به گزارش «شیعه نیوز»، اخیراً رئیسجمهور و وزیر خارجهی مصر درخصوص آنچه مداخلهی ایران در امور کشورهای عربی قلمداد کردهاند، سخنانی گفتهاند. عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، دوشنبه 8 فروردین، در دیدار با حمدبنعیسی آلخلیفه، پادشاه بحرین، که در قاهره به سر میبرد، گفت: «امنیت بحرین و خلیجفارس بخشی از امنیت ملی مصر است.» در همین خصوص نیز سامح شکری، وزیر خارجهی این کشور، در حاشیهی نشست وزیران خارجهی اتحادیهی عرب در امان گفت: «امنیت ملی کشورهای عربی از سوی تکتک کشورهای عربی حفظ میشود و دخالت اطراف خارجی در امور داخلی کشورهای عربی، امری غیرقابل قبول است.» بهدلیل اهمیت برخی از اعلامنظرهای مشابه سران دیکتاتور کشورهای عربی، بایستی علل این موضوع و ریشههای مطرحشدهی این موضوع علیه ایران مورد بررسی قرار گیرد. از بررسی این مسائل است که مبانی بیان این سخنان توجه استخراج میشود. در این یادداشت به دو مبنای ساختاری و شخصی بهعنوان سطوح تحلیل وحشت دیکتاتورهای عرب نسبتبه ایران اشاره خواهد شد.
1. مسائل ساختاری؛ ترس از برگزیدن الگوی ایران توسط ملتهای عربی
یکی از مهمترین دلایل مطرح کردن این موضوعات توسط مقامات (بهطور خاص دیکتاتورهای) عربی، ترس از برگزیدن مدل ایران توسط ملتهای عربی در کشورهای خود است. اگر توجه به خاستگاه بیان این جملات شود، قابل مشاهده است که هرچه حکومتها و دستاندرکاران حکومتها در کشورهای عربی مستبدتر باشند، شدت اعلامنظر آنها در برابر ایران بیشتر است. برای مثال، شدت اعلامنظر عربستان از قطر، مصر، امارات و سایر کشورهای عربی بیشتر است و این بدینمعناست که عربستان ترس بیشتری را نسبتبه ایران در ذهن خود میپروراند. اینکه منشأ این ترس چیست، مشخص است که از نظر اعراب مستبد، به بحث درخصوص موجودیت نظامهای سیاسی عربی برمیگردد. آنها تصور میکنند که ایران بهدنبال این است که تمام کشورهای عربی از نظامهای دیکتاتور بری باشند. این ذهنیت را بهواقع میتوان با ساخت اجتماعی مطالبات مردمی در کشورهای عربی همگن دانست. بارها و بارها از نخبگان اجرایی کشورهای عربی شنیده شده است که بیان داشتهاند: «نزاع آنها با ایران نزاع مذهبی نیست.» سوای از میزان صحت بهکارگیری این جمله، آنچه مراد سخن است، این است که از نظر آنها صرفاً ایرانیزه شدن مدل رفتاری مردم آنها ملاک است. هرآنچه بهعنوان مسائل دیگر مطرح میشود، حواشی این مسائل محسوب میشود. بیشتر این مشکلات نیز به تصورات مقامات عربستان از آنچه اهداف ایران برای منطقه قلمداد میکنند، برمیگردد. برای تحلیل رفتار و ترس کشورهای عربی نبایستی ابتدائاً دلایل شخصی را ملاک و معیار قرار داد. دلایل شخصی تالی دلایل ساختاری هستند.
دلایل اصلی به مسائل ساختاری و مسائل مربوط به موجودیت نظام سیاسی آنها برمیگردد. اصولاً نظامهای دیکتاتور دائم در حال بازتولید وحشت ساختگی از یک موجودیت خارجی هستند. اینکه بهواقع منبع این موجودیت خارجی چیست و یا اساساً در جهان خارج چنین منبعی از ترس وجود دارد یا خیر، مسئلهای است که بایستی درخصوص آن بیشتر تأمل شود. در این سوی مرزها، مدل رفتاری ایران توانسته مدل کارآمدی را از خود نشان دهد و سیستمی را عرضه کند که هم سیاست را بهخوبی عملی میکند و هم نگاهش به دین و رویکردهای دینی یک مدل عمیق و بنیادی است.
عربستان بهخوبی از تفاوت دیدگاه جمهوری اسلامی و کشورش درخصوص رفتار با شهروندان باخبر است. این موضوع را نیز بهخوبی میداند که اگر مردم در کشورهای عربی به خیزشی دست بزنند، همان مسیری را خواهند رفت که ایرانیها 38 سال پیش رفتهاند؛ چراکه این مسیر هم ایرانیها را در رسیدن به مدنیت رهسپار کرده است و هم در رسیدن به الگوها و شاخصهای مطمح نظر دینی. البته در این مسیر نقصانهایی وجود داشته و علت مطرح شدن این نقصانها نیز این است که حکومت در ایران در حال سپری کردن مسیری از فعلیت هستند. این بدان معنی نیست که دولت در ایران هنوز قوام اسلامی خود را یافته است و دولت اسلامی شکل گرفته است.
اما بیتردید مسئلهی ترس از مردمسالاری ایران بهعنوان مؤثرترین مدل حکومتی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا، دولتهای عربی حاشیهی خلیجفارس و متعاقباً برخی از دولتهای مستبد و نظامی اتحادیهی عرب را به این موضوع رهنمون کرده است که از ایران بهعنوان دشمن درجهیک خود یاد کنند؛ چراکه ایران را خطری برای موجودیت خود تلقی میکنند و از نظر آنها موضوع ایران یک موضوع ساختاری و سیستمیک است. مادامی که سیستمهای دیکتاتوری کشورهای عربی درخصوص ایران چنین برساختی داشته باشند، روابط کشورهای عربی با ایران در مسیری از ابهام قرار خواهد گرفت و بر روی ریل همگرایی پیش نخواهد رفت. در بستر ذهنی عربستان، مقامات این کشور در حال تحمل ایران هستند. این موضوع یک تعارف سیاسی و ابزاری برای مصرف داخلی نیست. بهواقع سعودی تصور میکند ایران پایههای نظام سیاسی آن را سست کرده است. او تصور میکند ایران است که سبب انقلابهای منتهی به بیداری اسلامی در ملتهای عربی شده است و هرچه زودتر بایستی «سر مار را برید». این جملهای بود که ملک عبدالله، پادشاه پیشین عربستان، بهصراحت در دیدار با مقامات آمریکایی آن را مطرح کرد.
عربستان حقیقتاً ایران را مانعی برای تداوم سیاسی خود در عرصهی بینالمللی در تمام وجوه خود میداند. این برداشتهای عربستان در سایر کشورهای عربی حاشیهی خلیجفارس و بعضاً به کشورهای اتحادیهی عرب نیز تسری یافته است. دلیل این تسری نیز مشخص است. عربستان بر کشورهای حاشیهی خلیجفارس پدرخواندگی دارد و نظام اطاعتپذیری کشورهای حاشیهی خلیجفارس از عربستان در حد اعلای خود قرار دارد. از جانب دیگر نیز موتور ایدئولوژیک کشورهای دیگر را عربستان روشن نگه میدارد. در این فضا شاهد هستیم که نگاه کشورهای عربی حاشیهی خلیجفارس نیز نسبتبه ایران نگاهی توأم با وحشت است و این موضوعات به این دلایل صورت گرفته است.
2. مسائل شخصی؛ نقش آمریکا در وحشت جبیر
یکی دیگر از مسائلی که درخصوص وحشت (در اینجا بهطور خاص عربستان) نسبتبه ایران میتوان از آن یاد کرد، مسائل شخصی است. پیشتر و در سال 2011 بود که وزیر خارجهی فعلی عربستان، سفیر سعودی در آمریکا بود. در آن سال شایعهای در فضای رسانهای مطرح شد که فردی ایرانی به نام منصور ارباب سیر، که ادعا شد از اعضای سپاه ایران است، قصد اعمال اعدام نسبتبه عادل الجبیر دارد. آمریکاییها از این موضوع نهایت بهرهبرداری را کردند و تا میتوانستند بر آتش رسانهای این موضوع افزودند. مروری بر علل رفتار آمریکا در آن برههی زمانی و وقایعی که اینک در سطح منطقهای در حال رخ دادن است، بهخوبی نشان میدهد که هدف آمریکاییها از برجسته کردن آن موضوع بهعنوان یک خبر جنجالی چه بوده است. ارتباط آن شخص با سپاه ایران بهکلی رد شد، اما این موضوع در رسانههای آمریکایی بههیچوجه مطرح و بررسی نشد. بازهم دلیل آن مشخص بود. آمریکاییها میخواستند از آن موضوع به نحو احسن برای مطامح خود در آیندهی منطقه بهرهبرداری کنند.
پنج سال بعد، سفیر وقت سعودی در آمریکا، وزیر خارجهی دولت نپخته و نسنجیدهی سعودی شد؛ وزیر خارجه در منطقهای پر از تلاطم. طبیعی بود که بایستی انتظار چه رفتارهایی را از سعودی داشت. همان شد که آمریکاییها از آن انتظار داشتند و تصور میکردند. جبیر، این وزیر جوان دولت سعودی، منطقه را با همان سطح تحلیل فردی و سطحی خود تصور میکرد و هر روز اتهام جدیدی علیه ایران روانهی رسانهها میکرد. بدون در نظر گرفتن عواقب سخنان خود، جبیر تبدیل به سفیر آمریکا در منطقه شد. اگر آمریکاییها بنای انتخاب یک سفیر در منطقه را داشتند، قطعاً او تندروتر از جبیر نبود.
جبیر از ایران خصومت ذاتی داشت. او دائم تصور میکند که کسی در نزدیکی او به نیابت از ایران قصد دارد که زندگی او را پایان دهد. این نتیجهی آن مهندسی آمریکایی در یک اقدام برنامهریزیشده برای تعیین روابط سعودی در منطقه بوده است. آمریکاییها البته این موضوع را به سال 2011 ختم نکردند و دائم به جبیر این موضوع را یادآوری میکنند. برای مثال، همین چند روز پیش بود که در دیدار جانشین ولیعهد عربستان، محمدبنسلمان (که ید طولایی در کودککشی در منطقه به راه انداخته است) با دونالد ترامپ و سپس با وزیر دفاع آمریکا، جیمز متیس با کنایه به ایران، به جبیر مطرح کرد: «خوشحالم که هنوز زنده هستی» و با متهم کردن ایران به تلاش برای قتل وی از اینکه ایران او را از بین نبرده، اظهار خوشحالی کرد. این فضای وحشت از ایران در عربستان و مقامات این کشور در بالاترین سطوح اجرایی را آمریکاییها به بهترین نحو ممکن به پیش بردهاند؛ بهگونهای که برای لحظهای نیز عادل الجبیر را از این توهم ساختگی دور نمیکنند که ایران با موجودیت او مشکل داشته و دارد. در این فضای از خصومت شخصی، شاهد روابط عربستان با ایران هستیم. علل رفتار عربستان با ایران را بایستی در این چارچوبها مورد بررسی قرار داد. این کشور از ایران وحشت و هراس دارد. این وحشت نیز به سایر کشورها سرایت کرده است. جبیر در تمام سفرهای خود به کشورهای عربی عضو اتحادیهی عرب یا حاشیهی خلیجفارس، از ایران بهعنوان تهدیدی برای اعراب و امنیت داخلی اعراب یاد میکند و ایران را متهم به مداخله در امور داخلی کشورهای عربی میکند.
فرجام سخن
اخیراً وزیر خارجه و رئیسجمهور مصر سخنانی درخصوص آنچه مداخلهی ایران در منطقه و امور کشورهای عربی قلمداد کردهاند، بر زبان آوردهاند که ضروری بود به دلایل این موضوع پرداخته شود. در همین خصوص به دو موضوع ساختاری و شخصی بهعنوان دلایل خصومت کلی در سران کشورهای عربی حاشیهی خلیجفارس و متعاقباً برخی از کشورهای اتحادیهی عرب اشاره شد. درخصوص دلایل ساختاری از ترس از برگزیدن مدل ایران بهعنوان مدل مطلوب نظم منطقهای توسط مردم در کشورهای عربی اشاره شد.
این موضوع که در انقلابها و موجهای بیداری اسلامی در سال 2011 در حال رخنمایی بود، سران کشورهای عربی را به این نتیجه رسانده است که مردم در این کشورها بهدنبال عملی کردن نظم مردمسالاری دینی هستند. حال هرچه رژیمهای عربی موروثیتر و دیکتاتورتر باشند، حجم و دامنهی ترس از ایران نیز در آنها بیشتر تبلور مییابد و شاهد اظهارات تندتر ضدایرانی بهوسیلهی آنها هستیم. بنابراین اولین دلیل وحشت و هراس سران مرتجع و دیکتاتور کشورهای عربی که از پیشرفت سیاسی هیچچیز را در نظام بینالملل نیاموختهاند یا اربابان آنها نخواستهاند بیاموزند، همین مسائل مربوط به موجودیت نظامهای سیاسی آنهاست.
آنها تصور میکنند که اگر مطالباتی در کشورهای آنها رخنمایی کند، بهدلیل نگاه مردم آنها به نظم ایرانی حکمرانی است. دومین علت برای وحشت سران کشورهای عربی، برخی مسائل شخصی است. این موضوع طبیعی است که در کشورهای توتالیتر و تمامیتخواه، سیاست در دستان افراد است و نه ساختارها. اگر فردی به کشور X علاقه داشته باشد، روابط کشورش را با آن کشور گسترده خواهد کرد و متعاقباً اگر با کشوری سر دشمنی داشته باشد، روابط کشورش را نیز تحتالشعاع آن دشمنی شخصی قرار خواهد داد.
درخصوص عربستان بهطور خاص میتوان از خصومتهای شخصی عادل الجبیر با ایران یاد کرد. او که در یک مهندسی کاملاً آمریکایی ساختگی، تصور میکند که ایران روزگاری میخواسته است که او را معدوم کند، حال که وزیر خارجهی بانفوذترین کشور عربی شده است، در حال پیاده کردن تمام عقدههای خود با ایران است. لذا مشاهده میشود بعد از اینکه وزارت خارجهی عربستان را برعهده گرفت، هر روز علیه ایران موضوع جدیدی را مطرح میکرد. بخشی از علل وحشت نیز همین ترانهسراییهای اشخاص بانفوذ در کشورهای عربی است. هدف این نوشته پیدا کردن و برشمردن راهحلها برای از بین بردن این فضای خصمانه نیست. این نوشته صرفاً دو دلیل ساختاری و شخصی خصومت اعراب دیکتاتور را مورد بررسی قرار داده است.
منبع: پایگاه برهان