بلاگر
بقیع در وبلاگش اینگونه مینویسد : با مراجعه به كتب اهل سنت مشاهده مى نماييم كه بسيارى از رواياتى كه درباره خلافت و فضايل خلفا نقل شده، به كذب و جعل نسبت داده شده است. در اينجا به برخى از اين روايات اشاره مى كنيم:
۱ـ ابن عباس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود: «هيچ درختى در بهشت نيست جز آن كه بر هر ورقه آن نوشته شده: لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله، ابوبكر الصديق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورين».(۱)
طبرانى بعد از نقل آن مى گويد: اين حديث جعلى است، و على بن جميل كه در سند آن واقع شده بسيار جعل كننده است و اين حديث تنها از طريق او رسيده، و نيز ذهبى آن را باطل دانسته است.(۲)
۲ـ انس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند داخل بهشت شدم، ناگهان سيبى را ديدم كه از دست حوريه اى آويزان بود. گفت: من براى عثمان هستم كه مظلوم كشته شد.
اين حديث را ذهبى در «ميزان الاعتدال» از طريق عباس بن محمّد عدوى وضّاع نقل كرده و گفته: اين خبر جعلى است.(۳) و ابن حجر مى گويد: براى اين خبر اصلى از كلام پيامبر نيست.(۴)
۳ـ براء بن عازب از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود: همانا خداوند براى ابوبكر در اعلا عليين گنبدى از ياقوت سفيد قرار داده... براى آن چهار هزار درب است، هر گاه ابوبكر مشتاق لقاى خدا شد درى از آن باز مى شود و به خداوند نظاره مى كند.
خطيب بغدادى بعد از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث از جعليّات محمّد بن عبدالله بن ابوبكر اشنانى است.(۵)
۴ـ ابوهريره از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود: امينان نزد خداوند سه نفرند: من و جبرئيل و معاويه.
خطيب بغدادى و ابن حبان و نسائى مى گويند: اين حديث باطل و جعلى است.(۶)
۵ـ ابوهريره از پيامبر نقل كرده كه فرمود: خداوند مرا از نور خود خلق كرد و ابوبكر را از نور من و عمر را از نور ابوبكر و عثمان را از نور عمر خلق نمود. و عمر چراغ اهل بهشت است.
ذهبى اين خبر را دروغ دانسته،(۷)
و ابونعيم مى گويد: اين خبر باطل بوده و مخالف كتاب خدا است.
۶ـ جابر از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود: دشمن ندارد ابوبكر و عمر را مؤمن، و دوست ندارد آن دو را منافق.
ذهبى آن را از جعليات معلّى بن هلال طحّان دانسته است. او كسى است كه احمد درباره وى گفته: تمام احاديث او جعلى است. او نيز مى گويد: اين حديث صحيح نيست و معلّى متهم به كذب است. (۸)
۱ـ المعجم الكبير، ج ۱۱- ص ۶۳.
۲ـ ميزان الاعتدال، ج ۲- ص ۶۳۳.
۳ـ ميزان الاعتدال، ج ۲- ص ۳۸۶.
۴ـ لسان الميزان، ج ۳- ص ۳۰۸.
۵ـ تاريخ بغداد، ج ۵- ص ۴۴۱.
۶ـ كتاب المجرومين، ج ۱- ص ۱۴۶.
۷ـ ميزان الاعتدال، ج ۱- ص ۱۶۶; لسان الميزان، ج ۱- ص ۳۶۱.
۸ـ تذكرة الحفاظ، ج ۳- ص ۱۱۲.