ولایتعهدى امام رضا(ع)
تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهاى مستقلى که در اندک مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایى به نفع علویان حکومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسى را با تدبیرى زیرکانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
بیشتر حکومتهاى به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایتیمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت على بنموسى الرضا(ع) آگاهى داشت، وى را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شیعى را فرو نشاند.
احمد شبلى مىگوید: ... چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون براى ولایتعهدى امام رضا(ع) آن بود که مىخواستبه آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد على(ع) تمایل بیشترى داشتند.
علامه جعفر مرتضى حسینى مىگوید:
در ارزیابى شورشهاى ضد عباسى به این نکته پى مىبریم که از سوى علویان خطرى جدى آنان را تهدید مىکرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسى برمىخاست و رهبریشان نیز در دست افرادى بود که از استدلال قوى و شایستگى غیر قابل انکارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.
اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید مىکردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مىگفتند، خود دلیلى بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.
در این میان، مامون بیش از هر کس دیگرى مىدانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جارى بپردازد، چه فاجعهاى در انتظارش است.
با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دستبه کارى مىزد تا از ورطه هلاکت رهایى یابد. فرو نشاندن شورشهاى علویان، مشروعیتبخشیدنبه حکومت عباسى، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویتحسن اطمینان مردم به خلیفهاى که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوى بخشى از حقایقى بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد. او چنان اندیشید که براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعتبگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنىهاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد:
«... تو همیشه به گونه ناخوشایندى با من برخورد مىکنى، در حالى که تو را از سطوت خود ایمنى بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدى را پذیرفتى که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».
ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممکن بود مامون، که براى به دست آوردن خلافتبرادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟
این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) بود; مسالهاى که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:
1. روزى «ابنعرفه» از امام پرسید: به چه انگیزهاى وارد ماجراى ولعیهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگیزهاى که جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.
2. امام در پاسخ ریان، یکى از یارانش، فرمود: ... خدا مىداند چقدر از این کار بدم مىآمد. ولى چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدى یکى را برگزینم ... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.
در این روایت امام پذیرش ولایتعهدى را به پذیرش خزانهدارى از سوى حضرت یوسف مانند مىکند.
مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) چنین گفت: «این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامتخود مىخواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا مىکند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهلانگارى کنیم. بدین جهتباید کمکم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتى درآوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چارهاندیشى کنیم که از خطرات احتمالىاش جلوگیرى کرده باشیم».
هجرت امام رضا(ع) به ایران
وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامههاى متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکى براى انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.
صدوق از محول سجستانى نقل مىکند: زمانى که پیکى براى بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام براى خداحافظى از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداى بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون مىروم و در غربت از دنیا خواهم رفت...»
حسن بنعلى وشاء نقل مىکند که، امام به من فرمود:
وقتى خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضاى خانوادهام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزى شیعیان شهرهاى فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. «تاریخ قم»، که از کهنترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل مىکند:
«... مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بنالضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتین بیعتبه ولایت عهد بستند و امام على بنموسى الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههاى طوس که آنرا سناباد مىخوانند، به نزدیک نوقان در سراى حمید بنعبدالحمید الطائى الطوسى در پهلوى رشید...».
هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسى اجبارى بود که در سال 200 هجرى به دستور خلیفه وقت انجام شد. مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است:
1. مدینه 2. مکه (برخى این شهر را مسیر هجرت نمىدانند). 3. نباج 4. بصره 5. اهواز 6. اربق (اربک) 7. ارجان (بهبهان) 8. ابرکوه (ابرقوه) 9. ده شیر (فراشاه) 10. یزد 11. قدمگاه خرانق (مشهدک) 12. رباط پشتبادام 13. نیشابور 14. قدمگاه نیشابور 15. ده سرخ 16. طوس 17. سرخس 18. مرو
در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روى داد که به ترتیب عبارت است از: بیمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیثسلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.
با توجه به استقبال بىنظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیثسلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژیم عباسى چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعاى الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانى ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولى این واقعه نشان مىدهد که پذیرش ولایتعهدى امرى تحمیلى بود. با ورود امام به مرو، مامون براى انجام یافتن نقشهاش استقبال باشکوهى از وى به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سکه زد.