سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

علل سقوط حکومت مسلمين در اسپانيا

دختران زيبا و طناز اروپايي که در همه جا مأمور دل‌ربايي از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بيشتر ماموريت خود را انجام داده، در نتيجه جوانان مسلمان تا نيمه‌هاي شب در گوشه‌هاي مهمان‌خانه‌هايي که ميعادگاه دختران اروپايي بود، به سر مي‌بردند.
کد خبر: ۱۳۷۸
۰۰:۰۰ - ۲۹ مهر ۱۳۸۶

«شیعه نیوز»:يکي از قدم‌هاي بزرگي که زمام‌داران مسيحي در اندلس براي اضمحلال مسلمين برداشتند، اين بود که مشروبات الکي را رايگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند.

يکي از کشيشان مسيحي در يک سال تمام انگور‌هاي قرطبه را پيش‌خريد کرد و همه آنها را شراب ساخت، با خدا پيمان بست که آنها را جز به دانشجويان اسلامي و جوانان ندهد و خلاصه علل مختلف دست به دست يکديگر داده، حالات زير را در مسلمانان ايجاد نمود:

1. مي‌خوارگي که در گذشته در بين زمام‌داران عياش به صورت پنهاني انجام مي‌گرفت يک عمل علني و عمومي گرديد و چون فرهنگيان و دانشجويان در اين عمل پيش‌قدم بودند، لذا شراب‌خواري و مي‌گساري نشانه تجدد و منور الفکر بودن گرديد، و هر کس از اين عمل اجتناب مي‌ورزيد، کهنه‌پرست و خرافي ناميده مي‌شد.

2. جوانان مي‌گسار و بي‌بندوبار، روش پدران خود را حقير شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن مي‌خواندند.

3. لباس ساده خود را که نشانه صبر و تحمل و کار و فعاليت و کوشش بود، از تن به در کردند و لباس حرير و ديباي اروپاييان يعني جامه تن‌پروري را به تن کردند.

4. مسجد و مجامع مذهبي در انحصار پيرمردان و پيرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروکاري نبود.

5. دختران زيبا و طناز اروپايي که در همه جا مأمور دل‌ربايي از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بيشتر ماموريت خود را انجام داده، در نتيجه جوانان مسلمان تا نيمه‌هاي شب در گوشه‌هاي مهمان‌خانه‌هايي که ميعادگاه دختران اروپايي بود، به سر مي‌بردند.

6. خوش‌گذراني و عياشي شيوع يافت و همچنين رقابت در تجملات زندگي، لباس و مسکن شروع شد تا آنکه عايدات مشروع و معمولي کفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهاي آنها قادر نبود و در نتيجه عمّال دولتي براي تأمين هوي و هوس‌هاي خود شروع به اخاذي و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج يافت.

طبقات توليد کننده ثروت يعني دهقانان و کشاورزان و روستاييان و کارگران و صنعت‌گران براي تأمين هوس‌هاي طبقات ممتاز مجبور بودند بيشتر دست‌رنج خود را تقديم نمايند. بدين ترتيب اين دسته پس از مدتي فقير و ناراضي شده و طبقات ممتاز هم بيش از پيش در لجن‌زار تن‌پروري، و فسق و فجور و شهوت‌راني غوطه‌ور شدند.

بالاخره کار شهوت‌راني و پرده‌دري مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المريا (يکي از استان‌هاي کشور اسلامي اندلس) عاشق دخترکي نصراني شد و خواست او را با تهديد از پدرش بربايد.

آن دختر به جندل بن حمود استاندار اشبيليه (يکي ديگر از استان‌هاي کشور اسلامي اندلس) پناهنده شد. جندل هم لشکر فرستاد تا براي اين عمل معتصم را سرکوب نمايند. در نتيجه جنگ بين اين دو استاندار اسلامي درگرفت و او که از مدت‌ها پيش از طرف زمام‌داران مسيحي ـ به شرط همکاري با آنان ـ وعده فرمان‌فرمايي کلّ اندلس دريافت کرده بود، از زمام‌داران مسيحي کمک نظامي خواست و زمام‌داران مسيحي هم که از ديرزماني به انتظار وقوع جنگ‌هاي داخلي در کشور اسلامي اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زيادي از سربازان مسيحي را به ياري اين فرمانده نظامي روانه کردند.

جندل با سپاهيان خود و ارتش امدادي مسيحيان به معتصم تاخت، او را کشت و قصرش را ويران نمود و به شکرانه اين فتح جشن‌هاي باشکوهي برپا کرد، اما مردم مسلمان و مسئولين کشور اسلامي از اين واقعه عبرت نگرفته، در برابر آن ساکت نشستند.

اين حادثه، نخستين ضربتي بود که بر اثر آن معاهده شوم و باز شدن پاي بيگانگان و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ سرزمين اسلامي به روي مسيحيان و ورود دختران زيبا و طناز... بر پيکره مسلمين اندلس وارد آمد. پس از اين واقعه برادرکشي و سکوت امراي مسلمان در برابر آنها، کار خود را کرد و روح سلحشوري، شهامت، تعصب در حفظ دين، ناموس و کشور، از بين مسلمين رخت بر بست و وقت آن رسيد که مسيحيان آرزوي ديرين خود، يعني تصرف کشور اسلامي اندلس و اخراج مسلمين از آن را عملي سازند.

مايه عبرت
در روز چهارم جمادي‌الثاني سال 486 هجري به «حصين بن جعفر» استاندار نيرومند اسلامي و فرمانده لشکر والانس (يکي از استان‌هاي بزرگ اندلس) اطلاع رسيد که نخست‌وزير مسلمين «عدي بن عبدالعزيز» مشعور به «ابن ذي النون» با مسيحيان قرارداد محرمانه‌اي بست که به مسلمين و مملکت خود خيانت کند و قلعه‌هاي والانس را تسليم آنان نمايد.

حصين پس از شنيدن اين خبر به پيش ابن ذي‌النون رفت تا درباره آنچه شنيده بود تحقيق نمايد و هنگامي که به نزد او رفت دلائلي بر صدق آنچه شنيده بود يافت.

وي هنگام ورود ديد ابن ذي‌النون با يکي از کشيشان مسيحي زيرگوشي صحبت مي‌کند، ابن ذي‌النون که راز خود را کشف شده يافت و انکار را بي‌فايده ديد صريحاً به جنايت خود اعتراف کرد و گفت: حصين بن جعفر! من ديده‌ام که زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسيدگي نمي‌کنند، علاوه بر اين مسيحيان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حمله‌ورند و مسلمين در برابر آنان تاب مقاومت ندارند. حصين در خشم شد و گفت تو مي‌خواهي شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهي و سرمشق جنايت باشي ولي بدان که زمام‌داران مسيحي به تو جزاي خيانت خواهند داد نه جزاي خدمت.

اما خشم حصين ديگر سودي نداشت. زيرا «ابن ذي‌النون» خائن، قلعه را تسليم مسحيان کرده بود و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت کردند و مرتکب شديدترين جنايات شدند. مسلمانان جبون و مرده والانس هم ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند.

تاريخ مي‌نويسد لشکر مسيحيان در آن هنگام سيزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاک و خون کشيدند و سي هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذيرفتن دين مسيح از دم شمشير گذراندند. تصرف شهر والانس به وسيله مسيحيان به قدري با سرعت انجام گرفت که هنوز خبر خيانت ابن ذي‌النون به عدي بن عبدالعزيز نرسيده که کار از کار گذشته بود.

عدي خواست با لشکر خود به طرف والانس حرکت کند ولي ديد قرطبه در خطر است و ناچار در آنجا ماند. ابن ذي‌النون خائن نيز به جزاي خيانت خود رسيد، زيرا به مجرد ورود «ايلدقولنس» زمام‌دار بزرگ مسيحيان شهر والانس دستور داد ابن ذي‌النون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم خيانت کند.

بالاخره نقشه زمام‌داران مسيحي عملي شد. براق‌ بن عمار افسر خيانت‌کار اسلامي هم «جندل بن حمود» استاندار اشبيليه را به وعده‌هاي دروغين زمام‌دار مسيحي که وعده فرمانروايي کل اندلس را به او داده بودند فريب داد و او لشکر خود را حرکت داد و به کمک سربازان مسيحي به مالک بن عبّاد فرمان‌رواي کلّ اندلس حمله‌ور شدند و از اشبيليه به طرف قرطبه حرکت نمود، ولي سربازان مسيحي به مجرد حرکت جندل از اشبيليه آنجا را تصرف کردند، سپس جندل را به قتل رساندند.

سربازان جندل که پس از به قتل رسيدن او، خود را بي‌فرمانده ديدند به طرف اشبيليه برگشتند اما سربازان مسيحي اجازه ورود به اشبليه را به آنها ندادند و اکثر آنها را به قتل رساندند. مالک بن عباد، فرمان‌رواي کل اندلس هم که ياران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار کرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد.

زمام‌دار بزرگ مسيحي ـ ايلدقولنس ـ هم بدون هيچ‌گونه مانعي وارد قصر پادشاهي قرطبه شد و پنجاه دختر زيبا از دختران زمام‌داران اسلامي و کاخ‌هاي آنان را بين افسران خود تقسيم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاک يکسان کرد و محل آن را براي فحشا و فسق و فجور اختصاص داد.

کتاب‌خانه اسلامي قرطبه را که مشتمل بر بيش از هشتاد هزار جلد کتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالي قرطبه را به قتل رساندند و براق بن عمار افسر خائن اسلامي هم به امر «دوک ونيز» يکي از زمام‌داران مسيحي به قتل رسيد.


پي‌نوشت:
? برگرفته از: مکتب اسلام، سال 18، ش 4.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: