به گزارش «شیعه نیوز»، برای ششمین سال است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم را که در پی دیدارش با مقام های فعلی و سابق امریکایی نوشته است، منتشر می کند. امسال نیز بر اساس همان رویه دیپلماسی ایرانی تلاش دارد این یادداشت ها را ترجمه و منتشر کند. با این تفاوت که از لحاظ زمانی تلاش می شود نزدیک تر به زمان انتشار آن در روزنامه مرجع یعنی روزنامه النهار باشد و کاربردی ترین آنها در این جا انتخاب و منتشر شود. اهمیت این یادداشت ها در این است که به روز هستند و مطابق با تحولات جاری در منطقه تهیه شده اند و در آنها نکاتی مشاهده می شود که برای خوانندگان می تواند جذاب باشند. در این جا قسمت پنجاه و سوم آن را می خوانید:
مقام مهم در اداره مهم سوم داخلی کاخ سفید در ادامه اظهارنظرهایش درباره اوضاع هند درباره روابط این کشور با پاکستان گفت: «هند عقده ای برای پاکستان است. پاکستان کمک کرد و پول داد و سازمان های بنیادگرای تندروی اسلامی در کشمیر و جاهای دیگر ایجاد کرد. مسئولیت رسمی آن بازپس گیری بخش مسلمان نشین کشمیر بود که در اراضی هند واقع شده است. اگر روابط هند با پاکستان بهبود یابد این سازمان ها در داخل پاکستان علیه قدرت وارد عمل خواهند شد. برای همین مسئولان پاکستانی می گویند که بهتر است خطر این سازمان ها متوجه هند باقی بماند. مدتی پیش یک مقام عالی رتبه هندی در یک سفر خصوصی به لاهور در پاکستان رفت، می خواست در مراسم عروسی پسر نواز شریف، نخست وزیر فعلی شرکت کند. چند روز بعد از سفر او یک گروه نظامی هندی از سوی پاکستانی های تندرو مورد حمله قرار گرفت.»
پرسیدم روابط هند با افغانستان چگونه است؟ جواب داد: «به طور سنتی همکاری های تجاری گسترده ای با هند دارد و به دلیل قضیه کشمیر و ترس پاکستان از هند روابط دو طرف بهتر هم شده است. شاید باید در پاکستان و افغانستان نوعی از سکولاریسم بر سر کار باشد یا حداقل حکومت مدنی با ثباتی روی کار باشد. این مساله را امریکایی ها خوب می دانند و مانع انجام آن نمی شوند و شاید حتی آن را پیشنهاد دهند. اما هند چندان هم نمی تواند روی آن حساب کند برای این که از لحاظ جغرافیایی از هم فاصله دارند.»
درباره تروریسم اسلام گرای افراطی در چین چه می توان گفت؟ جواب داد: «تروریسم در چین اسلامی نیست، با وجود این که اقلیت "ایگورهای" چینی که تعداد بسیار اندکی از آنها که به چینی های مسلمان معروف هستند با داعش بیعت کرده اند. این تروریسم برآمده از سرکوبی مردمی است که در حق آنها جنایت هایی شده به ویژه در سینکیانگ.»
بعد از آن به سراغ مسئول مهم در اداره سوم داخلی کاخ سفید رفتم که اوضاع روسیه و سیاست های آن در خارج را پیگیری می کند.
در ابتدای دیدار صحبت از روابط کشورش با روسیه در سایه دولت باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا شد، گفت: «وقتی که اوباما در دور اول رئیس جمهور شد، مدودوف در روسیه رئیس جمهور بود. هدف اول اوباما تعامل با روسیه بعد از ظهور طبقه متوسط در این کشور بود. به خصوص بعد از این که اقتصادش خوب شد و نرخ رشد به بین 5 تا 7 درصد رسید. این اعتقاد وجود داشت که در سایه ریاست جمهوری جوانان در روسیه امکان همکاری در زمینه های سرمایه گذاری و تکنولوژی و زمینه های بسیار دیگر وجود دارد. هدف امریکا ورود روسیه به سازمان تجارت جهانی و دیگر سازمان های بین المللی بود. اما وقتی که "بهار عربی" آغاز شد و حوادث لیبی آغاز شدند و معمر قذافی، رهبر لیبی به سمت ارتکاب جنایت در بنغازی رفت و شورای امنیت تصمیم به دخالت نظامی گرفت، مدودوف موافقت خود را با این قطعنامه از طریق ممانعت از رای گیری در شورای امنیت اعلام کرد به این طریق که اجازه نداد نماینده روسیه در سازمان ملل علیه آن رای دهد. چند ساعت بعد پوتین، رهبر رسمی روسیه و نخست وزیر وقت گفت که این تصمیم اشتباه فاحشی بوده است از جمله موضع رئیس جمهوری روسیه. شاید هم این را اعلام کرد. برای همین روابط تا اندازه ای میان دو طرف تنش آمیز شد. پوتین ترسید که مبادا "سی .آی.ای" و سازمان های امنیتی مختلف تلاش کنند که روسای جمهور و دیکتاتورها در جهان را با توطئه و ترغیب کشورها به درگیر شدن در انقلاب های مردمی سرنگون کنند. برای خودش ترسید برای این که خودش هم دیکتاتور است. وقتی که مدودوف، ریاست جمهوری را به او تسلیم کرد، محبوبیتش در روسیه بسیار زیاد بود، به دلیل ثباتی که برای کشور آورده بود و وضعیت اقتصادی مناسب و نرخ رشد بالا. برای همین شروع به خیال پردازی کرد. بعد از آن که اقتصاد رو به افول گذاشت و رشد اقتصادی شروع به کاهش کرد، ثبات به تزلزل کشید به خصوص بعد از این که تظاهرات مردمی در خیابان ها به راه افتادند و تلاش کردند آن چه طبقه متوسط جدید می خواهند را بیان کردن. اما این موضوع پوتین را ترساند و رفت که اوضاع را بهبود بخشد و بهتر کند.»
پرسیدم: برای این که به این هدف برسد چه کار کرد؟ جواب داد: «عملیات نظامی در گرجستان انجام داد بدون این که هیچ کس جلویش را بگیرد. فکر کرد که می تواند کار مشابهی را در اوکراین انجام دهد جایی که "نوچه اش" یا آدمش یانوکوویچ مسئول اول در آن بود. پوتین فکر می کرد که او آدم شجاع و حکیمی است و می تواند اوضاع را در اوکراین بهبود بخشد، به خصوص در مورد امنیت که تحرکاتی در آن صورت می گرفت که باب میل روسیه نبود و مطالباتی برای پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی مطرح می شد. اما روشن شد که یانوکوویچ آدم فاسد و بزدلی است به خصوص وقتی که کشور را ترک کرد و عرصه را برای آشوب رها کرد. در آن موقع بود که نیروهای پوتین وارد شبه جزیره کریمه شدند و آن را اشغال کردند. بعد شروع کرد که بخش شرقی اوکراین را به هم بریزد. گمان می کرد که اوکراینی های روس یا آنهایی که نژاد روسی دارند و اکثرشان در این بخش ساکن هستند تظاهرات می کنند و از او استقبال خواهند کرد. اما گمانش به جا نبود. شاید بتواند اوکراین را به دو بخش تقسیم کند. آن گاه این کشور نمی تواند کشور جدی و قدرتمندی باشد مگر بعد از گذشت چند سال و شاید هم چند دهه.»