بسماللّه الرحمن الرحیم
در سالهاى 2006 و 2007، اسلام ستیزى در غرب، به صورت رسانهاى و هنرى و تبلیغاتى انجام مىگرفت، و سعى مىشد که از پیامبر گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله چهره خشنى را در اذهان مردم ترسیم کنند. این کار سبب شد که مسلمانان در غرب و شرق بر ضد آنان بشورند و نسبت به تضییع حقوق و حرمتهاى خود اعتراض کنند و سرانجام این “سناریو”، موقتا به کنار نهاده شد، زیرا دیدند نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه سبب فشردگى صفوف مسلمانان بر ضد توطئهگران مىگردد. زیرا بازى کردن با شئونات ملتها و تحریک تنفر مذهبى و تبعیض نژادى، در قوانین خود آنها نیز جرم شناخته شده است و حتى “خیرت ویلدرز” نماینده پارلمان هلند نیز به خاطر ساختن فیلم فتنه، در دادگاه این کشور به جرم تحریک تنفر مذهبى و تبعیض نژادى محکوم شد.
ولى اکنون شیوه اسلامستیزى دگرگون شده و از حالت رسانهاى و هنرى و تبلیغى محض، بیرون آمده و به طرح مسایل کلامى و عقیدتى کشیده شده تا از این راه، مبانى ایمان جوانان و علاقهمندان به اسلام تضعیف شود، و با فرو ریختن مبانى ایمان، هر نوع سلطه و استعمار به آسانى صورت گیرد. روى این اساس مىبینیم در برخى رادیوها و سایتها، مسئله تضاد قرآن با علوم امروز بشر مطرح مىشود، و با طرح این اندیشه از مسلمانان مىخواهند آیات قرآن را مطابق یافتهها و بر ساختههاى آدمیان (مدرنیته) تأویل نمایند و این کار جز پذیرش شکست در تحدّى، معناى دیگرى ندارد.(1)
مثل آنان، همان گفتار حافظ شیرازى است که مىگوید:
خود مىکشى و خود تعزیه مىخوانى...
این معترضان، چند مطلب را مسلم گرفتهاند، آنگاه به شکست قرآن در مورد تحدّى امید بستهاند:
1ـ دادههاى دانش بشرى در مسایل آفرینش، آخرین دادههاست و فراتر از آنها، یافتههاى دیگرى نیست، بنابراین هر چه که با این دانش فعلى بشر در ستیز باشد، محکوم به بطلان است.
2ـ هستى با ماده مساوى است، و قوانین حاکم بر هستى همان قوانین طبیعى و مادى است و باید تمام پدیدهها از همین طریق تفسیر شوند و هر نوع پدیدهاى که از این چارچوب بیرون باشد، قابل پذیرش نیست.
3ـ چون دانش کنونى بشر، توانایى تفسیر برخى از آیات قرآن در مورد اقوام پیشین و دیگر پدیدهها را ندارد، مسلمانان ناچارند راه تأویل را در پیش بگیرند و آنها را برخلاف ظاهر تفسیر کنند، در این صورت دست از تحدّى کشیده و اعجاز آن را منکر شدهاند.
اعتراض آنان براساس سه مطلب یاد شده است و چون معترض یا معترضان آنها را پذیرفتهاند، در نتیجه چنین آشى را براى ما پختهاند. اینک درباره هر سه مبنا سخن مىگوییم:
1ـ دانشهاى لرزان بشر
شکى نیست که بشر افقهاى وسیعى از دانش را بر روى خود گشوده و بر حقایقى دست یافته است و “سلطان دانش” بخشى از فضا را تسخیر کرده و گفتار خدا را “لاتنفذون إلا بسلطان”(2) تجسم بخشیدهاند، ولى در عین حال، دانشهاى بشرى تئورىهاى لرزانى هستند و نمىتوان آنها را به عنوان کاملترین یافتهها در زمینه خود تلقى کرد، زیرا هر روز در حال تکامل و پیشرفت است، چه بسا حقایق دیروزى، امروز به صورت تئورىهاى کهنه و نخنما در آیند. کاشف نظریه نسبیت در فیزیک، آلبرت انیشتن مىگوید: “من از نردبان علم، چند پله بیشتر بالا نرفتهام” با این وصف چگونه بر این تئورىهاى لرزان تکیه کنیم و قاطعانه حقایق قرآنى را مخالف دانش بدانیم؟!
هیئت بطلمیوسى قریب دو هزار سال بر افکار بشر حکومت کرد ولى بعدا به وسیله چهار نفر از بنیان کنده شد. فرضیه داروین، در قرن نوزدهم به بازار علم آمد، و سر و صداى عظیمى به پا کرد، و گروهى را بر آن داشت که در خلقت آدم و حوّا تجدید نظر کنند! ولى چیزى نگذشت که جاى خود را به “نئوداروینیسم” داد و آن نیز فرو ریخت، سپس جاى خود را به نظریه موتاسیون (جهش) داد و این واگذرىها و تغییر و تبدیلها همچنان ادامه دارد، تا جایى که بشر به آخرین نقطه علم خود برسد.
مارکسیسم نیز با قیافه علمى به بازار آمد، و پس از هفتاد و اندى سال، فرو پاشید و غیر علمى بودن آن ثابت شد. جدول عناصر، روز نخست از عدد انگشتان بالاتر نمىرفت ولى الان از مرز صد هم فراتر رفته و پیوسته در حال افزایش است.
روزى نیست که بشر افق جدیدى را در کیهان به روى خود نگشاید.
کسانى که با علوم طبیعى سروکار دارند، غالبا مىدانند کتابهایى که در ده سال پیش در موضوعى نوشته شده، امروز ارزش خود را از دست داده و اندیشهها و فکرها عوض شده است. شایسته یک انسان محقق و واقعگرا آن است که حقایق وحیانى را به خاطر این یافتهها، انکار نکند، بلکه با بهرهگیرى از این دانشها در زندگى و تلاش براى پیشرفت، در انتظار آن باشد که حقایق قرآنى به تدریج براى بشر منکشف شود.
2ـ هستى فراتر از ماده است
اصل دومى که افراد قرآنستیز بر آن تکیه مىکنند، مسئله برابرى هستى با ماده و انرژى است و اینکه هر پدیدهاى باید از این طریق، تفسیر و توجیه شود و اگر گزارشى رسید که پدیدهاى فراتر از این قوانین به عرصه هستى آمده، باید آن را انکار کرد. طرح این اصل، جز مادىگرى و انکار ماوراى طبیعت و جهان والاتر و برتر، نیست. هرگز عصاى موسى که چوب خشکى بوده و به امر الهى به صورت درندهاى در آمد، با قوانین طبیعى، قابل توجیه نیست و همچنین کوبیدن عصا و سرازیرى دوازده چشمه از آن، فراتر از قوانین ماده و انرژى است.
گروهى که این معجزهها را مخالف دانش مىدانند، باید نقاب از چهره خود برافکنند و به عنوان یک فرد مادى با ما سخن بگویند نه یک فرد الهى.
قرآن درباره اینگونه افراد مىفرماید: و ما قدروا اللّه حق قدره و الارض جمیعا قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالى عما یشرکون(3.)
آنان خدا را آنگونه که شایسته اوست نشناختهاند، در حالى که همه زمین در روز رستاخیز در دست تواناى اوست وآسمانها به دست او درهم پیچیده مىشود. او برتر از آن است که براى او شریک مىپندارند.
3ـ تطبیق قرآن با دانش روز
این گروه انتظار دارند که آیات قرآنى بر دانشهاى روز تطبیق شود، و اگر دانشى جاى دانش دیگر را گرفت، تفسیر قرآن مطابق آن عوض گردد! چنین انتظارى جز بازیگرى با کتاب خدا که فوق افکار بشرى است، چیز دیگرى نیست و اگر گذشتگان از اهل کتاب، دچار چنین انحرافى و اشتباهى شدند، قرآن مکررا آن را نکوهش کرده و “تحریف” خوانده است.
مىفرماید: فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عنداللّه لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون.(4)
واى بر کسانى که نوشتهاى را با دست خود مىنویسند و سپس مىگویند: این از طرف خداست تا آن را به بهاى کمى بفروشند، پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتهاند و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مىآورند!”
تأویل آیات قرآن، یعنى دست بردن در ظاهر آن و تفسیر آن برخلاف ظاهر، صد درصد ممنوع است. ظواهر قرآن مانند نصوص آن، حجت قاطعى هستند که دست نامحرم بر آن نمىرسد، و هیچ آیه قرآنى اعم از ظاهر و نص، با دانش قطعى مخالف نبوده تا آیه قرآن بر خلاف ظاهر، حمل شود و راه تأویل را در پیش بگیریم. اشتباه نشود، مقصود از ظاهر قرآن، ظهور مستقر و پایدار و به اصطلاح “ظهور جملى” آن است نه ظهور ناپایدار و مفردات آن. هر گاه آیه “الرحمن على العرش استوى” را به صورت ظهور مفردى تفسیر کنیم، نشانه جلوس خدا بر تخت است ولى اگر به ظهور جملى تفسیر شود، حاکى از استیلاى خدا بر عرش قدرت است، و همچنین است دیگر آیات متشابه که ظهور ناپایدار و إفرادى او، مایه فتنه بوده ولى ظهور پایدار و جملى او مایه هدایت و مطابق با محکمات آن است و تفسیر آن را در کتاب “منشور جاوید” جلد چهاردهم، ص 407 تا 414 مىتوانید بیابید.
مسئله تخصیص و تقیید آیات مربوط به احکام عملى، یک روش رایج در میان همه حقوقدانان است و ارتباطى به تصرف در ظاهر و یا تأویل ندارد.
در نتیجه آیاتى را که حاکى از اعجاز و یک رشته کارهاى خارقالعاده است، نمىتوان با اصول مادى و قوانین طبیعى توجیه کرد، زیرا در این صورت خارقالعاده نبوده و از دایره اعجاز بیرون خواهد رفت؛ مثلا شما اگر زندگى یونس را در شکم ماهى، با دانشهاى روز بسنجید ـکه براى زندگى انسان فضاى مناسب را لازم مىداندـ آن را بر خلاف دانش تلقى خواهید کرد، ولى اگر آن را با قدرت گسترده خدا ـکه آفریننده جهان و ماهى و شکم اوستـ بسنجید، در عرصه قدرت حق، بسیار ناچیز است.
خداى قادر که آفریننده کون و مکان و قوانین حاکم بر آفرینش است، مىتواند با قوانین فراتر از طبعیت، حجت خود را در دل تاریکىها حفظ کند و حیات بخشد. و به قول شاعر نغزگو که با زبان فطرت سخن مىگوید: گر نگهدار من آن است که من مىدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه مىدارد
و یا:
خدایى که جهان پاینده دارد
تواند حجتى را زنده دارد
ما از جوانان فریبخوردهاى که روزگارى در آغوش پدر و مادر مسلمان پرورش یافتهاند، مىخواهیم مشکلات فکرى خود را با دانشمندان و محققان اسلامى در شرق و غرب، در میان بگذارند و به خاطر بهاى کمى از زندگى مادى، خرمن معنویت خود را به آتش نکشند و بدانند که تمدن اسلامى، از روز نخست، پایهگذار علم و تحول بوده و همچنان خواهد بود.
اینک مطالبى را یادآور مىشوم:
1ـ هر چند در جهان امروز، یک نوع تعامل، در میان علوم تجربى و انسانى برقرار شده و هر یک از این علوم، از دستاوردهاى دیگرى بهره مىگیرند، حتى مسلکهاى فلسفى کوشش مىکنند نتایج علوم تجربى را مبناى مکتب خود قرار دهند، تا آنجا که مارکسیسم، اصل تضاد را از اصل “تنازع بقا”ى داروین برگرفته است. ما این اصل را منکر نیستیم، و خود نیز در تفسیر برخى از آیات، با این علوم و دانشها تعامل مىکنیم، ولى در عین حال آنها را آخرین نظریه علمى تلقى نمىکنیم، اینک دو نمونه:
1. آیه و السماء بنیناها بأیید و إنّا لموسعون.(5)
ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت مىبخشیم.
واقعیت این آیه براى مفسران دیرینه چندان روشن نبود. چون گرفتار هیئت بطلمیوسى و فرضیه افلاک تو در توى پوست پیازى بودند، و لذا نمىتوانستند گسترش آسمانها را تصور کنند، ولى درهم شکستن این فرضیه و جایگزین شدن فرضیه “کوپرنیک” و همفکران او، مفاد آیه را روشنتر ساخت و اینکه پیوسته جهان در حال گسترش و پیدایش است.
آنگاه که از “انیشتن” پرسیدند: گسترش جهان براى خود جا لازم دارد، این مکان قبلى کجاست؟ وى در پاسخ گفت: او با پیدایش خود، جاى خود را نیز مىسازد.
2ـ قرآن مجید مىفرماید: و من کل شىء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون.(6)
از هر چیز یک جفت آفریدیم، شاید متذکر شوید.
مفسران دیرینه در تفسیر این آیه به نظریهپردازى دست زدند و نتوانستند حقیقت را به صورت روشن بیان کنند، ولى علوم تجربى و شکافتن اتم، بشر را با زوجیت اتم آشنا ساخت و پى بردند که اتم از هسته و الکترونها تشکیل مىشود، سپس در تحقیقى عمیقتر دریافتند که هسته نیز خود به دو بخش، پروتون و نوترون تقسیم مىگردد.(7)
و در اینجا دقت و عظمت تعبیر قرآن که به جاى “زوج”، تعبیر “زوجین” مىآورد، روشن مىشود.
3ـ هر علمى براى خود، روش تحقیقى دارد. علوم تجربى باید از طریق تجربه و آزمون پیش بروند و نتایج خود را در اختیار دانشمندان بگذارند، در حالى که براى فهم وحى الهى، روش دیگرى در کار است و نباید روش علوم تجربى را بر حقایق وحیانى حاکم ساخت.
مثلا دانشمند تجربى مىگوید: من در تجربه خود، یا زیر چاقوى جراحى خود، موجودى به نام روح نمىیابم! این گفتار در چهارچوب علم تجربى صحیح است، ولى این سبب نمىشود که ما وجود روح را که وحى الهى از آن خبر داده، انکار کنیم، و همگى مىدانیم که علوم تجربى حق اثبات دارند نه حق نفى.
4ـ این افراد باید شتابزدگى را کنار بگذارند و با تفکر و تأمل، در مورد وحى الهى بیندیشند و نباید فریب برخى از تئورىها و تئوریسینها را بخورند و تصور کنند که قطار علم به پایانه خود رسیده است، در حالى که شیخ الرئیس مىگوید:
تا بجایى رسید دانش من
که بدانستمى که نادانم
ــــــــپىنوشت ــــــــ
1ـ رادیو زمانه به نقل از رجانیوز، 4 بهمن 1387.
2ـ قرآن، امکان دستیابى بشر را بر فضا از طریق “اقتدار علمى”، چهارده قرن پیش بیان فرموده، آنجا که مىفرماید: یا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان(الرحمن/32.) اى گروه جنیان و آدمیان! اگر مىتوانید از مرزهاى آسمان و زمین بگذرید، پس بگذرید! هرگز نخواهید توانست جز با نیروى علم، جمله “الا بسلطان” که به صورت استثنا در آمده است، حاکى از آن است که قرآن، اقتدار علمى بشر را در آینده پیشبینى کرده و بر این اساس یادآور شده است که فتح فضا با نیروى علم و دانش امکانپذیر است.
3ـ زمر/67.
4ـ بقره/79.
5ـ الذاریات/47.
6ـ ذاریات/49.
7ـ موسوعة المورد، ماده . Atomic theory