به گزارش «شیعه نیوز»، اگر ما هم غلام حقیقی سیدالشهدا (علیه السلام) باشیم و با پیوستن به زندگی اخلاق مدار یاری گر آن حضرت باشیم در آن صورت ما نیز مشمول دعای حضرت خواهیم بود و از ما نیز چرک ها و رایحه های مشمئزکننده دور خواهد شد. مثل کسی که از جایی با رایحه های مسموم به بستانی پر از ریاحین و گل ها نقل مکان می کند. ما نیز به چنین نقل مکانی نیاز داریم و اگر حقیقتا قلب و ذهن و روح مان را در معرض اهل بیت علیهم السلام قرار دهیم در آن صورت مثل تنی که در چشمه آبی شسته می شود و چرک ها از آن تن جدا می شوند، بسیاری از آلودگی ها و حجاب ها نیز از ذهن و روح ما جدا خواهد شد و ما نیز همان فرجامی را خواهیم یافت که غلام ابوذر در کربلا یافت.
به گزارش شفقنا به نقل از شبستان درس های اجتماعی و اخلاقی حماسه حسینی اندک نیست اما ما متأسفانه بهره کمی از این درس ها می بریم. مثل این است که چاهی و چشمه ای، لبریز از آب است اما ما دلو و سطل و پیمانه مان را در این چاه و چشمه نمی اندازیم و بهره ای نمی بریم.
یکی از زیباترین حکایت هایی که درباره حادثه عاشورا نقل شده است، – این حکایت در کتاب "حماسه و عرفان” آیت الله جوادی آملی آمده است – درباره شیوه تعامل حضرت سیدالشهدا علیه السلام با یک غلام و فرجام و سرنوشت آن غلام است: "او غلام ابوذر غفاری بود. در شدت جنگ از امام حسین علیه السلام اجازه خواست تا به میدان برود. امام علیه السلام فرمود: تو ما را همراهی می کردی تا در آسایش باشی – صلاح نیست که به میدان بروی – مجاز هستی که از این جا بروی. ولی او به دست و پای آن حضرت افتاد، پاهایش را می بوسید و می گفت: در آسایش شما شریک باشم و در سختی ها رهایتان کنم؟ هر چند که بوی بدنم متعفن، رنگم سیاه و حسب من پایین و پست است ولی بزرگواری شما بوی بدنم را خوش، رنگم را سفید و حسب مرا شریف می کند. به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم تا خونم با خون شما مخلوط شود.
با این اصراری که کرد امام حسین علیه السلام به او اجازه داد و او به میدان رفت و ۲۵ نفر را کشت و آن گاه خودش نقش زمین شد. امام حسین علیه السلام به بالینش آمد و به درگاه الهی عرضه داشت: "اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع الابرار و عرف بینه و بین آل محمد” پس از این دعا هرکس از کنار قتلگاه او عبور می کرد بویی خوش تر از بوی مشک و عنبر از بدن این غلام به مشامش می رسید.”
این حکایت مستند از کربلا و سرگذشت همراهان و صحابه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اثبات کننده معانی ارزشمندی است که ما عموما از آن ها غفلت می کنیم. حکایت، ظاهری دارد. ظاهر حکایت این است که غلامی که سیه چرده بوده و نسبی نداشته که به آن مباهات کند و بوی عرقش تند بوده در جوار سیدالشهدا (علیه السلام) قرار می گیرد و عاقبت هم به آرزوی خود که مخلوط شدن خونش با خون سیدالشهدا بوده می رسد و سرانجام از قتلگاه او بوی عنبر و مشک متصاعد می شود.
ناپاک برای پاک شدن باید در معرض پاک باشد
اما حکایت به نظر می رسد باطنی ژرف تر داشته باشد. آن ها که در زندگی به حقیقت و اخلاق و انصاف و جهاد درون و بیرون پرداخته اند، زندگی شان را پر از عطر کرده اند. از زندگی چنین آدم هایی بوی خوشی متصاعد می شود.
همچنان که آیه شریفه می فرماید: "إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا” خداوند خواسته و اراده کرده که هرگونه ناپاکی را از اهل بیت (علیهم السلام) دور نگه دارد و اهل بیت را تطهیر کند. مثل این می ماند که باران پاک است و نه تنها باران پاک است، بلکه ناپاکی ها را می زداید. اهل بیت هم چنین خصلتی دارد. پاک هستند و ناپاکی ها را هم می زدایند اما برای این که کسی به این زدایش ناپاکی ها برسد خود را باید در معرض اهل بیت علیهم السلام قرار دهد همچنان که یک رخت چرک اگر می خواهد به پاکی برسد باید خود را در معرض آب قرار بدهد.
ما نیز می توانیم همچون غلام ابوذر در کربلا باشیم
در این جا هم وضعیت این گونه است. نسخه کاملا روشن است. اگر ما هم غلام حقیقی سیدالشهدا (علیه السلام) باشیم و با پیوستن به زندگی اخلاق مدار یاری گر آن حضرت باشیم در آن صورت ما نیز مشمول دعای حضرت خواهیم بود و از ما نیز چرک ها و رایحه های مشمئزکننده دور خواهد شد. مثل کسی که از جایی با رایحه های مسموم به بستانی پر از ریاحین و گل ها نقل مکان می کند. ما نیز به چنین نقل مکانی نیاز داریم و اگر حقیقتا قلب و ذهن و روح مان را در معرض اهل بیت علیهم السلام قرار دهیم در آن صورت مثل تنی که در چشمه آبی شسته می شود و چرک ها از آن تن جدا می شوند، بسیاری از آلودگی ها و حجاب ها نیز از ذهن و روح ما جدا خواهد شد و ما نیز همان فرجامی را خواهیم یافت که غلام ابوذر در کربلا یافت.
انتهای پیام/ 852