سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

تروریسم امروز، تروریسمی خروج کرده است

علیرضا اکبری بنیانگذار موسسه پژوهش های راهبردی «تصمیم» بیان می کند: این تجربه دیده شد که در روندهای تضاد محور و تئوریک، پدیده خرد تابعیت را ندارد. جاهایی است که او خودش احساس می کند که علیه سازنده خودش خروج کند و این کار را می کند.
کد خبر: ۱۲۴۱۶۷
۰۰:۲۱ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۵
به گزارش «شیعه نیوز»، تروریسم امروز به دلیل ماهیت، مبنا و اهداف، عمیق تر و پیچیده تر از تروریسم دهه 90 میلادی است. تروریسم امروز بدون مرز و مکان بوده و دارای منابع ثروتی قابل توجهی است. تروریسم امروز برآمده از روند تضادمحور بوده که در راستای اهداف و سیاست های خاورمیانه ای قدرت های جهانی است، اما این تروریسم به دلیل ماهیت تضادمحور و به خصوص وجود برخی باگ ها در سیستم، از اراده و خواست طراحان نیز خارج شده است. تروریسم امروز دیگر تروریسم _ مجاهد عرب – افغان _ نیست. 
تروریسم امروز دارای تنوع قومی با اهداف مادی و غیرمادی است. تروریسمی که از سوی برخی افراد که دارای مشکلات و آسیب های اجتماعی هستند، همزادپنداری و کپی برداری می شود. از این رو اقدامات ترویستی که از سوی یک فرد در حوزه اجتماعی بر آمده از آسیب های درونی به وجود می آید، را به تروریسمی مانند داعش نسبت می دهند. مساله ماهیت و پیچیدگی تروریسم امروز، موضوعی بود که با دکتر علیرضا اکبری، معاون اسبق وزیر دفاع، دانش آموخته صلح سازی و حفظ صلح و بنیانگذار موسسه پژوهش های راهبردی «تصمیم» در میان گذاشتیم که در ادامه می خوانید:

تروریسم شکل گرفته در منطقه متفاوت از تروریسمی است که در دهه 90 میلادی با طالبان و القاعده شکل گرفت. پیش از آن تروریسم در قالب طالبان و القاعده ای تعریف می شد که در یک جغرافیای محدود فعالیت می کرد و ادعای حکومت در همان محدود را داشت.

 تروریستی که ادعای مبارزه با ادیان دیگر و کشورگشایی و گسترش قلمرو نداشت. اما تروریسم امروز صحبت از قلمرو حاکمیتی، مبارزه با ادیان، خود را دارای یک نظام سیاسی می داند و ادعاهایی مبتنی بر ایدئولوژی هایی برای مبارزه ادیان و مذاهب دیگر از جمله شیعیان و مسیحیان  دارد. بنابراین آن چه در منطقه به عنوان تروریسم وجود دارد، بر اساس چه مفهومی است؟

به نظر می رسد، بهتر است تحولات منطقه ای را ارزیابی و مورد شناسی قرار دهیم تا بدانیم چه روندهایی در منطقه جاری است. مبنای نگاه بنده به مسایل امنیتی - سیاسی پیرامون، جمهوری اسلامی است. یعنی مرکز نگاه منافع ملی جمهوری اسلامی ایران می بینم. نگاه هم به منافع ملی ژئوپولتیک است و بر این عقیده ام، فلات ایران، موقعیت برتر و غیر قابل تردید و تجزی از وضعیت ژئوپولتیکی دارد. به این دلیل که هم نقطه مرکزی کانال ارتباطی شمال به جنوب و شرق – غرب است. هر کانال ارتباطی را برای اتصال جنوب شرق آسیا به اوراسیا و منطقه اروپای مرکزی در نظر بگیرید، مسیر ایران حداقل ده هزار کلومتر باعث کوتاه تر شدن این مسیر می شود. ایران در کانون ترانزیت دریایی، زمینی و هوایی قرار گرفته است. کوتاه ترین مسیرها به هر طرف ، مسیر ایران است. علاوه بر مسیر پیونده های ژئوپولتیکی و سیستم های تابع امنیتی یعنی مناطق جزیی تر امنیتی، و اتصال به فلات ایران، اهمیت ایران را بیشتر کرده است. اگر بخواهم از ژئوپولتیک به فراتر از ایران نگاه کنم، یک سیستم تابع بسیار مهم در جنوب ایران قرار دارد که حوزه خلیج فارس بوده و کشورهای پیرامونی خلیج فارس که مهمترین سیستم تابعی است که تاثیرپذیری و تاثر ایران بر این سیستم از هر عامل دیگری بیشتر است. ایران بیشترین تاثیر را روی ثبات و امنیت در خلیج فارس دارد. منظور از منطقه، زیر سیستم است. 
سمت شمال غرب نیز منطقه آناتولی، ترکیه و آسیای صغیر وجود دارد که هر تحولی در آناتولی و در آسیای صغیر بدون تردید متاثر از وضعیت ثبات، امنیت و قدرت در ایران است. درجه ثبات و امنیت در ایران بسیار موثر با وضعیت ثبات و امنیت در سمت شرق _ حوزه شبه قاره هند_ از افغانستان، پاکستان و نقطه اتصال افغانستان – پاکستان تا چین، مسایل هند و پاکستان و چین و هند و حوزه اقیانوس هند است. یک گام دورتر برویم؛ در حوزه معروف خاورمیانه که زمانی به آن منطقه خط مقدم گفته شد، به دلیل تداوم تضاد بین رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی، با کانون امروز یعنی سوریه، لبنان، اردن، مصر، حوزه شاخ آفریقا تا شمال آفریقا، کانون های تاثیر مستقیم هستند. علاوه بر این حوزه دریای خزر، آسیای مرکزی و حوزه قفقاز هم مهمترین کانون ها، حوزه ها یا سیستم های تابع امنیتی است که به ایران اتصال دارد. ایران در این پنج نقطه بیشترین تاثیر دارد و ثبات و امنیت ایران بیشترین تاثیر را روی ثبات و امنیت این مناطق دارد و عکس آن هم وجود دارد. اگر همه این پهنه ژئوپولتیک را با کانون فلات ایران و پنج سیستم پیرامونی مشاهده کنیم، بستر بررسی را نشان می دهد. باید دید در این بستر بررسی، چه روندهایی وجود دارد. ما دو گونه روند مهم در حوزه و بستر داریم: یکی روندهای با محوریت تضاد و تعارض (conflict oriented trend)، روندهایی که مبنا و محور آنها تضاد است و دیگری روندهایی با محوریت همکاری و تعامل (corporation oriented trend). 

این دو گونه از روندهای امنیتی، در منطقه قابل بررسی هستند. البته روندهای دیگری هستند که از جنس امنیتی برخوردار نیستند مانند روندهای اقتصادی، انرژی، انتقال ثروت، زنجیره ارزش در حوزه های قابل ملاحظه ثروت. اما در یک اولویت بندی ضروری تری روندها، روندهای امنیتی هستند. مهمترین شاخص روندهای تضاد محور، مساله تروریسم است. آنجا که مرکز پرسش شما را تشکیل می دهد و این که در سال های اخیر شاهد آن هستیم. به طور مشخص بعد از سقوط حاکمیت بعث در کشور و تشکیل هویت ملی جدید در عراق، بعد از 2003. آنچه در عراق 2003 روی داد، در میانه عمر روند یا جریان تضاد محور بود که گروهی به اسم القاعده شاخص آن روند به حساب می آمد. القاعده هرچه بود، مبنای آن مبارزه در افغانستان و تقابل میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود و ریشه های آن از آنجا شروع شد. همکاری سرویس های عربستان سعودی که البته در دهه 70 – 80 بیشتر غلبه سرویس های غربی در این کشور بود و آنها اداره می شدند. آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که حضور مستقیم هزینه ساز بوده و نگرانی از تجربیاتی که در کره و ویتنام داشتند. آنها دکترین دیگری را در مراکز کانونی مقابله با اتحاد شوروی، به خصوص نزدیک به مرزهای اتحاد شوروی، نگرانی از تقابل داشتند. تجربه کوبا را داشتند.آنها همچنین گروه های کنترا را در آمریکای لاتین تجربه کرده بودند. انقلاب هایی را به شکست کشانده بودند و کودتاهایی را انجام داده بودند. علت تشکیل گروه های کنترا در اکثر کشورهای لاتین اقدام علیه توسعه و نفوذ اتحاد شوروی بود. روس ها نیز در تقابل با آمریکایی ها در حوزه نفوذ خود دست به چنین اقدامی زدند. چینی ها رویکردی برای خود به خصوص بعد از زمان مائو، داشتند. همه تجربیات جمع شده و از داخل آنها، مجاهدین عرب – افغان بیرون آمد. اینها همان هایی بودند که سازمان سیا با استفاده و نه همکاری از ظرفیت های موجود در کشورهای عربی و ایدئولوژی سلفی، افرادی را جمع کرده و گروه هایی را ساماندهی کرده و مجهز کردند و افرادی را تحت عنوان مجاهد سازماندهی کردند. البته در همان مقطع انقلاب اسلامی نیز به وقوع پیوست. شعارهای انقلاب اسلامی فضای سیاسی – امنیتی منطقه را تحت تاثیر قرار داده بود. 

عده ای احساس نگرانی می کردند، به ویژه که بحث صدور انقلاب مطرح می شد. البته بحث صدور انقلاب، بحثی بود که رهبر انقلاب انجام می دادند و منظور صدور قدرت نرم انقلاب و ایده شانیت بخشیدن و آزادسازی و بحث بود که دیگران مطرح می کنند که از یک جنس و تفکر نبودند. اما اقداماتی پشت ایده دیگران وجود داشت که نوعا با منظور محوری رهبر انقلاب متفاوت بود. امام (ره) در مسیر پیروزی انقلاب هرگز با عملیات سخت افزاری و نظامی موافقت نکردند. هیچ گروهی نیست که در طول سال های مبارزه امام خمینی در زمینه انقلاب، کمک یا مشروعیتی برای مبارزه مسلحانه خواسته باشد و امام پذیرفته باشد. امام برای پیروزی انقلاب هرگز توان نظامی و اقدامات مسلحانه را نه تایید، نه تجویز، نه حمایت و نه به رسمیت شناخت. این یک سوءتفاهم بزرگ بود و موقعی باید برطرف شود. بحث صدور انقلاب در ادبیات امام هیچ ارتباطی با اقدامات مسلحانه نداشت. در دهه 70  و اوایل دهه 80 که روند جریان سازی سرویس های غربی شروع شد، چنین فضایی بر دنیا حاکم شده بود. موضوع انقلاب اسلامی هم موضوع بسیار مهمی بود که در بعد سیاست خارجی و بین المللی دارای بحث صدور انقلاب بود که این نگرانی از سوی عده ای دامن زده می شد. عده ای که امروز ایران هراسی را به نوع دیگری اداره می کنند، در آن زمان با بحث صدور انقلاب، ایران هراسی را دنبال می کردند. در آن مقطع اگر جریان های متضادمحور سازمان دهی می شد، پویش ساده تری داشت. انگیزه های ساده تر و اهداف مشخص تر در قالب هدف سازمانی قرار داشت. دو قدرت در تقابل با یکدیگر در عرصه جغرافیایی مشخص بودند. یک رقابتی بود که چه نوع حکومتی در آن عرصه مستقر شود. طبعا هم به دنبال جنبه قانونی بخشیدن به آن حکومت بودند. درگیری ها را به طور نیابتی با استفاده از گروه های ساخته شده ذیل عنوان مجاهده، سازمان می بخشیدند. امروز روند تضادمحرو در منطقه به طور ماهیتی متفاوت با روندهای قبلی است. اولا حاصل عمل یک سرویس امنیتی نیست، بلکه شواهد امنیتی اثبات می کند، سرویس های متعددی در شکل گیری این جریان مداخله می کنند. 

رژیم صهیونیستی بیشترین بهره را می برد. این رژیم از ناحیه اقداماتی که به عنوان تروریسم بدون زمان و مکان داعش مطرح می شود، در حاشیه امن قرار گرفته است. تمام جهت گیری تضاد و تقابل کشورهای عربی از مقابله با رژیم صهیونیستی که در قرن پیشین قرار داشت، معطوف و منعکس به سمت داخل خود کشورها شده است. ایالات متحده منافع استراتژیک به هر دلیلی یا موضوع انرژی یا موضوع کنترا در قلب نیم کره شرقی، حمایت از رژیم صهیونیستی دارد. روس ها در یک وضعیت تعیین کننده تاریخی قرار گرفته اند. آنها در کشمکش بین حفظ هویت جهانی و حفظ حداقل مرزهای نفوذ _ فراتر از مرزهای روسیه فعلی و توسعه به مرزهای شوروی سابق _ قرار گرفته اند. بنابراین مورد هجوم در حیات خلوت خودشان قرار گرفته اند. روس ها با توجه به مساله کریمه، کشورهای بالتیک، اوکراین و نگرانی در حوزه بلاروس، نفوذ در  مناطق شمال غرب، درگیری بر سر جزایر سنتی با ژاپنی ها، حوزه نفوذ کانادا در ورای سرزمین های یخ زده شمالی، در هر بعدی از جدال مرزهای اتحاد شوروی سابق و فراتر از مرزهای فدراسیون روسیه، احساس نا امنی می کنند. بنابراین برای آنها حضور در  کانون امنیتی قدرت غرب مهم است. خاورمیانه برای روس ها مهم است تا بتوانند بازی سازی کنند. چنین شرایط پیچیده ای بعد از فروپاشی تشکیلات حزب بعث و در عین حال دست نخورده ماندن ساختار سازمان امنیتی و نظامی صدام فرصت بزرگی را به وجود آورد. غیرقابل باور است که در مدت یکی – دو سال بدون هیچ دورخیزی ناگهان با تشکیلاتی با عنوان نامانوس که بخواهد در دو کشور حکومت جدیدی را ایجاد کند، مواجه می شوید کیه می تواند بیش از نیمی از سرزمین های این دو کشور را ظرف چند ماه و بدون هیچ تجربه و سازماندهی و امکاناتی تصرف کند. از این روی مسلم است پول عده ای از کشورهای منطقه، مشخصا از قطر،عربستان و ترکیه، نیت و تجربه موجودی مانند رژیم صهیونیستی و سرویس امنیتی این رژیم و اراده محکم و پشتیبانی ایالات متحده ظرف مدت کوتاهی در بین سال های 2005  - 2006 به بعد، شاهد تغییر ماهیت دادن بخش عراقی القاعده به داعش و ایجاد زیرساخت های تئوریک، اهداف فراملی و جهانی و سازماندهی جذب نیرو از سراسر دنیا _ از آسیای مرکزی، چین و قلب آفریقا و اروپا که به سادگی صورت نمی گیرد، باشیم. به طور حتم یک زیرساخت قوی وجود داشته است و آن هم به طور حتم همان بخش باقی مانده و دست نخورده از حزب بعث دوره صدام بود. عده ای با منافع و اهداف خاصی که بر آن سوار کردند، اسکلت و زیرساخت ها را گرفتند. هدف خاص هم خاورمیانه جدید و بزرگ از اواخر دهه 80 قبل از آنکه افرادی مانند کاندولیزا رایس در عرصه سیاست وارد شوند و در عرصه تئوریک خدمت می کردند، بود.  

بر اساس اعتقادات نئوکان ها و نومحافظه کاران، امروز دیگر مرزهای 1916 پاسخگو نیست و تقسیم بندی های سرزمینی بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی و قرارداد سایس – پیکو جواب نمی دهد. به این فکر افتادند که سازمانی بسیار مخوف، پیشرفته ترین نوع سازماندهی که می توان در تاریخ بشری مشاهده کرد، قابل مقایسه با پیشرفته ترین فناوری که غرب به وجود آورده است، را ایجاد کنند. به طور حتم اهداف مهمتری دارند. اما همواره روندها آن گونه که سازندگان آن انتظار دارند، پیش نمی رود. معمولا این تجربه دیده شد که در روندهای تضاد محور و تئرریک، پدیده خرد تابعیت را ندارد. جاهایی است که او خودش احساس می کند که علیه سازنده خودش خروج کند و این کار را می کند. و این خطری بود که دائما گوشزد می شد. در جمهوری اسلامی ایران افرادی بودند که به ترکیه، قطر، عربستان و حتی حامیان غربی این جریان تذکر می دادند که این جریان در آستین شما پرورش یافته است ولی شما هم می توانید زیر نیش این جریان قرار بگیرید. حال می بینیم که دنیا در یک وضعیت ابهام قرار گرفته است. تروریسم بدون زمان و مکان امروز در قلب ایالات متحده و اروپا عملیات تروریستی انجام می دهد.  
تروریسم کنونی عمیق تر و پیچیده تر از تروریسم در گذشته است. تروریسم امروز دارای تنوع قومیتی است. 

از افغان ها و عرب ها گرفته تا چچنی ها و .. در این گروه قرار دارند. از سوی دیگر  تروریسم امروز دارای بنگاه اقتصادی به خصوص در حوژه انرژی است. مبنای این پیچیدگی چیست؟ آیا مبنای آن بر اساس اهداف سیاست های غربی است؟ اگر قرار بود که تروریسم امروز ابزار غرب باشد، چرا از همان تروریسم گذشته استفاده نکرد؟ و اقدام به شکل جدیدی از تروریسم کرد که بعدها خروج کند؟

ابتدا باید به این نکته توجه کرد که هدفی مورد تعقیب در منطقه چه بود؟ آنچه مسلم است، جریانی که به عنوان جریان بدون زمان و مکان طراحی می شود، یعنی هویت ملی ندارد. بنابراین باید هویتی به آن بخشید. این هویت هم به تدریج در صحنه عمل تغییر و تکامل پیدا کرده است. یعنی زمانی که زرقاوی در عراق ادعای خروج از حوزه القاعده کرد، اول حوزه عمل خود را عراق اعلام کرد. او برای ایجاد یک القاعده نوین در حوزه عراق خروج کرد. مشخصا اهداف آن هم بازپس گیری قدرت برای عده ای خاص که سال ها در عراق حکومت داشته و قدرت داشتند. و نسبتی هم با ملت عراق نداشتند. آنها یک کلونی خاص و فرقه بودند. نظام بعث یک نظام عمدتا فرقه ای بود. ولی بعد به تدریج ژنی در نگاه سرویس هایی که اهداف بزرگتری داشتند، پیدا شد، چنین روندی را به خدمت گرفتند. شخصی معروف به البغدادی که راجع به آن اطلاعات و داده های زیادی گفته شده از جمله این که چندین سال در بازداشت آمریکایی حضور داشته و عکس هایی از حضور او در نشست برخی مقامات سیاسی و امنیتی آمریکا با مقامات رسمی عراق دیده شده است؛ معرفی می شود. او کسی است که در یک  نظام مشخصی آموزش و پرورش یافته است و طبیعتا سرویس هایی مانند موساد یا سیا، امکان آموزش بالایی دارند و قدرت دارند که انگیزه و سازماندهی ایجاد کنند. اینکه چرا ماهیت روند تروریسم از گروه هایی که برای یک هدف خاص، زمان خاص و در یک محدوده جغرافیایی خاص اقدام می کنند، به گروه هایی که فاقد مرز با زمان فاقد مرز ارتقا یافته است به طور مستقیم به هدف سازندگان آن مربوط می شود. 

از نظر من کسانی هستند تلاش می کنند و با امکاناتی که دارند که روندهای سیاسی و امنیتی دنیا را تحت تاثیر قرار دهند. برخی از این ادعاها که دست های پنهایی پشت سیاست و امنیت جهانی است، تخیلی و غیرقابل باور است. اما برخی واقعیت ها هم وجود دارد. تئوری خاورمیانه جدید یا نوین، تئوری است که از درون مدرسه ها و اتاق های فکر آمریکایی _ از دهه 80 به بعد_  بیرون آمده است. در اوج حکومت جمهوری خواهان، کسانی که چنین تئوری ها را در اتفاق فکر و مدارس تولید می کردند، در ساختارهای امنیتی، در وزارت امور خارجه، در پنتاگون و .. قرار گرفتند. زمان برای سازماندهی داشتند. آنها بر اساس اهداف، منافع و تحلیل و آینده نگری که از چند دهه آینده داشتند _ که امروزه ما به آن آینده نگری رسیدیم _ دریافتند نظام ها، مرزها و ساختارهای حاکم بر منطقه خاورمیانه ثبات و تدام لازم را ندارند. آنها درک کرده بودند که بین ساختار سیاسی و بافت اجتماعی در آسیای غربی و شمال آفریقا انطباق پذیری کمی وجود داشته و شکاف شکل گرفته است. درواقع ساختار سیاسی شکننده و بافت اجتماعی رو به تحول و تکامل است. به همین دلیل ساختار سیاسی امکان تحمل تحولات بافت اجتماعی را ندارد. آنها به این نتیجه رسیده بودند که خواه ناخواه متاثر از هر عاملی_ حال این عامل می توانسته انقلاب اسلامی ایران یا الگوی حکومتی ایران نیز بوده باشد_ ساخت سیاسی و بافت سیاسی با هم منطبق نبوده و شکنندگی ایجاد خواهد شد. بنابراین برای سازمان دادن نظامات و ساختارهای جدید تحت عنوان انقلاب های رنگی یا بهار عربی یا هر عنوان دیگری پیش دستی کرده و این آمادگی را ایجاد کردند که ساختارهای حکومتی متحول شدند. اما آن گونه ای نشوند که تمرکز قدرت در یک حوزه جغرافیایی خاص با یک حکومت منسجم بتواند اعمال صلاحت قابل ملاحظه ای برای یک منافع خاص داشته باشد. برای مثال ایران جغرافیایی یک صدم جغرافیای کره خاکی یا یک صدم دنیا را صرف نظر از آب ها و همچنین یک صدم از جمعیت را نیز داراست، اما این یک صدم سرزمینی و جمعیتی در بسیاری از ابعاد منافع و ظرفیت های اقتصادی و قابل نقد، که نزدیک به 16 درصد منابع هیدورکربنی و بیش از 10 درصد ظرفیت ژئوپولتیک را در اختیار دارد، حاکمیت آن در بخش های دیگر پس از تحولات اجتماعی و سیاسی مستقر می شد. ایران با دو یا سه ایران مواجه می شد. 

این پیش بینی بود که غربی ها داشتند. بنابراین باید مرزها با هویت های جدید با حاکمیت های منعطف قابل اداره مانند قطر و امارات یا حتی سعودی فعلی که سعی می کند انعطاف خود را در قابل اداره بودند به غرب نشان دهد، ایجاد شود. بنابراین یک جریانی که نظام های موجود را در مسیر تغییر قرار دهد، ایجاد کردند و سپس اراده ای از بیرون تغییرات را سازماندهی کند، مانند تعیین حاکمیت مرز در لیبی بعد از قذافی، تعیین حاکمیت و مرز در عراق و بعد از صدام ، در سوریه بعد از بشار، در مصر بعد از مرسی، در افغانستان بعد از جنگ مجاهدین. سودان را با همین نیت تفکیک کردند. به نظرم این که تروریسم جدید ماهیت پیچیده بدون مرز عقیدتی و ایدئولوژیکی و بدون مرز زمانی و مکانی ناظر و ناشی از نیت ها و اهداف بدون مرز قدرت های جهانی است.
می گوییم روندهای تضادمحور، خروج می کنند و علیه سازندگان خود، دست به اقداماتی می زنند. 

تجربه آن حوادث یازده سپتامبر است. آیا این عقل وجود نداشت که روندهای کنترا خروج می کنند؟ آیا دچار اشتباهات محاسباتی شدند یا حوادث غیرقابل پیش بینی مانند تونس، محاسبات آنها را به هم زد؟

در هر اقدام نظامی – امنیتی یک پیش بینی ضریب تلفات وجود دارد. وقتی در یک جنگ کلاسیک مانور عملیاتی در مقابل دشمن صورت می گیرد، وقتی همه جزییات محاسبه می شود، فرمانده از طراح می پرسد که ضریب تلفات چند درصد است. طراح نمی تواند بگوید صفر درصد. زیرا هیچ گاه عملیاتی بدون تلفات نیست. این درصد، درصد معقولی است. مثلا 3 یا 5 درصد. در عملیات امنیتی هم ضریب تلفات داریم. نیرو را به اختیار آموزش و پرورش می دهید، سازمان دهی می کنید، و برای آن ماموریت طراحی می کنید و در صحنه رها می کنید و البته کنترل هم می کنید. اما همیشه احتمال خروج نیرو از کنترل فرمانده یا اداره کننده وجود دارد. ممکن است نیرو از مرکز عبور کند و نیت ها و اهداف خاص خود را داشته باشد. اما به نظرم یکی از اشتباهاتی که طراحان و اداره کننده روند تروریسم بدون زمان و مکان داشته اند، این بود که پتانسیل ها و ظرفیت های نیروی انسانی در طراحی کمتر ملاحظه کردند. یعنی مرز برای نیت ها و عکس العمل های انسانی در نظر گرفتند. اگر مشاهده می شود که در قلب آمریکا کسانی اقدامات تروریستی انجام می دهند، بدون آنکه ارتباط سازمان یافته آنها با مرکزیت داعش یا اجزای داعش اثبات شود، ناشی از فقدان تحلیل کامل از تاثیر انسانی در روند تروریستی است. نکته دیگر آنکه منافعی در روند تروریستی طراحی شده است. انگیزه های انسانی صرفا آن منافعی نیست که طراحان، طراحی می کنند. ساده تر آن که، شاید هرگز داعش تصور نمی کرد امکان دسترسی به ثروت چند ده میلیارد دلاری در یک عرصه خاص میسر شود. ثروتی که بعد از چند عملیات با گرفتن چند حوزه نفتی و چند شهر بزرگ و مالیات و ... به دست آمد. منافع، صرفا منافع مادی نیست. بعضی علل روحی، روانی و انگیختگی بر آن اثر می گذارد. همه برای دلار نمی جنگند. همان انگیزه را برای نیت دیگری کپی می کنند. برای مثال شخصی سرخوردگی اجتماعی داشته یا شکست روانی یا عقده جنسی داشته است و چندین نفر را در یک کلوپ شبانه هدف گلوله قرار می دهد. در ابتدا می گویند داعش بوده است و اما پس از بررسی متوجه می شوند او مشکل روانی متاثر از وضعیت جنسی داشته است. یا کسی به لحاظ فشارهای اجتماعی در یک متروی در یک شهر آلمان، با چاقو به چندین نفر حمله می کند. این موارد، حوزه های خارج از محاسبه است که عوامل انگیزشی در نیروی انسانی به وجود می آید و از یک الگویی که روی آن خوب تبلیغات شده و رسانه به آن پرداخته، الگو برداری می کند. این افراد با انگیز های متفاوت با آن الگویی که در مدیا به خوبی بازتولید می شود، همزاد پنداری کرده و دست به اقداماتی می زنند که خارج از اراده و خواست تولید کننده بوده است. این بخش خطا یا باگ سیستم است و کاری نمی توان کرد، مگر آنکه دامنه این همه تبلیغ وسیع در افکار عمومی بسته شود. اگر غرب اراده کند که یک خبر از اقدامات تروریستی یا موجودیت و حضور داعش پخش نشود، و ظرف ده روز داعش از اذهان عمومی دنیا از بین می رود. زیرا می توانند تمامی راه های ارتباطی را مسدود کنند. کما این که یک خبر نامطلوب ضد منافع خودش را سرکوب می کنند. اما هنوز منافعی هست که داعش در افکار عمومی و فضای ارتباطات و رسانه دارد. همین حضور موجب همزادپنداری می شود و با نیت های متفاوت، اقدام مشابه می شود که خارج از محاسبه بوده است.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: