيايد از پدرش ارث مي برد و اگر در سرزمين غير عرب به دنيا بيايد از پدرش ارث نمي برد !!! (6)
حکومت عمر حکومت عربي قريشي بود. و هيچ والي و امير لشکري از غير قريش تعيين نميکرد. البته يک استثنا داشت و آن اين بود که در ميان قبايل قريش به بني هاشم ولايت نميداد!
در اينجا براي آشنايي بيشتر با افکار نژاد پرستانه عمر بعضي از سخنان معروف و مشهور عمر را نقل مي کنيم:
الف) عرب به ملکيت کسي در نمي آيد. (7)
ب) براي عرب زشت است که بعضي از آنان بعضي ديگر را در ملکيت خود داشته باشند. (8)
ج) زبان مردم عجم را فرا نگيريد. (9) هر کس به زبان فارسي سخن گويد کار ناشايستي مرتکب شده و هرکس کار ناشايستي انجام دهد، مروّتش از بين مي رود. (10)
د) در وصيت او آمده است: تمامي اعراب از مال خدا آزاد شوند...(11)
ه) هرگاه کارگزاران خود را به جايي مي فرستاد با آنان شرط مي کرد که: اعراب را نزنيد که در نزد ديگران خوار مي شوند. آنان را در جنگها زياد نگه نداريد که موجب انحراف آنان خواهد شد. بالاي سرشان نباشيد که موجب محروميت آنان مي شود. (12)