سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

نگاهي به انديشه ديني مولوي

حالات رواني جلال الدين درباره مسئله جبر و اختيار فوق العاده طوفاني بوده، گاهي آن چنان اختيار را ثابت مي کند که حتي خود متفکّرين قايل به اختيار با آن عظمت نتوانسته اند اختيار را ثابت کنند. گاهي هم چنان دفاع از جبر کرده است که که هيچ راهي براي اختيار نگذاشته است ....
کد خبر: ۱۴۸۷
۰۰:۰۰ - ۰۸ آبان ۱۳۸۶

«شیعه نیوز»:

بسم الله الرحمن الرحيم
چون موضوع اين نوشتار تحقيق در مورد شعر است پيش از ورود به اصل بحث بيان مقدّمه اي ضروري به نظر مي رسد. شعر از انواع هنر است که دو ديدگاه کلّي در مورد آن وجود دارد و ما بايد براي روشن شدن زمينه بررسي، ابتدا ديدگاه خود را مشخص کنيم.

1- هنر براي هنر: از اين منظر آنچه مورد توجّه است، خود هنر است؛ بدون آنکه هدفي براي هنر در نظر گرفته شود. به شعر و به طور کلي هنر پرداخته مي شود چون زيباست، بدون در نظر داشتن هر گونه بار علمي، فرهنگي يا تربيتي. بنابراين شعر فقط براي مشاعره، پرکردن اوقات فراغت يا تکميل لذّت نشستن کنار نهري روان يا پري چهري خوش زبان مطلوب دانسته مي شود.

سؤال از اين منظر اين است که محدود کردن شعر و هنر به اين ديد بسته، آيا جفا به انديشه و زحمات هنرمندان و شعرا نيست؟ آيا اين پاس داشتن هنر و فرهنگ است يا فروبردن آن در کنج لاابالي گري؟

2- ابزار دانستن هنر: اين نظريّه هنر را در کنار ساير ابزار در خدمت آرمان و هدفي مي داند و از آن براي رساندن خود و يا جامعه به هدف مطلوب خود استفاده ميکند چه اين اهداف سياسي باشند يا ايديولوژيک يا ديني.

در جوامعي مثل جامعه ما که وسيله انتقال فرهنگ از ديرباز غالبا شنيداري بوده است، ارباب تفکر و صاحبان انديشه هاي مختلف نظرات خود را در قالب شعر در جامعه رواج مي داده اند که بسياري وجود شعر به صورت ضرب المثل در ميان توده مردم گواه اين مدّعاست. ( ر.ک. امثال و حکم دهخدا )

علوم روز به زبان شعر مطرح مي گرديد مثل اشعار فلسفي و منطقي مرحوم حاج ملّا هادي سبزواري و اشعار فراوان در مورد ادبيّات عرب مثل الفيّه ابن مالک و سروده هاي بسيار زيادي که به صورت هنرمندانه اي حکمتهاي موجود در کتاب خدا را بيان مي کند و به صورتي عامّه پسند، فرهنگ ديني را در ميان مردم منتشر مي سازد تا برسد به انتقال فرهنگ حماسي بومي و مذهبي مثل کاري که فردوسي انجام داد و آرام آرام منتهي به فراگير شدن شعر حماسي و مذهبي در بيان واقعه شورانگيز کربلا گرديد.

پس هنر شعري، يکي از عوامل مهم فرهنگ ساز در جامعه است.

بدون ترديد «دين» ديگر عنصر فرهنگ ساز در جامعه است و با در نظر گرفتن سابقه تاريخي آن، اين دو (هنر و دين) شروع به تعامل با يکديگر کردند که نتيجه آن شکل گرفتن «شعر ديني» است. شعر ديني شعري است که مي خواهد مفاهيم ديني را در قالبي زيبا و هنرمندانه به جامعه عرضه کند و اکنون ما وارث کوشش آن هنرمندان هستيم.

شعري که براي تحقيق انتخاب کرده ايم از اشعار مولوي است و ابتدا با توجّه به مقدّمه چند سؤال طرح مي کنيم:

آنچه مولوي سروده چه نسبتي با معارف ناب ديني دارد؟ آيا مي توان ادّعا کرد که تمام سروده هاي او منطبق بر حقايق ديني است يا بخشي از آنها را پوشش مي دهد و يا اصلا از بيان حقايق دين اجنبي است؟

صورت آخر با بيان گذشته در مورد شعر ديني ناسازگار است، امّا فرضيّه ما اين است که اشعار مولوي لزوما تطابق کامل با حقايق ديني ندارد.

فروزانفر مي گويد: (در مورد شعر از علي آموز اخلاص عمل / شير حق را دان منزه از دغل که داستان خدو انداختن خصم بر روي ايشان را بيان مي کند) اين روايت را به صورتي که در مثنوي نقل شده تا کنون در هيچ مأخذ نيافته ام و ظاهرا حکايت مذکور با تصرّفي که از خصايص مولانا است، مأخوذ از گفته غزالي و روايتي که در «احياءالعلوم» بدين گونه آورده است.

سپس فروزانفر مطلبي از احياءالعلوم در مورد خليفه دوم نقل مي کند. چنان که روشن شد فروزانفر به عدم تطابق داستان منظوم مولوي با حقيقت تصريح مي کند و تصرّف در واقعيات را از خصايص مولوي برمي شمارد.
فروزانفر، بديع الزمان – مآخذ قصص و تمثيلات مثنوي صفحه 37 چاپ سوم – اميرکبير1362

محمد تقي جعفري نيز چنين بياني دارد: گروه ديگر {داستانهايي که} در هيچيک از منابع ديده نمي شود مانند اينکه عليّ بن ابيطالب عليه السلام به ابن ملجم فرموده باشد: غم مخور جانا شفيع تو منم مالک روحم نه مملوک تنم
در هيچيک از منابع اسلامي چنين مطلبي از اميرالمومنين عليه السلام نقل نشده است .
جعفري، محمدتقي – تفسير و نقد و تحليل مثنوي ، جلد يک ، مقدمه، صفحه 19 – شرکت سهامي انتشار

ايشان نيز تصريح دارد که بخشي از سروده هاي مولوي مطابقت با واقعيّت ندارد و بدون مستند است. در نتيجه با وجود چنين خصوصيّتي خواننده وادار مي شود مباني اعتقادي خود را از منبع مورد قبول و مستندي به دست آورد و بعد بيان آن واقعيّت را به عهده هنر شعري مولوي بگذارد.

هيچ بغضي نيست در جانم زتو / زآنکه اين را من نمي دانم ز تو
آلت حقي تو فاعل دست حق / چون زنم بر آلت حق طعن و دق
غم مخور جانا شفيع تو منم / مالک روحم نه مملوک تنم

اين ابيات از شعر مورد نظر نيز براي خواننده ايجاد سؤال مي کند که آيا واقعا قاتل اميرالمومنين عليه السلام کاري کرده که به خود او مستند نيست و بر اين اساس هيچ گونه سرزنش و ملامتي متوجه او نمي گردد يا اينکه مسئوليّت کارش به عهده خود اوست و در مقياسي وسيع تر آنچه بدان و خوبان عالم انجام مي دهند از روي اختيار خودشان است يا به انجام آن مجبورند؟ به عبارت ديگر آيا اصلا انسان خوب و بد در جهان وجود دارد؟

محمد تقي جعفري چنين مي گويد: با دقّت در تمام مباحث مثنوي اين حقيقت براي ما روشن مي شود که جلال الدين در باره مسئله جبر و اختيار نتوانسته است يک اصل را به عنوان واقعيّتي که هيچ گونه انحراف از آن امکان ندارد، بيان کند.

حالات رواني جلال الدين درباره مسئله جبر و اختيار فوق العاده طوفاني بوده، گاهي آن چنان اختيار را ثابت مي کند که حتي خود متفکّرين قايل به اختيار با آن عظمت نتوانسته اند اختيار را ثابت کنند. گاهي هم چنان دفاع از جبر کرده است که که هيچ راهي براي اختيار نگذاشته است ....

اغلب شارحين مثنوي در اين بيت که: «آلت حقي تو فاعل دست حق / چون زنم بر آلت حق طعن و دق» گرفتار نوسانات فکري عجيبي شده اند ..... يا اينکه بگوييم اين مرد بزرگ اشتباه کرده است ..... باز چنانکه گفتيم هيچ تاريخي از اميرالمومنين عليه السلام چنين گفتاري را نقل نکرده است.
جعفري، محمد تقي – تفسير و نقد و تحليل مثنوي – جلد دو صفحه 778 – شرکت سهامي انتشار

بيت بعدي چنين است: گفت او پس اين قصاص از بهر چيست؟ / گفت هم از حق و آن سر خفي است

بر اساس اين داستان منظوم وقتي قاتل مي بيند مقتول او را فقط ابزاري مي داند، نه آنکه مسئوليّتي را به وي متوجّه بداند سوال مي کند: پس حکم قصاص چرا بايد در مورد من اجرا شود؟ مولوي در سروده اش چنين بياني رابه عنوان پاسخ مي گويد که قصاص حکم اسرار آميزي است که دانستن آن در اختيار خداوند است.

آيا واقعا اين طور است که مولوي سروده و قصاصي که خداوند مقرّر فرموده مسئله اسرار آميزي است که جهت آن براي ما نامعلوم مي باشد؟

محمد تقي جعفري مي گويد: هنگامي که جلال الدين متوجه مسئله قصاص مي شود و مي بيند که اگر کشتن ابن ملجم مطابق خواست خدايي بود و مانند ساير قتل نفس ها که واقع مي شود، مطابق قضاي حتمي الهي بود، قانون قصاص بايد لغو شود. در اين مورد جلال الدين باز مسئله را به پشت پرده کشيده مي گويد: مسئله قصاص يک رازنهاني است که خداوند علّت آن را مي داند.

در صورتي که قرآن مجيد مي فرمايد: «و لکم في القصاص حيات يا اولي الالباب» براي شما در قصاص زندگي تحقّق پيدا مي کند. اين بزرگترين فلسفه قانون قصاص است، اگر چه ضمنا حسّ انتقام جويي خويشاوندان کشته شده را هم اشباع مي کند.
مدرک سابق – صفحه 782

با اين توضيح معلوم مي شود که مولوي براي پژوهشگري که تنها منبع خود را اشعار وي قرار داده، تفسير روشني از قصاص و مسئله جبر و اختيار ارايه نداده است.

بيت ديگري که در معرض تحقيق مختصرمان قرار مي دهيم چنين است: غم مخور جانا شفيع تو منم / مالک روحم نه مملوک تنم

مولوي با اين شعر چنين ادّعايي مطرح مي کند که اميرالمومنين عليه السلام به قاتل خويش وعده شفاعت داده اند. براي بررسي اينکه آيا اين بيت قابليّت استناد دارد يا خير، ناچاريم توضيح کوتاهي در مورد شفاعت بيان کنيم.

مراد از شفاعت در اصطلاح متکّلمين اين است که رحمت خداوند و مغفرت الهي از طريق بندگان خاص و اولياء به همه مردم برسد. آياتي براي اثبات شفاعت مورد استدلال قرار مي گيرند، از جمله: «ولايشفعون الّا لمن ارتضي وهم من خشيته مشفقون» و هرگز آن مقرّبان درگاه از احدي جز آنکه خدا از او راضي است شفاعت نکنند و آنها دايم از خوف قهر خدا هراسانند. سوره انبياء آيه 28
سبحاني، جعفر – گفتارهايي در الهيّات صفحه 453

اما سخن در اين است که آيا محدوده شفاعت به حدّي وسيع است که شامل ابن ملجم و امثال او هم بشود؟

محمد تقي جعفري مي نويسد: بايستي اين حقيقت را هم در نظر گرفت که اگر گناهي آن چنان ماهيّت انساني را دگرگون کند که به هيچ وجه قابل اصلاح نباشد .... از نظر قوانين واقعي که عقل و شرع آنها را تأييد مي کند، چنين شفاعتي امکان پذير نمي باشد.
تفسير و نقد و تحليل مثنوي – جلد 2 صفحه 817

شيخ مفيد قدّس سره مي گويد: اميرالمومنين عليه السلام در مورد گناهکاران شيعه شفاعت مي کنند.
اوائل المقالات چاپ دوم صفحه 54

و ديگر دلايلي که محدوده شفاعت را منحصر به دوستان و شيعيان اميرالمومنين عليه السلام کرده اند، نه کسي که جامعه بشريّت را از فيض حضور قدسي اميرالمومنين عليه السلام محروم کرده است و بزرگترين خسارت و ضرر را متوجّه علم و فرهنگ و دين مردم وارد آورده است.

در نتيجه شايد پاسخ اين سوال که مولوي تا چه حد مي تواند تکيه گاهي براي پژوهش گر معرفت ديني باشد، معلوم شده باشد.

پايان گفتارمان را که به جهت محدوديّت هاي مختلف بسيار مختصر بود، به اين آيه شريفه متبرّک مي گردانيم:
و الشعراء يتّبعهم الغاون. ألم تر أنّهم في کل واد يهيمون. و أنهم يقولون ما لا يفعلون. إلّا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثيرا و انتصروا من بعد ما ظلموا وسيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.

و شاعران را مردم جاهل گمراه پيروي کنند. آيا ننگري که آنها خود به هر وادي حيرت سرگشته اند؟ و آنها بسيار سخنان مي گويند که يکي را خود عمل نمي کنند. مگر آن شاعران که اهل ايمان و نيکوکار بوده و ياد خدا بسيار کردند و براي انتقام از ستمي که در حق آنها (و ساير مومنين) شده از حق ياري خواستند (به وسيله طبع شعر خود) و آنان که ظلم و ستم کردند به زودي خواهند دانست که به چه کيفرگاهي بازگشت مي کنند. سوره شعرا – آيات 224تا 227

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: