و بر سه قسم است: کبر در برابر خدا وکبر در برابر پیغمبر و امام و کبر با مردم. کبر در برابر خدا دارای انواعی است گاهی انسان جاهل و مغرور را حالتی دست می دهد که در آن حال خود را مستقل دانسته، هستی و تمام شئون خود را از خودش می داند و حاضر نیست خود را مخلوق و زیر دست و تحت تدبیر و تربیت خدا بداند و به زبان حال و قال می گوید منم که چنین کردم و چنان خواهم کرد ودر اثر توانائی محدود ظاهری و مستی مال و جاه، خدائی و پروردگاری آفریدگار را تصدیق ندارد و ظلمت کفر تمام دلش را گرفته است.
در قرآن مجید می فرماید: نیست در سینه های ایشان مگر کبر و سرکشی که به آن نخواهند رسید (و به مقتضای آن یعنی نه در دنیا و نه در آخرت به بزرگی و غالب شدن بر حق نخواهند رسید) و در جای دیگر می فرماید: کسانی که سرای دیگر را باور نمی کنند دلهایشان انکار کننده است و ایشان تکبر کنندگانند.
گاهی غرور ونخوت و کبر شدیدتر شده از خودش تجاوز می کند و درباره دیگران هم دعوی ربوبیت و الوهیت می کند و می گوید من فلان جمعیت را اداره می کنم و آنها تحت تصرف و تربیت منند چنان که فرعون احمق می گفت من پروردگار بزرگ شمایم. و برای مدعای خویش دلیل می آورد که آیا برای من سلطنت و تصرف در ملک من نیست و جمیع شئون این مملکت که از آن جمله جریان نهرها از زیر قصرهای من است مال من نیست و گاهی می گفت من غیر از خودم برای شما خدایی سراغ ندارم.
گاهی نیز در اثر جهل و غرور از بندگی و اطاعت اوامر خداوند تکبر می کند هر چند منکر خدا نیست. در حقیقت ترک عبادت و اطاعت از روی کبر و سرکشی، کفرو انکار الوهیت و ربوبیت خداوند است که او را سزاوار ستایش و پرستش نمی داند زیرا کسی که خود را به بندگی و خدا را به خدائی شناخت و خود و جمیع شئونش را مخلوق و مربوب او دانست محال است در برابر او گردنکشی کند و اگر گناهی از چنین کسی سرزند و امر خدای را مخالفت کند در اثر غفلت و غلبه شهوت و هوای نفس است نه انکار ربوبیت و کبر در برابر خدا.
هر گناهی که از روی کبر و سرکشی باشد قابل آمرزش نیست زیرا شاهد بر کفر صاحبش می باشد.
ترک دعا از روی کبر نیز کفر است. تکبر ذلت دنیا و آخرت می آورد. متکبرین در آتشند. به خرج دادن دارائی نیز کبر است. متکبران دیوانگان حقیقی اند. خرج دادن تزکیه نفس نیز کبر است و ... .