سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

کاربردهای مضاف شیعه

واژه «شیعه»، که نامی شناخته شده برای پیروان مکتب اهل بیت علیه السلام است، در بستر تاریخ اسلام، کاربردهای متعدد لغوی داشته، و سپس به یک اصطلاح تبدیل شده است.
کد خبر: ۱۰۴۰۱۴
۰۹:۴۶ - ۱۱ آبان ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، واژه «شیعه»، که نامی شناخته شده برای پیروان مکتب اهل بیت علیه السلام است،  در بستر تاریخ اسلام، کاربردهای متعدد لغوی داشته، و سپس به یک اصطلاح تبدیل شده است. در این نوشتار، بر اساس روش تاریخی، کاربردهای شیعه توصیف و تحلیل، و مفاهیم آن بازشناسی می شود. بر پایه یافته های این نوشتار، ترکیب «شیعه علی علیه السلام»، مبتنی بر احادیث نبوی و مورد تأیید و تقدیس اهل بیت علیه السلام بوده، و چون در مقایسه با دیگر کاربردهای مضاف، استعمالش فزونی (غلبه) یافته، «الشیعه» (شیعه) آن متبادر و به یک اصطلاح برای آن تبدیل شده است. این اصطلاح افزون بر مفهوم خاص اعتقادی، در برخی مقاطع تاریخی، مفهوم عام داشته، اما با گذشت زمان، به مفهوم اعتقادی مختص گشته است.

در این مفهوم، اصطلاح «شیعه» تمامی پیروان امام علی علیه السلام و فرزندان او را، که پیروی شان بر پایه اعتقاد به امامت منصوص آنان پس از پیامبر علیه السلام بوده، پوشش می داده است. از سوی دیگر،  عنوان «مُتَشَیّع» برای کسانی که صرفاً دوستدار اهل بیت علیه السلام بوده اند، کاربرد یافته است.

کلیدواژه ها: شیعه، مفاهیم شیعه، عثمانیه، مذهب تشیع،  پیدایش تشیع، فرقه های شیعه.

مقدمه

واژه شیعه (الشیعه)، از دیرباز به عنوان نامی اصیل و شناخته شده برای پیروان مکتب اهل بیت علیه السلام کاربرد یافته و در همین حال، موضوعی برای تحقیق پژوهشگران بوده است؛ چنان که در منابع کهن و نیز در تحقیقات اخیر، به شناخت مفاهیم شیعه اهتمام شده، و دراین باره، از جمله در کتاب تاریخ تشیع در ایران، تألیف رسول جعفریان، و کتاب خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر امامان، تألیف علی آقانوری، و مقاله واژه شناسی شیعه و تشیع، از نگارنده (منتظری مقدم، 1382) بررسی هایی شده است.

این واژه در بستر تاریخ اسلام، کاربردهای متعدد و رویاروی داشته است؛ مانند شیعه علی علیه السلام و شیعه آل محمد علیه السلام از یک سو، و شیعه عثمان، شیعه معاویه، شیعه آل ابی سفیان و شیعه بنی العباس از دیگر سوی، که شناخت دقیق چنین مواردی نیازمند بازشناسی تاریخی مفاهیم شیعه است. بر این اساس، در این نوشتار، که با پرهیز از تکرار یافته های تحقیقات پیشین و با هدف نقد و تکمیل آنها تدوین شده، مسئله اصلی این است: واژه شیعه از نظر لغوی و اصطلاحی و در کاربردهای گوناگون تاریخی، چه مفاهیمی داشته است؟

در این نوشتار، در پاسخ گویی به پرسش مسئله یادشده، کاربردهای واژه شیعه در بستر تاریخ اسلام، توصیف، و تحلیل مفهومی ـ تاریخی و تعاریف ارائه شده برای آن، نقد خواهد شد. بازشناسی مفاهیم شیعه در این نوشتار، شامل این بخش هاست: مفاهیم لغوی، کاربردهای مضاف، کاربرد مفرد؛ به مثابه یک اصطلاح و مفاهیم اصطلاحیِ شیعه. امید است در تداوم این پژوهش در فرصتی دیگر، گونه های شیعه نیز بازشناسی شود.

مفاهیم لغوی شیعه

شیعه در اصل، واژه ای عربی، و اسمی است که به یک شکل بر مذکر و مؤنث، و مفرد و تثنیه و جمع اطلاق می شود؛ اگرچه بر پایه مراتب گوناگون جمع، شِیَع و اَشیاع نیز استعمال می شود (ابن منظور، 1416ق، ج7، ص258). همچنین اگر بخواهند تنها مفرد را قصد کنند شیعی می گویند که جمع آن در فارسی شیعیان است (ابن منظور، 1416ق، ج7، ص258؛ مصاحب، 1380، ج2، ص1532).

در زبان عربی، واژه شیعه از نظر لغوی، دارای دو گونه کاربرد است: مضاف و مفرد. در کاربرد مضاف، واژه شیعه به اسم فردی خاص اضافه می شود و به معنای یاران و پیروان آن فرد است؛ اما در کاربرد مفرد، واژه شیعه همراه با الف و لام (ال) و بدون اضافه شدن به نام کسی، به شکل الشیعه استعمال می شود که به معنای گروه و دسته ای است که بر سر امری گرد هم آیند (مفید، 1414ق- ب، ص35؛ ابن منظور، 1416ق، ج7، ص258).

در قرآن کریم، واژه شیعه چهار بار، یک بار به شکل مفرد، (مریم: 69) و سه بار به شکل مضاف (قصص: 15؛ صافات: 83) به کار رفته است. همچنین در قرآن، در پنج جا واژه شِیَع (جمع) استعمال شده است (حجر: 10؛ انعام: 65 و159، قصص: 4؛ روم: 32).

در ادامه بر پایه تفکیک میان کاربرد مضاف و مفرد شیعه، مهم ترین نمونه ها از کاربردهای مضاف و سپس کاربرد مفرد آن بازشناسی و تحلیل خواهد شد.

کاربردهای مضاف شیعه

الف. شیعه علی علیه السلام و برخی نمونه های دیگر

ترکیب شیعه علی علیه السلام، خود نمونه ای از کاربرد لغوی شیعه به شکل مضاف به نام یک شخص است. در همین نوع کاربرد – چنان که پس از این خواهد آمد - واژه شیعه همراه با نام هایی جز علی علیه السلام، در مواردی همچون شیعه عثمان، شیعه معاویه، شیعه ابی بکر و مانند اینها به کار رفته است. این کاربردها گاهی در دوران صدر اسلام و در گفتار و یا نوشتاری کهن بوده و گاهی نیز از تعبیر گزارشگر و یا نگارنده ای متأخر برگرفته شده است.

در این میان، ترکیب شیعه علی علیه السلام، بی تردید اصیل ترین و کهن ترین نمونه و برگرفته از احادیث نبوی است. در این باره، شایان توجه است که قاضی نعمان (م 363ق) با یادکرد از این احادیث؛ مانند شیعه علی هُم الفائِزون (پیروان علی همان رستگارانند)، تأکید کرده که پیامبر اکرم علیه السلام فقط شیعه علی فرموده و از زبان رسول خدا علیه السلام واژه شیعه درباره یاران هیچ صحابی دیگری به کار نرفته است (قاضی نعمان، بی تا، ج3، ص469). بر این اساس، می توان گفت که بیان نبوی، خود خاستگاه استواری برای کاربرد شیعه علی علیه السلام بوده، و در تبدیل شیعه به یک اصطلاح، نقشی تعیین کننده داشته است.

در اشاره به برخی شواهد این امر، باید دانست که چون نزد امّ سلمه، همسر پیامبر علیه السلام، از شیعه علی و شیعه عثمان سخن به میان آمد، گفت: درباره شیعه علی چه می گویید که آنان در سرای آخرت رستگارانند (بلاذری، 1417ق، ج 2، ص405). به احتمال زیاد، سخن امّ سلمه برگرفته از حدیث نبویِ هذا و شیعته هم الفائزون (صدوق، بی تا- ب، ص12) بود. سیوطی، عالم سنّی از جابربن عبدالله انصاری نقل کرده است: نزد پیامبر بودیم که علی وارد شد. پیامبر فرمود: سوگند به کسی که جانم به دست اوست، این شخص و شیعه او در روز قیامت رستگارند.

افزون بر این، وی در تعیین مصداق آیه إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّه (بینه: 7) آورده است که با نزول آن، پیامبر علیه السلام به علی علیه السلام فرمود: أنت وشیعتک ... (سیوطی، بی تا، ج6، ص379). همچنین حسکانی نزول آیه یادشده را با هفده طریق از رسول اکرم علیه السلام، درباره علی علیه السلام و شیعه وی دانسته است (حسکانی، 1411ق، ج2، ص459ـ473؛ ابن مردویه، 1380، ص346؛ ابن عساکر، 1417ق، ج42، ص371).

درباره ترکیب شیعه عثمان، که مفهوم آن هم پایه با واژه عثمانیه بوده است، باید دانست که این ترکیب در دوران صدر اسلام به شکل گفتاری، از جمله در روایتی از امام باقر علیه السلام (کلینی، 1367، ج4، ص518) و نوشتاری، از جمله در برخی از نامه های سیاسی (ثقفی کوفی، 1353، ج 2، ص390 و594؛ ابن ابی الحدید، 1387ق، ج11، ص44) و نیز در دوران بعد (بلاذری، 1417ق، ج 3، ص214؛ شریف مرتضی، 1414ق، ص211) به کار رفته است. در این حال، پس از شایع شدن کاربرد عثمانیه، استعمال شیعه عثمان به تدریج افول یافت.

گرایش به عثمان و به تبع آن، کاربرد واژگانی چون عثمانیه و شیعه عثمان، در زمان حیات او تجلّی نداشت. این گرایش درواقع، در پی قتل عثمان و در لباس خون خواهی، آشکار، و به رقابت و دشمنی با خلافت امیرمؤمنان علی علیه السلام، و متهم کردن او در قتل عثمان منجر شد. بر همین اساس، گرایش به عثمان گاهی در قالب شیعه معاویه بازتاب یافت. در این باره، باید دانست که معاویه خویشتن را ولیّ دمِ عثمان معرفی می کرد. بر این اساس، گروهی که بعداً عثمانیه نام یافتند، معاویه را خلیفه پس از عثمان دانستند. همچنین حکومت بنی امیه نمادی از غلبه اندیشه عثمانی شد (ثقفی کوفی، 1353، ج 2، ص378؛ ابن حجر، بی تا، ج7، ص14؛ جعفریان، 1385، ص21و40).

پیشینه کاربرد شیعه معاویه به ماجرای حکمیّت در جنگ صفین بازمی گردد. در ابتدای پیمان نامه حکمیّت در تعیین طرفین پیمان، همراه با بیان نام علی بن ابی طالب و نام معاویه بن ابی سفیان، از پیروان این دو، با تعابیر شیعتهما (منقری، 1382ق، ص504؛ دینوری، 1368، ص194)، من کان معه من شیعته (منقری، 1382ق، ص510) و یا شیعه علی و... شیعه معاویه (ابن اعثم کوفی، 1411ق، ج 4، ص204) یادشده است. این کاربرد نمونه ای آشکار از کاربرد شیعه معاویه رویارو با شیعه علی علیه السلام بود.

در نمونه ای دیگر، ابن عقده شیعی کوفی (250ـ332ق) خطاب به فردی اصفهانی به نام ابوجعفر، گرایش مذهبی اصفهانیان را تقبیح کرد و آنان را شیعه معاویه خواند. شایان توجه است که در برابر، ابوجعفر با انکار چنین گرایشی، تأکید کرد که اهل اصفهان شیعه علی اند، و علی علیه السلام برای آنان از چشم و خاندانشان عزیز تر است (ذهبی، 1413ق، ج 26، ص207).

درباره ترکیب شیعه ابی بکر، به نظر می رسد که این ترکیب در تاریخ صدر اسلام استعمال نشده، و گاهی در متون پس از آن دوران (شریف مرتضی، 1414ق، ص258؛ ابن راشد، 1420ق، ص142) در نقش عنوانی که بیانگر پیروی از خلیفه نخست بوده، کاربرد یافته است.

ب. شیعه آل محمد علیه السلام و برخی نمونه های دیگر

شیعه در کاربرد لغوی به شکل مضاف، همراه با نام یک خاندان نیز استعمال شده است. در مهم ترین نمونه از این کاربرد، اضافه این واژه به خاندان رسول خدا علیه السلام با تعابیری مانند شیعه آل محمد علیه السلام و شیعه اهل بیت رسول الله علیه السلام و شیعه اهل البیت علیه السلام، و نیز در تعابیر مشابه همچون شیعه علی و وُلده علیه السلام و شیعه آل ابی طالب ثبت شده است.

ترکیب شیعه آل محمد علیه السلام در روایات ائمّه اطهار علیه السلام (کلینی، 1367، ج2، ص75 و 637) و آثار بزرگان شیعه (صدوق، 1363، ص 45 و46) و نیز در متن حوادث تاریخی کاربرد یافته است؛ چنان که سلیمان بن صرد، امیر توابّین، نیروهای خود را شیعه آل محمد علیه السلام خطاب کرده (ابن اعثم کوفی، 1411ق، ج 6، ص222) و در نامه ای از مختار این تعبیر به کار رفته است (طبری، 1387ق، ج 6، ص60).

در اخطار نامه ای از خلیفه راضی عباسی به حنابله در سال 323ق، اقدام آنان در تکفیرِ شیعه اهل بیت رسول الله علیه السلام نکوهش و به آنان به سبب بدعت هایشان هشدار داده شد (مسکویه، 1379، ج 5، ص414 و415). در گزارشی دیگر از همین اخطارنامه، عبارت شیعه آل محمد علیه السلام آمده است (ابن اثیر، 1385ق، ج 8، ص308).

ترکیب شیعه اهل البیت علیه السلام فراوان در متون شیعی (مفید، 1414ق- الف، ص3؛ سیدبن طاووس، 1399ق، ص193) و نیز آثار اهل سنت (ابن خلدون، 1408ق، ج 1، ص269) کاربرد داشته است. در یک نمونه تاریخی، عبدالله بن علی، عموی منصور عباسی، در پاسخ به نمایندگان منصور، که از او در دفع قیام محمدبن عبدالله بن حسن راهنمایی خواسته بودند، اهل کوفه را شیعه اهل البیت علیه السلام خواند و سفارش کرد که به کوفه حمله کنند (ابوالفرج اصفهانی، بی تا، ص235). پیش تر محمدبن علی، رهبر عباسیان، نیز با تمرکز بخشیدن به دعوت خود در منطقه خراسان، به تبیین گرایش اهالی دیگر مناطق پرداخته و کوفیان را شیعه علی و وُلده خوانده بود. (مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص206؛ ابن فقیه، 1416ق، ص604). در کاربردی دیگر، از گرایش شیعیِ یک شاعر با تعبیر شیعه آل ابی طالب یادشده است (مسعودی، 1409ق، ج 4، ص52).

در اینجا باید بر این نکته پای فشرد که کاربرد واژه شیعه به شکل مضاف به نام خاندان پیامبر علیه السلام و نمونه های مشابه در اصل، تداوم کاربرد شیعه علی علیه السلام و هم پایه با آن بوده و نشان می داده که پس از حضرت علی علیه السلام، شیعیان پیرو فرزندان وی، و به تعبیر دیگر، پیرو خاندان رسالت بوده اند؛ چنان که ابن خلدون در ابتدای گزارش اجمالی از انشعابات شیعه، با تعبیر شیعه اهل البیت لعلیّ بن ابی طالب و بَنیه، درواقع، شیعه خاندان پیامبر علیه السلام را شیعه علی علیه السلام و فرزندان وی به شمار آورده است (ابن خلدون، 1408ق، ج 4، ص5 ). بر این اساس، کاربرد شیعه در این گونه تعابیر، فرع بر کاربرد شیعه علی علیه السلام، در روند گذار از کاربرد لغوی به کاربرد اصطلاحی بوده است.

واژه شیعه به شکل مضاف به نام خاندان درباره گرایش رویارو با شیعه علی علیه السلام نیز کاربرد یافت؛ چنان که شیعه بنی امیه (طبری، 1387ق، ج 6، ص139) و شیعه آل ابی سفیان در جایگاه تعابیر دیگری از شیعه عثمان و یا شیعه معاویه قابل شناسایی است. در این میان، کاربرد شیعه آل أبی سفیان از زبان امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بسیار آشناست؛ آنجاکه حضرت در نهیب به دشمن فرمودند: ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از رستاخیز نمی هراسید، دست کم در این دنیای خود آزاده باشید... (سیدبن طاووس، 1417ق، ص71؛ ابن اعثم کوفی، 1411ق، ج 5، ص117).

جز این، شیعه آل الزبیر (مسعودی، بی تا، ص271؛ ابن اعثم کوفی، 1411ق، ج 6، ص327)، که گاهی با تسامح شیعه الزبیر خوانده شده (ابن خلدون، 1408ق، ج 3، ص26)، نمونه ای دیگر است که می تواند عنوانی برای حامیان سیاسی و محدود به دوران حاکمیت خاندان زبیری (64ـ73ق) به شمار آید. البته ایشان با پذیرش خلافت عبدالله بن زبیر، در اصل با امویان، و فقط در یک مقطع کوتاه، با مختار، که خود از شیعیان آل محمد علیه السلام بود (ابن اعثم کوفی، 1411ق، ج 6، ص218)، رویارو بودند.

همچنین واژه شیعه با اضافه به نام خاندان عباس، عموی پیامبر، با تعابیری همچون شیعه وُلْد العباس (طبری، 1387ق، ج 8، ص194؛ مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص403) یا ترکیب نسبتاً پرکاربرد شیعه بنی العباس (طبری، همان، ج 7، ص109؛ مؤلف ناشناخته، همان، ص191) استعمال شده است. کاربرد شیعه خاندان عباس پس از تثبیت خلافت عباسی، ناظر به حمایت سیاسی از دولت عباسی بود و در همین چارچوب، گاهی واژه شیعی به معنای عباسی به کار می رفت (سمعانی، 1382ق، ج 8، ص241؛ تستری، 1425ق، ج1، ص22). برای نمونه، مسعودی در اوایل سده چهارم هجری، نصربن ازهر را، که کارگزار متوکّل عباسی در مبادله اسرای مسلمان و رومی بود، شیعی و شیعه فرزندان عباس خواند (مسعودی، بی تا، ص162).

در این حال، در مرحله دعوت به قیام و در ابتدای خلافت عباسی، ترکیب شیعه خاندان عباس بازگوی گرایش مذهبی بود و ایشان جزئی از کیسانیه و در اصل، جزئی از شیعه علی علیه السلام بودند. بر این اساس، در آغاز، مشروعیت خلافت عباسی به اندیشه امامت بلافصل علی علیه السلام بازمی گشت و عباسیان را از همراهی عموم شیعیان بهره مند می ساخت؛ چنان که در آغاز خلافت عباسی، داودبن علی خطاب به همگان و در فراخوان به پذیرش خلافت عباسی، گفت: پس از رسول خدا علیه السلام، در جایگاه خلافت، کسی شایسته تر از علی بن ابی طالب علیه السلام و سفّاح نایستاده است (یعقوبی، بی تا، ج2، ص350). سفّاح نیز به برتر و عادل تر بودن علی علیه السلام اذعان داشت (سیوطی، 1370، ص258).

با گذشت زمانی نه چندان دراز، آن گاه که عباسیان درصدد تثبیت خلافت خود برآمدند، به روشنی دریافتند که پیوستگی مشروعیت خلافت آنان به امامت علی علیه السلام برایشان بسیار پرمخاطره است و می تواند سادات علوی را در قیام بر ضد آنان توانمند سازد. از این رو، منصور عباسی در مکاتبه با محمد، مشهور به نفس زکیه، به انکار خلافت بلافصل علی علیه السلام پرداخت و مدعی شد که نیای او عباس، چون عموی پیامبر بوده، خلافت پیامبر به وی ارث رسیده است (طبری، 1387، ج  7، ص 568ـ571؛ مسکویه، 1379، ج 3، ص396ـ400). این ادعای منصور، آشکارا پیوند میان شیعه آل عباس و تشیع علوی را گسست.

در دوران حکومت اموی، علویان و عباسیان در دشمنی با بنی امیه متحد بودند و بر پایه گزارشی، آنان همگی شیعه آل محمد علیه السلام نامیده می شدند؛ اما پس از آنکه عباسیان به قدرت رسیدند، بر علویان سخت گرفتند و پس از آن، کسانی که به امامت بنی علی علیه السلام معتقد بودند شیعه نام یافتند (حسینی، 1382ق، ص133ـ134). استفاده عباسیان از شعار الرضا من آل محمد علیه السلام (مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص200 و 287)، خود گواه یکی بودن پیشینه ایشان است. سیوطی می نویسد: منصور نخستین کسی بود که فتنه میان عباسیان و علویان را برانگیخت، و پیش تر، آنان یکی بودند (سیوطی، 1370، ص261). در این پژوهش، مکاتبه میان منصور و نفس زکیه اقدامی از سوی منصور برای گسست تشیع عباسی از تشیع علوی به شمار آمده است. در این حال، در برخی منابع، این گسست به خلیفه بعدی، مهدی، نسبت داده شده است (مؤلف ناشناخته، 1391ق، ص165؛ ناشی اکبر، 1389، ص191).

در این باره دو گزارش زیر شایان توجه است:

یکم. قاسم بن مجاشع، که یکی از نقیبان دوازده گانه و از رؤسای دعوت عباسی (بلاذری، 1417ق، ج 12، ص397 ؛ سمعانی، 1382ق، ج 13، ص8) و میان شیعیان عباسی امام جماعت (طبری، 1387ق، ج 7، ص363،366و367) و عهده دار منصب قضا (همان، ص381) بود ، در همان حال که مهدی عباسی را وصی خود قرار داد، در وصیت نامه خود نگاشت: قاسم بن مجاشع... شهادت می دهد که... علی بن ابی طالب وصی رسول خدا علیه السلام و وارث امامت پس از اوست. بنا به این گزارش، این وصیت نامه بر مهدی عرضه شد و هنگامی که به این قسمت رسید، آن را انداخت و دیگر به آن نگاه نکرد (همان، ج 8، ص176؛ مسکویه، 1379ق، ج 3، ص482و483).

دوم. هشام بن حکم خطاب به یونس، در تبیین فرمان امام کاظم علیه السلام به وی مبنی بر بحث و مناظره نکردن، گفت که آن فرمان، در ایام خلافت مهدی بود که بر فرقه ها و مذاهب سخت گیری می شد و کسی به نام ابن مفضّل (یا ابن مقعَد) اصناف فرقه ها را برای مهدی نگاشت و آن نگاشته بر مردم خوانده شد. در این گفت وگو، یونس در تأیید سخن هشام، به وی گفت که در دو جا (دو بار) شنیده است که آن نگاشته بر مردم خوانده می شد، و با اشاره به متن آن نگاشته، از فرقه هایی همچون زُراریه، عماریه و یعفوریه یاد کرد که در آن متن، وجود فرقه هایی به این اسامی ادعا شده بود (طوسی، بی تا، ج2، ص542).

در جمع بندی، می توان گفت که فرایند گسستنِ تشیع عباسی از تشیع علوی از زمان منصور آغاز شد، اما چنان که در گزارش نخست در وصیت نامه قاسم پیداست، گرایش به تشیع علوی حتی میان بزرگان عباسی رواج یافت، و مهدی در رویکرد به مرزبندی گرایش های مذهبی و شکل بخشیدن به مذهب رسمی عباسی - که گزارش دوم اشاره به چنین رویکردی دارد - به احتمال زیاد، آشکارا تشیع عباسی را از تشیع علوی گسست.

همچنین باید دانست که ادعای منصور مبنی بر خلافت وراثتی عباس، زمینه را برای به وجود آمدن گرایش مذهبی جدیدی مبنی بر امامت بلافصل و بی واسطه عباسیان فراهم ساخت؛ چنان که در معرفی فرقه راوندیه به همین گرایش تصریح شده است (مسعودی، 1409ق، ج 3، ص236؛ نوبختی، 1355ق، ص36؛ ناشی اکبر، 1389، ص191). البته چنین گرایشی به سبب تعارض با عقاید عامّه اهل سنت دوام و اشاعه نیافت و در نتیجه، کاربرد شیعه خاندان عباس در مراحل بعدی، به حمایت سیاسی از عباسیان - که پیش از این بیان شد- محدود ماند.

در پایانِ شناسایی مهم ترین نمونه های کاربرد مضاف شیعه، یادآوری می شود که نمونه ای دیگر از این کاربرد به شکل شیعتی (شیعیانِ من) و شیعتنا (شیعیانِ ما) از زبان اهل بیت علیه السلام گزارش شده است که پس از این، در شناختِ نقش اهل بیت علیه السلام در فرایند شکل گیری اصطلاح شیعه بدان اشاره می شود.

کاربرد مفرد شیعه به مثابه یک اصطلاح

پیش از این، نمونه هایی از کاربردهای شیعه به شکل مضاف شناسایی شد. حال باید دانست که ترکیب شیعه علی علیه السلام به دنبال فراوانی و غلبه استعمال نسبت به دیگر نمونه های مضاف، به تدریج به این ویژگی رسید که هر گاه الشیعه (شیعه به شکل مفرد) گفته می شد، به همین مورد، یعنی شیعه علی علیه السلام (شیعه به شکل مضاف به نام علی علیه السلام) تبادر می یافت و بدین سان، واژه الشیعه به یک اصطلاح (Term) برای شیعه علی علیه السلام تبدیل شد. به دیگر بیان - چنان که پیش تر گذشت - در آغاز، شیعه به شکل مفرد (الشیعه) به معنای گروه بود.

بر این اساس، چنانچه نشانه و قرینه ای وجود داشت، روشن می شد که منظور از آن، کدام گروه (پیروان چه کس یا کسانی) است؛ اما هنگامی که الشیعه تبدیل به یک اصطلاح شد، بدون نیاز به قرینه روشن بود که منظور، شیعه علی علیه السلام است و کاربرد شیعه در متون عربی همراه با الف و لام به طور مشخص اصطلاحی برای پیروان علی علیه السلام شد (جعفریان، 1385، ص19).

در اصطلاح شدنِ الشیعه در شیعه علی علیه السلام، بر دو نکته باید پای فشرد:

نخست اینکه با پیدایش اصطلاحاتی همچون عثمانیه و سپس اهل سنت، که جایگزین شیعه عثمان، شیعه معاویه، شیعه بنی امیّه و شیعه بنی العباس شد، این زمینه فراهم شد که واژه شیعه درباره این گروه ها، که رویارو با علی علیه السلام و فرزندان ایشان بودند، کمتر استفاده شود و در برابر، درباره پیروان علی و فرزندان او علیه السلام (با تعبیر شیعه علی علیه السلام و نمونه های تابع آن مانند شیعه علی و وُلده علیه السلام) به فراوانی استفاده شود. در نتیجه، به تدریج، وضعیت به گونه ای شد که الشیعه به پیروان علی و فرزندان او علیه السلام متبادر شد.

دوم و مهم تر، ریشه دار بودن ترکیب شیعه علی علیه السلام بود. پیش تر گذشت که این ترکیب از احادیث نبوی برگرفته شده و رسول خدا علیه السلام واژه شیعه را فقط درباره یاران علی علیه السلام فرموده است. دراین باره نیز باید افزود که در همان عصر نبوی، صحابیانی همچون سلمان، ابوذر، عمّار و مقداد، شیعه علی علیه السلام خوانده می شدند (اشعری قمی، 1360، ص15) و پیامبر اکرم علیه السلام به صراحت، شیعه علی علیه السلام را دارای جایگاهی ممتاز معرفی کرده بود (مسعودی، 1409ق، ج 2، ص428). بر این اساس، کاربرد واژه شیعه میان پیروان اهل بیت علیه السلام مبتنی بر یک نگرش اصیل و حتی قدسی بود، تا آنجا که در روایتی از امام باقر علیه السلام، تصریح شده که واژه شیعه را خداوند متعال نام شیعیان قرار داده، و نامی ستودنی دانسته شده است: لیهنکم الاسم الذی نحلکم الله تعالی إیّاه... (قاضی نعمان، بی تا، ج3، ص469). این در حالی است که استعمال این واژه درباره دیگران (پیروان کسانی جز علی و فرزندان او علیه السلام) استعمال لغوی محض بوده و هرگز مبتنی بر نگرش یادشده نبوده است.

درباره شکل گیری نگرش قدسی به کاربرد شیعه، که خود زمینه ساز تبدیل الشیعه به یک اصطلاح برای پیروان اهل بیت علیه السلام شد، باید بر نقش بسیار مهم اهل بیت علیه السلام پای فشرد. خطاب امیرمؤمنان علی علیه السلام به یاران خویش با عبارت شیعتی به معنای پیروان من (ابن ندیم، 1393ق، ص 223؛ منقری، 1382ق، ص5)، و یا خطاب برخی امامان علیه السلام با عبارت شیعتنا به معنای پیروان ما (کلینی، 1367، ج1، ص389؛ صدوق، بی تا الف، ص2ـ4، 8، 11، 14، 17، 18، 28، 29، 32، 50 و51)، در همان حال که بیانی بسیار عاطفی و مودت آمیز بود، تأکید بر استفاده از واژه شیعه را نشان می دهد. این تأکید تا بدان جا بود که امیرمؤمنان علی علیه السلام با به کار بردن واژه الشیعه (به شکل مفرد)، به بیان ویژگی های لازم در فرد شیعی پرداختند (اسکافی، 1402ق، ص241؛ صدوق، بی تا الف، ص11) و امام صادق علیه السلام شیعه (الشیعه) را مایه شرافت دین خواندند (صدوق، بی تا ب، ص9).

یکی از پژوهشگران به درستی، نامه ارسالی شیعیان کوفه به امام حسین علیه السلام در تسلیت شهادت امام حسن علیه السلام را قدیمی ترین سند مکتوب دانسته که در آن، اصطلاح الشیعه برای پیروان اهل بیت علیه السلام به کار رفته است. گفتنی است که در متن آن نامه، عبارت ... هذه الشیعه... آمده، و این عبارت در برابر ... هذه الاُمّه عامه... قرار گرفته است (جعفریان، 1385، ص19). با توجه به زمان شهادت امام حسن علیه السلام، این سند ناظر به نیمه سده نخست هجری است. در این حال، باید دانست در آغاز این نامه، عبارت ... للحسین بن علی علیه السلام من شیعته و شیعه أبیه امیرالمؤمنین... (یعقوبی، بی تا، ج2، ص228) خود می تواند یک قرینه به شمار آید.

در این باره، صرف نظر از سند مکتوب، می توان به سند شفاهی کهن تری از سخن امیرمؤمنان علی علیه السلام دست یافت. این سند، که از سوی ابوجعفر اسکافی معتزلی (م 240ق) و نیز به فراوانی در متون شیعی گزارش شده است، به احتمال زیاد، ناظر به دوران خلافت علی علیه السلام، و کهن تر از سند مکتوب یادشده است. بنابه این گزارش، امیرمؤمنان علی علیه السلام ویژگی های سیمای شیعه (الشیعه) را بیان، و شیعه بودن گروهی را که چنان ویژگی هایی نداشتند، انکار کرده است: لا أری علیکم سیماء الشیعه... (اسکافی، 1402ق، ص241؛ صدوق، بی تا الف، ص11). این گزارش افزون بر اینکه سندی شفاهی برای کاربرد الشیعه در جایگاه یک اصطلاح برای شیعه علی علیه السلام است (منتظری مقدم، 1382)، نقش امیرمؤمنان در تثبیت این اصطلاح و هویت بخشی مفهومی به آن را آشکار می سازد.

در این باره، باید توجه داشت که اصطلاح شدن الشیعه برای شیعه علی علیه السلام، در هر زمانی که رخ داده باشد، ناظر به کاربرد مطلق و بدون قرینه بوده، و استعمال واژه الشیعه همراه با قرینه درباره دیگر گروه ها را نفی نمی کرده است؛ چنان که در گزارشی از فعالیت داعیان عباسی، واژه الشیعه به کار برده شده (طبری، 1387ق، ج 7، ص367) و منظور، شیعه خاندان عباسی بوده است. همچنین اصطلاح شدن الشیعه برای شیعه علی علیه السلام مانع کاربرد لغوی مضاف در دیگر موارد نبوده است.

منابع

آقانوری، علی، 1385، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر امامان، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبه الله، 1387ق، شرح نهج البلاغه، چ دوم، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بی جا، دار احیاء الکتب العربیه.

ابن اثیر، عزالدین علی بن ابی الکرم، 1385ق، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.

ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد، 1411ق، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء.

ابن حجر، احمدبن علی، بی تا، فتح الباری، چ دوم، بیروت، دار المعرفه للطباعه والنشر.

ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، 1426ق، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، تحقیق ابوعبدالرحمن عادل بن سعد، قاهره، دار ابن الهیثم.

ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، 1408ق، تاریخ  ابن خلدون، تحقیق خلیل شحاده، چ دوم، بیروت، دارالفکر.

ابن راشد، مفلح بن الحسین (الحسن)، 1420ق، إلزام النواصب، تحقیق عبدالرضا النجفی، بی جا، بی نا.

ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، 1417ق، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفکر.

ابن فقیه، ابوعبدالله احمد همدانی، 1416ق، کتاب البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب.

ابن مردویه اصفهانی، ابی بکر احمدبن موسی، 1422ق، مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام و ما نزل من القرآن فی علی، تحقیق عبدالرزاق محمدحسین حرزالدین، قم، دار الحدیث.

ابن منظور، 1416ق، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمد الصادق العبیدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

ابن ندیم، محمدبن اسحاق، 1393ق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران، بی نا.

ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی، 1412ق، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه.

ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، بی تا، مقاتل الطالبیین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت، دارالمعرفه.

ابوحاتم رازی، احمدبن حمدان، 1382، گرایش ها و مذاهب اسلامی (الزینه)، ترجمه علی آقانوری، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

اسکافی، محمدبن عبدالله، 1402ق، المعیار و الموازنه فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام...، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت، بی نا.

اشعری قمی، ابوخلف سعدبن عبدالله، 1360، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، چ دوم، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطایی.

الویری، محسن، 1391، گونه شناسی انتقادی دیدگاه ها درباره تاریخ و چگونگی پیدایش تشیع، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ش8، ص7-52.

بلاذری، احمدبن یحیی، 1417ق، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر.

تستری، محمدتقی، 1425ق، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.

ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم، 1353، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی.

جعفریان، رسول، 1385، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم، انصاریان.

حسکانی، عبیدالله بن عبدالله بن احمد، 1411ق، شواهد التنزیل، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه.

حسینی، تاج الدین ابن محمد، 1382ق، غایه الاختصار...، تحقیق سیدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، المطبعه الحیدریه.

مؤلف ناشناخته، 1388، داستان غریبان (شیعیان یمن)، قم، بین الحرمین.

دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، 1368، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضی.

ذهبی، شمس الدین محمد، 1413ق، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی.

سمعانی، ابوسعید عبدالکریم بن محمد، 1382ق، الأنساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، حیدرآباد، مجلس دائره المعارف العثمانیه.

سیدبن طاووس، 1399ق، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، قم، خیام.

ـــــ ، 1417ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، انوار الهدی.

سیوطی، جلال الدین، 1411ق، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، قم، الشریف الرضی.

ـــــ ، بی تا، الدر المنثور، بیروت، دار المعرفه للطباعه والنشر.

شریف مرتضی، 1410ق، الشافی فی الامامه، چ دوم، قم، مؤسسه اسماعیلیان.

ـــــ ، 1410ق، الفصول المختاره، تحقیق سیدنورالدین جعفریان اصفهانی و دیگران، چ دوم، بیروت، دار المفید.

شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، 1381ق، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه.

صدوق، محمد بن علی، بی تاـ الف، صفات الشیعه، تهران، عابدی.

ـــــ ، بی تاـ ب، فضائل الشیعه، تهران، عابدی.

ـــــ ، 1405ق، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.

طبری، محمدبن جریر، 1387ق، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، دارالتراث.

طوسی، ابوجعفر، بی تا، اختیار معرفه الرجال، تصحیح و تعلیق میرداماد استرابادی، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، مؤسسه آل البیت علیه السلام.

فضل بن شاذان، 1363، الایضاح، تحقیق سیدجلال الدین حسینی ارموی، تهران، دانشگاه تهران.

فیاض، عبدالله، 1406ق، تاریخ الامامیه و اسلافهم من الشیعه، چ سوم، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

قاضی نعمان، بی تا، شرح الاخبار، تحقیق سیدمحمدحسینی جلالی، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.

کلینی، محمدبن یعقوب، 1367، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چ سوم، تهران، دارالکتب الإسلامیه.

مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاء.

مسعودی، علی بن الحسین، بی تا، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی.

ـــــ ، 1409ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره.

مسکویه، ابوعلی رازی، 1379، تجارب الأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، چ دوم، تهران، سروش.

مصاحب، غلامحسین، 1380، دائره المعارف فارسی، چ دوم، تهران، امیرکبیر.

مفید، محمدبن محمدبن نعمان، 1413ق، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آل البیت‡ لاحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.

ـــــ ، 1414ق ـ الف، أقسام المولی، تحقیق مهدی نجف، چ دوم، بیروت، دارالمفید.

ـــــ ، 1414ق ـ ب، اوائل المقالات، تحقیق ابراهیم انصاری، چ دوم، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع.

مقدسی، مطهربن طاهر، بی تا، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینیه.

ملک مکان، حمید و دیگران، 1389، تشیع در عراق در قرون نخستین، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.

منتظری مقدم، حامد، 1382، واژه شناسی شیعه و تشیع، معرفت، ش65، ص 43-50.

منقری، نصربن مزاحم، 1382ق، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چ دوم، قاهره، المؤسسه العربیه الحدیثه.

مؤلف ناشناخته، 1391ق، أخبار الدوله العباسیه و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت، دارالطلیعه.

ناشی اکبر، عبدالله بن محمد، 1389، فرقه های اسلامی و مسئله امامت (مسائل الامامه)، ترجمه علیرضا ایمانی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.

نجاشی، احمدبن علی، بی تا، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.

نوبختی، حسن بن موسی، 1355ق، فرق الشیعه، تصحیح سیدمحمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المطبعه الحیدریه.

یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، بی تا، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.

حامد منتظری مقدم: استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره.

تاریخ - سال یازدهم، شماره اول، پیاپی 36


انتهای پیام/654
منبع: فارس
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: