به گزارش«شیعه نیوز» به نقل از فارس ، يكى از بهترين طعمههايش را يافته بود و از همين رو به هيچ وجه حاضر نبود آن را از دست دهد؛ يك خانم معلم 45 ساله. همه ويژگىهاى يك طعمه و شكار مناسب كه على به دنبالش مىگشت در او وجود داشت.
خانم معلم ـ كه معلم بودنش براى على اهميتى نداشت ـ هم مجرد بود و هم ثروتى داشت كه على مىتوانست براى به چنگ آوردن آن برنامه ريزى كند.
هيچگاه فراوانى ثروت طعمهها براى اين تبهكار 50 ساله مهم نبود. على تنها به به چنگ آوردن راحت آنها مىانديشيد. همه طعمههاى قبلىاش نيز چنين بودند، مانند همان زن نگونبختى كه قصد فروش همه لوازم خانه و جايگزين كردن آنها با وسايل نو را داشت، همان زنى كه على پس از فريب دادنش و ازدواج با او ـ مثل هميشه با يك شناسنامه جعلى ـ همه وسايل خانهاش را براى فروش بار زد و رفت و ديگر هرگز بازنگشت.
خانم معلم هم يك پژو 405 داشت و شايد اگر اين خودرو را نداشت على هيچگاه به او پيشنهاد ازدواج نمىداد. سرانجام على با چرب زبانى، با دروغ، با جعل شناسنامه، با فريب، خلاصه با هر روشى كه امكانپذير بود، خانم معلم را مجاب كرد كه پيشنهاد ازدواجش را بپذيرد.
او حتى به طعمههايش پيشنهاد ازدواج موقت را نيز نمىداد، چراكه با پيشنهاد ازدواج دائم ـ هرچند دردسرهايى نيز برايش داشته باشد ـ اعتماد كامل آنها را جلب مىكرد.
اولين مرحله نقشه به پايان رسيده بود. مرحله دوم تهيه يك شناسنامه جعلى بود كه با توجه به تجربهاى كه مرد فريبكار در آن به دست آورده بود، كار چندان دشوارى محسوب نمىشد.
آرسن لوپن فريبكار حتى پيشتر از فوت پدربزرگش هم در اين راه سود جسته بود و شناسنامه باطل شده او را برداشته و مدتى روى آن كار كرده بود تا سرانجام به هدفش رسيده و موفق شده بود تا مشخصات پدربزرگ فوت كردهاش را از آن محو كند. سپس با وارد كردن اسم و مشخصات جديد يك بار ديگر با استفاده از آن ازدواج كرده بود.
اين البته تنها تجربهاش در تغيير مشخصات شناسنامه ديگران به دلخواه خودش نبود. على از ياد نبرده است كه يك بار كه سخت به يك شناسنامه جعلى ديگر نياز داشت، همين كار را با سند هويتى دختر خودش نيز انجام داده بود و در شناسنامهاى كه متعلق به دخترش بود نام يكى ديگر از زنان فريب خورده را وارد كرده بود. به اين ترتيب خانم معلم 45 ساله را نيز به ليست كسانى كه از او فريب خوردهاند اضافه كرد و او را به عقد خود درآورد. حالا زمان اجراى مرحله سوم و آخر نقشه فرار رسيده بود و بايد به گونهاى خودرو او را به سرقت مىبرد. اين كار نيز دشوار نبود، چراكه خانم معلم كه اكنون على را همسر خود مىدانست درخواست او را براى امانت دادن پژو پذيرفت و تنها زمانى متوجه شد كه با يك سارق حرفهاى روبه رو بوده است كه على با خودروى او متوارى شد و ديگر بازنگشت.
زن كه خودرو خود را از دست رفته مىديد، از مرد فريبكار شكايت كرد و به اين ترتيب تعداد شاكيان او به 9 نفر رسيد. البته از ميان اين 9 شاكى شش زن وجود داشتند كه فريبش را خورده و به عقدش درآمده بودند، و سه شاكى ديگر از كارمندان شركتى بودند كه مرد ميانسال مدتى در آن مشغول به كار بود.
وى در همان زمان نقشه يك كلاهبردارى بزرگ را طراحى كرده و سرانجام با يك دستبرد 30 ميليون تومانى از آنجا متوارى شده بود.
ماموران مبارزه با كلاهبردارى پليس آگاهى تهران بزرگ كه پس از تشكيل پرونده اين مرد فريبكار تحقيقات گستردهاى را براى دستگيرى او آغاز كرده بودند، سرانجام در پانزدهم تير 88 موفق به اين كار شدند و على بعد از فريب ششمين زن به دام افتاد، شيوه كلاهبردارى هاى متهم به گونه اى بود كه وى پس از روبه رو شدن با زنان شاكى راهى به جز اعتراف نداشت و به ناچار اعمال مجرمانه خود را به گردن گرفت.